با تامل در آیاتى که در آن ها به نوعى سخن از امر به معروف و نهى از منکر است، درمى یابیم که این آموزه در قرآن کریم داراى اشکال و وجوه گوناگونى است. در این مقال تلاش خواهیم کرد تا این وجوه را مشخص کرده و درباره هر یک توضیحات کوتاهى ارایه کنیم.
۱) عام و خاص
خداوند نیز آمر به معروف و ناهى از منکر است. این امر و نهى را مى توان در دو گروه جاى داد: الف: امر و نهى عام: این نوع از امر و نهى دقیقا مشابه اوامر و نواهى بسیارى است که در آیات گوناگون آمده و خداوند به تمامى «مومنین و مومنات» سفارش بیان آنها را نموده است. این اوامر و نواهى شکل وعظ و نصیحت عام دارد. مثل آن که گفته شود: عدالت بورز، به خویشان و نزدیکانت احسان کن، از فحشا دورى کن و غیره: «ان الله یأمرو بالعدل و الاحسان و ایتا ذى القربى و ینهى عن الفحشاء و المنکر و البغى یعظکم لعلکم تذکرون» (بقره، ۹۳). به درستى که خداوند امر مى کند به عدل و نیکویى و عطا کردن به خویشان نزدیک و نهى مى کند از کار زشت و کردار بد و ستم.
ب: امر و نهى خاص: هر چند این نوع از امر و نهى نیز به عموم «مومنین و مومنات» سفارش شده است، اما از آنجا که فراوان تکرار شده و اساسا علت اصلى ارسال رسل این امر ونهى بنیادین است، مى توان آن را امر و نهى خاص (بلکه خاص الخاص) نامید. «و لقد بعثنا فى کل امه رسولاً ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت» (نحل، ۳۶). به میان هر ملتى پیامبرى مبعوث کردیم که خدا را بپرستید و از طاغوت دورى جویید. بنابراین روشن گردید که خاص ترین امر به معروف همانا امر به توحید و خاص ترین نهى از منکر، نهى از طاغوت (غیر خداوند) است. کافى است به آیات زیر دقت کنید تا خاص بودن و اساسى بودن این امرو نهى برجسته گردد:
انعام ،۱۴ انعام ،۱۶۳ یونس ،۷۲ یونس ،۱۰۴ نمل ،۹۱ زمر ،۱۱ غافر ،۶۶ شورى ،۱۵ انعام ،۵۶ مائده ۱۱۷.
مى توان به چندین و چند آیه دیگر نیز اشاره کرد که در برخى از آنها با واژه «امرنا» بدین نکته مهم توجه داده شده است اما با همین مختصر به سادگى مى توان دریافت که اصلى ترین و اساسى ترین (و در نتیجه خاص ترین) امر و نهى در قرآن کریم همانا سفارش به توحید و نهى از توجه به «غیرالله» است.
۲) نهى از اعمال درون جاهلیت
نهى از این گونه اعمال را مى توان – از جمله – در آیات ذیل مشاهده کرد: از میان شما کسانى که زنانشان را «ظهار» مى کنند و مى گویند: پشت تو چون پشت مادر من است ]و یا تو چون مادر من هستى[ آنان مادرانشان نیستند. مادران آنها تنها کسانى اند که ایشان را زاده اند و قطعا آنها سخنى زشت و باطل مى گویند و(لى) خدا مسلما در گذرنده اى آمرزنده است. (مجادله، ۲)
و نیز آیه اى که در آن چندین مصداق منکر برشمرده شده است و جالب آن که مخاطبین زنان «مومنى» هستند که به قصد بیعت نزد پیامبر (ص) آمده اند:
اى پیامبر چون زنان با ایمان نزد تو آیند که (با این شرط) با تو بیعت کنند که چیزى را با خدا شریک نسازند و دزدى نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بچه هاى حرامزاده پیش دست و پاى خود را با بهتان (و حیله) به شوهر نبندند و در کار نیک از تو نافرمانى نکنند، با آنان بیعت کن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه، زیرا خداوند آمرزنده مهربان است. (ممتحنه، ۱۲)
۳) عقلانى
ناگفته پیداست که امر به معروف و نهى از منکر در قلمروهایى معنا دارد که عقل پذیر باشد. مثلا اگر به شخصى که در حال احتضار است گفته شود که قبل از وفاتش اموال خود را میان فرزندان و اقربا به عدل و نیکى تقسیم کند، هر چند از جنبه درونى این توصیه براى او على السویه باشد، اما با توضیحات منطقى درمى یابد که بهتر است به چنین توصیه اى عمل کند، زیرا دست کم براى او مسلم مى شود که بعد از وفاتش خانواده اش بر سر مال و منال او به اختلاف کشیده نمى شوند و غیره. بدین ترتیب آیه ۱۸۰ از سوره بقره را مى توان تذکارى به «صاحبان خرد» تلقى کرد، کسانى که «هات برهان» برایشان اهمیت دارد و یا آن که آوردن دلیل عقلایى به برطرف کردن جهلشان و در نتیجه عمل به این دسته از نیکى ها منجر خواهد شد. «کتب علیکم اذا حضرکم الموت ان ترک خیر الوصیه الوالدین و الاقربین بالمعروف حقا على المتقین» بر شما مقرر شده است که چون یکى از شما را مرگ فرا رسید، اگر مالى بر جاى گذارد، براى پدر و مادر و خویشاوندان (خود) به طور پسندیده وصیت کند، (این کار) حقى است بر پرهیزکاران.
اگر مشاهده مى کنیم که این توصیه عقل پذیر نیز عطف به تقریر الهى گردیده و عمل حقى از سوى «متقین» دانسته شده، بازمى گردد به فضاى اخلاقى قرآن کریم. در این فضا آن چنان که ایزوتسو نیز بیان کرده است، تمامى گفتار و رفتار اخلاقى انسان راجع و معطوف به خداوند متعال است و موضوع وصیت کردن قبل از مرگ مثل بسیارى از اعمال دیگر با عقل بشر منطبق است.
۴) ناظر به امکان وجودى انسان
کافى است که آدمى به درون خود رجوع کند، با اندک تاملى درمى یابد که از امکانات خاصى برخوردار است. امکاناتى که به او – از جمله – بسیارى از نیکى ها و بدى ها را مى شناساند.
این که در قرآن کریم به انسان خطاب مى شود، کار خوب (عمل صالح) انجام دهد، به کدام بعد از ابعاد وجودى او اشاره دارد؟ اگر نزد شما چیزى نباشد، من چگونه مى توانم از شما چیزى بخواهم؟ حتما انسان داراى امکاناتى است که به وسیله آن مى تواند خوبى و بدى را، دست کم به طور نسبى، درک کند. نکته اى را که در عبارت قرآنى: «فالهمها فجورها و تقویها» مى خوانیم به امکان وجودى انسان راجع است. اگر در بسیارى از آیات، انسان به «عمل صالح» و «قول معروف» دعوت شده است، با توجه به چنین امکانى است. قرائت پیوسته آیاتى که در آن به صاحب اختیار بودن انسان در برگزیدن کفر و ایمان تاکید شده است، مى تواند ما را به مفهومى که از «امکان وجودى» در نظر داریم نزدیک تر کند. پس از قرائت این آیات، بلافاصله باید ذهن را بدین نکته حساس کرد که انسان واجد چه امکاناتى است که خداوند متعال برگزیدن کفر و ایمان را بدان ارجاع داده است. در تمامى این آیات مساله انتخاب (کفر و یا ایمان) پیوسته بر عهده انسان نهاده شده است. خداوند متعال دلایل خاصى را براى صاحب انتخاب و اختیار بودن انسان بیان داشته است: «خداوند اگر مى خواست قطعا همه را هدایت مى کرد» (انعام ۱۴۹،). از این رو، وظیفه تمامى پیامبران را تنها ابلاغ مبین ذکر کرده و حتى تحریص پیامبر (ص) را براى هدایت مردم مورد پرسش و عتاب قرار داده است (یونس ۹۹،) و به طور کلى تبیین این حقیقت را که جز الله معبودى لایق پرستش و درخواست کمک نیست، وظیفه اصلى پیامبران دانسته و بیان داشته است که: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» (انسان ، ۳). ما راه را به انسان بنمودیم پس یا شاکر است و یا بسیار ناسپاس.
۵) معروف و منکرهایى که پیامبر بیان فرموده است
از مضمون آیه ۱۲ سوره ممتحنه درمى یابیم که بیعت زنان مومن با پیامبر در صورتى پذیرفته مى شود که آنان، «چیزى را با خدا شریک نسازند، دزدى و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بچه هاى حرامزاده پیش دست و پاى خود را با بهتان (و حیله) به شوهر نبندند» و در نهایت در کارهاى نیک از پیامبر نافرمانى نکنند «ولا یعصینک فى معروف». همچنین در آیه هفتم از سوره حشر بر اطاعت از پیامبر اسلام در امور معروف تاکید شده است: ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا «آنچه را که فرستاده او به شما داده آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت بازایستید». این آیات به اضافه آیاتى که در آنها (به طور عام) بر لزوم اطاعت از پیامبر تاکید شده است نشان از وجه دیگرى از وجوه نوزده گانه امر به معروف و نهى از منکر در قرآن دارد. براساس این آیات مسلمین مى توانند به آنچه پیامبر تحت عنوان معروف از آنها یاد کرده است عمل نمایند، خصوصا آن که در آیات سوم و چهارم از سوره نجم مى خوانیم: و ما ینطق عن الهوى ان هوالا وحى یوحى. «]پیامبر[ از سر هوس سخن نمى گوید این سخن به جز وحى اى که وحى مى شود نیست». از این آیه البته مى توان دریافت که این گونه معروف ها ملهم از وحى است.
۶) بخشوده شدن منکرات (انواع مناهى)
در صورتى که اصل را بر آیه «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه، نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلاً کریما» (نساء، ۳۱) بگذاریم، نص این آیه شرط پوشاندن گناهان کوچک را نزدیک نشدن (اجتناب) به گناهان بزرگ دانسته است اما اگر به آیاتى همچون «ان الله یغفر الذنوب جمیعاً» (در حقیقت خدا همه گناهان را مى آمرزد) (زمر، ۵۲) و یا اگر به آیات: ۲۱ سوره نساء، ۱۲ و ۶۵ مائده، ۲۹ انفال، ۸ تحریم، ۷۰ فرقان، ۷ عنکبوت، ۱۶ احقاف، ۲ محمد، ۵ فتح، ۱۹۵ آل عمران استناد کنیم باید بگوییم که در نهایت تمامى گناهان آمرزیده خواهد شد. و البته آنگونه که از آیات قرآن استنباط مى شود تنها یک شرط اساسى براى آمرزش گناهان وجود دارد و آن داخل شدن در دایره مومنین است: «فمن یعمل من الصالحات و هو مومن فلا کفران لسعیه و انا له کاتبون» (انبیاء، ۹۴). «پس هر که کارهاى شایسته انجام دهد و مومن هم باشد براى تلاش او ناسپاسى نخواهد بود و ماییم که به سود او ثبت مى کنیم». حتى اگر این مومنین قبل از آن که توبه کرده و ایمان بیاورند، غیر خدا را خوانده باشند و قتل نفس و زنا کرده باشند و چنان که در آیه ۱۲ سوره ممتحنه مشاهده کردیم از زنان «مومنى» که براى بیعت با پیامبر (ص) آمده بودند، خواسته شده است که از زنا، دزدى، تهمت و قتل اولادشان بپرهیزند.
۷) ویژگى مومنین و مومنات
در قرآن کریم یکى از مهم ترین صفاتى که براى زنان و مردان مومن ذکر شده است آمر و ناهى بودنشان است. این دو ویژگى حتى قبل از نماز و زکات آمده است: «والمومنون و المومنات بعضهم اولیا بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و یطیعون الله و رسوله اولئک سیر حمهم الله ان الله عزیز حکیم» (توبه، ۷۳). و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند که به کارهاى پسندیده وامى دارند و از کارهاى ناپسند بازمى دارند و نماز را برپا مى کنند و زکات مى دهند و از خدا و پیامبرش فرمان مى برند، آنانند که خدا به زودى مشمول رحمتشان قرار خواهد داد که خدا توانا و حکیم است.
۸) ویژگى منافقین و منافقات
در مقابل مومنین و مومنات، منافقین و منافقات عکس این آموزه عمل مى کنند. آنان در کنار این صفت – نفاق – داراى بخل نیز هستند. بنابراین، از آن جا که خداوند را فراموش کرده اند، و یا به عبارت دیگر، به مواعظ خداوند توجه نکرده اند، خداوند نیز به آنان توجهى نخواهد کرد. بى توجهى به امر به معروف و نهى از منکر به اضافه صفت «بخل» منافقون و منافقات را شایسته صفت «فسق» کرده است. «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یامرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یبقضون ایدیهم نسواالله فنسیهم ان المنافقین هم الفاسقون» (توبه، ۶۹). مردان و زنان دو چهره (همانند) یکدیگرند. به کارهاى ناپسند وامى دارند و از کارهاى پسندیده بازمى دارند و دست هاى خود را (از انفاق) فرو مى بندند. خدا را فراموش کردند؛ پس (خداوند هم) فراموششان کرد. در حقیقت، این منافقانند که فاسقند.
۹) «تمکن» و امر به معروف و نهى از منکر
«الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلواه و اتوالزکوه آمروا باالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبه الامور» (حج، ۴۱). همان کسانى که چون در زمین به آنها توانایى دهیم نماز برپا مى دارند و زکات مى دهند و به کارهاى پسندیده وامى دارند و از کارهاى ناپسند بازمى دارند و فرجام همه کارها از آن خداست.
این آیه واجد چند نکته مهم است. اول آن که تمکن در آیه شامل همه گونه توانایى و امکان است به هر نوع تواناى اى که لوازم تحقق اهداف مذکور در آیه را فراهم سازد. دوم آن که در اقامه این دو آموزه عاقبت کارها به خداوند متعال ارجاع شده است. این ارجاع نشان مى دهد که در مرحله اجرا صرف توصیه و تذکار اهمیت دارد و نه اکراه و اجبار.
۱۰) امت برتر
«کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون باالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله» (آل عمران، ۱۰۹).
شما بهترین امتى هستید که براى مردم پدیدار شده اید؛ به کار پسندیده فرمان مى دهید و از کار ناپسند بازمى دارید و به خدا ایمان دارید.
از سیاق آیه فوق مى توان دریافت که بهترین اجتماع، اجتماعى است که در آن گروهى از مردم (مثلا با تاسیس سازمان ها، نهادها و مراکز مشخص) در جامعه حضور داشته باشند تا معروف را بشناسانند و به انجامش توصیه کنند و منکر را منفور و مطرود سازند و مردمان را از انجامش نهى کنند. نکاتى که در ذیل این آیه مطرح است و باید روشن شود این است که اولا آیا این خروج براى امر به معروف و نهى از منکر داوطلبانه است یا اجبارى؟ ثانیا امر به معروف و نهى از منکر با هدف نمایاندن و معلوم ساختن و تفکیک خیر و شر براى مردمان است یا وادار کردن آنها به انجام برخى امور و ممانعت آن ها از انجام برخى امور دیگر؟ ثالثا به فرض اگر داوطلبانه است و با هدف صرف نمایاندن خیر و شر صورت مى گیرد آیا تشکیل سازمانى دولتى در تضاد با مقاصد و شرایط مذکور نیست؟ آن چنان که از مجموع آیات مورد بررسى در صفحات پیشین برمى آید؛ اولا خروج براى انجام امر به معروف و نهى از منکر امرى داوطلبانه و اختیارى است و نه اجبارى. ثانیا غایت آنى امر به معروف و نهى از منکر نمایاندن، شناساندن و تفکیک خیر و شر براى مردمان و آگاه ساختن آنان است نه وادار کردن آن ها به انجام یا عدم انجام فعلى معین. بنابراین، نتیجه آنى امر به معروف و نهى از منکر آگاهى بخشیدن است و آمر به معروف و ناهى از منکر صرفا مى بایست این نتیجه را تحقق بخشد. اما نتیجه آتى و غایى امر به معروف و نهى از منکر این است که افرادى که امر به معروف و نهى از منکر شده اند و آن آگاهى را دریافت کرده اند، در عمل رو به معروف آورند و از منکر دورى کنند. براى تحقق این نتیجه اراده و انتخاب خود فرد واسطه است. بنابر این، آمر به معروف و ناهى از منکر تنها وظیفه دارد که این واسطه را از طریق تبلیغ و آگاهى بخشى تحریک و تحریض کند و آن را فعال سازد. به محض این که او بخواهد این واسطه را دور بزند و آن را نادیده بگیرد و خود مستقیما براى تحقق نتیجه آتى و غایى امر به معروف و نهى از منکر وارد قلمرویى مى شود که خداوند پیامبر را (مطابق آیات پیشین) از آن بازداشته است. در این جاست که امر به معروف و نهى از منکر مستعد آن مى شود که به ضد خود تبدیل گردد. ثالثا در انجام امر به معروف و نهى از منکر سازمان هاى غیردولتى و غیررسمى و داوطلبانه بر سازمان دولتى اولویت دارند، زیرا آمر به معروف و ناهى از منکر باید عملش را مومنانه انجام دهد و در انجام آن قصد و نیت خیر داشته باشد و به معروف عمیقا علاقه مند باشد واز منکر بپرهیزد و آن را منکر تلقى کند، نه این که صرفا براى کسب حقوق و انجام تکلیف ادارى امر به معروف و نهى از منکر کند. چنین کسانى بسا خود در زندگى عادیشان منکر را بسى بیشتر از معروف بپسندند. آیا به نظر شما چنین کسانى مى توانند و صلاحیت دارند که آمر به معروف و ناهى از منکر باشند؟ قطعا چنین نیست. بنابراین، سازمان هاى دولتى مربوطه مى بایست کسانى را در این قلمرو بگمارند که به کار خویش عشق بورزند و شرایط را براى جابه جایى مداوم آن هایى که دیگر علاقه اى به فعالیت در این قلمرو ندارند فراهم سازند. متاسفانه در سازمان دولتى غالبا چنین امکانى وجود دارد. نتیجه این که سازمان هاى غیردولتى و داوطلبانه در انجام امر به معروف و نهى از منکر صددرصد اولى تر از سازمان هاى دولتى و رسمى اند. بنابراین وظیفه اصلى دولت در پیگیرى اصل امر به معروف و نهى از منکر تشویق سازمان هاى داوطلبانه و فراهم ساختن امکان لازم براى شکل گیرى آن هاست.
۱۱) مژده (بشارت) به آمرین و ناهین
در آیه ۱۱۲ از سوره توبه ضمن برشمردن صفات و ویژگى هاى مومنین به آمر و ناهى بودن آنان نیز اشاره شده و براى مجموعه این صفات به آنان بشارت داده شده است.
۱۲) شیطان و امر به معروف و نهى از منکر
تبعیت از خطوات (گام هاى) شیطان منجر به دخالت او در زندگى انسان مى شود. این دخالت بدان جا مى انجامد که شیطان پیروان خود را به فحشا و منکر امر مى کند و این در حالى است که اگر فضل الهى شامل حال بندگانش نمى شد، هیچ یک از بندگان، قادر به پاک نگه داشتن خود از گناه (منکر) نبودند. یا ایهاالذین امنوا لاتتبعوا خطوات الشیطان فانه یامر باالفحشا و المنکر لوفضل الله علیکم و رحمته ما زکى منکم من احدا ابدا و لکن الله یزکى من یشا، والله سمیع علیم (نور، ۲۱).
«اى کسانى که ایمان آورده اید، پاى از پى گام هاى شیطان منهید و هر کس پاى بر جاى گام هاى شیطان نهد (بداند که) او را به زشت کارى و ناپسندى وامى دارد و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هیچ کس از شما پاک نمى شد. ولى این خداست که هر کس را بخواهد پاک مى گرداند و خدا(ست که) شنواى داناست». جالب توجه است که در این آیه نیز مخاطب مومنین هستند (درباره مخاطبین قرآن در بخش مربوطه توضیحاتى داده ایم) و جالب است که توانایى شیطان در انحراف انسان ها به اندازه اى است که اگر فضل و عنایت خداوند نسبت به بندگان نبود حتى یک تن از مومنین نمى توانست پاک بماند.
۱۳) نمونه ها و مصادیق
مى توان صفحات زیادى را به ذکر مصادیق امر و نهى در قرآن کریم اختصاص داد و بسیارى از آن ها را و بلکه همه اش را برشمرد، لیکن این کار به تطویل مى انجامد. لذا، تنها به ذکر برخى از مصادیق که در سوره لقمان بدان ها اشاره شده است مى پردازیم. ذکر این نمونه ها در ضمن مى تواند ما را با گفتار شخصى که خداوند به او حکمت عطا کرده است آشنا کند. جالب توجه است که حکمت عطا شده به لقمان با شکر خدا، که در مقابل کفر قرار گرفته است، برابر دانسته شده و غیرشاکر (کفور) ظلم کننده به نفس خویش خوانده شده است. در فرازى دیگر «حکیم» را در مقام وعظ و نصیحت به فرزندش مشاهده مى کنیم: و اذ قال لقمان لا بنه و هو یعظه یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم (لقمان، ۱۳). «و یاد کن هنگامى را که لقمان به پسر خویش – در حالى که وى را اندرز مى داد – گفت: اى پسرک من به خداوند شرک میاور که به راستى شرک ستم بزرگى است.»
این اولین وعظ لقمان حکیم است که در آن به اساسى ترین نهى (نهى خاص) پرداخته شده است. در دومین فراز، فرزند خود را به عدالت خداوند و این که تمامى اعمال او نظارت کننده اى دارد توجه مى دهد: یا بنى انها ان تک مثقال حبه من خردل فتکن فى صخره او فى السموات او فى الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر (لقمان، ۱۶) اى پسرک من اگر (عمل تو) هموزن دانه خردلى در تخته سنگى یا در آسمان ها یا در زمین باشد خدا آن را مى آورد که خدا بس دقیق و آگاه است.»
در هفدهمین آیه همین سوره، پسر لقمان به اقامه صلوه و امر به معروف و نهى از منکر سفارش شده و به او تاکید شده است که در این راه باید صبور و مقاوم بود، زیرا صبر و پایدارى «من عزم الامور» است: «اى پسرک من نماز را برپاى دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند بازدار و بر آسیبى که بر تو وارد آمده است شکیبا باش. این (حاکى) از عزم (و اراده تو در) امور است». در ادامه آیات (۱۸-۱۹) لقمان حکیم، پسرش را از نخوت با مردم، خودپسندى و لاف زنى نهى کرده و به بدون تکبر راه رفتن (مشى کردن) و آرام سخن گفتن امر کرده است.
درباره صالحات و سیئات
کلیه اعمال معروف – که البته شامل گفتار معروف هم مى شود – را مى توان تحت عنوان کلى «صالحات» آورد. این نکته بسیار حایز اهمیت است، چرا که در گفتمان قرآنى هیچ بنده مومن، مسلم، موقن و مخلصى را نمى توان یافت که از عمل صالح به دور باشد و یا به نوعى با آن ارتباط نداشته باشد. این نکته از نظر پروفسور ایزوتسو چنان داراى اهمیت است که آن را مرادف ایمان دانسته است: «یک رابطه بسیار قوى عمل صالح و ایمان را از لحاظ وابستگى معنایى به هم مى پیوندد و به صورت یک واحد تقریبا جدایى ناپذیر بیرون مى آورد، همچنان که سایه از جسم تبعیت مى کند و هر کجا که جسم باشد سایه آن هم هست، هر کجا ایمان هست عمل صالح (صالحات) نیز هست…». شایان ذکر است که واژه «سیئات» عملا در تضاد با واژه «صالحات» قرار دارد. این نکته با رجوع به قرآن به خوبى قابل اثبات است.
۱۴) تبعات اجتماعى
آیاتى که در پى مى آیند متضمن این نکته اند که عدم توجه افراد به این آموزه منجر به اضمحلال و نابودى جامعه اى خواهد شد که در آن زیست مى کنند. در این آیات به ضرورت رواج و گسترش امر به معروف و نهى از منکر پى مى بریم و نیز روشن مى گردد که فراموش کردن منهیات منجر به فسق مى گردد و نتیجه چنین فسقى، ظلم خواهد بود (ظلم به نفس و ظلم در معناى عام آن) و پیامد تمامى اینها نزول تکوینى عذاب است. در این میان این آمرین و ناهین هستند که نجات مى یابند.
فلما نسوا ما ذکورا به انجینا الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بئس بما کانوا یفسقون (اعراف، ۱۶۵). «پس هنگامى که آن چه را بدان تذکر داده شد بودند از یاد بردند، کسانى را که از (کار) بد باز مى داشتند نجات دادیم و کسانى را که ستم کردند به سزاى آن که نافرمانى مى کردند به عذابى شدید گرفتار کردیم.»
در ادامه همین آیه (۱۶۶) به مسخ کسانى که از منهیات سرپیچى کرده بودند اشاره شده است: «فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قرده خاسئین. «وچون از آن چه نهى شده بودند سرپیچى کردند، به آنان گفتیم: بوزینگانى رانده شده باشید».
در آیه بعدى نیز ضمن آن که بر ضرورت وجود «خردمندانى» که مى باید وظیفه امر به معروف و نهى از منکر در جامعه را به عهده بگیرند تاکید شده است، سخن از عدم نابودى شهرهایى است که مردم آن به «اصلاحگرى» مى پردازند. – فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیه ینهون عن الفساد فى الارض الا قلیلا ممن انجینا منهم واتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه و کانو مجرمین / و ما کان ربک لیهلک القرى بظلم و اهلها مصلحون (هود، ۱۱۶-۱۱۷). «پس چرا از نسل هاى پیش از شما خردمندانى نبودند که (مردم را) از فساد در زمین بازدارند؟ جز اندکى از کسانى که از میان آنان نجاتشان دادیم و کسانى که ستم کردند و به دنبال ناز و نعمتى که در آن بود رفتند. و آنان بزهکار (مجرم) بودند / و پروردگار تو (هرگز) بر آن نبوده است که شهرهایى را که مردمش اصلاحگرند، به ستم هلاک کند.»
در آیات فوق سخن از شهرها و اقوامى است که در اثر فسق و ظلم و غیره نابود شده اند. در قرآن کریم نمونه هایى از این اقوام ذکر شده است. قوم نوح و لوط از جمله این اقوامند. در سوره عنکبوت آیه ۲۹ گفت وگوى لوط با قومش جالب توجه است. ائنکم لتوتون الرجال و تقطعون السبیل و تاتون فى نادیکم المنکر فما کان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان کنت من الصادقین. «آیا شما با مردها درمى آمیزید و راه (توالد و تناسل) را قطع مى کنید و در محافل انس خود پلیدکارى مى کنید؟ و(لى) پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست مى گویى عذاب خدا را براى ما بیاور.»
۱۵) کشندگان آمرین و ناهین
کسانى که امرکنندگان به قسط و انبیا را به قتل برسانند، به عذابى دردناک بشارت داده شده اند. آیه اى که ذکر خواهیم کرد متضمن نکات مذکور است. جالب توجه است که امرکنندگان به قسط «من الناس» (از مردم) هستند. ان الذین یکفرون بایات الله و یقتلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم (آل عمران، ۲۱). «کسانى که به آیات خدا کفر مى ورزند و پیامبران را به ناحق مى کشند و دادگستران را به قتل مى رسانند، آنان را از عذابى دردناک خبر ده». نکته مهمى که از این آیه استنباط مى شود این است که امر به معروف و نهى از منکر رسالتى پیامبرانه است و آمر به معروف و ناهى از منکر کسى است که مشى پیامبرانه دارد. بنابراین، هر امر و نهى اى ولو به قصد خدمت به دین و گسترش آن، امر به معروف و نهى از منکر نیست. در همه آیات قرآن که در آن ها از امر به معروف و نهى از منکر سخن گفته شده است (از جمله آیات مذکور) موضوع بحث همواره سه چیز بوده است: توحید، معاد و عمل صالح؛ یعنى سه مولفه ایمان در قرآن. سه موضوعى که همه دعوت پیامبر در آن خلاصه مى شود. این نکته نشان مى دهد که امر به معروف و نهى از منکر امرى فرافقهى است و در وراى رساله عملیه قرار داد.
۱۶) طرق اجتناب و جلوگیرى از منکر
با تامل در آیات قرآن در مى یابیم که راه هاى گوناگونى براى جلوگیرى و دورى از منکر یافت مى شود. این طرق را مى توان در دو گروه عمده جاى داد: الف) معطوف به اجتماع ب) معطوف به نفس انسان. درخصوص گروه اول ذیل عنوان: «تمکن و امر به معروف و نهى از منکر» و نیز ذیل عنوان: «امت برتر» توضیحاتى ارایه کردیم. در این جا سخن از گروه دوم است. در قرآن کریم مى توان آیات بسیارى را مشاهده کرد که در آن از منکر نهى و به معروف امر شده است. در اکثر این آیات به امکان وجودى انسان اشاره شده و از او خواسته شده است تا از طریق به کارگیرى و تاثیرگذارى بر این امکان (و یا امکانات بالقوه خویش) راه خود را به سوى کرانه هاى وسیع اخلاقى معطوف به خداوند بگشاید و به حقیقت کلمه «ذکر» دست یابد. ذکر یعنى قرآن کریم و از این رو است که نماز را نیز مى توان وسیله اى تنبه دهنده و تحریک کننده انسان تلقى کرد و از این دیدگاه است که نماز خالصانه و بى روى و ریا مى تواند آدمى را در فضاى معروف (عمل و گفتار صالح) سیر دهد.
آیه زیر شاید اشاره به همین معنا داشته باشد: اتل ما احى الیک من الکتب و اقم الصلوه ان الصلوه تنهى عن الفحشا و المنکر و لذکرالله اکبر و الله یعلم ما تصنعون (عنکبوت، ۴۵). «آنچه از کتاب به سوى تو وحى شده است بخوان. نماز را بر پا دار که نماز از کار زشت و ناپسند بازمى دارد و قطعا یاد خدا بالاتر است و خدا مى داند چه مى کنید.»
۱۷) اهل کتاب
لیئسوا سواء من اهل الکتاب امه قائمه یتلون آیات الله اناء الیل و هم یسجدون / یومنون باالله و الیوم الاخر و یامرون باالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فى الخیرات و اولئک من الصالحین (آل عمران، ۱۱۱-۱۱۰). «اهل کتاب همه یکسان نیستند. گروهى به طاعت خدا ایستاده اند و آیات خدا را در دل شب تلاوت مى کنند و سجده به جاى مى آورند / و به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و در کارهاى نیک شتاب مى ورزند و از جمله صالحانند.»
در آیات مذکور سخن از یهود و نصارى است که در قرآن به آنان «اهل کتاب» نیز اطلاق شده است. آیات به روشنى بیان مى کنند که آموزه امر به معروف و نهى از منکر تنها اختصاص به پیروان محمد (ص) ندارد و در میان اهل کتاب نیز افرادى یافت مى شوند که نه تنها به این آموزه عمل مى کنند، بلکه در کارهاى خیر نیز بر دیگران پیشى مى گیرند. در آیه ۱۱۵ همین سوره آمده است: و ما یفعلوا من خیر فلن یکفره والله علیم بالمتقین. «و هر کار نیکى که کنند نادیده انگاشته نشود زیرا خدا به پرهیزگاران آگاه است.»
چنان که پیشتر گفتیم، در این آیه و آیات دیگر قرآن کریم تصریح شده است که اصل ایمان داراى سه مولفه اساسى است: ایمان به خداوند، ایمان به معاد و عمل صالح. تجلى باطنى و ظاهرى این سه مولفه، منوط به رجوع به درون و تحقق امکان وجودى انسان است. این که اهل کتاب در امور خیر بر دیگران پیشى مى گیرند، فقط به این دلیل نیست که در فضاى مسیحیت و یهودیت و غیره تنفس مى کنند، بلکه به دلیل بالفعل کردن چنین «امکانى» است.
با تامل در آیه ۱۲۵ سوره انعام مى توان ضرورت رجوع به درون و از قوه به فعل درآوردن امکان وجودى را دریافت. در این آیه خداوند متعال از گمراه نمودن کسانى سخن گفته است که ایمان نمى آورند: فمن یردالله ان یهدیه یشرح صدره الاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فى السماء کذالک یجعل الله الرجس على الذین لا یومنون. «پس کسى را که خدا بخواهد هدایت نماید دستش را به پذیرش اسلام مى گشاید و هر که را بخواهد گمراه کند دلش را سخت تنگ مى گرداند، چنان که گویى به زحمت در آسمان بالا مى رود. این گونه خدا پلیدى را بر کسانى که ایمان نمى آورند قرار مى دهد.» این آیه و آیاتى نظیر این بسیار تامل برانگیز است. آیا خداوند تعمدى در گمراه کردن عده اى و هدایت کردن عده اى دیگر دارد؟ آیا خداوند در هدایت کردن مردمان تبعیض قائل مى شود؟ پاسخ این پرسش ها قطعا منفى است.
اگر خداوند عده اى را گمراه و عده اى را هدایت کند، خداوندى ظالم و تبعیض گر خواهد بود و به شهادت قرآن خداوند نه ظالم و نه تبعیض گر است. چنان که قرآن مى گوید خداوند نسبت به همه مهربان و رحیم است. پس این آیه و آیات دیگر مشابه آن چه مى خواهد بگوید؟ پاسخ این است که نسبت دادن هدایت یافتگى یا گمراهى خلق به خداوند برقرارى نسبتى تکوینى و به واسطه است نه نسبتى مستقیم. این واسطه عمل و مشى خود انسان است، بدین ترتیب، این آیه و آیات نظیر آن با نسبت دادن هدایت یافتگى و گمراهى انسان ها به خداوند به ما مى آموزد که هدایت یافتن یا گمراهى انسان ها امرى آنى و بى زمینه نیست و نباید انتظار داشت که اولا همه دعوت شدگان ایمان بیاورند و ثانیا ایمان آورندگان احتمالى به سرعت ایمان بیاورند. بارها در قرآن خطاب به پیامبر آمده است که نباید انتظار داشته باشد همه ایمان بیاورند.
پس اصل ایمان آوردن و بن مایه راهیابى به فضاى هدایت از انسان آغاز مى شود.
۱۸) روش هاى امر و نهى
با یک نگاه کلى و اجمالى به قرآن کریم مى توان به چهار روش براى امر به معروف و نهى از منکر اشاره کرد:
۱) همراه با عطوفت و مهربانى باشد.
۲) همراه با دلیل و مثال باشد.
۳) به تاثیرگذارى آن توجه شود (از طریق عامل بودن آمر و ناهى به معروف ها و دورى از منکرات).
۴) به شکل توصیه و ترغیب باشد.
اکنون درباره هر یک از روش هاى مذکور توضیحاتى ارایه مى کنیم. قبلا این نکته را متذکر مى شویم که اگر مطالعه وسیع ترى در قرآن کریم انجام شود، احتمالا مى توان از روش هاى دیگرى نیز سخن گفت. هر چند این روش ها هیچ گاه به شکلى مستقیم و آموزشى مطرح نشده، اما سیاق آیات آن چنان روشن است که هرگونه تعبیر دیگرى را نیازمند به ادله متقنى مى کند.
۱-۱۸- همراه با عطوفت و مهربانى باشد
از آنجا که قرآن کریم پیوسته به «احسان» و سخن نیکو امر کرده است، و خداوند نیز همواره «بالناس لرئوف الرحیم» است، وعظ و نصیحتش نیز همراه با عطوفت است؛ و از آن جا که تخلق به اخلاق الهى از جمله وظایف یک مسلمان به شمار مى آید، التزام به محبت و دلسوزى در اخلاق اسلامى، خصوصا در مقوله امر به معروف و نهى از منکر، بسیار به جا و قابل درک است. امر خداوند به عدل و احسان، و بخشش به نزدیکان و نیز نهى او از فحشا و منکر و بغى را که در آیه ۹۳ از سوره بقره آمده است، مى توان از جمله توصیه هایى که قرآن براى رعایت اصل عطوفت نموده است دانست. «اصلاح بین الناس» نیز از امورى است که بدون در نظر گرفتن اصل عطوفت قابل درک نیست، چنان که اگر بخواهیم مبناى اصلاح بین الناس را مصلحت – چه فردى و چه جمعى – در نظر بگیریم، بدون دمیدن روح عاطفه در آن، کمترین اصلاح را باید انتظار داشته باشیم و شاید به آنجا کشیده شویم که ابتدا مصلحت را تعریف کنیم. در هر حال چه با و چه بى مصلحت، اصلاح بین الناس بدون عاطفه با یک خلأ جدى روبه رو خواهد بود.
در یک حالت کلى و فراگیر براى نشان دادن تاکید قرآن بر رعایت اصل رافت مى توان به این آیه توجه نمود: محمد رسول الله والذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم (فتح، ۲۹). «محمد (ص) پیامبر خداست و کسانى که با اویند به کافران سختگیر (و) با همدیگر مهربانند». در واقع رعایت اصل عطوفت (رافت، مهربانى، دلسوزى و غیره) در نظام اخلاقى قرآن کریم از اصول اساسى است.
بى تردید سخن گفتن به زبان خوش با مردم در کنار سایر توصیه هایى که در آیه مذکور آمده است نشان از توجه خاص قرآن به ملایمت، عطوفت و مهربانى دارد. بدیهى است که توجه به این اصل در مقوله امر به معروف و نهى از منکر اهمیتى مضاعف دارد. چرا که به تجربه ثابت شده است استفاده از روش هاى غیر «لیّن» تاثیر مطلوبى بر مخاطب به جاى نمى گذارد. از دیگر آیاتى که به روشنى نشان مى دهد بکارگیرى روش هاى «لیّن» در دعوت به سوى معروف مورد تایید قرآن نیست آیه ۴۶ از سوره عنکبوت است: و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتى هى احسن … . وبا اهل کتاب، جز به (شیوه اى) که بهتر است مجادله نکنید.
۲-۱۸- همراه با دلیل و مثال باشد
اینکه اغلب آموزه هاى قرآن کریم با ذکر دلیل و مثال همراه است نشان از روش و سیره دیگرى در قرآن کریم دارد. دعوت و توصیه قرآن براى بکارگیرى این روش در آیه ۱۲۵ سوره نحل به خوبى مشهود است: ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه و جادلهم بالتى هى احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین. «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگار دعوت کن و با آنان به (شیوه اى که نیکوتر است مجادله نماى. در حقیقت پروردگار تو به (حال) کسى که از راه او منحرف شده داناتر، و او به (حال) راه یافتگان (نیز) داناتر است.» در آیه اى که به ذکر آن خواهیم پرداخت، مومنین به دورى از غیبت یکدیگر تشویق شده اند. سپس طى تمثیلى بر قباحت این کار تاکید شده است. در ضمن این آیه از ظن، تجسس در امور دیگران، مومنین را پرهیز داده است. و البته قابل درک است که میان ظن و تجسس و غیبت رابطه معنایى عمیقى وجود دارد: یا ایها الذین امنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا و لایغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکر هتموه و اتقوالله ان الله تواب رحیم «اى کسانى که ایمان آوردید از بسیارى از گمان ها بپرهیزید که پاره اى از گمان ها گناه است و جاسوسى مکنید و بعضى از شما غیبت بعضى نکنند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید (پس) از خدا بترسید که خدا توبه پذیر مهربان است». بى تردید تمثیل «خوردن گوشت برادر مرده» تمثیلى موثر براى بیان قبح عمل غیبت در ذهن مومنان غیبت کننده است. مفهوم آیات بعدى نیز تاکید دیگرى است بر رعایت اصل بیان دلیل در قرآن کریم: اذهب الى فرعون انه طغى / فقل هل لک الى ان تزکى / و اهدیک الى ربک فتحشى / فادله الا آیه الکبرى. «به سوى فرعون برو که وى سر برداشته است / و بگو: آیا سر آن دارى که به پاکیزگى گرایى / و تو را به سوى پروردگارت راه نمایم تا پروا بدارى؟/ پس معجزه ]دلیل[ بزرگ (خود) را بدو نمود.»
(۴-۳) – ۱۸- به تاثیرگذارى آن توجه شود و به شکل توصیه و ترغیب باشد
سومین و چهارمین روش امر به معروف و نهى از منکر در قرآن را به بررسى مى نشینیم. از آیات سوره لقمان – پندها و نصایح او به فرزندش – در یک وعظ و نصیحت اجتماعى مى توان دریافت که در گفتمان قرآن دعوت به سوى خداوند (امر به معروف خاص) و نیز دعوت به سوى مکارم اخلاقى (عام) صبغه اى تشویقى، ترغیبى دارند. به تعبیر دیگر مى توان گفت که ترجمه واژه امر در زبان قرآن به توصیه و ترغیب ترجمه اى غیرممکن نیست. چرا که امر به معناى دستور و فرمان «على جهه استعلا» – از موضع بالا – با فضاى اخلاقى قرآن کریم مناسبت ندارد. از سوى دیگر تاثیر منفى نگاه آمرانه آمر و ناهى بر مخاطب بر هیچ کس پوشیده نیست. و اساسا انسان در برابر چنین اشخاصى به واکنش منفى گرایش پیدا مى کند. هر چند سخن آمر و ناهى تماما حق و صحیح باشد. در کلام على (ع) نیز بر این نکته تاکید شده است: «الانسان حریص على ما منع» انسان نسبت به آنچه که منع مى شود حریص است. و البته در این کلام تنها سخن از منع است و از روش آن (على جهه استعلاء) سخنى گفته نشده است. حال آن که به سادگى مى توان دریافت منع (نهى) در صورتى که ناهى (مانع) از موضع بالا سخن بگوید. تا چه حد مى تواند تاثیر عکس بر جاى بگذارد. تاثیرى که لزوما هیچگاه با اهداف امر به معروف و نهى از منکر مناسبت نداشته و ندارد. و این همه در حالى است که آمر و ناهى نیز از جمله بندگان هستند و بر ضعف – عمومى – آنان در قرآن کریم تصریح شده است: «یریدالله ان یخفف عنکم و خلق الانسان ضعیفا» (نساء، ۲۸) خدا مى خواهد تا بارتان را سبک گرداند، و (مى داند که) انسان ناتوان آفریده شده است.
بدیهى است که چنین بندگانى هیچ گاه نمى توانند براى خود این مجوز را صادر کنند که نسبت به دیگر بندگان در مقامى «استعلایى» قرار بگیرند و آنان را پند و اندرز دهند. چه ضمانتى وجود دارد که بنده اندرزدهنده – منظور ما فقط در مقام «استعلا» است – از سایر بندگان خداوند بهتر و برتر باشد. در حالى که مى دانیم هیچ بنده اى از بندگان خداوند نمى تواند مدعى باشد که از خطا، اشتباه، جناح، اثم، ذنب، سیئه، حوب و غیره برى است.
در قرآن کریم از کسانى که دیگران را مورد تمسخر قرار مى دهند سخت انتقاد شده است. چرا که در نظر قرآن شاید تمسخر شونده، از تمسخر کننده بهتر باشد.
اى کسانى که ایمان آوردید نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانى زنان (دیگر) را (ریشخند کنند) شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقب هاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند. (حجرات، ۱۱)
مى توان بر این نکته پاى فشرد که در قرآن کریم اساسا «استعلا» و برترى تنها در حالت تقواى بیشتر بنده نسبت به خداوند قابل تشخیص است و نمى توان از وجه «استعلایى» (آمرانه) فرد نسبت به فرد در جامعه مسلمین نشانى یافت. آنچه که انسان ها را در این جامعه از یکدیگر متمایز مى کند، همانا تقوا، علم، خردورزى، عمل صالح و جز اینها است، و در هنگامه امر به معروف و نهى از منکر نگاه از روبه رو به انسان هاى «ضعیف» نگاهى است که قرآن کریم آن را توصیه کرده است. آیه ۱۳ سوره حجرات چنین نگاهى را تایید مى کند. در این آیه مناسب است به جمله «لتعارفوا» دقت کنیم: «یا ایهاالناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم ان الله علیم خبیر» اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست، بى تردید خداوند داناى آگاه است. خاصه آن که دانستیم ناهیان و آمرین نیز از جمله انسان هایى هستند که به هیچ روى از خطا و اشتباه و غیره برى نیستند (این نکته در مبحث مخاطبین «ایها» روشنى بیشترى خواهد یافت) و اگر در مقطعى از زندگى شان چه در خانواده و چه در اجتماع از آنها خطایى سر بزند – عمدا و یا سهوا – مى تواند تاثیرى دوچندان منفى بر مخاطب و در نتیجه اهداف امر به معروف و نهى از منکر بر جاى گذارد. از این رو است که قرآن کریم به آنها که «مى گویند و عمل نمى کنند» سخت عتاب کرده است: لم تقولون ما لا تفعلون کبر مقتاً عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون «خداوند سخت دشمن دارد که بگویید آنچه را که بدان عمل نمى کنید». روشن است که واژه «وعظ» به معنى «اندرز دادن» و توصیه به معناى «سفارش کردن» معناى آمرانه اى را با خود حمل نمى کنند. به عبارت دیگر به هنگام وعظ و توصیه مخاطب مخیر به انجام و یا عدم انجام است.
۱۹) مخاطبین «ایها»
بیشترین مخاطبین امر به معروف و نهى از منکر در قرآن کریم چه کسانى هستند؟ آن ها از چه کارهایى نهى و به چه کارهایى امر شده اند؟ اساسا آدمیان در قرآن کریم از نظر تقرب به خداوند متعال در چند طیف قرار مى گیرند؟
پاسخ به این سوالات مبناى بحث حاضر است. براى پاسخ به دو پرسش اول بنا را بر آن گذاشتیم که در قرآن کریم به دنبال واژه خطابى «ایها» باشیم، سپس خطاب پس از آن را مورد نظر قرار دادیم تا دریابیم که مومنان به چه کارهایى امر و از چه کارهایى نهى شده اند. و اما براى پاسخ به سوال سوم ناچار از مطالعه وسیعترى بودیم، طى این مطالعه دریافتیم که در قرآن کریم با پنج طیف از بندگان خدا (در یک معنى عام از بندگان) روبه رو مى شویم. این پنج طیف از نظرگاه تقرب به خداوند متعال داراى مراتب خاصى هستند:
* در دایره مسلمین گروهى قرار دارند که تسلیم قلبى نشده اند بلکه از زمره «مسلمین بالسیف» هستند. آنان در صورتى که شرایط ایمان را احراز کنند، در دایره مومنین قرار مى گیرند.
* مسلمین در معناى واقعى کلمه در قرآن کریم به موقنین (یقین آورندگان) بسیار نزدیکند، تا جایى که در سوره آل عمران آیه ۱۰۲ مى خوانیم: و لا تموتن الا و انتم مسلمون. «از دنیا نروند مگر آن که مسلمان باشند.»
* نکته جالب توجه آن است که دایره «الناس» پیوسته به دایره مومنین دعوت شده اند.
* در دایره موقنین کسانى قرار دارند که پس از ایمان به خداوند تسلیم محض او شده اند و از این ترکیب ]ایمان + تسلیم محض[ به مقام یقین دست یافته اند.
* عبادى المخلصین بندگان خاصى هستند که پیوسته مورد لطف و عنایت خداوند قرار دارند.
در پایان باید افزود که این دوایر داراى طیف هاى مخصوص به خود هستند، و از آن جا که بررسى همه جانبه آنها به تطویل خواهد انجامید از اطناب پرهیز کردیم، ضمن آن که از هدف اصلى بحث حاضر که همانا نشان دادن بیشترین مخاطبین و مضمون خطاب ها است، دور مى شدیم.
اکنون به بررسى خطاب هایى که در قرآن کریم به دو گروه «الناس» و «مومنون» شده مى پردازیم.
واژه «الناس» ۲۴۱ بار در قرآن کریم آمده است و در اکثر آیاتى که این واژه در آنها آمده سخن از دعوت این گروه به سلک مومنان است. اساسا پیامبران نیز براى هدایت این گروه برانگیخته شده اند: و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا و لکن اکثر الناس لایعلمون (سبا، ۲۸). «و ما تو را جز (به سمت) بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستادیم، لیکن بیشتر مردم نمى دانند.»
از آنجا که قرار است بررسى مضمون خطاب به «الناس» با توجه به واژه خطابى «ایها» باشد، از ذکر آیاتى که بدون این واژه آمده خوددارى مى کنیم. و توجه شما را به دو آیه در زمینه رسالت اصلى پیامبران در ارتباط با «الناس» جلب مى کنیم. باید متذکر شویم که از این پس تنها به ترجمه آیات اکتفا خواهیم کرد.
«اى مردم آن پیامبر (موعود) حقیقت را از سوى پروردگارتان براى شما آورده است. پس ایمان بیاورید که براى شما بهتر است و اگر کافر شوید (بدانید که) آن چه در آسمان ها و زمین است از آن خداست و خدا داناى حکیم است» (نساء، ۱۷۰).
«اى مردم در حقیقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است و ما به سوى شما نورى تابناک فرو فرستادیم» (نساء، ۱۷۴).
از مجموعه این آیات به خوبى روشن مى شود که دایره الناس پیوسته به دایره مومنین دعوت شده اند.
منبع: روزنامه جوان الف