تعريف
دانش اديان يا مطالعة علمي دين كه به آن دينشناسي تطبيقي نيز اطلاق ميشود، يك علم تجربي و استقرايي با روشي توصيفي و تحليلي و با تأكيد بر سير تاريخي و مقايسة سنّتهاي ديني است. به بيان ديگر، دين شناسي تطبيقي را شايد بتوان مطالعة تطبيقي اديان و يا بررسي و مقايسة اديان بزرگ دنيا و به معني دقيقتر، مطالعة ويژگيهاي مهم اديان گوناگون جهان به شيوة كاملاً علمي و عيني و بدون پيشداوري است.[1]
از اين رو براي مطالعة علمي در زمينة اديان، محقق بايستي نسبت به اديان ديگر (غير از دين خود) احساس همدلي بيشتري داشته باشد و سعة صدر نسبت به اديان ديگر جزء ضروري مطالعة علمي اديان ديگر است. در عين حال اين مطالعه بايد توأم با بيطرفي معقولانه باشد. يك مطالعة واقعي و علمي بايد مطالعهاي توصيفي و مقايسهاي دربارة موضوعات گوناگون و به شيوهاي علمي و تا حدي ارزشگذارانه و انتقادي نيز باشد. در عين اينكه بايد نهايت كوشش خود را براي رعايت انصاف نسبت به تمامي اديان به عمل آورد.
براي وضوح بيشتر بايد توجه نمود رشتة اديان، با علم كلام و الهيات متفاوت است، همانگونه كه با فلسفة الهي و فلسفة ديني نيز تفاوت دارد. به ويژه آنكه رشتة اديان با الهيات مدافعهگرانه و رشتة دفاعيات كلامي كاملاً مغايرت دارد. البته الهيات خود بخشي از رشتة اديان است، چنانچه فلسفة دين نيز بخش ديگري از اين رشته است.
دين شناسي تطبيقي با تاريخ اديان نيز متفاوت است؛ چرا كه اين رشته به بررسي و مطالعة دقيق اعتقادات و آداب و جهان بيني اديان ميپردازد در حالي كه تاريخ اديان همانگونه كه از نامش پيداست، خاستگاهها و پيدايش و سير و تحولي هر دين را در طول تاريخ بدون مقايسه با اديان ديگر، چه معاصر و يا غيرمعاصر با آن دين بررسي ميكند تا عقايد و اعمال مهم آنها روشن شود. در اينجا تذكر اين نكته ضروري است كه براي تحقق اهداف تطبيق اديان بايستي در ابتدا به فراگيري تاريخ و سير تحول اديان پرداخت، چرا كه بدون شناخت كامل اديان مورد تحقيق نميتوان آنها را به خوبي با هم مقايسه نمود.
موضوع
موضوع مشخص اين رشته از علم، شناخت توصيفي و استقرايي اديان با توجه به سير تاريخي و موقعيت اجتماعي و محتواي فلسفي و انديشهاي آنها است. يعني نگرش تجربي و جامعهشناسانه به اديان، و حاصلِ پس از تحقق آنها و بررسي مقايسهاي آنها در سطوح مختلف اعتقادي، اخلاقي و حقوقي وظيفة اين رشته است.[2]
فايده و كاربرد
هدف دين شناسي تطبيقي تنها بررسي و تطبيق غير مغرضانة اديان در كنار يكديگر است تا هر چه بيشتر پيروان اديان را به يكديگر نزديك نمايد، نه آنكه بر نقاط ضعف يا قوت هر دين تأكيد نمايد. همانطور كه گذشت، بدون آشنايي كامل نسبت به اديان مورد بحث نميتوان به اين هدف نايل شد؛ بنابراين گام نخست، شناخت كامل هر دين و گام بعدي در كنار هم قرار دادن نقاط مشترك و گام سوم توجه به نقاط افتراق اديان است تا بتوان از بسياري از اختلافات و منازعات ميان پيروان اين اديان جلوگيري نمود تا آنان بتوانند در محيطي توأم با آرامش و صفا در كنار يكديگر زندگي كنند.
تاريخچه
دين شناسي تطبيقي دانش نويني با بيش از يك قرن حيات است. اين رشته به عنوان مطالعة علمي ويژگيهاي متفاوت اديان گوناگون جهان، در بعد تطبيقي، زماني متولد شد كه به تدريج شماري از متفكران غربي به اديان شرقي به عنوان گونههايي از ميراث ارزشمند بشري نگريستند و از آن پس اين دانشمندان نياز به بررسي تطبيقي اديان و اهميت آن را درك كردند.
هرچند ريشههاي اين رشتة علمي به يونان باستان ميرسد، امّا در دوران معاصر در قالب علمي مستقل شكل گرفته و به شاخههاي متعددي مانند جامعه شناسي دين، روانشناسي دين، فلسفة دين و… تقسيم شده است. مطالعات اين رشته بيشتر برگرفته از رشتههاي زبانشناسي، تاريخ، قومشناسي، مردمشناسي و بسياري از رشتههاي ديگر علوم انساني و علوم اجتماعي است. نخستين كرسي دانشگاهي رشتة اديان در سال 1873 در ژنو و سپس در هلند، بروكسل، فرانسه و آلمان تأسيس شد.
تا ساليان اخير كتابهايي كه دربارة تطبيق اديان به چاپ ميرسيد، به طور عمده متعلق به دنياي غرب بود كه در آنها تعصب زيادي نسبت به انديشة مسيحي وجود داشت و پيوسته تلاش ميشد تا با محكوم نمودن اديان غير مسيحي، به نگرش مسيحي حجيت بخشيده شود، امّا با گسترش روابط فرهنگي ملتها و سير نزولي گسترة سلطة سياسي غرب، نگاه محققين كم كم به سوي بيطرفي كشيده شد و عقايد ارزندهاي در اين زمينه ارائه شد، اگرچه هنوز اين عقايد داراي صبغهاي مسيحي است.[3]
در آخرين ربع قرن بيستم، رهيافتهاي گوناگوني در علوم اجتماعي و علوم انساني در كانون توجه بوده و لاجرم بر دينپژوهي اثر نهاده است. رهيافتهاي جديد را ميتوان در اصطلاحاتي چون ساختار، نماد (يا نشانه) و نظام (سامانه) خلاصه كرد. اين اصطلاحات در عصر جديد در بند رشتههاي نويني چون زبانشناسي ساختاري، نشانهشناسي و سيبرنتيك (فضاي مجازي) است.
در دنياي اسلام تلاشهايي در زمينة مطالعة تاريخ اديان خيلي پيشتر از آن آغاز شده بود.[4] امّا جنبههاي تطبيقي اديان به شكل امروزين آن كمتر مورد توجه واقع شده است. در ايران اگرچه در سالهاي بسيار دور كساني مانند ابوريحان بيروني تلاشي اندك در جهت تطبيق اديان شناخته شده، صورت دادند، امّا مطالعه و تحقيق به شكل علمي آن در دهههاي اخير آغاز شده است. تحصيل در رشتة اديان و عرفان در دانشگاههاي ايران به كمتر از حدود نيم قرن ميرسد و كتابهاي تأليف و چاپ شده در اين رشته نيز تعداد كمي را به خود اختصاص ميدهند.[5] بخش عمدهاي از كتابهاي موجود نيز متعلق به بخش ترجمه است.
بنيانگذاران
معمولاً سرآغاز دين پژوهي تطبيقي را در ربع سوم قرن نوزدهم و سر رشتة آن را در آثار زبانشناس آلماني ف. ماكس مولر (1900 ـ 1823) قرار ميدهند.
آگوست كنت (1857 ـ 1798) كه دين را مربوط به مرحلة كودكي اجتماعي ميدانست، در عين حال آن را نيروي مترقياي در اعصار پيشين تلقي ميكرد و هربرت اسپنسر (1903 ـ 1820) كه قائل به نظرية تكامل از ساده به پيچيده در همة حوزههاي معرفت از جمله منشأ دين در دينشناسي بود، با رهيافت تكاملي در عرصة دين پژوهي گام برداشتند.
اي. بي. تيلور (1917 ـ 1832) مؤسس دين پژوهي مردم شناختي بود. و اميل دوركيم (1917 ـ 1858) بر خصلت اجتماعي دين و نيز در مورد توتميسم تأكيد داشت و اين شيوة پرستش قبيلة بدوي را ابتداييترين شكل حيات ديني ميدانست. نقطة آغاز تحقيق او تعريف دين به عنوان نظامي از معتقدات و مراسم ناظر به امر قدسي بود كه انسانها را به هم پيوند ميدهد و از آنها يك جمع يا جامعة اخلاقي ميسازد، و نيز بناي فعاليتش بر اين استوار بود كه گروه اجتماعي، مرجع عيني تصويرها و تصورات مربوط به امر قدسي است. دور كيم نيز رهيافتي مردم شناختي در مطالعات خود داشت.
لوسين لوي برول (1939 ـ 1857)، فرانتس بو آس (1942 ـ 1858)، ا. ر. راد كليف براون (1955 ـ 1881) و ميرچا الياده (1986 ـ 1907) برخي ديگر از بنيانگذاران نحلههاي مختلف رشتة دينشناسي تطبيقياند.[6]
جايگاه آن در قرآن و سنّت
ادلّة كلي دعوت به فراگيري دانش و سير در زمين مانند: «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ»؛[7] بگو: در زمين بگرديد و بنگريد فرجام كساني كه پيشتر بوده (و) بيشترشان مشرك بودند، چگونه بوده است. و نيز دعوت به تعميق آگاهيها و تلقّي محققانه از دين: « قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»؛[8] بگو: آيا كساني كه ميدانند و كساني كه نميدانند يكسانند؟ تنها خردمندانند كه بپذيرند. و نيز: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ»؛[9] بگو: آيا نابينا و بينا يكسان است؟ آيا تفكر نميكنيد؟ اين فقره را نيز شامل مي شود.
و يا «العلمُ حياة الاسلامِ و عمادُ الدينِ»؛[10] دانش زندگي بخش اسلام و ستون دين است.
«فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛[11] پس بشارت بده بندگان مرا كه سخنان را ميشنوند و از بهترين آنها پيروي ميكنند.
«خُذ الحكمةَ ممّن اتاكَ بها، و اُنظُر إلي ما قال و ما تَنظُر إلي مَن قال»؛[12] حكمت را از هركس كه حامل آن بود فراگير، و به محتواي آنچه ميگويد توجه كن نه به گويندة سخن.
«خذوا الحقَ من اهلِ الباطلِ، و لاتأخذوا الباطلَ من اهلِ الحقِّ، كونوا نَقّادَ الكلامِ…»؛[13] حق را از اهل باطل فراگيريد، و(لي) باطل را از اهل حق فرانگيريد، شما نقد كنندة سخنان باشيد.
اين نمونهها تنها بخش كوچكي از سلسله آموزههاي ديني در دعوت به گسترش آگاهيها و توجه عالمانه و معرفتشناسانه به دين است. در حقيقت، اسلام به عنوان دين خاتم، نقطة عطف دين و دينداري را رقم زده است و آن را وارد مرحلة جديدي از تمدن بشري كرده است كه در آن حجتِ مبنا، دانش، تحقيق و استدلال است. از اين قرار، اين دانش بشري، در ميان آموزههاي ديني از پشتوانة نظري مستحكمي برخوردار است. به علاوه ميتوان مصاديقي از مطالعات تطبيقي را نيز در ميان آموزههاي دين اسلام رديابي كرد، چنان كه در آيه 64 از سوره مباركه آل عمران ميفرمايد: « قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ…»؛ بگو اي اهل كتاب بياييد به سوي سخني كه ميان ما و شما يكسان است…، و در واقع تلاشي در راه معرفي مهمترين نقاط مشترك بين اديان الهي است، در كتاب روايي تحف العقول نوشته ابن شعبه طرفي نيز احاديثي نقل شده است كه از طرف خداوند متعال به حضرت موسي و حضرت عيسي ـ عليهم السّلام ـ وحي شده است. كه البته غير از كتب آسماني آنها است. و پيش از آن نيز در قرآن كريم، ميتوان به آياتي اشاره كرد كه خداوند از زبان پيامبران پيشين، حقايقي را اعلام ميكند. هر چند آيات و رواياني نيز يافت ميشوند كه با رويكردي نقادانه به آموزههاي ساير اديان توجه كردهاند، آياتي همانند 64 مائده، 30 توبه، 31 توبه و… كه يا در اهل كتاب درباره قدرت الهي و نيز فرزند داشتن خدا را باطل اعلام ميكند. آيات و روايات تحريف كتب آسماني پيشين نيز بخشي از اين رويكرد نقادانه است.
مقايسه با علوم غير اسلامي
اينكه يك محقق دينشناس كه خود شخصاً مؤمن نيست، چگونه ميتواند روح يك سنّت ديني را درك كند و در آن وارد شود، امروزه نيز مانند يك قرن پيش، موضوع بحث است. در مورد اديان بسيار گذشته، اين مسأله به ندرت حاد ميشود، چرا كه شواهد آن منحصر است به متون و يادگارها، و بعد وجودي آن اديان را بايد با استنباط و استنتاج دريافت. ولي در عصر حاضر، غالباً چنين تلقي ميگردد كه هيچ صورت خاصي از دين را عميقاً نميتوان فهميد مگر از درون. امّا پژوهشگر «بيگانه» و غيرمؤمن به يك دين ممكن است تنها از نظر عقلي و فكري بسياري چيزها را در باب يك سنّت ديني معين، از تاريخ، ساختار و زمينة اجتماعي يك دين بداند و حتي دانش او بسي بيشتر از يك مؤمن به آن دين، يعني پژوهشگر «خودي» باشد و در عين حال از نظر عاطفي نسبت به كلية دعاوي آن سنّت در مورد وحي و الهام رباني، و منشأ وحياني بياعتنا باشد. گو اينكه آنجا كه چنين انس و همدلياي نباشد، دشوار ميتوان وسيلهاي براي كسب و آموزش آن پيدا كرد.[14]
اين معمانما و پارادوكس در تحليل دين شناسي تطبيقي به عنوان يك دانش اسلامي وجود دارد. اگر چه اين دانش در حوزة علوم و تفكر ديني اسلامي شيعي، به دليل رهيافتهاي توسعه يافتة ائمه هدي ـ عليهم السّلام ـ ميتواند زواياي تاريكي كه ديگران از كشف و درك آن ناتوان بودهاند را روشن كند. كه برخي از نمونههاي آن در بخش قبلي مورد اشاره قرار گرفت. بنابراين ميتوان گفت دين شناسي تطبيقي اگر بخواهد يكي از علوم اسلامي باشد، جهتگيري آن تاييد حقايق اسلام و نيز باورهاي اصيل همه اديان الهي هم چون توحيد و معاد ميباشد، و در ضمن نگاهي انتقادي را نيز به همراه دارد، اگر پژوهشهاي دين شناسي تطبيقي فقط به قصد شناخت و تحليل اديان صورت بگيرد، متصف كردن آن به اسلامي و يا غير آن، وجهي نخواهد داشت.
[1] . شنكايي، مرضيه، كاوشهاي ديني در ميانة مطالعات تاريخي و تطبيقي، انتخاب، شش 1152 ـ 1154.
[2] . همان.
[3] . براي نمونه ر.ك: برگسن، هانري، دو سرچشمة اخلاق ودين، ترجمة حسن حبيبي، چ اول، شركت انتشار، تهران، 1358؛ و نيز: يونگ، كارل گوستاو، انسان و سمبلهايش، ترجمة ابوطالب صارمي، چ دوم، انتشارات اميركبير، تهران، 1359.
[4] . در باب مطالعاتي در زمينة ملل و نحول و تاريخ اديان و نيز فِرَق ديني مسلمانان ر.ك به: آيت الله جعفر سبحاني، بحوث في الملل و النحل، موسسه امام صادق، 8 جلد، قم؛ و نيز: همو، اصول الحديث و احكامه في علم الدرايه، انتشارات مؤسسة امام صادق، چ دوم، قم، 1414 هـ ، ص 195 ـ 192؛ و نيز: شهرستاني، محمد بن عبدالكريم، الملل و النحل، دار المعرفه، بيروت.
[5] . براي نمونه و از جمله منابع مفيد در اين رشته ر.ك به: شنكايي، مرضيه، دين شناسي تطبيقي، و نيز: اسماء الهي در اديان توحيدي و غير توحيدي، از همين نويسنده.
[6] . هيأت نويسندگان، دين پژوهي، دفتر اول، ترجمة بهاء الدين خرمشاهي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، تهران، 1372، ص 134 ـ 160.
[7] . سوره روم، آية 42.
[8] . زمر، 9.
[9] . انعام، 50.
[10] . رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، كنز العمال، خ 28661.
[11] . زمر، 17 و 18.
[12] . امام علي ـ عليه السّلام ـ ، غرر الحكم.
[13] . مسيح ـ عليه السّلام ـ ، بحار الانوار، ج 2، ص 96.
[14] . دين پژوهي، صص 188 ـ 189.
عبدالحميد آكوچكيان