11 – 12. مقابله به مثل
قانون مقابله به مثل در واقع همان قانون دفاع است که حق طبیعی و مشروع همه انسانهاست و در هر ملت و آیینی به رسمیت شناخته شده است. مقابله به مثل در مواردی فرض دارد که تجاوز و حملهای از طرف مقابل صورت بگیرد و طرف مورد حمله در صدد دفاع از خود برآید و حمله و تجاوز متجاوز را پاسخ بگوید. مستندات مقابله به مثل در قرآن، آیات متعددی است که مرحوم مجلسی به بخشی از آنها در بحارالانوار اشاره کرده است:
و اقول الآیات والأخبار الدالّه علی جواز المعارضه بالمثل کثیره فمن الآیات قوله تعالی: «فمن اعتدی علیکم» قال الطبرسی رحمه اللَّه: أی ظلمکم « فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم»(107) ای فجاوزوه باعتدائه، وقابلوه بمثله، والثانی لیس باعتداء علی الحقیقه، ولکن سمّاه اعتداء لأنّه مجازاه اعتداء، وجعله مثله، و إن کان ذلک جوراً، وهذا عدلاً، لأنّه مثله فی الجنس وفی مقدار الاستحقاق، ولأنّه ضرر کما أنّ ذلک ضرر، فهو مثله فی الجنس والمقدار والصفه…
ویدلّ علیه ایضاً، قوله سبحانه «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ»(108) و یدل علیه ایضاً قوله «وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ»(109) ای ممّن بغی علیهم من غیر ان یعتدوا… ثم ذکر تعالی حدّ الانتصار، فقال « و جزاء سیّئه سیّئه مثلها»… وسمّی الثانیه سیّئه علی المشاکله… «ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل»(110) معناه من انتصر لنفسه وانتصف من ظالمه بعد ظلمه أضاف الظلم الی المظلوم أی بعد أن ظُلم وتعدّی علیه فأخذ لنفسه بحقّه فالمنتصرون ما علیهم من اثمٍ وعقوبهٍ وذمٍ «انّما السبیل» ای الأثم والعقاب «عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ» ابتداءً «وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» ای مولم… .(111)
حدیث اول:
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام) : ردّوا الحجر من حیث جاء فأنّ الشرّ لا یدفعه إلّا الشرّ.(112)
حدیث دوم:
البته باید به این نکته نیز توجه داشت که مقابله به مثل، یک قانون استثناپذیر است و حاکم اسلامی میتواند در مواردی که حمله طرف مقابل به شیوه غیر انسانی باشد و دفع دشمن نیز منحصر بر همان شیوه تجاوز نباشد به سبب رعایت ارزشهای انسانی از مقابله به مثل صرفنظر کند. چنانچه در سیره امام علی(علیه السلام) این مسئله در جنگ صفین با بستن آب بر روی لشکریان آن حضرت از سوی سربازان معاویه اتفاق افتاد، ولی حضرت از مقابله به مثل صرفنظر نمود.
… ولمّا غلب اهل الشام علی الفرات فرحوا بالغلبه وقال معاویه یا اهل الشام هذا واللَّه أوّل الظفر، لاسقانی اللَّه ولا أبا سفیان إن شربوا منها ابداً حتّی یقتلوا بأجمعهم علیه وتباشر أهل الشام…
قال نصر: فحدّثنا عمرو عن جابر قال: خطب علی(علیه السلام) یوم الماء فقال: أما بعد: فأنّ القوم قد بدؤکم بالظلم وفاتحوکم بالبغی واستقبلوکم بالعدوان وقد استطعموکم القتال حیث منعوکم الماء، فأقرّوا علی مذلّه، وتأخیر محلّه، أو رووّا السیوف من الدماء ترووا من الماء، فالموت فی حیاتکم مقهورین، والحیاه فی موتکم قاهرین ألا وإنّ معاویه قال لمّه من الغواه وعمس علیهم الخبر حتی جعل نحورهم اغراض المنیّه [نهج البلاغه، خطبه 51]
وعن صعصعه قال: أقبل الأشتر یوم الماء فضرب بسیفه جمهور أهل الشام حتی کشفهم عن الماء… قال نصر: فقال اصحاب علی(علیه السلام) له: امنعهم الماء یا امیرالمؤمنین کما منعوک، فقال: لا، خلّوا بینهم و بینه، لا أفعل ما فعله الجاهلون فسنعرض علیهم کتاب اللَّه و ندعوهم إلی الهدی فأن أجابوا و إلّا ففی حدّ السیف ما یغنی انشاءاللَّه قال: فواللَّه ما أمسی الناس حتّی رأوا سقاتهم و سقاه اهل الشام وروایاهم وروایا اهل الشام یزدحمون علی الماء ما یؤذی انسانٌ انساناً.(113)
12 – 12. وظایف فرماندهان نظامی در معاشرت با مردم و سربازان
وسعت اختیارات و قدرت برتر فرماندهان به ویژه در ایام جنگ، امکان ظلم و تعدی به حقوق شهروندان را در حق ایشان تقویت میکند، از این رو فرماندهان بیش از دیگران نیاز به نظارت، موعظه و توصیههای اخلاقی دارند تا در اجرای وظایف خود دچار خلاف شرع، قانون و ظلم و ستم نگردند. اخبار و احادیث نیز حکایت از احتمال گرفتاری فرماندهان به این آسیب جدی دارد. در روایات ذیل توصیههای امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فرماندهان نظامی در خصوص کیفیت معاشرت آنان با مردم و سربازان آمده است:
حدیث اول:
قال ابن ابی الحدید: قال نصر بن مزاحم: و کتب [علی](علیه السلام) إلی أمراء الأجناد – وکان قد قسم عسکره اسباعاً فجعل علی کل سبع أمیراً – اما بعد فأنّی ابرء الیکم من معرّه الجنود، فاعزلوا الناس عن الظلم و العدوان، وخذوا علی أیدی سفهائکم، واحرسوا أن تعملوا اعمالاً لا یرضی اللَّه بها عنّا، فیردّ علینا وعلیکم دعائنا، فانّه تعالی یقول: «ما یعبؤ بکم ربّی لو لا دعائکم»(114) و إنّ اللَّه إذا امقت قوماً من السماء هلکوا فی الأرض فلا تألوا أنفسکم خیراً، ولا الجند حسن سیره، ولا الرعیّه معونه، ولا دین اللَّه قوّه، وابلوه فی سبیله ما استوجب علیکم، فأنّ اللَّه قد اصطنع عندنا وعندکم ما یجب علینا ان نشکره بجهدنا، وأن ننصره قوّتنا ولا حول ولا قوّه إلّا باللّه.(115)
حدیث دوم:
قال نصر و ابن ابی الحدید: و دعا علی(علیه السلام) زیاد بن النضر وشریح بن هانی وکانا علی مذحج والأشعریین فقال:
یا زیاد اتّق اللَّه فی کل ممسی و مصبح، وخف علی نفسک الدنیا الغرور، ولا تأمنها علی حال من البلاء، واعلم أنک إن لم تزعها عن کثیر ممّا تحبّ مخافه مکروهه، سمت بک الأهواء الی کثیر من الضرر، فکن لنفسک مانعاً وازعاً من البغی والظلم والعدوان فأنّی قد ولّیتک هذا الجند، فلا تستطیلنّ علیهم إنّ خیرکم عنداللَّه أتقاکم، وتعلّم من عالمهم، وعلّم جاهلهم، واحلم عن سفیههم، فانّک انّما تدرک الخیر بالحلم، وکفّ الأذی والجهل… .(116)
ضرورت تدبیر و لزوم هوشیاری در امور جنگ از توصیههای مهم آیات مربوط به جهاد در قرآن است. آیه «وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ»(117) ناظر به وجوب اخذ سلاح و آمادگی نظامی در شرایط جنگی است.(118)
13. پیمان صلح
صلح در اصطلاح فقه و حدیث قراردادی است که در پایان جنگ بین مسلمانان و دشمن، منعقد و با عنوان هدنه و مهادنه نیز یاد میشود، پیمان صلح از شئون حکومتی، و منحصراً در اختیار امام و نایب اوست و بدون اذن امام منعقد نمیگردد. در قرارداد صلح، رعایت شروطی الزامی است از قبیل این که تعیین مدت صلح از چهار ماه تا ده سال، حداقل مدت در صورت قدرت دولت اسلامی است و حداکثر آن در حالت ضعف دولت اسلامی لحاظ میشود، هر چند برخی از فقها تعیین مدت صلح را بر عهده امام گذاشتهاند، همچنین لازم است از گنجاندن شروطی که مخالف صلح و یا اصول شریعت باشد خودداری شود.
مفاد آیات و روایات، دلالت بر تقدم و اولویت صلح بر جنگ دارد و آیه «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»(119) به طور واضح قبول پیشنهاد صلح از سوی دشمن را در همه حالات لازم میشمارد. نکته دیگر این که طرفین صلح که ملتزم به رعایت آن شدهاند، تعهدشان منوط به رعایت مفاد صلح از سوی طرف مقابل است و در صورت نقض طرف مقابل عقد صلح نیز نقض میشود.(120) در بررسی پیمان صلح از دیدگاه احادیث عناوین ذیل قابل طرح و بررسی است.
1 – 13. صلح و مصلحت
مهمترین عنصر در قرارداد صلح رعایت مصالح مسلمین است. امام مسلمین که متولّی انعقاد و اجرای پیمان صلح است موظف به مصلحتسنجی و آیندهنگری میباشد. چه بسا استراتژی صلح در دراز مدت قابل مقایسه با منافع جنگ در کوتاه مدت باشد، چنان چه در صلح امام حسن(علیه السلام) رعایت مصلحت و بقای شیعیان کاملاً مشهود، و حضرت، مصلحت خود را با مصالح صلحهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برابر دانسته است.
حدیث اول:
… عن ابی الودّاک قال: لمّا کتبت صحیفه الصلح والتحکیم، قال علی(علیه السلام) انّما فعلت ما فعلت لما بدا فیکم من الخور والفشل عن الحرب.(121)
حدیث دوم:
… عن أبی سعید عقیصا قال: قلت للحسن بن علی بن ابی طالب(علیه السلام) : یا ابن رسول اللَّه، لم داهنت معاویه وصالحته، وقد علمت أنّ الحقّ لک دونه وأنّ معاویه ضالّ باغ؟ فقال: یا ابا سعید ألست حجهاللَّه تعالی ذکره علی خلقه، واماماً علیهم بعد ابی(علیه السلام) ؟ قلت: بلی قال: ألست
الذی قال رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) لی ولأخی: الحسن والحسین إمامان قاما أو قعدا؟ قلت: بلی، قال: فَأَنا إذن امام لو قمت، وأَنَا امام و إذا قعدت، یا ابا سعید علّه مصالحتی لمعاویه علّه مصالحه رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) لبنی ضمره، وبنی أشجع، ولأهل مکّه حین انصرف من الحدیبیّه، اولئک کفّار بالتنزیل، ومعاویه واصحابه کفّار بالتأویل، یا ابا سعید إذا کنت إماماً من قبل اللَّه تعالی ذکره، لم یجب ان یسفّه رأیی فیما أتیته من مهادنه أو محاربه، وان کان وجه الحکمه فیما أتیته ملتبساً، ألاتری الخضر(علیه السلام) لمّا خرق السفینه وقتل الغلام وأقام الجدار سخط موسی(علیه السلام) فعله، لأشتباه وجه الحکمه علیه، حتّی اخبره فرضی، هکذا اَنَا سخطتم علیّ بجهلکم بوجه الحکمه فیه ولو لا ما أتیت لما ترک من شیعتنا علی وجه الأرض احد الاقتل.(122)
2 – 13. مدّت صلح
در متن صلحنامه باید مدت و زمان صلح مشخص گردد، و مدت آن را از چهار ماه تا ده سال گفتهاند و برخی نیز مصلحتسنجی امام را در تعیین مدت معتبر دانستهاند.(123) از آن جا که عقد صلح از عقود لازم است، رعایت مفاد صلحنامه در طول مدت بر طرفین لازم و واجب است.
روی الکلبی والمدائنی وغیرهما من أصحاب السیره قالوا: لمّا مات الحسن(ع) تحرّکت الشیعه بالعراق وکتبوا الی الحسین(علیه السلام) فی خلع معاویه والبیعه له، فامتنع علیهم، وذکر أنّ بینه وبین معاویه عهداً وعقداً لا یجوز له نقضه حتی تمضی المدّه، فاذا مات معاویه نظر فی ذلک….(124)
3 – 13. صلح؛ پیمان فراگیر
عقد صلح بر خلاف عقد أمان که به تنهایی از سوی افراد و سربازان لشکریان قابل انعقاد است، باید اجماعی و مورد اتفاق لشکریان باشد.
… عن طلحه بن زید، عن ابی عبداللَّه، عن ابیه علیهما السلام، قال: قرأت فی کتاب علی(علیه السلام) إنّ رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) کتب کتاباً بین المهاجرین والانصار ومن لحق بهم من اهل یثرب:… لا یسالم مؤمن دون مؤمن فی قتال فی سبیل اللَّه إلّا علی عدل سواء.(125)
بیان: «قوله(صلی الله علیه و آله و سلم) : لا یسالم مؤمن دون مؤمن» ای لا یصالح واحد دون أصحابه، وإنّما یقع الصلح بینهم وبین عدوّهم باجتماع ملائهم علی ذلک.(126)
4 – 13. وفاداری به پیمان صلح
چنانچه اشاره شد عقد صلح از عقود لازم است و پایبندی به مفاد صلحنامه از سوی طرفین جنگ واجب، و نقض آن حرام است و امام مسلمین نیز نمیتواند به صورت یک طرفه بدون این که مدت صلح تمام شود یا مخالفتی با مفاد صلح از سوی دشمن صورت بگیرد، پیمان صلح را نقض کند.
اهمیت وفاداری به معاهده صلح به حدّی است که در برخی روایات، نقض آن از گناهان کبیره شمرده شده است، پایبندی به عهد و پیمان صلح در سیره نظامی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، امام علی، امام حسن و امام حسین(علیه السلام) کاملاً مشهود بوده و حکایت از جایگاه ویژه پیمان صلح در اسلام دارد.
دخل عمرو بن عبید علی الصادق(علیه السلام) وقرأ «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ»(127) وقال: أحبّ أن أعرف الکبائر من کتاب اللَّه فقال: نعم یا عمرو ثم فصّله بأنّ الکبائر:… ونقض العهد.(128)
5 – 13. عهدشکنی و آثار آن
در اخبار و احادیث از عهدشکنی بسیار مذمّت شده و برای آن، آثار وضعی و پیآمدهای سیاسی، اجتماعی ناگواری بیان شده است. مهمترین اثر عدم رعایت معاهدات بینالمللی از جمله معاهده صلح و مهادنه، پیروزی ناخواسته کافران و مشرکان بر مسلمانان است.
حدیث اول:
… عن أبی حمزه، عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: وجدنا فی کتاب رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) :… وإذا نقضوا العهد سلّط اللَّه علیهم عدوّهم (129)؛ و الظاهر أنّ المراد بالعهد المعاهده مع الکفّار.(130)
حدیث دوم:
… عن عبدالرحمن بن کثیر، عن أبی عبداللَّه(علیه السلام) قال: إذا فشت اربعه ظهرت اربعه:… و إذا خُفرت الذمّه نصر المشرکون علی المسلمین.(131)
حدیث سوم:
عن موسی بن جعفر عن آبائه(علیه السلام) قال: قال رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) : لا دین لمن لا عهد له.(132)
پی نوشت :
107) بقره (2) آیه 194.
108) نحل (16)، آیه 126.
109) شوری (42)، آیه 39.
110) شوری (42)، آیه 41.
111) بحارالانوار، ج 72ص 297 – 296، بیان.
112) بحارالانوار، ج 72، ص 212، ح 10؛ نهج البلاغه، ج 2، ص 220.
113) بحارالانوار، ج 32، ص 443 – 441، ح 393.
114) فرقان (25)، آیه 77.
115) بحارالانوار، ج 32، ص 415، ح 375؛ شرح ابن أبی الحدید، ج 1، ص 648.
116) بحارالانوار، ج 32، ص 410، ح 373؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 171؛ بحارالانوار، ج 33، ص 465، ح 680؛ تحف العقول، ص 130.
117) نساء (4)، آیه 102.
118) برای آگاهی بیشتر از تفسیر این آیه و شأن نزول آن رجوع کنید به: بحارالانوار، ج 86، ص 102 – 101.
119) انفال (8)، آیه 61.
120) عمید زنجانی، فقه سیاسی، حقوق تعهدات بینالمللی ودیپلماسی در اسلام، ص 72 – 67.
121) بحارالانوار، ج 32، ص 546، ح 457.
122) بحارالانوار، ج 44، ص 2 – 1، ح 2؛ علل الشرایع، ج 1، ص 200.
123) شیخ بهایی، جامع عباسی، ص 158؛ به نقل از: ابوالفضل شکوری، فقه سیاسی، ص 383.
124) بحارالانوار، ج 44، ص 324، ح 2؛ ارشاد المفید، ص 183 – 182.
125) بحارالانوار، ج 19، ص 168 – 167، ح 15؛ فروع الکافی، ج 1، ص 336.
126) بحارالانوار، ج 19، ص 169، بیان.
127) نساء (3)، آیه 31.
128) بحارالانوار، ج 47، ص 217 – 216، ح 4؛ المناقب، ج 3، ص 375.
129) بحارالانوار، ج 70، ص 369، ح 3؛ الکافی، ج 2، ص 374؛ بحارالانوار، ج 97، ص 45، ح 2؛ أمالی الشیخ الطوسی، ج 1، ص 213؛ بحارالانوار، ج 70، ص 372، ح 5؛ أمالی الصدوق، ص 185؛ بحارالانوار، ج 88، ص 328 – 327، ح 11.
130) بحارالانوار، ج 70، ص 371 – 370، بیان.
131) بحارالانوار، ج 76، ص 21، ح 13؛ الخصال، ج 1، ص 115 و 165؛ بحارالانوار، ج 97، ص 45، ح 1؛ بحارالانوار، ج 88، ص 147، ح 5.
132) بحارالانوار، ج 72، ص 96، ح 20؛ نوادر الراوندی، ص 5.
منبع:فصلنامه علوم سیاسی ، شماره 34