– عدالت گرایی، حق گرایی. رفتار امام(علیه السلام) از ابتدای حکومت بر اجرای تام و تمام عدالت و حق بنا نهاده شد. این سفارش در نامه های نهج البلاغه بارها به صورت مستقیم و غیر مستقیم به کارگزاران شده است؛ گرچه مردم هم برای برپاداری حق و عدل مخاطب امام(علیه السلام) بوده اند (نک: ن38).
امام(علیه السلام) گرچه اطاعت از کارگزار را بر مردم واجب می داند، اما شرطی در اطاعت قائل می شود و آن، مطابقت با حق است؛ زیرا به فرموده ی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)هیچ مخلوقی در راه معصیت خالق، سزاوار اطاعت نیست. بر این اساس امام(علیه السلام)به مردم سفارش می کند که از گفتن حق و رای زنی به عدالت خودداری نکنند و خود را ایمن از خطا نمی داند و ایمنی خود را از خطا و اشتباه تنها بر کفایت خداوند می داند. (نک: نهج البلاغه، خ214).
طبق اعتقاد شیعه امام(علیه السلام) در مقام عصمت و مصونیت از گناه و اشتباه قرار دارد، اما امام نمی خواهد از این مقام با مردم سخن بگوید، بلکه می خواهد انسان ها را به گونه ای تربیت کند که همواره با استبداد حاکمان و تملّق چاپلوسان مبارزه کنند، و زبان از بیان حقیقت و عدالت باز ندارند.
مساوات در حکومت علوی، بر حسب لیاقت، استعداد، ملاک، قواعد و ضوابط، حاکم است. چنانکه فرمود:
الا و ان حق من قبلک و قبلنا من المسلمین فی قسمه هذا الفیءسواء یردون عندی علیه و یصدرون عنه؛
بدان مسلمانانی که نزد من و تو به سر می برند، حقشان در تقسیم این اموال مساوی است. آنان بر من وارد می شوند و با گرفتن حقوق خود، از نزد من خارج می شوند. (نهج البلاغه، ن43).
در نتیجه اموال بیت المال باید به همه ی مسلمانان به طور یکسان داده شود (ابن میثم 412/1).
برنامه ی دیگر امام برای برقراری عدالت در سطوح جامعه، سر و سامان دادن به وضعیت درآمدی دولت (زکات، خمس، فیء، انفال) بود. افزون بر این در حکومت امیرالمؤمنین برای دریافت مالیات منصفانه از صاحبان درآمد نیز اقدام شد(نک: نهج البلاغه، ن 53).
امام(علیه السلام) در نامه ی 25 نهج البلاغه منشوری را برای مأموران زکات ترسیم می کند که بیانگر جایگاه برخورد عادلانه نزد او و حفظ حقوق رعیت است. مواردی مانند عدم ورود بی اجازه به ملک افراد، رعایت احترام افراد، احترام به نظر افراد در مورد پذیرش یا رد دین، رعایت رضایت صاحب مال، عدم ترساندن افراد، عدم رفتار خشن و ترساندن حیوانات، ارسال اموال دریافتی در اسرع وقت به مقر بیت المال، رعایت انصاف، رعایت ادب و خلق و خوی انسانی، رعایت حقوق زکات دهندگان و زکات گیرندگان و حیوانات که به عنوان زکات گرفته شده اند (در نامه ی 25 مواردی آمده که بیانگر رعایت حقوق حیوانات در حکومت علوی است). تأکید امام(علیه السلام) درمورد رعایت امانت در امر زکات و حفظ حقوق زکات گیرندگان در نامه ی 26 فزونی می یابد، امام پس از توجه دادن کارگزار خود که مجاز به خرج زکات بود بر این نکته که حقوقش محفوظ است، فرمود:
ان لک فی هذه الصدقه نصیبا مفروضا و حقا معلوما و شرکاء اهل مسکنه و ضعفاء ذوی فاقه و انا موفوک حقک فوفهم حقوقهم و الا تفعل فانک من اکثر الناس خصوما یوم القیامه و بوسی لمن خصمه عند الله الفقراء و المساکین و السائلون و المدفوعون و الغارمون و ابن السبیل؛
برای تو در این زکات سهمی معین، و شریکانی از مستمندان و ضعیفان گرفتار است. ما حق تو را به طور کامل می دهیم، تو قیامت، دشمنان و شاکیانت نیازمندان و مستمندان و سؤال کنندگان و دفع شدگان و وام داران و درراه ماندگان باشند (همان، ن26).
قضاوت نزد امام جایگاه ویژه ای دارد. مکتب اهل بیت مسند قضاوت را تنها شایسته ی آنانی می داند که به سلاح علم و تقوی مسلح بوده و دل در گرو دنیا ندارند. لذا امام صادق(علیه السلام)می فرماید قاضیان چهار دسته اند، سه دسته ی آنها جهنمی و یک دسته بهشتی اند. آن هایی که به باطل حکم می کنند چه بدانند و چه ندانند آن هایی که ندانسته به حق حکم کنند، طعمه ی جهنم خواهند بود. تنها قضاتی به بهشت می روند که عالمانه به حق حکم کنند (بحارالانوار 247/78).
اگر قاضی اهل زهد و پرهیزکاری نباشد و تفکر مادی و دنیوی داشته باشد. از مسیر حق و عدالت منحرف خواهد شد. افزون بر این نظم اجتماع و امنیت قانونی و آرامش و اعتماد از مردم سلب شده و حق کشی و قانون گریزی و گرایش به رشوه در نزد مردم تقویت می شود. بر همین اساس محقق حلی (ره) بلوغ، کمال عقل و ایمان و عدالت و حلال زاده بودن و علم و مذکر بودن را از شرایط قضات برشمرده و معتقد است کسی که اهلیت بر فتوا ندارد و بر فعل واجبات محافظت نمی کند، شایستگی قضاوت را ندارد (شرایع الاسلام، کتاب القضا، ص 120).
مسئله ی عدالت اجتماعی نزد امیرالمؤمنین مسئله ای کلیدی و حیاتی است. لذا امام در اولین روزهای به دست گرفتن امور بدون هیچ مجالی برای سیاست ورزی بر این امر به عنوان وظیفه ی حاکم اسلامی صحه گذاشته و آنرا پیگیری کرد و وعده ی بازگشت اموال به ناحق خارج شده از بیت المال را ولو اینکه به مهر زنان و بهای کنیزان رفته باشد، می دهد(نک: نهج البلاغه، خ15).
– مردم سالاری دینی، مکتب اهل بیت برای مردم در حکومت نقشی اساسی قائل است. دغدغه شیعه بعد الهی حکومت است. حاکم باید یا منصوب بی واسطه ی خداوند باشد، یا منصوب با واسطه، مانند مالک اشتر، در مکتب اهل بیت حکومت تنها حق معصوم است. شیخ الرئیس در مقاله ی الهیات و شفا بحثی مبسوط در این خصوص ارائه کرده است. او معتقد است پیامبر باید خود جانشین خود را معرفی کرده و وجوب اطاعت از او را به مردم ابلاغ کند. اگر خلیفه ی منصوص و منصوب در بین مردم نبود مانند زمان غیبت افراد سابقه دار باید بر کسی اجماع و اتفاق کنند… در عین حال اتفاق سابقه دارها کافی نیست، بلکه جمهور هم باید بر آن شخص دارای شرایط که خود فقیهی جامع الشرایط و مدیر و مدبر است اتفاق کنند، تا جمهوریت و اسلامیت که همان مردم سالاری دینی است تحقق یابد (نک: الشفاء و الالهیات، مقاله 10، ص 451-452).
پس شورا به تنهایی کافی نیست، بلکه رای مردم را نیز باید پشتوانه داشته باشد. البته در مورد معصوم مردم راهی جز پذیرش و اطاعت ندارند، چنانکه پیامبر اکرم فرمود:
ابنای هذان امامان قاما او قعدا؛
این دو فرزند (حسن و حسین) امام اند، چه به امامت قیام کنند، چه گوشه نشین و منزوی شوند(بحار307/16؛ 279/307؛ 279/21؛ 266/35؛ 7/37؛ 278/43).
اما در مورد غیر معصوم نیز باید اصلح را انتخاب کنند. امامت معصوم، در حقیقت، به نص صریح شخصی، و امامت غیر معصوم به نص صریح کلی است و مردم باید با عنایت بر ضوابط و معیارها مصداق یابی کنند بر همین اساس امام(علیه السلام) در جواب شبهه افکنی معاویه می نویسد:
انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابکر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه؛ مردمی که با ابوبکر، عمرو عثمان بیعت کردند؛ به همان طریق با من هم بیعت کردند (نهج البلاغه، ن6).
استدلال امام بر این پایه استوار است که اگر ملاک انتخاب، روش پیشین است که در مورد من مصداق دارد؛ اما اگر ملاک بر مبنای نص و نصب نباشد و بر مبنای رأی مردم صورت گیرد، حکومت امام(علیه السلام) مصداق بارز مردم سالاری و بیعت اکثریت است. امام(علیه السلام)در نامه ی 6 نهج البلاغه به اجتماع و اتفاق مهاجران و انصار در نصب خلیفه اشاره می کنند که در صورت این اجماع خلیفه انتخابی، هم منصوب خدا و هم منصوب مردم است. زیرا در این اجتماع آحاد گروه ها نیز حضور خواهند داشت. امام(علیه السلام) در جواب معاویه که به امام نوشت:
لکن ها ما صحت لک، انی بصحتها و اهل الشام لم یدخلوا فیها؛
لکن خلافت برای تو صحیح نیست. چگونه ممکن است صحیح باشد؛ حال آنکه اهل شام در بیعت دخالت نداشته اند (مصادر نهج البلاغه و اسانیده 211/3).
در این نامه معاویه بُعد مردم سالاری حکومت علوی را به دلیل شرکت نکردن مردم شام زیر سؤال برد. گرچه نوع انتخاب خلفای پیشین نیز خارج از این ایراد نبود، اما طبق عقیده ی شیعه اگر این انتقاد وارد باشد، مشروعیت مردمی حکومت از بین می رود، اما مشروعیت الهی به قوه ی خود باقی است. آنچه اهمیت دارد حکومت الهی باید مقبولیت مردمی داشته باشد. در مورد شام نیز اگر اغفال معاویه نبود، شامیان نیز می توانستند آزادانه انتخاب کنند. نکته ای که در این بین مطرح است، و تجربه ی حکومت های دموکراتیک امروزی نیز خارج از آن نیست، هیچ گاه بی دلیل آرای مردم مورد خدشه واقع نمی شود. چطور امام(علیه السلام) بر مبنای نظر تنی چند از افراد بیعت آزادانه مردم را باطل اعلام کند؟ لذا فرمود:
لانها بیعه واحده لا یثنی فیها النظر و لا یستانف فیها الخیار الخارج منها طاعن و المروی فیها مداهن؛ بیعت یکی است و دوگانگی نظر نمی پذیرد و تجدیدنظر و دادن اختیار مجدد بر نمی تابد. هر کس از بیعت خارج شود، به طعنه روی آورده و سر جنگ دارد و هر کس در آن تأمل و اندیشه نماید، به نفاق و دورویی گراییده است (نهج البلاغه، ن7).
– اخلاق سیاسی در میدان جنگ. امام علی(علیه السلام) در نامه ی سیزدهم نهج البلاغه منشوری تدوین می کند که بیانگر دیدگاه او درباره ی جنگ است. در دیدگاه امام جنگ پدیده ای مقطعی است و اصالت با شرایط صلح است. بشر چه در میدان جنگ و چه در شرایط صلح نیازمند رعایت اصول اخلاقی است. امام(علیه السلام) در طلیعه ی منشور خود سپاهیانش را فرمان می دهد که آغازگر جنگ نباشند، زیرا حجت با آنان است:
لا تقاتلوهم حتی یبدوو کم، فانکم- بحمدالله- علی حجه (نهج البلاغه، ن14).
در واقع امام تأکید می ورزد که ما منطق و حجت داریم و نباید آغازگر نبرد باشیم. در مکتب علوی هدف از هر عملی تعالی روح بشر و ترقی او در میدان ارزش ها و تکامل او در میدان اوصاف پسندیده و فضایل و مکارم الهی است. امام(علیه السلام) در فراز فوق برای موضع حق خود شکر برجای می آورد. در رویکرد امام مقابله با لشکر فاسقان، نشانی از فضل و احسان پروردگار است و آنان به لطف پروردگار در سایه ی حجت و برهان می رزمند، اما پیشدستی نکردن در جنگ خود برای آنان حجت دیگری است:
و ترککم ایاهم حتی یبدووکم حجه اخری لکم علیهم؛
و رها کردنشان تا آن ها آغازگر جنگ باشند و دست به پیکار گشایند حجتی دیگر برای شماست بر آن ها (همان).
در بیان امیر(علیه السلام) اگر کار به کارزار کشید و به اذن خدا دشمن شکست خورد، همانگونه که در شروع نبرد تابع منطق و برهان بودند، در ادامه نیز این منطق را در اقدام خویش حاکم کنند. امام(علیه السلام) اولاً هزیمت دشمن را می بیند، ثاًنیا یاران خود را به خویشتن داری و رعایت عدل و انصاف فرا می خواند؛
فاذا کانت الهزیمه باذن الله فلا تقتلوا مدبرا، و لا تصیبوا معورا، و لا تجهزوا علی جریح…؛
اگر به اذن خداوند شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند، آن را که پشت کرده است، نکشید به کسی که دچار عجز شده و نمی تواند از خود دفاع کند، آسیب نرسانید و مجروح جنگی را از پای در نیاورید(همان).
آنچه در برنامه ی امام علی نمود دارد، عدل و داد و پرهیزکاری اوست و هرگز در برابر کینه توزی ها از مسیر عدل و انصاف خارج نمی شود. رفتار امام(علیه السلام) مصداق سفارش قرآن کریم (نک: مائده/8) است. در انتهای نامه با تکیه بر سیره ی رسول اکرم درباره ی زنان و برخورد آن ها و برخورد با آن ها مطالبی را بیان می فرماید.
و لا تهیجوا النساء باذی، و ان شتمن اعراضکم، وسببن امراءکم، فانهن ضعیفات القوی و الانفس و العقول؛
و زنان را با آزار رساندن به هیجان نیاروید، هر چند به نوامیس شما دشنام دهند و به سرداران و امیران شما بدگویی کنند، زیرا زنان از لحاظ نیرو و روان و عقل و خرد ضعیف و ناتوانند(همان).
در واقع در اخلاق سیاسی علوی برخورد با زنان نباید از روی خشونت و معامله ی به مثل باشد. سیره ی سیاسی امام گرچه نسبت به جنگ روی نشان نمی دهد، اما هنگامی که کینه توزی و عداوت دشمن او را به جنگ وادار می کند، شیوه ای منطقی و عقل گرایانه را پی می گیرد. امام(علیه السلام)هنگام نبرد دست به دعا و نیایش بر می دارد تا قرب خود را به معبود بیش از پیش هویدا کند. در دعاهای امیر(علیه السلام) در میدان جنگ نکاتی دارای اهمیت است. اول توکل امیر به قدرت و اراده الهی و توجه به این نکته که همه چیز برای اوست نه برای هوای نفسانی، لذا با تمام وجود متوجه ذات باری است.
اللهم الیک افضت القلوب، و مدت الاعناق، و شخصت الابصار، و نقلت الاقدام، و انضیت الابدان…؛
خداوندا! دل ها به تو پیوسته و گردن ها سوی تو کشیده شده، چشم ها خیره ی درگاه تو گشته، گام ها سوی تو برداشته شده، و بدن ها در راه تو دست خوش فرسودگی گشته است(نهج البلاغه، ن15).
دوم، هدف امیر(علیه السلام) از دعا برای کسب پیروزی، چیزی جز ترویج دین و اجرای احکام الهی و احیای سنت پیامبر و پاسداری از آن نیست. امام(علیه السلام) توجه به کلام پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)دارد که فرمود: دعا سلاح مؤمن، و ستون دین و نور آسمان و زمین است (سفینه البحار446/1).
سوم، برائت امیر از جنگ و خبر از دشمنی های پوشیده و کینه هایی که اکنون توسط دشمنان زمینه ی بروز یافته است. کینه هایی که دشمنان اسلام از زمان ظهور آن به دل گرفته اند و در طول تاریخ گاه به صورت جنگ فرصت بروز یافت:
اللهم قد صرح مکنون الشنان، و جاشت مراجل الاضغان؛
خداوندا عداوت های نهفته آشکار گردید و دیگ های کینه به جوش آمد(نهج البلاغه، ن15).
چهارم، تأکید بر این نکته که امیر(علیه السلام) از قدرت طلبی تبری جسته و عملکرد او فقط به قصد اصلاح امور و اجرای احکام است، فرمود:
اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان و لا التماسشیء من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک؛
خدایا تو می دانی آنچه از ما صادر شد، به دلیل رغبت در قدرت و طلب زیادت و فزونی اموال نبوده، بلکه هدف ما بازگرداندن نشانه های دین و اصلاح در سرزمین هایت بود؛ تا مظلومان ایمنی یابند و حدود تعطیل شده ات اجرا گردد (نهج البلاغه، خ129).
پنجم، در سایه ی ادعیه های امام در هنگامه ی نبرد می توان به شخصیت شناسی امام نیز واقف شد چنانکه در فرازی از خطبه ی 129 خدا را شاهد می گیرد که نخستین مسلمان و نمازخوان پس از پیامبر عظیم الشأن اسلام بوده است.
ششم، نیایش های امام در هنگامه ی نبرد حرکتی است از سوی او به سوی خدا، و بازگشتی دوباره به سوی خلق و به همین دلیل شجاعانه در میدان نبرد حضور می یابد.
هفتم، از خداوند می خواهد که بین ما و قوممان به حق داوری فرما که تو بهترین داورانی (نهج البلاغه، ن15). امیر(علیه السلام) ذات باری را بهترین داور بین خود و دشمنانش بر می شمرد، از طرفی اوج توکل امام را به نتیجه ای که از نبرد حاصل می شود به تصویر می کشد که هر چه ذات باری تعالی در سرنوشت حکم کند، امری قطعی و مبارک است.
– سیاست مدارا. رفتار سیاسی امام حاکی از رفتاری با ملاطفت و مدارا با مردم است. چنانکه به ابن عباس کارگزار بصره توصیه می کند که با بنی تمیم رفتاری همراه با رأفت داشته باشد (نک: نهج البلاغه، ن18). با توجه به ویژگی های مردم بصره و کارشکنی های آنان، این توصیه امام گواه بر این است که اخلاق اسلامی نزد امام مورد توجه خاص بوده است. البته اخلاق اسلامی نه تنها در برابر دوستان که در برابر دشمنان نیز متجلی است. این سیاست علوی را می توان با سیاست پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)در فتح مکه منطبق دانست. امام(علیه السلام)به ابن عباس و دیگر کارگزارانش فرمود: اگر مرتکب خطایی شوند خلیفه نیز در این خطا شریک است و برعکس (همان).
سیره ی سیاسی امام در ارتباط با مشرکین نیز تأکید بر رعایت اعتدال دارد، به گونه ای که به کارگزار خود، در گزارشی که از سخت گیری او نسبت به برخی از دهقانان مشرک حکایت داشت، فرمود:
… و نظرت فلم ارهم اهلا لان یدنوا لشرکهم و لا ان یقصوا و یجفوا لعهدهم…؛
من در کار ایشان نظر کردم، نه آن ها را به دلیل شرکشان شایسته دیدم که نزدیک شوند؛ و نه اینکه به علت عهد و پیمانشان رانده و مورد ستم قرار گیرند…(نهج البلاغه، ن19).
از متن نامه بر می آید که انگیزه ی عمربن ابوسلمه (مصادر نهج البلاغه 243/3) در بدرفتاری با دهقانان، انگیزه ی دینی بوده است. امام(علیه السلام) گرچه شرک را ظلمی بزرگ (نک: نهج البلاغه، ق252) می داند که هرگز آمرزیده نمی شود (نهج البلاغه، خ174)، اما در عین حال به کارگزار خود تذکر می دهد که روش خود را تعدیل کند و در ادامه فرمود:
فالبس لهم جلبابا من اللین تشوبه به طرف من الشده و داول لهم بین القسوه و الرافه و امزج لهم بین التقریب و الادناء و الابعاد الاقصاء؛
پس برای آن ها جامه ای از نرمی به تن کن که آمیخته به درشتی باشد. گاهی با آنان سنگدلی و گاهی مهربانی کن و دوری و نزدیکی را با هم در آمیز(همان، ن19).
پی نوشت ها :
1. استاد دانشگاه تهران
2. ویراستار بنیاد نهج البلاغه