آداب جنگ یا تقوای جنگی در اسلام (1)

آداب جنگ یا تقوای جنگی در اسلام (1)

مطالعه و دقت در آداب جنگ در اسلام، این حقیقت را آشکار می‌کند که آنچه امروزه در نظام حقوق بین‌المللی مورد تأکید قرار گرفته، چهارده قرن بیشتر در متن تعالیم اسلام وجود داشته است. اهمیت این امر مخصوصا از این جهت است که در آن روزگار نه نامی از حقوق بشردوستانه – قواعد مربوط به رعایت حقوق بشر در زمان جنگ – در میان بود و نه محتوای آن مورد نظر.
با توجه به گستردگی این مقررات و مباحث مرتبط با آن، در این مقاله صرفا به برخی از آداب جنگ در اسلام یا مظاهر تقوای جنگی و مقایسه آنها با قواعد حقوق بشر دوستانه امروز اشاره شده‌است.
فرهنگ اسلام نخستین مبدأ تدوین قواعد انسان دوستانه بین‌المللی بوده است (محقق‌داماد، 152) و اگر بگوییم هر رفتار غیرمشروع علیه زخمی‌ها و مجروحین و کلیه افرادی که تحت حمایت کنوانسیونهای موضوعه هستند مخالف اسلام است، گزاف نگفته‌ایم (همو، 183). این در حالی است که در ادیان دیگر – که البته متأسفانه تحریف شده‌اند – نه تنها بر حقوق بشردوستانه تأکید نشده است، بلکه ترغیب و تشویقهای فراوانی جهت سرکوب بی‌قید و شرط طرف مقابل صورت گرفته است.
در عهد قدیم یهود آمده است که «اگر وارد شهری شدی، تمام ساکنان آن شهر (از زن و مرد و کودک و پیر) را از دم تیغ می‌گذرانی و حتی چهارپایان آن را نیز از بین می‌بری و سپس تمام اثاثیه شهر را در وسط آن جمع کرده، آتش می‌زنی و در پایان، شهر را نیز به آتش می‌کشی و ویران می‌کنی»(زحیلی، آثارالحرب، 44؛ نواوی، 123؛ علی منصور، 331، 379). پرواضح است وقتی نگرش تئوریک دینی به حقوق بشر اینگونه باشد، کردار رزمندگان چگونه خواهد بود.
متأسفانه علی‌رغم اینکه مقررات اصیل مسیحی از هرگونه استفاده از زور به دورمی‌باشد، کشیشان و پاپهای مسیحی برای نشر عقاید و حفظ جایگاه خویش، به ارتکاب فجیع‌ترین جنایات بشری دست زده‌اند و بویژه در قرون وسطی با تشکیل دادگاههای تفتیش عقاید یا انگزیسیون، گرایشات به دور از انصاف خود را به منصّه ظهور رساندند. دکتر گوستاولبون (333) در این زمینه می‌نویسد: «فردیناند گر چه در ابتدا در زبان و مذهب به اعراب آزادی داد، ولی در سال 1499م پیمانی را که در این‌باره با مسلمانان بسته بود، شکست و شروع به تعّدی و آزار آنها نمود که تا چند قرن ادامه یافت و بالاخره منجر به ریشه‌کن شدن مسلمین و اعراب گشت. نخست مسلمانان را به زور وادار به قبول دین مسیح کردند؛ سپس محکمه‌های تفتیشی آنها حکم به سوزانیدن این مسیحیان تازه داد، به بهانه اینکه واقعا به دین مسیح در نیامده‌اند. و البته این کار به تدریج صورت می‌گرفت، زیرا نمی‌توانستند چندین میلیون عرب و مسلمان را یکباره بسوزانند.
از این رو کشیش بزرگ طلیطله که در ضمن، رئیس محکمه‌های تفتیش نیز بود، دستور داد تمام عربهایی که دین مسیح را نپذیرفته‌اند، از پیرو جوان و زن و مرد و کوچک و بزرگ، همه را گردن بزنند». این در حالی است که مسلمانان در برخورد با مسیحیان، بسیار نرمخو و مهربان بودند، به حدی که بسیاری از مستشرقین مسیحی بدان اذعان کرده‌اند. مثلاً روبرتسون1 در کتابی که در تاریخ شارل پنجم نوشته است، می‌گوید: «تنها مسلمانان هستند که با عقیده محکمی که به دین خود دارند، یک روح سازش و تسامح نیز به ادیان دیگر در آنها هست؛ اینان با اینکه دین خود را با شمشیر پیشرفت دادند، ولی هر کس در دین آنها رغبتی نداشت او را به حال خود می‌گذاردند تا اگر خواست بپذیرد وگرنه در دین خود بماند»(همو، 146). البته معلوم نیست که چگونه اسلام به وسیله شمشیر فراگیر شد، در حالی که به اعتراف روبرتسون، آزادی عقیدتی را محترم می‌شمرد. میشود2 نیز می‌نویسد:
«همان قرآنی که دستور به جهاد داده، نسبت به ادیان دیگر سهل انگاری و مسامحه کرده و کشیشان و رهبانان و خدمتکاران آنان را از دادن جزیه معاف داشته است و پیغمبر اسلام کشتن رهبانان را به خاطر اینکه سرگرم عبادت هستند، قدغن کرد. مسلمانان در زمان عمر بن الخطاب که بیت المقدس را فتح کردند هیچگونه آزاری به نصاری نرساندند، ولی بر عکس، هنگامی که نصاری این شهر را گرفتند با کمال بیرحمی، مسلمانان را قتل عام کردند و یهود وقتی بدانجا در آمدند، بی‌باکانه همه را سوزاندند»(همو، 147). ملاحظه می‌شود که خود دانشمندان غربی و مسیحی نیز به این موضوع اعتراف می‌نمایند.
در حقوق بشردوستانه معاصر، قواعدی مشخص برای چگونگی جنگ و مقررات حاکم بر آن معین شده که برخی آن را در سه قاعده: تفکیک بین نظامیان و غیر نظامیان، حفظ محیط زیست و منع رنج و درد زاید خلاصه نموده‌اند(هنجنی، تقریرات درس متون مخاصمات مسلحانه). اما گروهی دیگر اصل تناسب و حقوق دول بی‌طرف را نیز اضافه نموده‌اند(ممتاز، تقریرات درس دوره عالی تخصصی سیاسی). به هر ترتیب، این قواعد زیر ساختارهای حقوق انسان دوستانه در جنگ را تشکیل می‌دهد که در مقررات اسلامی نیز به صورت شفاف به این موارد اشاره شده است. 56، 119، 120؛ الظالمی، 74؛ زحیلی، العلاقات الدولیّه فی‌اسلام، 67؛ مکی، 265).

الف – قاعده تفکیک بین نظامیان و غیرنظامیان
حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این زمینه فرموده‌اند: «اغزوا باسم الله و فی سبیل الله…اغزوا و لا تغلوا و لا تغدروا و لا تمثلوا و لا تقتلوا ولیدا»؛ یعنی «با نام خدا و در راه خدا پیکار نمایید…بجنگید اما غل و غش مورزید و خیانت و غدر مکنید و مثله نکنید و کودکان را نکشید»(عبدالباقی، 53). همچنین می‌فرمودند: «لا تمثلوا حتی بالکلب العقور»؛ یعنی «حتی سگهای هار را مثله نکنید». در حدیث دیگری از پیامبر رحمت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است که: «لا تغلوا و لا تمثلوا و لا تغدروا و لاتقتلوا شیخا فانیا و لاصبیا و لاامرأه» (طی، 146؛ ابواتله، 115؛ باناجه، 102؛ علی منصور، 313)؛ یعنی «غل و غش مورزید و مثله نکنید، غدر مکنید، پیر مرد فرتوت و کودک و زن را مکشید». بنابراین، همه فقیهان، چه شیعه و چه سنی، اتفاق نظر دارند که در جهاد با کافران، کشتن پیرمردان و پیرزنان و خردسالان و همه آنانی که از عرصه معرکه بر کنار هستند، جایز نیست و مسلمانان حق ندارند آنها را بکشند(اسماعیلی، 104، زحیلی، آثارالحرب، 497؛ ابویوسف، 195). جالب اینکه اسلام اهمیت خاصی به راهبان می‌دهد و تا موقعی که آنان در عبادتگاههای خود مستقر هستند و در جنگ شرکت ندارند، از هر گزندی در امان می‌باشند. همچنین کشاورزان و صنعتگران و پیشه‌وران و سایر افرادی که دخالتی در جنگ ندارند، از آثار مخرب جنگ در امان هستند (ابواتله، 185). همچنین مسلمانان از تخریب اماکن عبادت یهودیان و مسیحیان منع شده‌اند(علی منصور، 320). جالب اینکه قرآن یکی از اهداف جنگ را حفظ اماکن عبادت (از جمله محل عبادت مسیحیان و یهودیان) می‌داند(حج، 40).
سخنان حضرت امام علی (علیه السّلام) نیز در مورد تفکیک بین نظامیان و غیر نظامیان، حکایت از مشی و روش اسلام در این زمینه دارد. در نامه 14 از نهج‌البلاغه (373) می‌خوانیم: «فاذا کانت الهزیمه باذن الله فلا تقتلوا مدبرا و لا تصیبوا معورا و لا تجهزوا علی جریح و لا تهیجوا النساء باذی و ان شتمن اعراضکم و سببن امراءکم فانهن ضعیفات القوی و الانفس والعقول. ان کنا لنؤمر بالکف عنهن و انهن لمشرکات و ان کان الرجل لیتناول المرأه فی‌الجاهلیه بالفهر او الهراوه فیعیربها و عقبه من بعده»؛ یعنی «چنانچه شکست دشمن با اراده خدا محقق گشت، پس هیچ فرد در حال فرار را نکشید، جان هیچ مجروحی را نستانید، زنان را با آزار و اذیت تهییج نکنید، هر چند که به ناموس شما دشنام دهند و به فرماندهان شما فحش گویند؛ زیرا آنان از نظر نیرو و جان و عقل ضعیف‌البنیه هستند. ما به روی گرداندن از آنان در حالی امر می‌شدیم که آنان مشرک بودند و اگر مردی زنی را در جاهلیت اذیت می‌کرد، بدین نحو که با سنگ کوچکی او را ادب می‌کرد یا با عصای خود به او حمله می‌نمود، تا آخر عمر، خود و خانواده‌اش برای این کار مورد تمسخر قرار می‌گرفت».
در حدیثی، حفص بن غیاث از امام صادق (علیه السّلام) سؤال می‌کند که چگونه جزیه از زنان ساقط شد؟ حضرت صادق (علیه السّلام) فرمود: «لان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نهی عن قتل النساء والوالدان فی دارالحرب الا ان یقاتلن، فان قاتلت ایضا فامسک عنها ما امکنک»(حرّ عاملی، 15/164). یعنی «زیرا پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از کشتن زنان و فرزندان (خردسالان) در دارالحرب، مگر اینکه وارد صحنه کارزار شده و به جنگ پرداخته باشند، نهی کرده است، پس حتی اگر زنان در عداد جنگجویان باشند، از بر خورد با آنان دوری جو، البته تا جایی که امکان آن وجود داشته باشد».
معصومین (علیهم السّلام) از کشتن بیهوده و بی‌مبالاتی در مجازات مردم بسیار انتقاد کرده و آن را موجب زوال مُلک دانسته‌اند(حنبلی، 52). در قضیه معروفی که در کتب تاریخی به آن اشاره شده، پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از عملکرد ناجوانمردانه خالدبن ولید به شدت انتقاد کرد و از آن تبری جست. موضوع از این قرار بود که پس از فتح مکه، پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تصمیم به از بین بردن بتها در سرزمینهای اطراف آن گرفت. از این‌رو خالدبن ولید به فرماندهی گردانی برای دعوت قبیله «جذیمه بن عامر» به اسلام و شکستن بت «عزی» رهسپار سرزمین آنان گردید. پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او دستور داد که خونی نریزد و از در جنگ وارد نشود و عبدالرحمن بن عوف را معاون وی قرار داد. در دوران جاهلیت، قبیله بنی جذیمه عموی خالد و پدر عبدالرحمن را هنگام بازگشت از یمن، کشته و اموال آنها را به غارت برده‌بودند. به همین جهت خالد بن ولید کینه آنان را در دل داشت. وی وقتی با جمعیت بنی جذیمه روبه‌رو گردید، همه آنها را مسلح و آماده دفاع یافت؛ پس فریاد کشید که اسلحه را به زمین بگذارید، زیرا دوران بت‌پرستی سپری گردیده و ام‌القری (مکه) سقوط نموده و همه مردم تسلیم سپاه اسلام شده‌اند. سران قبیله نظر دادندکه اسلحه را تحویل دهند و تسلیم ارتش اسلام شوند. یک نفر از آن میان، با ذکاوت خاصی دریافت که فرمانده لشکر قصد سوء دارد و سران قبیله را از نتیجه تسلیم برحذر داشت. امّا سرانجام، سلاحها را به سربازان اسلام تحویل دادند. در این هنگام، خالد بن ولید با کمال ناجوانمردی و بر خلاف دستور صریح اسلام، فرمان داد که دستهای مردان قبیله را از پشت ببندند و همه را بازداشت کنند.
سپس سحرگاهان گروهی از آنها را اعدام، و دسته‌ای را آزاد کردند. وقتی خبر جنایت هول انگیز خالد به گوش پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید، سخت ناراحت شد و فورا به علی (علیه السّلام) ماموریت داد که به میان قبیله مزبور برود و خسارت جنگ و خونبهای افراد را به طور دقیق بپردازد. علی (علیه السّلام) در اجرای دستور پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به قدری دقت به خرج داد که حتی قیمت ظرف چوبی را که سگان قبیله در آن آب می‌خوردند و در هجوم خالد شکسته بود، پرداخت. سپس به جبران خساراتی که بر آنها وارد شده بود و آنان خود از آنها بی‌خبر مانده بودند، مبلغی اضافی پرداخت و به مکه بازگشت و گزارش کار خود را به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داد. پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عمل وی را تحسین کرد و رو به قبله ایستاد و دستهای خود را بالا برد و با حالت استغاثه گفت:«اللهم انی ابرء الیک مما صنع خالدبن ولید»؛یعنی« خدایا تو آگاهی که من از جنایت خالد بیزارم» (سبحانی، 2/348؛ ابن هشام، 4/78؛ یعقوبی، 2/61؛ طبری، 2/341؛ ابن اثیر، 620).
جالب اینکه این برخوردها در اسلام صورت سیستماتیک، بلکه فرهنگ گونه گرفته و هر وقت معصومین (علیهم السّلام) و یا حتی اصحاب پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با برخوردی غیر ارزشی مواجه می‌شدند، با آن مقابله می‌کردند. در فتح مکه، دشمنان باسابقه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلمانانی که اسیر شده‌بودند، همراه برخی از مسلمانان، مانند سعد بن عباده، فریاد «الیوم یوم الملحمه» سر دادند؛ امّا حضرت فورا در جواب آنان فرمود: «الیوم یوم المرحمه» و در برابر چشمان وحشت‌زده مردم مکه و سران جنگ‌افروز، فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء» یعنی «بروید که همه شما آزادید». این برخورد نرم و ملایم اسلام آثار مهم و برآیندهای بسیار مثبت داشته است و دشمن را مجذوب این آیین می‌کرد.
حتی برخی از فقهای عامه (مانند شافعی) و خاصه معتقد هستند که خون کافر قبل از دعوت وی به اسلام محترم است و در صورتی که شخص مسلمان کافری را پیش از دعوت به اسلام به قتل رساند، باید دیه وی را بپردازد(شمس‌الدین، 428؛ زحیلی آثارالحرب، 160).
از دیگر مقررات جالب اسلام، احترام به اتباع دشمن و محافظت کامل از اموال آنان است. در اسلام، جنگ با یک کشور، هیچ گونه قیدی را متوجه اتباع آن کشور که مقیم دارالاسلام هستند، نمی‌کند و تا وقتی که خوف خیانت از آنان نرود (در این صورت بر طبق آیه 58 از سوره انفال و اما تخافن من قوم خیانه فانبذ الیهم علی سواء ان الله لا یحب الخائنین) باید با احترام ایشان را به خروج از دارالاسلام، راهنمایی کرد. اموال تبعه دشمن نیز هر گز مصادره نمی‌شود و آنان حق آزادی رفت و آمد و معامله با مسلمانان را – همچنانکه در حالت صلح دارند – خواهند داشت. (زحیلی، آثارالحرب، 518، 509).
اما طبق رویّه معمول در قرن اخیر، تبعه دشمن را در محل معینی توقیف می‌کرده‌اند. در جنگ جهانی اول و دوم، توقیف و نگهداری اتباع دشمن به صورت عرف در آمده بود. بر طبق ماده 42 کنوانسیون ژنو مورخ 12 اوت 1949 راجع به حمایت از غیرنظامیان در زمان جنگ، توقیف و نگهداری یا اجبار به اقامت در محل معین، در حق اتباع دشمن، نباید اجرا شود، مگر امنیت دولتی که افراد مذکور تحت اختیار آن به سر می‌برند، چنین اقداماتی را مطلقا ایجاب نماید. این عمل بر طبق ماده 43 این کنوانسیون، باید در هر حال مقید به کنترل متناوب قضایی یا اداری دولت عامل باشد. کسانی که به این ترتیب نگهداری می‌شوند، به موجب ماده 80 اهلیت مدنی، خود را به طور کامل حفظ می‌نمایند و کلیه حقوق‌ناشی از آن را در صورت عدم مغایرت با وضعیت خود استیفا می‌نمایند.
با این همه بعضی علما در وجود یک قاعده عرفی که مانع توقیف و نگهداری دسته جمعی اتباع غیرنظامی دشمن باشد، تردید دارند (روسو، 1/55، 58). در مورد تجارت اتباع دشمن نیز، طی جنگ اول و دوم جهانی، راهکار متّبع ممنوعیت تجارت با اتباع دشمن بود. بلکه حتی در جریان جنگ جهانی دوم، تفسیر موسّع از ممنوعیت تجارت با دشمن قاعده عمومی گردید و در نتیجه مثلاً پرداخت دیون یک شرکت متعلق به دشمن به مثابه عمل تجاری ممنوعه تلقی می‌شد و از ابتدای جنگ جهانی اول، دول درگیر کلیه قراردادهایی را که روابطی با دشمن تولید می‌کرد و بعد از آغاز جنگ منعقد گردیده بود، به علت مخالف بودن با نظم عمومی، مطلقا باطل اعلام کردند و همین قواعد در جنگ جهانی دوم نیز به کار گرفته شد. جالب اینکه کمیسیون مصالحه فرانسه – ایتالیا که با قراداد صلح 1947 م تأسیس گردیده بود، پذیرفت که به طور کلی، شروع جنگ فسخ قراردادهای منعقده بین اتباع دول متخاصم را به دنبال دارد. در مورد وضعیت اموال دشمن، در جنگ اول و دوم جهانی تدابیر محدودکننده بسیار شدیدی شامل ضبط و توقیف و تصفیه و فروش اموال اتباع دشمن اتخاذ شد (زحیلی، آثارالحرب، 509).
از مقایسه حقوق بشردوستانه معاصر با اسلام این نکته مهم روشن می‌شود که بسیاری از قواعد حقوق بین‌الملل که در کنوانسیونهای چهارگانه 1949 م ژنو پا به عرصه نهاده، بیش از 1400 سال پیش در اسلام تدوین شده بوده‌است.
مقررات حقوق بشردوستانه اسلام نه تنها در سنت مورد توجه قرار گرفته، حتی در قرآن نیز که قطعی‌الصدور و مهمترین منبع مقررات اسلامی است، بر آن تأکید شده است. مثلاً در آیه 190 از سوره بقره می‌خوانیم: «و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب لا المعتدین». در اینجا عبارت «الذین یقاتلونکم» مشخص کننده طرف جنگ می باشد. بنابراین، اشخاصی که با مسلمانان جنگ نمی‌کنند، مانند کهنسالان یا خردسالان یا زنان یا راهبان یا کشاورزان و یا صنعتگران، نمی‌توانند طرف جنگ واقع شوند. همچنین در آیه 205 از سوره مبارکه بقره آمده است: «و اذاتولی سعی فی‌الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لا یحب الفساد». محل شاهد «والله لا یحب الفساد» است که کشتن غیر جنگجویان بی‌تردید از مصادیق فساد می‌باشد. بنابراین در هیچ شرایطی (مگر شرایط استثنایی) نباید قاعده مهم تفکیک بین نظامیان و غیر نظامیان خدشه‌دار شود، زیرا پیامد آن فساد خواهد بود که مورد مذمت خداوند قرار گرفته‌است.
در آیه 8 از سوره مائده نیز می‌خوانیم: «یا ایهاالذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط و لا یجرمنّکم شنئان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی ان الله خبیر بما تعملون». این آیه بر عدل و قسط تأکید کرده و حتی تجاوز دشمن را دلیلی برای عدم اجرای عدل ندانسته است. ازاین رو نظر به اینکه کشتن غیر نظامیانی که هیچ دخالتی در جنگ ندارند، عین ظلم می‌باشد، مسلمانان مأمور به اجتناب از آن هستند.

ب- قاعده حفظ محیط زیست (اکولوژیک)
درباره قاعده اکولوژیک، در حقوق بشردوستانه اسلام مقررات کاملی وجود دارد که قطع درختان یا تخریب پلها و زیرساخت اقتصادی را جز در صورت ضرورت فزاینده جایز نمی‌داند. امام صادق (علیه السّلام) فرمود: پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی در صدد بود گروهی را برای جنگ اعزام کند، آنان را در کنار خود می‌نشاند و به آنان می‌فرمود:«با نام خدا و برای رضای خدا و برطبق روش رسول خدا حرکت کنید، غل و غش نکنید و مثله و غدر را پیشه کار خود نسازید و پیر مرد فانی و کودک و زن را مکشید و هیچ درختی را قطع نکنید، مگر اینکه مجبور به قطع آن شوید»(حر عاملی، 15/58). در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السّلام)، وصایای پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به جنگجویان مسلمان اینگونه بیان شده است: «…و لا تحرقوا النخل و لا تغرقوه بالماء و لا تقطعوا شجره مثمره و لا تحرقوا زرعا لانکم لاتدرون لعلکم تحتاجون الیه و لا تعقروا من البهائم مما یؤکل الا ما لابد لکم من اکله»(همان، 59)؛ یعنی «هیچ نخلی (درخت خرما) را آتش نزنید و آن را در آب غرق نکنید و هیچ درخت ثمردهی را قطع نکنید و هیچ زراعتی را آتش نزنید، زیرا شاید شما به آن نیازمند شوید و هیچ چهارپایی را که گوشت آن قابل خوردن باشد، از بین نبرید مگر آنکه برای خوردن به آن نیاز داشته باشید». بنابر این، اسلام حتی کشتن حیوانات را مگر برای ضرورت سد جوع منع نموده است (محقق داماد، 186؛ نواوی، 88). در حدیثی از پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در کتاب سنن بیهقی آمده، بیان شده است: (لا تهدموا بیتا و لا تعقرن شجرا یمنعکم قتالاً او یحجز بینک و بین المشرکین)(نواوی، 139)»؛ یعنی «خانه‌ای را ویران نسازید و درختی را قطع نکنید، مگر درختی که شما را از جنگ باز دارد و یا بین شما و مشرکین (متجاوز) مانعی ایجاد کند.» البته برخی از فقها انجام این عمل را مکروه دانسته‌اندنه حرام (محقق حلی، 2/236؛ محقق کرکی، 3/385؛ نجفی، 21/66؛ شهیدثانی، 2/392). اما اجماع فقها را می‌توان بر امور ذیل محقق دانست:
1 ـ اصل در حقوق بشردوستانه اسلام عدم قطع درختان و تخریب بناهاست، مگر اینکه ضرورتی این اصل را خدشه‌دار سازد.
2 – سخنان فقهای عظام در زمینه امکان قطع درختان و تخریب بناها محدود به ضروریات جنگی می‌شود و تصور اینکه منظور آنان جواز در اصل تخریب بدون هیچ دلیل یا ضرورتی باشد، به دور از واقعیات است(ابواتله، 187).
جالب اینکه حتی اصحاب رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز همین شیوه را برگزیدند و به یاران خودتوصیه می‌کردند که از ضرر رساندن به محیط زیست و حیوانات جدا خودداری کنند. خلیفه اول در سفارش خود به اسامه بن زید می‌گوید: «لا تخونوا و لاتغلوا و لا تغدروا و لا تمثلوا و لا تقتلوا طفلاً صغیرا و لا شیخا کبیرا و لاامرأه و لا تقطعوا نخلاً و لا تحرقوه و لا تقطعوا شجره مثمره و لا تذبحوا شاه و لا بقره و لا بعیرا الالمأکله و سوف تمرون علی قوم فرغوا انفسهم فی الصوامع فدعوهم و ما فرغوا انفسهم له»(علی منصور، 304)؛ یعنی «خیانت و غل و غش و مثله مکنید و کودکان کوچک و پیرمردان کهنسال و زنان را نکشید و هیچ درختی را قطع نکنید و یا آتش نزنید و هیچ درخت ثمردهی را از جا نکنید و هیچ گوسفند و یا گاو یا شتری را مگر برای خوردن ذبح نکنید. شما بر قومی خواهید گذشت که تمام وقت خود را صرف در صوامع (کلیساها) کرده‌اند؛ پس آنان را به حال خود و آنچه انجام می‌دهند، واگذارید».
امّا متأسفانه علی‌رغم وجود این مقررات ارزشی و متعالی، برخی از گروههای افراطی با طرز تفکری رادیکالیستی و به دور از مقررات اصیل اسلامی، بر خلاف باورها و هنجارهای دینی گام برداشته‌اند. از جمله این گروهها، گروه طالبان است که به هیچ یک از مقررات اسلامی اعتنایی نکرده و دست به ارتکاب فجیع‌ترین جنایات زده است. در گزارش «چونگ هیون پاپک»، گزارشگر ویژه سازمان ملل، در مورد وضعیت حقوق بشر در افغانستان که به کمیته سوم مجمع عمومی ارائه شده، آمده است: «بنا بر اطلاعاتی که از منابع موثق به دست آمده است، بعد از تصرف شهر مزارشریف در تاریخ 8 اوت 1998 به دست طالبان و گروههای متحد با آن، کشتار و فجایع دیگر در این شهر شروع شد … در اولین روز تصرف شهر، نیروهای طالبان با مسلسل به سوی هر جنبنده‌ای در شهر شلیک کردند و حتی به کسانی که از پنجره خانه خود ناظر وقایع بودند نیز رحم نکردند. در این کشتار، مردان، زنان، کودکان و سالخوردگان بدون اینکه هویت قومی یا مذهبی آنها در نظر گرفته شود، جان خود را از دست دادند. سربازان طالبان حتی به سوی حیواناتی مثل الاغ، بز و گوسفند شلیک کردند»(روزنامه جمهوری اسلامی، شماره 5617، 1377ش).
ادامه دارد…..

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید