شرح دعای اول صحیفه سجادیه

شرح دعای اول صحیفه سجادیه

الحمدلله الاول بلا اول کان قبله و الآخر بلا آخر یکون بعده، الذی قصرت عن رؤیته ابصار الناظرین و عجزت عن نعته اوهام الواصفین.

ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا و اختر عهم علی مشیته اختراعا، ثم سلک بهم طریق ارادته و بعثهم فی سبیل محبته لا یملکون تاخیرا عما قدمهم الیه و لا یستطیعون تقدما الی ما اخرهم عنه.

و جعل لکل روح منهم قوتا معلوما مقسوما من رزقه لا ینقص من زاده ناقص و لا یزید من نقص منهم زاید.

ثم ضرب له فی الحیوه اجلا موقوتا و نصب له امدا محدودا، یتخطا الیه بایام عمره و یرهقه باعوام دهره حتی ادا بلغ اقصی اثره و استوعب حساب عمره، قبضه الی ما ندبه الیه من موفور ثوابه او محذور عقابه لیجزی الذین اساؤ ا بما عملوا و یجزی الذین احسنوا بالحسنی عدلا منه، تقدست اسمائه و تظاهرت آلائه، لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون.

و الحمدلله الذی لو حبس عن عباده معرفه حمده علی ما ابلاهم من مننه المتتابعه و اسبغ علیهم من نعمه المتظاهره لتصرفوا فی مننه فلم یحمدوه و توسعوا فی رزقه قلم یشکروه و لو کانوا کذلک لخرجوا من حدود الانسانیه الی حد البهیمیه فکانوا کما وصف فی محکم کتابه ان هم الا کالانعام بل هم اصل سبیلا.

و الحمدلله علی ما عرفنا من نفسه و الهمنا من شکره و فتح لنا من ابواب العلم بربوبیته و دلنا علیه من الاخلاص له فی توحیده و جنبنا من الالحاد و الشک فی امره، حمدا نعمر به فیمن حمده من خلقه و نسبق به من سبق الی رضاه و عفوه.

حمدا یضی لنا به ظلمات البرزخ و یسهل علینا به سبیل المبعث و یشرف به منازلنا عند مواقف الاشهاد یوم تجزی کل نفس بما کسبت و هم لا یظلمون، یوم لا یغنی مولی عن مولی شیئا و لا هم ینصرون.

حمدا یرتفع منا الی اعلی علیین فی کتاب مرقوم یشهده المقربون، حمدا تقربه عیوننا اذا برقت الابصار و تبیض به وجوهنا اذا اسودت الابشار.

حمدا نعتق به من الیم نارالله الی کریم جوار الله، حمدا نزاحم به ملائکته المقربین و نضام به انبیائه المرسلین فی دار المقامه التی لا تزول، و محل کرامته التی لا تحول.

و الحمدلله الذی اختار لنا محاسن الخلق و اجری علینا طیبات الرزق و جعل لنا الفضیله بالملکه علی جمیع الخلق فکل خلیقته منقاده لنا بقدرته و صائره الی طاعتنا بعزته.

و الحمدلله الذی اغلق عنا باب الحاجه الا الیه فکیف نطیق حمده ام متی نؤ دی شکره لا متی؟

و الحمدلله الذی رکب فینا آلات البسط و جعل لنا ادوات القبض و متعنا بارواح الحیوه و اثبت فینا جوارح الاعمال و غذانا بطیبات الرزق و اغنانا بفضله و اقنانا بمنه.

ثم امرنا لیختبر طاعتنا و نهانا لیبتلی شکرنا فخالفنا عن طریق امره و رکبنا متون زجره، فلم یبتدرنا بعقوبته و لم یعاجلنا بنقمته، بل تانانا برحمته تکرما و انتظر مراجعتنا برافته حلما.

و الحمدلله الذی دلنا علی التوبه التی لم نفدها الا من فضله، فلو لم نعتدد من فضله الا بها لقد حسن بلائه عندنا و جل احسانه الینا و جسم فضله علینا.

فما هکذا کانت سنته فی التوبه لمن کان قبلنا، لقد وضع عنا ما لا طاقه لنا به، و لم یکلفنا الا وسعا، و لم یجشمنا الا یسرا، و لم یدع لاحد منا حجه و لا عذرا، فالهالک منا من هلک علیه، و السعید منا من رغب الیه.

و الحمدلله بکل ما حمده به ادنی ملائکته الیه، و اکرم خلیقته علیه، و ارضی حامدیه لدیه، حمدا یفضل سائر الحمد کفضل ربنا علی جمیع خلقه.

ثم له الحمد مکان کل نعمه له علینا و علی جمیع عباده الماضین و الباقین عدد ما احاط به علمه من جمیع الاشیا، و مکان کل واحده منها عددها اضعافا مضاعفه ابدا سرمدا الی یوم القیامه.

حمدا لا منتهی لحده، و لا حساب لعدده، و لا مبلغ لغایته و لا انقطاع لامده، حمدا یکون وصله الی طاعته و عفوه، و سببا الی رضوانه، و ذریعه الی مغفرته و طریقا الی جنته، و خفیرا من نقمته.

و امنا من غضبه، و ظهیرا علی طاعته، و حاجزا عن معصیته و عونا علی تادیه حقه و وظائفه. حمدا نسعد به فی السعدا من اولیائه، و نصیر به فی نظم الشهدا بسیوف اعدائه، انه ولی حمید.

فراز اول

الحمدلله الاول بلا اول کان قبله و الآخر بلا آخر یکون بعده، الذی قصرت عن رؤ یته ابصار الناظرین و عجزت عن نعته اوهام الواصفین. تمامی ستایش ها از آن خدایی است که پیش از همه موجودات است و هیچ چیز قبل از او امکان وجود ندارد. او غایت همه موجودات است و هرگز پس از او موجودی نیست. چشمان بینندگان در حدی نیست که او را ببیند و اوهام واصفان از وصفش ناتوانند.

شرح:

در این فراز، حضرت سجاد علیه السلام خداوند را به اولیت ستوده است، ولی از آن جا که اذهان عموم مردم پیوسته از کلمه اول، اولیت زمانی را فهمیده و در امتداد زمان، پیوسته پیش و پس را در نظر می گیرند، امام علیه السلام به این نکته اشاره می فرمایند که اگر چه برای هر اول زمانی، زمانی قبل از آن قابل تصور است، ولی صفت اولیت برای خداوند متعال غیر از اولیت نسبی است که قبلیت دیگری را می پذیرد؛ چرا که آن اولیت هرگز قبل پذیر نیست.

توضیح آن که جملگی پدیده ها در نظام هستی معلول هستند و هیچ چیز نیست که از این سنخیت خارج باشد، و پرواضح است که هر معلولی از علت خود متاخر بوده و به آن وابسته می باشد. پس هیچ چیز قبل از او وجودی نخواهد داشت.

هم چنین، او آخری است که پس از او آخر دیگری قابل تصور نیست ؛ زیرا اولا: هیچ موجودی نسبت به خداوند متعال استقلال ندارد تا بتوان آن را آخر دانست، و ثانیا: خدای متعال غایت همه موجودات عالم است و غایت هر چیز غیر از آن خود آن چیز می باشد.

در آیات عدیده ای از قرآن کریم نیز به این نکته عمیق برمی خوریم:

– الیه ترجع الامور: کارها فقط به سوی او باز می گردد.

– الی الله المصیر: بازگشت شما فقط به سوی خداست.

– الیه تصیر الامور: امور فقط به سوی او (خداوند) باز می گردند.

– الی الله الرجعی: فقط به سوی خداوند بازگشت شماست.

– و الی ربک المنتهی: فقط به سوی پروردگارت پایان کار است.

– کل الینا راجعون: همه به سوی ما باز خواهند گشت.

– هو الاول و الاخر: او (خداوند متعال ) اول و آخر است.

و بسیاری از آیات دیگر که حاکی از این حقیقت می باشند که غیر از او، چیز دیگری منتهی الیه نیست، زیرا اوست که کمال است و همه عالم به طرف کمال مطلق در تکاپو است ؛ گرچه خود نمی داند.[1]

خدای نادیدنی

امام علیه السلام در سومین وصف فرمود که بینندگان از دیدار حضرت حق ناتوان هستند. به راستی چشمان ظاهربین ما، چه مقدار توان رؤ یت پدیده های طبیعی را دارد و نسبت بین دیدنی ها و نادیدنی ها او چه مقدار است ؟

حقیقت آن است که دیدنی ها اندک و نادیدنی ها بسیار است ؛ زیرا دیدنی های انسان در محدوده یک سلسله امواج با طول موج های متناسب با دستگاه بینایی قرار دارند؛ همچنان که گوش انسان نیز فقط امواج با طول موج های مخصوص را می گیرد و از درک بقیه آن ها عاجز است. بنابراین قدرت دید انسان بسیار محدود بوده و جز یک سلسله از امواج خاص – که متناسب با ساختار چشم است – را نمی بیند. البته روشن است که این مقایسه فقط در ارتباط با جهان مادی صحیح می باشد، زیرا عوالم دیگر، از دسترس امواج و نوسانات نوری خارج بوده به هیچ وجه در ارتباط با ساختار چشم نیست و لذا خارج از قلمرو قوای حسی انسان می باشد.

از این رو، دیدن ذات خداوند متعال که آفریدگار همه چیز و خلاق همه عالم (از جمله چشم ) است، هرگز باورکردنی نیست ؛ چرا که علت، در افق احاطه یا دید معلول قرار نمی گیرد.

فراز آخر دعا در بیان عجز واصفان عالم است ؛ آنان که باید طیران عقول خود را در آن اوج – که برتر از آن محال است – قرار دهند و به این نکته در رسند که ناتوان تر از آنند که کمتر وصفی از حقیقت نامحدود و غیرمتناهی خالق بی همتای خویش را ارایه کنند؛ زیرا آنچه در احاطه ذهنی مخلوق درمی آید محدود است.

فراز دوم

ابتدع بقدرته الخلق التداعا و اخترعهم علی مشیته اختراعا، ثم سلک بهم طریق ارادته و بعثهم فی سبیل محبته لا یملکون تاخیرا عما قدمهم الیه و لا یستطیعون تقدما الی ما اخرهم عنه. خلق را به قدرت و مشیت خود به صورت بی سابقه ای آفرید، سپس بر حسب اراده ازلی، آنان را آن چنان که می خواست در مسیر معینی قرار داد و در طریق محبت خود برانگیخت. لذا هرگز آنان آن جا که تقدم دارند قادر بر تاخیر نیستند و آن جا که مؤ خرند، قدرت بر تقدیم ندارند.

شرح:

ساختار دستگاه آفرینش آن چنان است که هر چه از آن در مرحله ظهور قرار گرفته، به شکل و صورتی است که هرگز بر خاطره هیچ کس خطور نکرده و امکان تصور آن برای هیچ عقل و فکری میسر نبوده است. و این شگفتی، از کوچک ترین تا بزرگ ترین مخلوقات الهی جاری و ساری است.[2]

پس گذشته از اصل اعطای وجود به موجودات، ساخت پیکره و طرز خلقت آنان نیز بی سابقه و غیر قابل پیش بینی است. این مساله آن چنان مهم است که ادای حق آن با هزاران تالیف و تصنیف و تحقیق هم میسور و ممکن نخواهد بود.

محبوب دوست داشتنی

سپس امام سجاد علیه السلام فرمود: خدای تعالی مردم را در مسیر محبت خود قرار داد. حال ممکن است برای شما این سؤ ال پیش بیاید که بسیاری از انسان ها، نه تنها دوستدار خدا نیستند، بلکه گاهی دم از عناد و الحاد و دشمنی با او نیز می زنند و خود را ضد خدا قلمداد می کنند؟

پاسخ این سؤ ال روشن است، زیرا بر محققان پیداست که آنچه آن فرد ملحد، دشمن می دارد خدا نیست، بلکه توهم غلطی است که ساخته و پرداخته ذهن خود اوست. خدای متعال هرگز قابل دشمنی نیست، زیرا او ایجاد کننده همه، و مبدا علی الدوام ادامه حیات، و منبع جمیع خیرات و علت تمام قوا و اعطا کننده تمامی دلبستگی ها می باشد. لذا امکان ندارد کسی مبدا هستی و مبدا ادامه حیات و همه متعلقات خود را دشمن بدارد. خدایی که علی الدوام سلامتی ما را تضمین، خوف و وحشت ما را برطرف و از فقر و فاقه ما را غنی می سازد، چگونه امکان دارد او را دشمن خود دانسته و از او بیزار باشیم ؟ زیرا بیزاری و دشمنی از او، دشمنی با سلامتی، امنیت، بی نیازی و ثروت خود ما می باشد.

اگر کسی را که تمام هستی و ذره ذره اجزای ما را علی الدوام و لحظه لحظه ادامه می دهد شناختیم، چگونه امکان دارد او را دشمن بداریم ؟

پس تمام مشکل ما آن است که خدای راستین را نشناخته ایم و آنچه را که خدا انگاشته ایم، مخلوق ذهن خود ماست. پس بر ماست که کوشش کنیم تا آن محبوب راستین و خالق مهربان را بشناسیم.

افسوس که آنچه برده ایم باختنی است

بشناخته ها تمام نشناختنی است

بشناخته ایم هر آنچه نشناختنی است

نشناخته ایم هر آنچه بشناختنی است

حضرت در آخرین قسمت این فراز فرمود: قدرت تغییر مرتبه ای که ما را در آن آفریده نداریم. این مساله کنایه از آن است که اطوار وجودی ما از جهت شرایط تکوینی به دست حضرت اوست و در این زمینه از ناحیه خود، قدرت تغییر و دگرگونی نداریم ؛ زیرا هیچ موجودی هرگز قدرت تاثیر و تصرف در اصل وجود خود و با چگونگی حقیقت آن را ندارد. چون این کار مستلزم آن است که خود آن موجود در گرو ساخت و ساز خود باشد، که این مساله از بدیهی ترین محالات است.

و جعل لکل روح منهم قوتا معلوما مقسوما من رزقه لا ینقص من زاده ناقص و لا یزید من نقص منهم زاید خدای تعالی برای هر روح و نفسی رزق خاصی قرار داده است ؛ هر که را روزی فراوان عنایت کرد، کسی را قدرت بر کم کردن آن نیست. و هر که را روزی اندک عنایت کرد، کسی را قدرت بر ازدیاد آن نیست.

فراز سوم

شرح:

از کلمه روح که حقیقت حیات را تشکیل می دهد فهمیده می شود که مقصود از رزق، تنها مسایل مادی یا مشتهیات نفسانی نیست، بلکه خدای متعال آنچه را که روح لازم دارد – اعم از لوازم حیات معنوی و حیات مادی – تامین فرموده است ؛ پس هم چنان که نان و آب و هوا و لباس و مسکن روزی او بوده و از اوست، شنیدن و دیدن و فهمیدن و قدرت بر عمل نسبت به حقایق معنوی – که حیات جاویدان انسانی را تامین می کند – نیز جملگی از قسم روزی هایی است که قائم به اعطای اوست.

ولی آنچه معلوم است یا باید دانست، آن است که روزی تنها به جمع نمودن اموال و املاک نیست، زیرا چه بسیار ثروت ها که گذشتگان برای آن امانتداری بیش نبودند. نیز به جمع کتب و فراگیری و حفظ مسایل علمی نیست، بلکه چه بسیار از پژوهشگران که در ضبط و حفظ علوم کوشیدند و از تمام گنجینه علمی خود استفاده ای نبردند؛ بلکه روزی واقعی آن است که جز وجود انسان قرار گیرد، لذا اگر مجموعه ای از اموال جمع شود، ولی بخل انسان اجازه مصرف آن ها را ندهد و یا مزاج ناسازگار و مریض مانع از استفاده از آن ها گردد، در حقیقت این شخص از تمام اموالی که جمع کرده – و به اعتبار ذهنی خود همه را مال خود می داند – هیچ بهره ای نبرده و هیچ روزی ای از این مجموعه نداشته است، زیرا روزی آن است که از گلوی انسان فرورفته و جز وجود او گردد و گرنه، برای وانهادن چه سنگ و چه زر!

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی

همین نکته، عینا در روزی های معنوی نیز هست ؛ مثلا گاهی عالم زاده ای در کتابخانه ای چندین هزار جلدی زندگی می کند که هزاران کتاب علمی در فنون مختلف در قفسه های آن چیده شده است ؛ کتاب هایی که شاید برای بسیاری به دست آوردن آن ها میسور نباشد، ولی حتی یک نقطه از مجموعه ی این کتاب ها نصیب آن عالم زاده نیست و خدای تعالی برای او روزی معنوی قرار نداده است. اگر دقیق تر فکر کنیم می بینیم که چه بسا بر تمام کتب موجود هم تسلط یافته است، ولی حرفی از آن بر جان او ننشسته و در به کار بستن این علوم سخت محروم بوده و یک حرف از آن همه علوم و آگاهی با دل و جان او متحد نگردیده است.

علم چندانکه بیشتر خوانی

چون عمل در تو نیست نادانی

در واقع، این فرد از علومی که در سینه خود جای داده روزی و بهره ای ندارد. حتی ممکن است عده بسیاری از او استفاده کرده و هدایت یافته باشند، ولی خود او – نعوذ بالله – گرفتار عذاب الیم جهالت است. این جاست که پیوسته باید از خدا خواست که بر روزی مادی و روحی و معنوی ما بیفزاید؛ که اگر اراده او نباشد، لقمه در کام فرو نرود و دانش به قلب و جان ننشیند؛ زیرا چنان که فرموده است، روزی مقدر او را نه کس تواند اضافه کند و نه نقصان وارد سازد، فقط خود اوست که توان همه چیز را در ید قدرت خود دارد.

فراز چهارم

ثم ضرب له فی الحیوه اجلا موقوتا و نصب له امدا محدودا، یتخطا الیه بایام عمره و یرهقه باعوام دهره حتی اذا بلغ اقصی اثره و استوعب حساب عمره، قبضه الی ما ندبه الیه من موفور ثوابه او محذور عقابه. خدای متعال برای انسان عمر معینی قرار داده که این مسیر عمر را به قدم های شب و روز خود طی می کند و با گذراندن سال ها در روزگار خود، آن را تمام می نماید تا به آخرین مرحله برسد و حساب زندگی را به تمام لحظات آن طی کند، سپس خدای تعالی او را به طرف ثواب بسیار یا عقاب بسیار می خواند.

شرح:

عالمی که در آن زندگی می کنیم، عالمی است که بر اساس تقدیر و اندازه گیری خاصی تنظیم شده و هرگز تجاوز از نظام هندسی آن میسور نیست. آنچه مقدر گشته و اندازه گیری شده، همان سنت غیر قابل تغییر الهی است و این حاکمیت تقدیر در خرد و کلان عالم برقرار می باشد. تمامی تجزیه و تحلیل هایی که علم شیمی می شناسد و تمام میزان هایی که در علم ریاضیات خوانده ایم و تمامی فعل و انفعال ها، کنش و واکنش ها، جنبش و جوشش ها و … از تقدیرهای الهی است. هیچ چیز از تقدیر الهی خارج نیست و هر چه هست تماما سنت غیر قابل تخلف الهی است. روابط و ضوابط بین اشیا چنان است که نتوان کمترین تخلفی نسبت به حاکمیت آن ها در ذهن خود تصور نمود؛ به قول مولانا:

غیر تسلیم و رضا کو چاره ای ؟

در کف شیر نر خونخواره ای

چنان که می دانیم دانش و آگاهی دقیق، آن گاه به دست می آید که بر روابط و ضابطه های درون و بیرون موجودات – آن چنان که هست – آگاه باشیم. انسان نیز یکی از موجوداتی است که جز در افعالی که با دست و پا و اعضای دیگر بدن انجام می دهد و در اختیار او می باشد، در هیچ چیز دیگری دخیل نیست. شب و روز او قدم هایی است که به طرف نهایت زندگی برمی دارد و چراغ زندگی او پیوسته رو به افول و خاموشی است. او در این سپری شدن ایام، مسیری را طی می کند که به یکی از دو مقصد منتهی می شود: یا به سعادت جاویدان و بهشت سرمد و حرم امن و امان الهی فرود می آید و با – نعوذ بالله – به عذاب الیم الهی و دوزخیان ملحق می گردد. پس اگر انسان این حرکت بسیار حساس را با حسابرسی دقیق برگزار نکند و عمر خود را در بی خبری و بی خیالی طی نماید، خرمن هستی خود را به تاراجی بس ابلهانه سپرده است و آن گاه که عیار خلق را می سنجند، او به بازتاب رفتارهای خود خواهد رسید!

و این چنین است که هیچ انسان هوشیاری بر این عاقبت ذلت بار راضی نشود و در کشاکش عمر، قدم های زندگی را همراه با احتیاط برمی دارد. او خدای متعال را حاکم بر رفتار و کردار خود دانسته و پیوسته از او اطاعت می کند و می داند که با واقعیت های جهان نتوان جنگید و حقیقت ها را نشاید به بازی گرفت.

فراز پنجم

لیجزی الذین اساؤ ا بما عملوا و یجزی الذین احسنوا بالحسنی عدلا منه، تقدست اسمائه و تظاهرت آلائه، لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون. تا بدکاران را به کیفر رساند، و آنان را که رفتاری نیکو داشته اند و عمل صالح انجام داده اند به کرامت و فضیلت اکرام فرماید؛ زیرا اقتضای عدل خدای متعال همین است. اسما او منزه از هرگونه نقص، و نعمت های او در کمال ظهور است ؛ هرگز از او سؤ ال نشود، بلکه – مکلفان – جملگی مورد سؤ الند.

شرح:

مساله جزا و پاداش در روز محشر، بسان آنچه در نظارت های قضایی بشری می گذرد نیست. مساله کیفری در این حکومت ها عبارت از قراردادهایی است که در مقابل هرگونه جرم و جنایت وضع شده اند، ولی بین جرم و کیفر هیچ گونه سنخیتی در کار نیست ؛ مثلا جریمه نقدی، حبس، تعزیر و یا سایر مجازات های مورد قبول نظام اجتماعی، قراردادهای اعتباری است که یا شارع مقدس آن ها را قرار داده و یا امت های مختلف برای بهبود وضع زندگی و امکان تشکل جامعه سالم آن ها را به امضا رسانیده اند. در هر حال، زندان رفتن دزد یا قاتل یا کسی که فساد دیگری را مرتکب شده، با نوع جرم او هیچ گونه شباهت ماهوی ندارد. حتی در این دنیا امکان دارد که انواع مجازات ها را عوض کرد و به جای هر یک چیز دیگری گذاشت ؛ چنان که در محاکم مختلف دنیا دیده ایم که برای جرم واحد دو نوع کیفر قرار داده اند و در عین حال، این چندگانگی در حکم را عیب هم نمی دانند.

اما پاداش و عقوبت اخروی چنین نیست و در آن جا، هر چه هست متناسب با نوع عمل افراد است، یعنی فرد در آن جا تکوینا عکس العمل کردار خود را می بیند؛ چنان که در نهاد تکوینی این جهان نیز عکس العمل طبیعی اعمال، معلول و فرآورده خود عمل است. مثلا اگر کسی غذای مسمومی مصرف کند و متعاقب آن مبتلا به خونریزی دستگاه گوارش یا زخم معده شود، این جزا متناسب با همان عمل است. عکس العمل تمامی اعضا در مقابل اعمال غیر مناسب نیز درست بر همین منوال است.

در آخرت، عملکرد انسان بازتاب های تکوینی خود را نشان می دهد و تمامی اعمال با تاثیرات فوق العاده خود رخ می نمایند و اثر خود را همچنان که می باید به جای می گذارند. لذا بازتاب کفر غیر از نفاق و عکس العمل ظلم غیر از فسق می باشد. در قرآن کریم آیاتی که حکایت از این بازتاب ها و کیفرها می کنند بسیار است، همانند آیه کریمه لها ماکسبت و علیها ما اکتسبت،[3] فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره،[4] انما تجزون ماکنتم تعملون.[5] و لذا فرمود: و لا تظلمون فتیلا.[6]

امام در آخرین قسمت این فراز در همین مرتبه فرمود: لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون.[7]

از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: لا یسئل عما یعفل لانه لا یفعل الا ماکان حکمه و صوابا تا آن که می فرمایند: و هم یسئلون: یعنی بذلک خلقه انه یسئلهم: از خداوند در مورد آنچه انجام داده سؤ ال نمی شود، زیرا او کاری را انجام نمی دهد مگر طبق حکمت و حق. اما انسان ها مورد سؤ ال واقع می شوند، چون برای همین خلق شده اند.

یعنی تمامی آنچه خدای متعال انجام می دهد، متن حکمت و مصلحت است و سؤ ال از حکمت و مصلحت بی معنا می باشد. تا آن که امام علیه السلام می فرمایند: معنی و هم یسئلون آن است که خدا آنان را خلق فرموده تا از آن ها سؤ ال کند.

فراز ششم

و الحمدلله الذی لو حبس عن عباده معرفه حمده علی ما ابلاهم من مننه المتتابعه و اسبغ علیهم من نعمه المتظاهره لتصرفوا فی مننه فلم یحمدوه و توسعوا فی رزقه فلم یشکروه و لو کانوا کذلک لخرجوا من حدود الانسانیه الی حد الیهیمیه فکانوا کما وصف فی محکم کتابه ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا. سپاس خداوندی را سزاست که اگر معرفت شکر نعم خود را – که پیوسته بر بندگان نازل است و یکی پس از دیگری به ظهور می پیوندند – منع می فرمود، بندگان در نعمت های او تصرف فراوان نموده و به توسعه زندگی خویش می پرداختند، بدون آن که به منعم توجه کنند، و در این صورت از فطرت و حدود انسانیت خارج شده و همانند بهایم زندگی می کردند؛ چنان که – خدای متعال فرموده: ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا ؛ آنان همانند حیوانات، بلکه پست تر از آن ها هستند.

شرح:

بدون شک، امتیاز انسان بر سایر موجودات عالم، به شعور و ادراک و حسن انتخاب و تکلیف پذیری او است، تا در طاعت حضرت حق کوشیده و به معرفت او که غایت و نتیجه خلقت انسان است دست یابد. لذا اگر انسان عمر را چنان بگذراند که هدفی جز اشباع غرایز – که وجه اشتراک او و سایر حیوانات است – نداشته باشد، از فطرت انسانی خارج گشته و در ردیف حیوانات قرار خواهد گرفت، بلکه پست تر؛ زیرا به خوبی می دانیم که تمامی حیوانات در همان خطی حرکت می کنند که دستگاه آفرینش برای آن ها ترسیم فرموده و هرگز تخلف و تخطی از آن راه و رسم ندارند، بر خلاف انسان که از بهترین و زبده ترین نعم الهی استفاده برده، ولی غالبا کمتر شعوری نسبت به عنایات ولی نعمت خود ندارد. مسلم است که این انسان ها از آن حیوانات کمتر و پست ترند، چرا که قوای عقلانی و استعدادهای فطری خود را ضایع و تعطیل کرده و از غرض اصلی بازمانده اند. اینان در وادی خواسته های غرایز، محکوم طبیعت خاکی خود گشته اند و به هیچ چیز دیگری جز اشباع نفس حیوانی فکر نمی کنند؛ در حالی که خرد انسانی، سپاس منعم را حتمی و لازم می داند. ضمن این که نادیده گرفتن کرامت و فضل الهی، روشی دور از شان انسان و خلاف وظیفه ی بندگی حضرت حق است ؛ گذشته از آن که محبوس ماندن در سقف زندگی روزمره و نادیدن خود، تنزل یافتن از مقام انسانی و شباهت پیدا کردن به جنبنده ای است که در مرتع وسیعی می چرد و از همه چیز بی خبر است.

کمترین مرتبه معرفت آن است که ما بدانیم خدایی حکیم بر همه هستی حاکم است که جملگی دستگاه خلقت را افاضه فرموده و در انتخاب انسان برای سپاس، یاد و شکر خود لطفی بس عظیم به او ارزانی داشته است. لذا می بایست با تمام وجود در مقابل این احسان و کرامت، خاضع و خاشع و شاکر باشیم و به فطرت اصیل و سلیم خود، این کرامات را دریابیم. در قدم بالاتر نیز باید با استدلال عقلانی اثبات کنیم که جز ذات حضرت حق، منعم دیگری در کار نیست و بدانیم که او بیده الخیر و هو علی کل شی قدیر[8] است و درک کنیم که او الذی خلق السموات و الارض و ما بینهما[9] می باشد.

قدم اعلی هم آن است که علم الیقین را تبدیل به حق الیقین کنیم و از حق الیقین به عین الیقین برسیم و در محضر حضرت رب العالمین، به شهود قطعی حضور یابیم ؛ ان شا الله !

فراز هفتم

و الحمدلله علی ما عرفنا من نفسه و الهمنا من شکره و فتح لنا من ابواب العلم بربوبیته و دلنا علیه من الاخلاص له فی توحیده و جنبنا من الالحاد و الشک فی امره، حمدا نعمر به فیمن حمده من خلفه و نسبق به من سبق الی رضاه و عفوه. حمد خدایی را که خود را به ما شناسانده و شکر نعم خود را در فطرت ما قرار داده و از ابواب آگاهی، نسبت به ربانیت خود درب هایی را به روی ما گشوده و به سوی اخلاص در توحید خود، ما را دلالت فرموده است و از الحاد در اعتقاد، و شک در توحید ذات و صفات بر حذر داشته است ؛ آن چنان سپاسی که ما را در زمره شاکران قرار دهد و به وسیله آن از کسانی که سبقت به عفو و رضای حق گرفته اند، پیشی بگیریم.

شرح:

امام در ضمن فراز قبل فرمود: یکی از منت های خدای متعال بر بشر آن است که با لطف خود معرفت شکر را به بندگان خود آموخت تا از مرز حیوان بودن خارج شوند.

در این فراز نیز، حضرت حمد را از آن جهت لازم دانسته است که خدای متعال، فطرت بندگان خود را با شناخت خود عجین ساخته است، به گونه ای که به طور خودباور با حضرت حق مرتبط هستند و لذا هیچ ممکن نیست کسی خدا را باور نداشته باشد. این خصیصه – با توجه به آن که علت بدون معلول و معلول بدون علت قابل قبول نیست – نشان از همین فطرت خداباوری دارد؛ بدین معنی که انسان هیچ پدیده ای را بدون پدید آورنده باور ندارد و نمی تواند بپذیرد که موجودی خود به خود تحقق یابد، بلکه همیشه در برخورد با هر شی از اشیا، ذهن او متوجه به سوی علت آن می شود و می داند که در رتبه متقدم وجود او، علت او موجود بوده است. پس خداوند متعال در نظام فطرت انسان این باب را گشوده که هیچ پدیده ای – از جمله خود انسان – بی مؤ ثر نیست.

این فطرت، خود دلیل آشکار و روشنی است بر انسان که خداوند او را با همین فطرت در قیامت مؤ اخذه کرده و محاکمه می نماید.

و نیز ما را به اخلاص در توحید هدایت فرمود. این دلالت، گرچه به وسیله ی سفرای الهی و پیامبران عظیم الشان و امامان معصوم علیهم السلام شکل گرفته، ولی تا وقتی که زمینه فطری برای هدایت آماده نباشد، هدایت انبیا در لوح قلب و صحیفه نفس انسان تاثیری نخواهد گذاشت. به همین دلیل است که قرآن کریم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را مذکر نامیده است، زیرا او انسان را به باطن خودش هدایت می کند؛ گرچه باطن خود انسان نیز از بطون بسیاری پیوسته و از پیچیدگی خاصی برخوردار است که کشف هر یک زمینه ساز دریافت بطن دیگری خواهد بود.

در واقع می توان گفت که کشف باطن جهان و غیب عالم برای عارف، کشف مراتب باطن خود اوست و این رشته خود دامنه بسیار مفصلی دارد. نیز باید دانست که حجاب ها و پرده های بسیاری بر حقیقت انسانی آویخته که کنار زدن آن ها فتح الفتوح راهبری به سوی معرفه النفس است که از عمیق ترین مسایل الهی و دقیق ترین و پیشرفته ترین مراتب علم النفس می باشد. نکته دقیق و قابل توجه در این جا این است که معرفت نفس ملازم با معرفت حضرت حق می باشد و همین ملازمه، خود دلیل بر مطلب عمیقی است که سابقا بیان شد و آن این که کشف باطن عالم، همان کشف باطن انسان است ؛ و بیش از ده حدیث بر این مطلب دلالت دارد، از جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من عرف نفسه فقد عرف ربه.[10]

فراز هشتم

حمدا یضی لنا به ظلمات البرزخ و یسهل علینا به سبیل المبعث و یشرف به منازلنا عند مواقف الاشهاد یوم تجزی کل نفس بما کسبت و هم لا یظلمون، یوم لا یغنی مولی عن مولی شیئا و لا هم ینصرون. و خدای تعالی را چنان حمدی می کنیم که بدان وسیله تاریکی عالم برزخ را بر ما روشن سازد و راه ورود به قیامت را آسان نماید و منازل وقوف در محضر حضرت حق را، در روزی که جز عمل انسان جزای دیگری در آن جا نیست، به کرامت محل و شرافت موقف تیدیل فرماید؛ روزی که هیچ دوستی نتواند به دوست خود یاری رساند و از ناحیه غیر خدا به احدی کمکی میسور نیست.

شرح:

امام علیه السلام در چندین فراز از این دعا خدای متعال را حمد فرموده و برای هر حمدی، اثری را مترتب فرموده است که از آن جمله، نورانیت عالم برزخ می باشد. ما باید زمینه پذیرش این واقعیت را پیدا کنیم که به زودی زندگی طبیعی این عالم تبدیل به عالمی می شود که طور دیگری است و از سنخ عالم ملکوت است. آنچه آن عالم را ساخته و پرداخته، مجموعه رفتارها، کردارها و اخلاق ما است. در قرآن کریم و روایات از آن عالم، به برزخ – که به معنی حد وسط و میانگین است – تعبیر شده، زیرا آن عالم از آن نظر که دارای بعد و مقدار است شبیه به عالم ماده بوده، و از آن جهت که فاقد ماده و جرمیت است به عالم مجردات ملحق می شود و بدین جهت، آن را برزخ بین مجرد و ماده نامیده اند. آن عالم برای گنهکاران و غفلت زدگان، ظلمانی و تاریک و وحشت آور است، ولی برای انسان های الهی و خدایی، روشن و پر لذت می باشد. و لذا خداوند متعال در قرآن کریم فرموده اند: حتی اذا جا احدهم الموت، قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الهی یوم یبعثون.[11] جالب آن است که امام علیه السلام صریحا بدین نکته که شکرگزاری نعم الهی و دوری از کفران رحمت های الهی یکی از آن هاست. حضرت اشاره به نکته دیگری هم فرموده و آن این که روشنایی عالم برزخ، راه قیامت کبری را آسان و منزلت انسانی را در منازل آخرت به کرامت و شرافت متصف می گرداند.

امام علیه السلام، آن گاه به نکته دیگری اشاره می کنند و آن این که حساب و کتاب و جزای قیامت، به گونه ای است که هرگز ظلم بردار نیست و میزان در آن عالم بسیار دقیق است ؛ در قرآن کریم آمده است: و لا یظلمون فتیلا؛ پس کمترین مقدار ظلم در آن عالم نیست، زیرا سازنده آخرت ما تنها اعمال و رفتار خود ماست. در حقیقت، ما به خود کرده ها می رسیم ؛ درست همانند روز امتحان که دانشجو جزای کار و کوشش یا ولنگاری و تنبلی خود نسبت به وظایفش را می یابد، تا هیچ کس را جز خود سرزنش و توبیخ و یا تعریف و تحسین نکند. لذا هر مقدار نسبت به وظایف خود بی اعتنا باشد، آن روز برای او دردناک تر است و می داند که این عقب ماندگی، مربوط به کار شخصی خود اوست و ربطی به سؤ ال کننده ندارد. هم چنین موفقیت وی نیز چکیده مجموعه فعالیت ها و تلاش هایش می باشد.

پس روز قیامت صحنه بروز و ظهور مجموعه اعمال و رفتاری است که انسان در تمام عمر به جای آورده است و از این روی، ظلم در آن روز به هیچ وجه معنی ندارد؛ چنان که در آیه کریمه فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره[12] آمده است. پس در آخرت، خود عمل جزاست و در این آیه قرینه ای موجود نیست که دلالت بر رؤ یت جزای عمل داشته باشد، بلکه تصریح به خود عمل است که تبلور یافته ؛ چه در عذاب و چه در ثواب !

فراز نهم

حمدا یرتفع منا الی اعلی علیین فی کتاب مرقوم یشهده المقربون، حمدا تقربه عیوننا اذا برقت الابصار و تبیض به وجوهنا اذا اسودت الابشار. و نیز خدای متعال را آن چنان حمد می کنیم که بتوانیم بدان سپاس، به بالاترین مراحل هستی که مقربان در بلندای لوح مرقوم مشاهده کرده اند راه یابیم و در زمانی که روشنایی از چشم و دیدگان دیگران رفته، آن حمد موجب روشنایی دیدگان ما گردد، و آن گاه که گونه بدکاران به سیاهی نمایان شود، برای ما موجب چهره ای نورانی و شفاف گردد.

شرح:

از اقسام دیگر حمد آن است که منشا و باعث آن معرفت و شناخت باشد. این معرفت خود موجب ارتقای درجه دیگری از مراتب کمالات می شود، زیرا حمد متناسب با مقام حضرت رب العزه – جل جلاله – از بزرگ ترین عبادات بوده و از بهترین راه و رسم هایی است که در ادب عبودیت وجود دارد. البته روشن است که ستایش متناسب با آن مقام، خود بیانگر عرفان خاصی است که از نسبت بین جایگاه بندگی با مقام عظیم ربوبیت حاصل می آید. حال، هر چه این نسبت به واقعیت نزدیک تر باشد، روح انسانی در افقی بلندتر دست به ستایش خواهد زد؛ ستایشی که جز در کتاب مرقوم – که فقط مقربان شاهد آن می باشند – در جایی دیگر نیامده است.

البته اگر در سایه تعالیم وحی، تربیت صحیح و صالح نصیب کسی شود و قلب و جان او با نظام قدسی و ملکوتی آشنا گردد، روح او نیز هم سنخ ملائکه علیین می گردد و به مقامی بلندتر از مقام فرشتگان می رسد و در مقامی قرار می گیرد که در آن، همراه با مقربان از شاهدان کتاب مرقوم و نوشته شده ای باشد که اسرار اولین و آخرین را واجد است. و لذا حضرت حق در سوره مطففین آیه 18 تا 20 فرموده: کلا ان کتاب الابرار لفی علیین و ما ادراک ما علیون کتاب مرقوم یشهده المقربون ؛[13] یعنی انسان های وارسته در مقامی هستند که شاهباز فکر هیچ انسانی در اوجی که او سیر می کند پر نتوان کشید. آنان شاهد کتابی هستند که به دست تکوین قدرت الهی رقم خورده و همه چیز را به حسب نظم دقیق رقم زده است.

آدمی باید به بلندترین مقامات فرشتگان دست یازد و در مقام آنان قرار گیرد و به مشاهده آن کتابی که در افقی فوق زمان و مکان قرار دارد و به درجه ای که بالاتر از وهم و عقل است – که به عالم اعلی علیین تعبیر شده است – نایل گردد. کسانی که بتوانند به این مقام واصل شوند و هم طراز بلکه بالاتر از فرشتگان مقرب قرار گیرند، در صحنه قیامت که مردمان در حالتی سخت به فزع در می آیند، در حالتی امن و امان و آرام و مطمئن قرار خواهند داشت. و در روزی که برقت الابصار؛ یعنی انسان از شدت فزع و تحیر نبیند و چشمان فراخ گشته و حیرت زده گردند، چشم ایشان هم چنان نورانی و بینا است ؛ در آن روز وقتی تبهکاران جملگی شرمنده شده و نامه سیاه آنان در معرض محاکمه قرار می گیرد و توانایی نگاه به صفحه اعمال خود را ندارند و سرافکنده در آن مقام ایستاده اند، صالحان و پاکان با قلبی آرام و رویی سفید که کنایه از سرافرازی است صحیفه جان خود را که صحیفه حساب و کتابشان است در اعلی علیین می یابند. حضرت حق در آیه 27 سوره یونس می فرمایند: کانما اغشیت وجوههم قطعا من الیل مظلما: گویی صورت آنان پاره ای از شب تاریک است. لذا در قرآن کریم، در آیه 49 سوره هود آمده: فاصبر ان العاقبه للمتقین: صبور باش که عاقبت از آن مردمان با تقوی است. انسانی که با پرتو هدایت آیین الهی اسلام زندگی خود را تطبیق می کند و به سویی که پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم رهنمون فرموده اند، حرکت می کند – که می فرمایند: ادعو الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی[14] – در هیچ یک از پیچ و خم های مسیر انسانی – چه در عالم دنیا و چه در عوالم دیگر پس از این جهان – به گرفتاری و پریشانی مبتلا نخواهد شد و به طوری بسیار سریع از تمامی عقبات سهمگینی که در جهان دیگر بر سر راه انسان قرار دارد می گذرد.

فراز دهم

حمدا نعتق به من الیم نارالله الی کریم جوار الله، حمدا نزاحم به ملائکته المقربین و نضام به انبیائه المرسلین فی دار المقامه التی لا تزول، و محل کرامته التی لا تحول. و آن حمدی را به جای می آوریم که بدان وسیله، از آتش سوزان و دردناک جهنم، به کرامت جوار رحمت الهی آرمیده و در کنار ملائکه مقربین و در قرب انبیا مرسلین، در سرای جاویدان و محل کرامت غیر قابل زوال قرار گیریم !

شرح:

در چهار فراز این دعای شریف، امام علیه السلام آثار مختلفی را برای حمد بیان فرموده و در هر یک به ذکر آثار آن پرداخته است. در این قسمت نیز حمدی را روا داشته که بدان وسیله انسان از عقاب الهی رسته و در جوار کرامت الهی (در کنار انبیا و ملائکه الله ) قرار گیرد.

و از آن جا که می دانیم پیوسته جزا از سنخ عمل است، لذا باید هر یک از اقسام آن حمد، شباهت به حمد و ستایش صنفی از اصناف ملائکه و انبیا داشته باشد.

خداوند تبارک و تعالی در آیه 5 سوره شوری می فرمایند: و الملائکه یسبحون بحمد ربهم[15] و در بعضی آیات به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امر فرمودند که تو خدا را حمد کن، زیرا اکثریت مردم آگاه به حمد الهی نیستند؛ همانند سوره عنکبوت آیه 63: قل الحمدلله بل اکثرهم لا یعقلون[16] و در سوره لقمان آیه 25: قل الحمدلله بل اکثرهم لا یعملون.[17]

این فرمان ها کاشف از آن است که حقیقت حمد کاری است سزای مقام پیامبری، و معلوم است که مقصود از حمد فقط آوردن کلمه الحمدلله بر زبان نیست که خلایق همواره بر سر زبان دارند.

و لذا هر یک از اولیا کامل الهی بر حسب حد و شعور و ظرفیت خود، حمدگو و ثناخوان حضرت حق می باشند. از امام صادق علیه السلام نقل شده که ایشان نذر فرمودند که اگر مقصد آن بزرگوار عملی شود، حمدی کند که احدی از خلایق نکرده باشد.

پس از مدتی، آن مقصد تحقق یافت، آن گاه حضرت فرمودند: الحمدلله ! راوی عرض کرد: شما حمد خاصی را نذر کردید که در توان احدی نبود و نیست.

حضرت فرمود: این همان نذر خاصی بود که از عهده کسی بر نمی آمد!

البته باید دانست که در این جا معرفت مطرح است، یعنی این که بدانیم حضرت از کلمه الحمد چه چیز را در باطن خود دیده و درخواست کرده ؛ زیرا معرفت امام معصوم به دستگاه هستی به صورت علم حصولی نیست، بلکه با علم حضوری به ذره ذره هستی آگاه است ؛ به عبارت دیگر، ایشان ربط و وابستگی جملگی را به ربانیت اله عالم دیده و نعمت هایی را که از جانب او به تمامی موجودات رسیده شناخته و کمالات مخلوقات را در نظام هستی در افق آگاهی مطلق خود طی فرموده و سپس تمام حقیقت آن ها را به خدای متعال و به صاحب اصلی آنان مرتبط یافته و تمامی موجودات را استفاده کننده از همه آن نعمت ها و کمالات دانسته و تمامی ماسوی الله را تهی از هر کمال و هر گونه استقلال یافته و ملکوت موجودات را یکباره در دست اله عالم دانسته – که بیده ملکوت کل شی – و سپس کلمه الحمدلله را بر حسب چنان کمال مطلقه ای بر زبان جاری فرموده است.

در این فراز نیز، امام سجاد علیه السلام از خدای متعال چنین حمدی را درخواست می نمایند.

فراز یازدهم

و الحمدلله الذی اختار لنا محاسن الخلق و اجری علینا طیبات الرزق و جعل لنا الفضیله بالملکه علی جمیع الخلق فکل خلیقته منقاده لنا بقدرته و صائره الی طاعتنا بعزته. سپاس خدایی راست که ما انسان ها را به بهترین چهره آفرید و بهترین نوع ارزاق را برای ما و به سوی ما روان گردانید و آن فضیلت را به ما عطا کرد که می توانیم بر نظام خلقت مسلط باشیم و از آنان در خدمت به خود استفاده نماییم و بلکه جملگی را تسخیر کرده و در اطاعت خود در آوریم.

شرح:

در قرآن کریم آمده که لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم:[18] انسان را در بهترین بنیه وجودی خلق کردیم.

از بارزترین شؤ ونات انسان که نظام فیزیکی اوست تا دقیق ترین مراحل نفسانی و روحی و معنوی او، بر سبیل هنر فوق العاده دستگاه خلقت و زبده ترین صنایع عالم آراسته است. انسان در میان سایر موجودات تنها موجودی است که سر به سوی آسمان دارد و بر تمام قامت ایستاده، و دو چشمان او بر افق باز فضا بینا، و حس شنوایی او با قدرت جهت یابی صداها، در بهترین موقعیت فیزیکی بدن جاسازی شده است. همه غذاها و انواع سبزیجات و میوه ها در اختیار او قرار دارد؛ گذشته از آن که رنگ هر یک متناسب با خوشایند چشم، و بوی آنان برای قوه بویایی جالب، و جلوه های آنان برای توجه انسان به آن ها در نهایت جذابیت است.

اگر نیک بنگریم در می یابیم که گویی تمامی آنچه بشر به آن محتاج است، چنان آفریده شده که تحت تسخیر وی باشد، و آن چنان موجود شده که او می خواهد، و تمامی حرکات و فعل و انفعال آن ها و تجزیه و ترکیب عناصر تشکیل دهنده شان، تقدیم به مقام انسانیت است و جملگی چنان نهادینه گردیده اند که حاجات انسانی را برآورند.

چندی قبل در جریان یک تحقیق فوق العاده، بعضی از ابراختر شناسان به وسیله تلسکوپ های بسیار دقیق خود در فاصله ای بیش از میلیون ها سال نوری دیدند که بسیاری از کرات و منظومه ها از هم فرو پاشیده و تبدیل به گازهای پراکنده در فضا می شوند و نیز بسیاری از توده های پراکنده در فضا، جذب یکدیگر شده و کرات و منظومه های جدیدی را تشکیل می دهند و به این نکته رسیدند که این فرو پاشی ها و شکل گیری ها جملگی در خط زندگی انسان است.

فراز دوازدهم

و الحمدلله الذی اغلق عنا باب الحاجه الا الیه فکیف نطیق حمده ام متی تؤ دی شکره لا متی ؟ و حمد سزاوار آن خدایی است که ابواب فقر و حاجت را به روی ما بسته و فقط ما را به درگاه خود متوجه فرموده است. و ما چگونه می توانیم سپاس گوی او باشیم ؟ نه، هرگز نمی توانیم !

شرح:

خداوند در قرآن کریم آیه 41 سوره عنکبوت فرموده: مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیا کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون: آنان که دوستانی غیر خدا را انتخاب می کنند، همانند عنکبوتی هستند که به خانه خود پناه برده است، در صورتی که سست ترین خانه ها لانه عنکبوت است.

خدای متعال بزرگوارتر از آن است که بندگان خود را به غیر واگذارد، بلکه عزت غیر متناهی او ایجاب می کند که خود جملگی حاجات بندگان را برآورد و به در خانه ارباب بی مروت دنیا حواله نگرداند.

امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی می فرماید: … و لم یکلنی الی الناس فیهینونی: سپاس خدایی را که مرا به مردم واگذار نکرد تا آنان مرا خوار و خفیف کنند! و لذا بنده راستین حضرت حق، در پناه بندگی او از هر تعلق و وابستگی، دیگران آزاد است. در حدیث قدسی فرمود: و عزتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشی لا قطعن امل کل مومل غیری و لا کسوته ثوب الذله بین الناس: به عزت و جلال و مجد و بلندای عرشم قسم، که آرزوی آزمندان به دیگران را به یاس تبدیل کرده و به او جامه ذلت می پوشانم ! خداوند متعال که مژگان چشمان را برای زیبایی قیافه انسان با چنین ظرافت خاصی ابداع فرموده و بهترین قیافه های موجود در نظام طبیعت و بهترین لباس و جالب ترین نوع تغذیه و بهترین آشامیدنی ها و زیباترین مناظر طبیعت را در خدمت لذایذ و بهره وری انسان قرار داده، آیا ممکن است آن جا که گره های زندگی مشکلات عظیمی را فراهم می آورد، بندگان خود را رها سازد و آنان را به یکدیگر واگذار کند؟

حال آن که دیده ایم حتی آن جا که اختیار و درخواستی از ناحیه انسان در کار نبوده، بیش از مقدار حاجت و بلکه با بهترین درجه حسن و ظرافت او را بهره مند ساخته و از عطایای بدیع و زیبای خود محروم نفرموده است. پس چگونه در موارد تمنا و درخواست بندگان، تفضل ننماید؟ البته تربیت بندگان نیز در گرو توجه شان به خدا است و لذا در بعض از حوایج و کمبودها، از بندگان خود خواسته که بر درگاه او عرض حاجت کنند و از او بخواهند و دعا کنند تا بدین وسیله، حالت روحی و معنوی در ارتباط با خدا اشباع گردد؛ گذشته از آن که اجر بسیار بر نفس دعا و نیایش مقرر می فرماید. نیز اگر خواسته او قابل اجابت و تحقق نبود، چندین برابر آنچه را که درخواست کرده در دنیا و آخرت به وی اعطا می فرماید؛ چنان که در این زمینه از حضرات معصومین علیهم السلام روایات مفصلی وارد شده است.[19]

به قول سعدی هر نفسی که فرو می رود ممد حیاتست و چون برمی آید مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

از دست و زبان که بر آید

کز عهده شکرش به در آید

امیر مؤ منان در نهج البلاغه می فرماید: اگر تمامی روزهای عمر روزه دار و شب ها به نماز باشید و تمام دهر را با این حال بگذرانید، شکر یکی از نعمت هایی که خدا برای شما تدارک دیده و بر شما ارزانی داشته را به جا نخواهید آورد.

فراز سیزدهم

و الحمدلله الذی رکب فینا آلات البسط و جعل لنا ادوات القبض و متعنا بارواح الحیوه و ائبت فینا جوارح الاعمال و غذانا بطیبات الرزق و اغنانا بفضله و اقنانا بمنه. و حمد خدایی راست که عضلاتی را در بدن ما قرار داده که توان باز شدن و بسته شدن دارند و ما را به آسایش های زندگی متنعم فرموده و به ما جوارحی اعطا کرده که امور خویش را بدان وسیله انجام دهیم. و به بهترین انواع غذاها بی نیاز ساخت و به منت او سرمایه زندگی پیدا کردیم!

شرح:

طبیعت انسانی ما چنان است که آن زمان که توانگر و ثروتمند هستیم، از فقر و ناداری بی خبریم و در حال سلامت، از بیماری و ناتوانی و از نبود هر یک از اعضا و رنج نداشتن عضو بی خبر و ناآگاهیم، ولی یک نابینا می داند که چشم را چه قیمتی است و آن که از نعمت پا یا دست بی نصیب است می داند که خدای متعال چه عطای فوق العاده ای به خلق خود کرامت فرموده است. چه بسا انسانی حاضر باشد تمامی ثروت خود را خرج کند، بلکه یکی از قوای از دست رفته خود را بازیابد، بلکه گاهی به امید بازیافتن آن، همه اموال خود را هزینه کرده و نتیجه ای هم عاید او نمی شود. نیز قابل توجه آن که تمامی قوا و اعضایی را که خداوند برای انجام امور واگذار فرموده آن چنان است که جملگی سازگاری با کرامت انسان دارد، که یکی از جمله این کرامت ها قدرت انتخاب بهترین ها و سلیقه ممتاز در فراهم آوری احتیاجات زندگی است ؛ همانند انتخاب لباس مناسب، و تهیه غذای خوب و شیوه تناول آن که به وسیله دست و انگشتان و با تناسب کامل انجام می گیرد. در نشست و برخاست و انجام سایر امور نیز، انسان با حرکات دقیق عضلات و خم و راست شدن جوارح به وسیله مفاصل، ظریف ترین افعال را انجام می دهد.

هم چنین کشش عصب ها و رباطها، تعداد عضلات و تکه بندی استخوان ها همراه غضروف ها در سر بند هر قطعه از استخوان ها برای آسان سازی و سرعت حرکات با کمترین زحمت و فشار، از معجزات فوق العاده ی دستگاه خلقت است که می توان جملگی را در این عبارت خلاصه کرد که ساختار بدنی انسان، آن چنان است که جمیع شرایط برای حفظ کرامت و شؤ ون ممتازه انسانی در آن رعایت شده و از این رو، انسان بر همه جانداران فضیلت و برتری دارد. و همین امر لزوم شکرگزاری و سپاسگزاری از منعم مهربان را ایجاب می کند.

فراز چهاردهم

ثم امرنا لیختبر طاعتنا و نهانا لیبتلی شکرنا فخالفنا عن طریق امره و رکبنا متون زجره، فلم یبتدرنا بعقوبته و لم یعاجلنا بنقمته، بل تانانا برحمته تکرما و انتظر مراجعتنا برافته حلما. سپس به ما امر فرمود تا اطاعت ما را بیازماید و از بعض اشیا نهی کرد تا میزان شکر ما را به بفهماند. و ما امر او را مخالفت نموده و در موارد نهی قدم برداشتیم، ولی از مبادرت به عقوبت ما نفرمود و به رحمت خود با ما رفتار کرد و با حلم بسیار مترقب توبه ماست.

شرح:

اوامر و نواهی الهی، گذشته از آن که روش زندگی در نظام هستی را به ما می آموزد، در بردارنده برنامه ای است که در تکامل انسان سهمی بسیار مهم دارد و اگر نادیده گرفته شوند، باعث خروج از فطرت انسانی و ورود تدریجی به طبیعت حیوانی می شود.

این نهی ها، دارای نقش سومی نیز هست، و آن عبارت است از آزمایشی که بر سر راه ایشان در مورد اطاعت از خداوند متعال و شکر نعمت های او وجود دارد.

در سوره نمل درباره حضرت سلیمان آمده است که ایشان پس از رسیدن به مقام بسیار عالی ای که از خدای خود خواست رب هب لی ملکا یا ینبغی لاحد متوجه این نکته گردید که این ها جملگی آزمایشی است که بر سر راه او گذاشته شده و عرض کرد: هذا من فضلی ربی لیبلونی ااشکرام اکفر: این فضل الهی نصیب شد تا معلوم شود آیا عبدی شاکر هستم یا کفور.

این امور زمینه های بسیار خطرناکی برای امتحان هستند و بیرون آمدن از عهده آن ها نشان از تکامل روحی و معنوی انسان دارد که در نظام دستورات و تکالیف الهی پیدا می شود و در واقع به انسان می نماید که تو کیستی و در کدامین درجه از کمالات انسانی قرار داری. البته آزمایش انسانی گاهی به وسیله اطاعت و هنگامی در اجتناب از معاصی است و هر دو برای بشری که متنعم در نعمت های الهی است سازنده است. در روایت آمده که پیامبر گرامی اسلام در کنار اصحاب خود بود.

آن گاه با دست خود خطی کشید و فرمود: این راه خداست که مستقیم است. سپس خطوط دیگری از چپ و راست کشید و فرمود: و این راه ها هر کدام راهی است که یک شیطان بر آن قرار دارد و به سوی آن دعوت می کند. سپس آیه 153 سوره انعام را قرائت فرمودند.[20] یعنی انسان به محض خروج از خط تکلیف الهی از مسیر عبودیت خارج و در مسلک تابعان شیطان قرار می گیرد و خود می فهمد که کیست و در چه موطن و درجه ای قرار دارد.

امام سجاد علیه السلام در این فراز از دعا فرمود: از یک سلسله امور نیز نهی کرد تا شکر ما را بیازماید؛ چنان که امام صادق علیه السلام نیز فرمود: شکر النعمه اجتناب المحارم[21] و این معنی روشن است که نعمت های الهی را باید در بندگی صرف کرد تا ادای حق گردد و اگر – نعوذ بالله – صرف در طغیان و تمرد فرمان او شود، کفران نعمت است و از بی شرمی است که الطاف او را صرف طغیان نسبت به او نماییم. ما اگر چه هرگز نتوانسته ایم از عهده امتحان برآییم، ولی خدای متعال هرگز ما را به عذاب و مجازات اعمال مبتلا نساخته، بلکه به رافت و رحمت خود همواره از ما درخواست طلب مغفرت و آمرزش فرموده که نافرمانی ها را با همین توبه جبران کنیم.

فراز پانزدهم

و الحمدلله الذی دلنا علی التوبه التی لم نفدها الا من فضله، فلو لم نعتدد من فضله الا بها لقد حسن بلائه عندنا و جل احسانه الینا و جسم فضله علینا. حمد خدایی را سزد که ما را به بازگشت به سوی خود هدایت فرمود و دستیابی به توبه، فقط به وسیله فضل او میسور است. و اگر ما به جز توبه سایر نعمت های او را به شمار نیاوریم، احسان او بر ما تمام است و نعمت و فضلش بزرگ !

شرح:

در آخر فراز بیست و یکم امام علیه السلام فرمود: خدای متعال ما را به عقوبت امور خلاف مبتلا نساخته، بلکه در انتظار برگشت و توبه ما است. در این فراز نیز امام سجاد علیه السلام راهنمایی به توبه را یکی از کرامت های الهی و نشانه بنده پیروی و عطوفت او بر بندگان قرار داده و آن چنان آن را مهم دانسته است که فرموده: اگر در بین همه نعمت های الهی تنها خدای متعال بندگان خود را به آن نعمت مفتخر می فرمود، برای او کافی و برای احسان او تمام بود.

نکته این مساله هم پیدا است، زیرا گناه شوم ترین و کثیف ترین آلودگی است که دامن پاک انسانیت را آلوده کرده و او را از مرتبه ملک بودن به حضیض حیوانیت می کشاند؛ به طوری که شایستگی نجات را به تدریج از دست می دهد و به طور جاوید در عذاب می ماند و در گستره هستی آن چنان ضایع می شود که نه تنها در سراسر نظام آخرتی، بلکه در زندگی دنیایی خود نیز هیچ گونه موفقیت و موقعیت مناسبی پیدا نمی نماید. لذا تنها توبه است که چون اکسیر اعظمی می تواند زنگارهای گناه – که چهره قلب را تار و ظلمانی کرده – زدوده و چهره شفاف روح الهی انسان را از پس مجموعه حجب به طور شفاف و نورانی متجلی کند و او را دوباره به حیات معنوی خود – که حیات جاویدان انسانی است – باز گرداند و مجددا به آمادگی اشراق انوار هدایت بر چهره جان کمک نماید. لذا از امام باقر علیه السلام منقول است که فرمود: التائب من الذنب کمن لاذنب له[22] و امیر مؤ منان علیه السلام فرمود: لا شفیع انجح من التوبه:[23] هرگز شفیعی موفق تر از توبه نیست.

پس می توانیم بگوییم قبول توبه از حضرت حق – جل و علا – اعطای زندگانی دوباره به افرادی است که همه نعمت های خود را از دست داده و در درکات بوالهوسی غرق گردیده اند و در باتلاق ضررها و صدمه های فراوان طغیان فرو رفته اند. توبه باعث بازیافت دوباره ایشان است و استعداد حرکت به طرف تکامل را برای اینان به ارمغان می آورد و به همین جهت است که در قرآن کریم فرموده: ان الله یحب التوابین و ان الله بحب المتطهرین[24] و از ذیل آیه معلوم می شود که توبه تطهیر از آلودگی ها و ناپاکی هاست و پاکیزگی توبه، در حد طهارت قبل از گناه عصیان است ؛ طهارت توبه طهارت از خباثت باطنی و قذارت های روحی است.

فما هکذا کانت سنته فی التوبه لمن کان قبلنا، لقد وضع عنا ما لا طاقه لنا به، و لم یکلفنا الا وسعا، و لم یجشمنا الا یسرا، و لم یدع لاحد منا حجه و لا عذرا، فالهالک منا من هلک علیه، و السعید منا من رغب الیه در امت های گذشته سنت الهی بر قبول توبه نبود اما منت گذارد و از ما مجازات فوق طاعت را برداشت و تکالیف را در حد وسع و طاقت ما قرار داد و بر ما آسان گرفت، ولی هیچ گونه عذر و بهانه ای را برای ما باقی نگذاشت. و آن که زیانکار است طغیان گری است که در هلاکت خود قدم برداشته و خوشبخت آن که در خط فرمان اوست !

فراز شانزدهم

شرح:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بعثت بالحنیفیه السهله السمحه: من به دینی مبعوث شدم که بسیار آسان و قابل عمل است. سبک قانون گذاری در این آیین مقدس به گونه ای است که تکالیف در حد توان انسان می باشد و انجام دستورات آن ساده و آسان است ؛ مثلا در شبانه روز نماز واجب 17 رکعت است، روزه در سال فقط یک ماه واجب گشته و حج در تمام عمر فقط یکبار لازم است. این سهولت در تمام احکام مالی و عبادی دیگر نیز ملاحظه گشته که اگر دقیق ملاحظه کنیم خواهیم دید که آیین مقدس اسلام بر هیچ کس سخت و سنگین نمی باشد، بلکه هر فردی بیش از آنچه بر او واجب و یا انجام آن حرام است دارای توان تکلیف پذیری است و خدای متعال بر امت اسلامی این منت را گذارده که این آیین مقدس به صورتی سهل در اختیار مردم قرار بگیرد.

در سوره بقره آیه 185 فرمود: یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر.[25]

هم چنین خداوند با امر به توبه: فتوبوا توبه نصوحا از گذشته سیاه و آلوده تبهکاران می گذرد، ولی در امت های سابق این چنین نبوده، زیرا جزای گنهکاران را جریمه های کلان قرار می داد.

مثلا در آیه 60 سوره نسا فرمود: فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم: پس به سبب ظلم یهودیان، امور پاکیزه ای را که بر ایشان حلال کرده بودیم حرام نمودیم.

و نیز در آیه 157 اعراف می فرماید:

و بضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم: و بار سنگین آن ها را بر زمین گذاشتیم و غل هایی که بر خود داشتند.

یعنی از امت پیامبر اسلام آن سلسله از اموری که قوم بنی اسرائیل را از خیرات منع می کرد و تمامی آن چیزهایی که آنان را مقید می ساخت و محدود می کرد برداشته شده است.

در قوم یهود آن گاه که مجرمان به گناهی آلوده می شدند، کیفرهای سختی برای آن ها مقرر می شد، به طوری که بسیاری از چیزهایی که برای آن ها حلال بود ممنوع می شد؛ همانند منع از صید ماهی که فقط در روزهای خاصی می بایست به صید ماهی می پرداختند. اما در اسلام به وسیله توبه که به معنی بازگشت از کارهای ناسزای قبلی است، خدای متعال از جرم ما می گذرد. این دین یک سلسله تکالیف که از حدود قدرت و توانایی ما نه تنها خارج نیست، بلکه بسیار کمتر از درجه توانایی ما است بر ما مقرر فرموده و از این باب عذری برای ما باقی نگذاشته است.

پس اگر فردی به گمراهی افتاد، در روز جزا خواهد فهمید که تنها مقصر خود اوست و با تمرد از تکالیف آسان، خود را به عذابی الیم مبتلا گردانده است.

فراز هفدهم

و الحمدلله بکل ما حمده به ادنی ملائکته الیه، و اکرم خلیقته علیه، و ارضی حامدیه لدیه، حمدا یفضل سآئر الحمد کفضل ربنا علی جمیع خلقه. و حمد و سپاس خدا را به تمام آنچه که مقرب ترین فرشتگان و گرامی ترین خلایق و بهترین ستایشگران سپاس گذارده اند باشد، بلکه حمدی او را سزاست که نسبت به سایر حمدها همانند نسبت برتری خدای متعال به تمام بندگان باشد.

شرح:

در دعاهای بسیاری به چشم می خورد که خدای متعال را بدین صورت حمد می کنند: الحمدلله الذی یفضل حمد الحامدین حمدا فضلا کثیرا قبل کل احد.

از این گونه عبارات فهمیده می شود که حمد فقط تکرار لفظ حمد نیست، زیرا اگر فقط لفظ بود، برای همگان حمد یکسان بود و حمد کسی بر کسی دیگر هرگز برتری نداشت.

پس حمد حالتی است که از کمال و معرفتی سرچشمه می گیرد و آن معرفت با جان شخص متحد است. پس نسبت به کمالات افراد و معرفت آنان به جناب حق – جل و علا – حمد و ستایش آنان نیز فرق می کند و بالاترین حمد فقط از عهده کسی ساخته است که نزدیک ترین افراد خلق نسبت به خالق باشد.

لذا امیر مؤ منان علیه السلام در فرازی بلند می فرماید که خدای متعال برتر از حمد هر حامد است: الحمدلله الذی لا یبلغ القائلون و لا یحصی نعمائه العادون.[26] این بیان خود کاشف از معرفت فوق العاده حضرت امیر مؤ منان است که عظمت و تعالی حق را آن چنان شناخته که هر ستایشی را کمتر از عظمت و قدرت خداوند متعال دانسته و بر همین اساس فرموده است: لا یبلغ مدحته القائلون.

امام سجاد علیه السلام نیز حمدی را در این فراز برای حق سزاوار دانسته که همانند حمد نزدیک ترین ملائکه و نزدیک ترین خلق الهی به او باشد. از این فرمایش معلوم می شود که معرفت حق برای ملائکه و پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام نسبت به معرفت سایرین، همانند فضیلت حق بر همه خلق است ؛ یعنی آنان دارای معرفت کاملی هستند که بیشتر از آن برای احدی میسور نیست، زیرا آنان تمام امتیاز و کمالات حق را شناخته و بر حسب همان، او را ستایش می کنند که آن شناخت به طور دقیق نسبتش مطابق را برتری حق از خلق است. خود این کلام معجزه آسا، دلیل بر عظیم ترین مراتب قرب و معرفت آن امام همام به خداوند متعالی می باشد.

مسلما حمد آنان سزاوار حضرت رب می باشد و چون سزاوار حق است، فرق آن با حمد سایرین در حد معرفت آنان به خدای متعال است و فضل آن نسبت به حمد سایرین، همانند فضل خدا نسبت به مخلوقین خود است. صاحب مثنوی می گوید:

نعمت آرد غفلت و شکر آن تباه

صید نعمت کن به دام شکر شاه

گر سر هر موی تو گردد زبان

شکرهای او نیاید در بیان

وقت نعمت شکر حق را دار یاد

تا خدا بر تو کند نعمت زیاد

فراز هجدهم

ثم له الحمد مکان کل نعمه له علینا و علی جمیع عباده الماضین و الباقین عدد ما احاط به علمه من جمیع الاشیا، و مکان کل واحده منها عددها اضعافا مضاعفه ابدا سرمدا الی یوم القیامه. پس حمد در مقابل تمام آن نعمت هایی که بر ما و تمام بندگان گذشته و آینده اش ارزانی داشته به عدد آنچه او به آن عالم دارا سزاست، بلکه به تعداد هر نعمت، چنین حمدی به طور ابد تا قیامت لازم و حتمی است.

شرح:

لزوم حمد در مقابل نعمت از نظر عقل قطعی و حتمی است و جای هیچ گونه تردید و شک و شبهه ای ندارد ولی سؤ ال در آن است که نعمت های مربوط به امتهای پیشین در ایام گذشته چرا و چگونه برای امتهایی پیشین که هنوز به وجود نیامده اند ضرورت دارد و شکر را در هر زمان قرار داده است ؟ بر گذشتگان از ما شکر بر نعمت های ما لازم بوده و بر گذشته نسبت به گذشتگان ؟!

حال باید دانست که نهاد هستی دارای حقیقت واحدی است و ذره ذره موجودات آن از دیگری متاثر هستند. پس اگر در فضای غیر متناهی میلیون ها سال قبل اتفاقی افتاد که مثلا انبوه توده گازها به صورت منظومه ها و کهکشان ها در آمد، بر امروز تاثیری تمام دارد؛ چنان که آنچه امروز اتفاق افتد در همان کهکشان ها بی تاثیر نیست. به گفته حضرت، علامه طباطبایی رحمه الله: اگر دم ماهی در دریای کارائیب حرکتی کند،؛ در جو اثر خواهد گذاشت ؛ چنانکه حرکت همان ماهی معلول هزاران هزار علل گذشته و مقارن است که با فقد هر یک از آن ها، این حرکت هرگز میسر نخواهد بود. لذا نعمت های جاری در گذشته قطعا موثر در نعمت موجود خواهد بود، چنان که نظم طبیعی عالم و آبادانی موجود در امروز، گاهی به جهت آبادانی گذشته بوده است همان طور که آبادانی امروز مؤ ثر در آینده است – چون اگر ملاحظه آینده در کار نبود، این نعمت امروز تحقق پیدا نمی کرد.

پس اگر ما هم اکنون در نعمت به سر می بریم ؛ مرهون نعمت های گذشته جاری در امم سابقه هستیم، چنان که مرهون نعمت های آیندگان نیز می باشیم و نکته جالب در جریان گذشته و حال و آینده آن است که استاد عظیم الشان ما حضرت علامه طباطبایی رحمه الله می فرمود: فضل خدا یک واحد است و علامت آن تاثیر و تاثر مجموعه نظام از یکدیگر است و ما امرنا الا واحده کلمح بالصبر آنچه از ناحیه ماست، یک واحد است که به سرعت چشم به هم زدن، بلکه کمتر به وقوع می پیوندد.

فراز نوزدهم

حمدا لا منتهی لحده، و لا حساب لعدده، و لا مبلغ لغایته و لا انقطاع لامده، حمدا یکون وصله الی طاعته و عفوه، و سببا الی رضوانه، و ذریعه الی مغفرته و طریقا الی جنته، و خفیرا من نقمته. برای خدا حمدی ضروری است که نه حد، نه عدد، نه مقدار و نه نهایت داشته باشد و آن موجب رسیدن به اطاعت او و موجب عفو و رضوان و وسیله ای برای مغفرت خدای منان و متعال گردد.

شرح:

محدود بودن هر چیز در یکی از این چهار چیز قابل تصور است: یا در حد ماهوی اوست، بدان معنی که دارای حدی است که از سایر موجودات ممتاز است، همانند امتیاز درخت از حیوان و امتیاز آب از آتش.

و گاهی حد شی در تعداد و شمارش آن است که از عدد خاصی تجاوز نکند. و گاهی دارای مرز خاصی است که با پیوستن به آن مقصود حاصل شود؛ همانند فردی که درس می خواند تا دانشنامه خود را از دانشگاه خاصی اخذ کند و پس از گرفتن دانشنامه تحصیل او به پایان می رسد، و چهارم آن که از نظر زمان متناهی است، همانند فصول سال که ایام بهار سپری می شود و ایام تابستان می رسد.

در حقیقت، این چهار گونه حد آن چنان است که هیچ موجودی از موجودات عالم از آن خارج نیست، بلکه هر فردی از افراد در خارج به یکی از این چهارگونه مرز محدود است: یا در ماهیت، یا در عدد، یا در غایت و مقصد، یا در زمان. و اگر حقیقتی یافت شود که دارای هیچ یک از این حدود نباشد، او غیرمتناهی است.

امام علیه السلام در این فراز برای خدای متعال حمدی را لازم دیده که هیچ یک از این چهار مرز را نداشته و قهرا غیرمتناهی و بی پایان باشد، اما ضرورت این چنین حمدی آن است که حضرت حق، غیرمتناهی با لذات است و قهرا نعمت های او نیز چنین است که فرموده: ان تعدو نعمت الله لا تحصوها.

پس حکم مسلم عقل این است که در مقابل ذات بی نهایت و نعمت های بی نهایت، شکر بی نهایت ضروری و لازم خواهد بود.

سؤ الی که در این جا رخ می نماید این است که آیا چنین شکری از بندگان قابل تحقق است یا خیر؟

جواب آن است که اگر کسی فهمید که در مقابل نعم الهی از شکر ناتوان است، به حق بندگی واصل گشته است. در روایتی آمده که به یکی از انبیا خطاب شد که شکر خدای خود بگذار، در جواب عرض کرد: چگونه شکر نعم بی پایان گذارم که عاجزم ؟! جواب آمد که این خود شکر من است.

فراز بیستم (آخرین فراز)

و امنا من غضبه، و ظهیرا علی طاعته، و حاجزا عن معصیته و عونا علی تادیه حقه و ظائفه. حمدا نسعد به فی السعدا من اولیائه، و نصیر به فی نظم الشهدا بسیوف اعدائه، انه ولی حمید.

حمدی سزاوار خدای متعال است که بدان وسیله در امن از غضب او باشم و کمک بر اطاعت من و مانع از معصیت و یاری کننده بر ادای حق و وظایف گردد و نیز ستایشی که در صف نیک بختان از اولیا قرار گیریم و در نظام شهدا که به وسیله شمشیر دشمنان دین به لقا حق پیوسته اند قرار گیریم که او ولی و یاری دهنده ای ستوده است.

شرح:

از مجموعه این چند فقره اخیر معلوم می شود که از حمد کارهای بسیاری ساخته است و خود موجب آثار متفاوتی خواهد بود. ولی ظاهر آن است که حمدها با یکدیگر فرق دارند، زیرا آن حمدی که موجب امن از غضب است با آن که موجب یاری در طاعت و یا مانع از معصیت می گردد، هر یک دارای زمینه های مختلفی خواهد بود.

مثلا کفران نعمت خود موجب خشم خدای متعال است ؛ در قرآن کریم فرموده: و ان کفرتم ان عذابی لشدید، پس آن حمدی که امن از غضب می آورد، در ارتباط با شخص خاص در موردی خاص است و آن نعمت به گونه ای است که سپاسگزاری از آن واجب و قطعی است و کفران آن نعمت موجب خشم خداوند خواهد شد.

پس اگر کسی به شکر نعمت مبادرت ورزید، از غضب خدا به دور مانده و به عفو الهی پناهنده شده است. و یا اگر انسان در اثر ترک معصیت یا به جا آوردن طاعتی – نعوذ بالله – مغرور شود، این غرور ابتلا به معصیت را به دنبال می آورد، ولی اگر قدرت بر انجام طاعت و دوری از عصیان را از خدای متعال دید و او را شکر کرد، این حمد مانع از معصیت می شود توفیق ادای وظیفه و اطاعت بیشتر را برای او حاصل به همراه می آورد.

گاه ممکن است شخص به مصیبت عظیمی مبتلا گردد، ولی صبر کرده و همواره از ناسپاسی و ناشکری خودداری کند، یا با تسلیم و رضای خود آرامش خود را حفظ سازد، در این صورت است که او به وادی سعدا و نیک بختان تشرف پیدا کرده و از اولیا و صالحین شده است و همین طور اگر در سلک مجاهدین فی سبیل الله قرار گرفت و در میدان های جنگ و دفاع از حریم مقدس اسلام دل بر کف نهاد و جنگید و در این جهاد و غلبه بر هوای نفس پیوسته از خدای خود تشکر و قدردانی کرد و از او ممنون بود که او را در این مرحله یاری فرموده، قطعا خداوند او را در زمره فداکاران و شهدا محسوب می نماید.

——————————————————————————–

[1] . رک: رساله الولایه علامه طباطبایی(ره).

[2] . هیچ فکر و اندیشه ای – هر چند خلاق و مبتکر باشد – توان تصور خوشه ای انگور یا دانه ای آلبالو را از نظر طعم و شکل و رنگ تا قبل از خلقت آن ها ندارد؛ چنانچه گاهی میوه ای را می بینیم که تا به حال ندیده ایم و در اندیشه ما نیز خطور نکرده بود که چنین میوه ای وجود دارد.

[3] . بقره، 286: برای هر شخصی همان چیزی است که به دست آورده است و بر ضرر اوست همان چیزی که به دست آورده.

[4] . زلزال، 7: پس هر کسی به سنگینی ذره ای کار خیر انجام دهد، آن را می بیند.

[5] . طور، 16: این چنین است و غیر از این نیست که پاداش شما همان چیزی است که عمل کرده اید.

[6] . نساء، 77: (به اندازه ی ) نخ میان هسته خرما نیز به شما ظلم نخواهد شد.

[7] . انبیاء 23: او (خداوند متعال ) از آنچه که انجام دهد، مورد سؤ ال واقع نمی شود و ایشان (انسان ها) مورد سؤ ال واقع می شوند.

[8] . خیر فقط در دست خداوند است و او بر هر کاری قادر است.

[9] . سجده، 4: آن چنان کسی است که آسمان ها و زمین را آفرید و آنچه را که بین این دو قرار دارد.

[10] . هر کس نفس (خویشتن ) خود را بشناسد، پروردگارش را خواهد شناخت.

[11] . مؤ منون، 99: وقتی مرگ یکی از ایشان را فرا می گیرد می گوید: خدایا مرا به دنیا بازگردان ! شاید این بار اعمال صالح انجام دهم که در دنیا آن را ترک کرده بودم ! (در جواب گفته می شود): هرگز این چنین نیست، فقط حرفی می زند! و از پشت سر ایشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.

[12] . زلزال، 7 و 8: پس هر کس به سنگینی یک ذره، کار خیر انجام دهد آن را خواهد دید و هر کس به سنگینی یک ذره کار شر انجام دهد آن را خواهد دید.

[13] . مطففین، 20 – 18: هرگز این چنین نیست. به درستی که نامه عمل نیکان در علیین است. و تو چه می دانی که علیین چیست ؟ کتابی است نوشته شده و مقربان آن را مشاهده می کنند.

[14] . یوسف، 108: بگو این راه من است، از روی آگاهی به سوی خدا می خوانم ؛ من و هر کس که مرا پیروی کند

[15] . و ملائکه تنزیه می کنند (خداوند را) با ستایش پروردگارشان.

[16] . عنکبوت، 63: بگو ستایش از آن خداست و لکن اکثر مردم تعقل نمی کنند.

[17] . لقمان، 25: بگو ستایش از آن خداست و لکن بیشتر ایشان نمی دانند.

[18] . تین، 4.

[19] . مشتاقان می توانند در این زمینه به کتاب نفیس عده الداعی تاءلیف مرحوم ابن فهد حلی مراجعه فرمایند.

[20] . متن روایت از المیزان ج 7 – ذیل آیه 153 از سوره انعام، عن ابن مسعود، قال: خط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خطا بیده ثم قال: هذا سبیل الله مستقیما ثم خط خطوطا عن یمین ذلک الخط و عن شماله ثم قال: و هذه السبل لیس منها سبیل الا علیه شیطان یدعو الیه ثم قراء: و ان هذا صراطی مستقیم فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله. قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم: بگو این بندگان من که بر خود ظلم کرده اید، از رحمت الهی ماءیوس نباشید! خداوند همه گناهان را می آمرزد، به درستی که او پوشاننده گناه و مهربان است.

[21] . اصول کافی، ج 2، ص 95.

[22] . امام باقر علیه السلام فرمود: کسی که از گناه خود توبه می کند همانند کسی است که گناه نکرده. اصول کافی، ج 2، ص 435.

[23] . امیر علیه السلام فرمود: شفیعی کارسازتر از توبه نیست. بحار الانوار، ج 6، ص 19.

[24] . خداوند توبه کاران را دوست دارد.

[25] . بقره 185: خداوند برای شما سهولت را خواسته است و نخواسته است بر شما سخت بگیرد.

[26] . حضرت امیر علیه السلام فرمود: مداحان و گویندگان نمی توانند مدح او را (آن چنان که شایسته او است ) برسانند و شمارش گران نمی توانند نعمت های او را به شماره آورند. نهج البلاغه، خطبه اول.
آیت الله حسن ممدوحی – شهود و شناخت، ص 141

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید