اسلام در قرن هفتم میلادی و همزمان با دوران قرون وسطی در اروپا درخشید. و این، سرآغاز تمدنی عظیم بود که در مدتی کوتاه فراگیر شد و از جهات مختلف، بشریت را با گامهایی سریع به پیش برد. تمدن سازی، بدون مطالعه و تحقیق و تولید علم، بیمعناست و تمدن اسلامی نیز از همین نقطه آغاز شد. مسلمانان، علمداران تعمیق و گسترش داشتههای پیشنیان و نیز ابداع علوم جدید شدند. با گسترده شدن وسعت ممالک اسلامی و از آغازین سالهای قرن دوم هجری ترجمه کتابهای ملل مختلف جهان شروع شد. و این کتابها مورد تعلیم و تعلم قرار گرفتند. دانشمندان مسلمان، فلسفه و طب، هندسه و موسیقی، منطق و هیئت را از یونان وتاریخ، موسیقی، ستاره شناسی، و ادبیات را از ایران و طب هندی، حساب و نجوم و گیاه شناسی را از هند آموختندو از کلدانیان و نبطیها کشاورزی و باغبانی و سحر را وام گرفتند و از مصریان نیز شیمی و تشریح را اخذ کردند.[1]
پس از دوران ترجمه و با نضج گرفتن تمدن اسلامی، علوم توسعه یافتند و علمای اسلامی خود دست به کار تحقیق شدند[2] و علوم مختلف را تا پانصد شعبه رساندند و حتی علومی هم چون اقتصاد سیاسی و فلسفه تاریخ را ابداع کردند، برخی از محققین، کتب تألیفی مسلمانان را تا 14501 کتاب شمردهاند و این همه به جز کتابهایی است که به هر دلیل از بین رفتهاند.[3]
ما در این نوشتار سیری گذرا خواهیم داشت برخی از علوم تجربی که در مدارس مسلمین و در میان فرهنگ و تمدن ایشان به سامان نشستهاند. و لذا علوم انسانی و یا دینی محض و اجتماعی و… خارج از دایره این مکتوب قرار میگیرند.
لازم به ذکر است که اینگونه نیست که این علوم همه منشأ غیر اسلامی داشته باشند بلکه میتوان برخی از آنها را در قرآن کریم و روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ ریشهیابی کرد. به عنوان مثال در آیات 16 سوره نحل، 97 سوره انعام، 189 سوره بقره اشاراتی به علم نجوم یافت میشود و یا این که بسیاری از واجبات، مستحبات و مکروهات در امور جاری زندگی دارای آثار بهداشتی و بهزیستی میباشند، شاگردی جابربن حیان نزد امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز معروفتر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد. در روایتی امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ علوم به چهار علم فقه، طب، ادبیات و نجوم تقسیم شدهاند که نشانگر اهتمام دین اسلام به آموزش علوم مختلف میباشد.[4]
1. هیأت و نجوم:
از اولین علومی که به عربی ترجمه شد، همین علم بود که در هر دو شاخه تنجیم وهیأت وارد قلمرو اسلام شد. شاخه تنجیم که در واقع به بیان ارتباط کواکب با حوادث زمین و سعد و نحس ایام و… میپرداخت، به دلیل علاقه و باور مردم عامی و حتی برخی از خلفاء مثل منصور عباسی،[5] در میان مسلمین جای گرفت و رشد کرد. هر چند علماء و فقهاء آن را حرام میدانند.[6] و شاخه دیگر این علم، یعنی شناخت حرکات و وضع ستارگان و سیارات و تعیین خسوف و کسوف و… نیز در میان مردم مسلمان پیشرفت فراوانی کرد. و شاید مهمترین علت این امر، نیاز مردم دین باور به تعیین ایام و ساعات عبادت باشد.
هیأت شناسان اسلامی پس از ترجمه آثار دیگران. خود زیجهای جدیدی نوشتند که زیج خوارزمی (تقویم نجوم) معروفترین آنها است. محمدبن موسی معروف به تبانی، ابوالوفاء بوزجانی، ابوریحان بیرونی و بعدها خواجه نصیرالدین طوسی از بزرگان علوم نجوم هستند.[7] مسلمانان موهومات علم تنجیم را رد کردند و آن را بیاساس دانستند و پایه علم نجوم را بر اساس تجربه و مشاهده یعنی حقایق مسلم استوار کردند و تا چیزی را از تجربه علمی بدست نمیآوردند نمیپذیرفتند.[8] مراقب حرکات سیارات بودند و لذا رصدخانههای مهمی در دمشق، بغداد، مصر، اندلس، مراغه و سمرقند وشهرهای دیگر بنا کردند و نیز ابزار و آلات بسیار گوناگونی برای رصد اختراع کردند.[9] نخستین رصدخانه در سال 213 هجری به دستور مأمون ساخته شد.[10] زیج الحاکم که در رصدخانه حاکمی مصر تدوین شد چهار جلد بود،[11] و به گفته مورخین اگر مسلمین کتابهای یونانی را به عربی ترجمه نمیکردند اصولاً علم هیأت و نجوم از بین میرفت چرا که اصل یونانی این کتابها در دسترس نیست.[12]
دانشمندان مسلمان با مسلم انگاشتن کروی بودن زمین، طول یک درجه نصف النهار را اندازه گرفتند و محیط زمین را معین کردند.[13] بیرونی معتقد بود اشیاء به طرف مرکز زمین جذب میشوند و درک کرده بود که دادههای نجومی را بر هر دو اساس گردش زمین به دور خورشید و عکس آن، میتوان به سهولت محاسبه کرد.[14] برخی دیگر به متحرک بودن زمین اشاره کردهاند.[15] مدار بیضی حرکات سیارات را فهمیدند، حرکت غیرمتشابه ماه به نام اختلاف قمری ثالثی توسط ابوالوفاء کشف شد.[16] ابن هیثم بدون نور بودن ماه را دریافت[17] و طول جو زمین را دقیقا محاسبه کرد.[18] الفرغانی در مطالعات خود به این نکته رسید که دورترین محل زمین، نسبت به خورشید، ثابت نیست و تغییر میکند.[19] طول سال را کاملا دقیق محاسبه کردند[20] و انقلابات فصلی را اندازه گرفتند.[21] ابومعشر بلخی تأثیر کره ماه در جز و مدّ دریاها را در کتاب المدخل الکبیر نشان داد[22] و تبانی نقطه ذیب را برای زمین شرح داد و مبادرت اعتدالین و میل دایره البروج بر دایره خط استوا را اصلاح کرد.[23]
2. علوم ریاضی:
حساب نیز جزو علوم بیگانه به عربی ترجمه شد، غربیان، ارقام هندی را عربی میدانند، چون آن را از مسلمین فرا گرفتهاند. و محمد بن موسی الخوارزمی اولین کسی است که ارقام هندی را به عربی برگردانده است. محققان معتقدند در واقع علم جبر را مسلمین بنیان نهادهاند و آن چه از یونانی ترجمه شده قابل توجه نبوده است. کتاب جبر و مقابله الخوارزمی، معروفترین کتاب در این زمینه است که شرحهای بسیاری بر آن نوشته شده است.[24] و همین کتاب باعث شده که کلمات الگوریتم و الکوریسم که به معنی فن محاسبه است در غرب رواج یابد.[25] وی رسالهای درباره ارقام هند نوشت و قدیمیترین جدول محاسبه مثلثات، از آن اوست و هم او بود که راه حل هندسی برای حل معادلات درجه دوم نشان داد.[26] مسلمین هندسه را با منطق تطبیق کردند و ابن هیثم در اوایل قرن پنجم هجری اصول هندسی و عددی اقلیدس را برهانی نمود و نقصهای آن را رفع کرد و اسلوب جدیدی برای حل مسائل جبری به وجود آورد.[27]
محمد بن احمد خوارزمی در کتاب مفاتیح العلوم خود نوشت؛ اگر در مرحله عشرات (دهگان) عددی نباشد باید دایره کوچکی به جای آن نهاد تا ردیفها برابر شود. مسلمانان این دایره را صفر نامیدند.[28] و در واقع مسلمین مبدع عدد صفر هستند.[29] ابوعبدالله بتانی، در حل مسائل، مثلث را جانشین چهار ضلعی بطلمیوس کرد و وجب را به جای وتر قوس به کار برد.[30] او اولین کسی است که در تألیفاتش سینوس و کسینوس را به کار برده است.[31]
مسلمین از جبر در هندسه و از هندسه برای حل مسائل جبری استفاده کردند.[32] غیاث الدین جمشید کاشانی، ترتیب کسرهای اعشاری و روشهای تقریبی راکشف کرد.[33] بیرونی برای محاسبه توان و قوه اعداد، راهی یافت که نیازی به جمع و ضربهای بسیار نباشد و تصاعد هندسی را بیان کرد.[34] ریاضیدانان مسلمان، منحنی را وارد علم مثلثات کردند. و علم مثلثات کروی را به کلی عوض کردند و آن را به چند فرمول اساسی برگرداندند.[35] خواجه نصیر الدین طوسی، مثلثات را به یک علم مستقل تبدیل کرد و آن را از این که جزو فروع علم نجوم باشد رها ساخت.[36] حسن بن موسی شاکر اولین کسی است که زاویه را به سه قسمت مساوی تقسیم کرد.[37] حسن مراکشی در سال 627 هجری جدولهایی را فراهم کرد که جیب زاویه را در هر درجه معین میکرد[38] و بالاخره مسلمین بودند که با کمک مقاطع مخروطی به حل معادلات درجه سوم پرداختند.[39]
3. علوم پزشکی و دارو شناسی:
در نهضت ترجمه شاید بیشترین کتب ترجمه شده مربوط به طب باشد. در کتاب تاریخ تمدن اسلام نام بیش از 90 کتاب طبّی ترجمه شده از یونان و هند ذکر شده است.[40] از اختلاط دانستههای پیش از اسلام و کتابهای یونان و هند و ایران و افزودههای مسلمین طب اسلامی شکل گرفت که بهترین نمونه آن کتاب الملوکی تألیف ابوبکر رازی است که تا پیش از قانون ابن سینا، مرجع دانشمندان بوده است.[41] قانون ابن سینا، التصریف لمن عجز عن التألیف نوشته زهراوی اندلسی (قرن 5) و الیتسیر نوشته عبدالملک زهر اندلسی (اواسط قرن 6)، تا زمان رنسانس در اروپا مورد استفاده بودند.[42] کتاب العشر مقالات فی العین، قدیمیترین کتاب منظم چشم پزشکی است. تذکره الکحالین علی بن عیسی تا قرن 18 در اروپا تدریس میشد و کتاب الحاوی نوشته رازی در 20 جلد شامل تمام فروع طب بود.[43] برخی از دستاوردهای طبیبان مسلمان عبارتند از: بیرون آوردن سنگ کلیه،[44] استفاده از آب سرد در درمان تب تیفوئید،[45] تفکیک آبله از سرخک توسط رازی (که رساله او در این مورد نمونه مشاهده مستقیم، تحلیل دقیق و نخستین تحقیق علمی درست درباره امراض مسری است)[46]. عمل جراحی آب مروارید چشم، بیان تحلیلهای کلاسیک از تومورها و التهاب غشای داخلی قلب، سل روده و فلج حنجره در کتاب التیسیر فی المداواه و التدبیر.[47] تحقیق بیسابقه رازی درباره بیماریهای اطفال،[48] استفاده از مرهم جیوه توسط او و نیز استعمال روده حیوان در بخیه زدن زخم،[49] بیهوشی توسط استنشاق در جراحی،[50] کشف تغذیه قلب توسط سرخرگها و ارتباط سرخ رگها و سیاه رگهای ریه،[51] کشف حرکات درونی رحم در زمان زایمان،[52] تفاوت قایل شدن بین نقرس و رماتیسم،[53] اجرای برنامه آبله کوبی،[54] تشخیص سل از راه ناخن بیمار،[55] نخستین تحقیقات ونوشتن کتاب درباره آبله، حصبه و جزام و در آوردن سنگ ریزه از چشم.[56] توضیح سیستم رگها در کتاب کامل الصناعه مجوسی،[57] اثبات این که یک نفر دو بار آبله نمیگیرد،[58] خرد کردن سنگ مثانه توسط ابوالقاسم الزهراوی،[59] استفاده از داروهای بیحس کننده در جراحی،[60] بیان تأثیر ورزش در سلامتی و توضیح انواع ورزشها و ارتباط آنها با مزاجهای مختلف، [61] آغاز مطالعه تشریح در پیکر میمون توسط یوحنا ماسویه،[62] توضیح چگونگی سرایت طاعون، [63] و کشف جریان گردش خون توسط ابن نفیس سوری.[64]
در قرن چهارم در بغداد، پزشکان به چند دسته تقسیم میشدند، چشم پزشک، دندان ساز، جراح، ماما، پزشک زنان، پزشک مخصوص دیوانگان و خون گیر.[65] و جالب این که در میان پزشکان مسلمان چندین زن پزشک نیز دیده میشود مانند اخت الحفید اندلسی و دخترش در بیماریهای زنان و زینب پزشک بنیاود در دوره اموی که در چشم پزشکی تخصص داشت.[66] در بیمارستانهای مسلمین، هر نوع بیماری سالن مخصوصی داشت.[67] و در کنار این بیمارستانها مدرسه طب نیز وجود داشت که دانشجویان همان جا طب میآموختند.[68]
مسلمانان، پایهگذار علم قرابا دین یا همان داروشناسی هستند. و داروهای جدید فراوانی کشف کردهاند. در دوره عباسیان کتاب قرابا دین شاپور بن سهل و بعدها قرابا دین امین الدوله بن التلمیذ، مرجع پزشکان بود. مسلمین به طرز امروز داروخانه باز کردند و نام بسیاری از داروها در غرب امروز، همان نام فارسی و عربی و یا هندی آنهاست.[69] کتاب النبات ابوحنیفه دینوری (قرن 3) داروهای بسیاری به داروهای پیشین افزود.[70] به دلیل ارتباط داروشناسی با گیاه شناسی و شیمی برخی از پیشرفتهای داروشناسی در اشارهای که به این دو علم خواهیم داشت ذکر میشود.
4. گیاه شناسی و کشاورزی:
کتاب گیاه شناسی دیسفوریدس، از یونانی ترجمه شده و ابن جلجل در اواخر قرن چهارم هجری شرحی بر آن نوشته و گیاهان فراوانی را به آن افزود.[71] ادریسی در کتاب خود 360 نوع گیاه را وصف کرد که توضیحات او منحصر به مسائل طبی نیز نبود و بلکه بیشتر از لحاظ علمی و گیاه شناسی بحث کرده بود.[72] پس از او این، ابن بیطار بود که با سفر به یونان و روم و مغرب و شام و مصر اطلاعات گیاه شناسی آنها را گردآوری کرد و گیاهان را در هر منطقه مورد مطالعه قرار داد. کتاب او در نهضت علمی اروپا، مورد استناد بود.[73] در این کتاب بیش از 1400 دارو معرفی شده است.[74] کتاب الادویه المفرده رشید بن صوری با تصویر کامل گیاه و تمامی مشخصات و جزئیات آن همراه بود.[75]
زیست شناسان مسلمانان روش تولید میوههای تازه به وسیله پیوند را میدانستند و از پیوند درخت گل سرخ و بادام، گلهای کمیاب و زیبایی به وجود آوردند.[76] و اروپای مسیحی، کشت برنج، گندم سیاه، نیشکر، انار، پنبه، اسفناج، مارچوبه، موز، گیلاس، پرتقال، سیمو، گرپ فروت، هلو، خرما و… را از مسلمین آموخت.[77] در کتاب الفلاحه اثر ابن عوام اشبیلیهای از انواع خاک و کود سخن به میان آمده و طریقه کشت 585 گیاه، 50 نوع درخت میوه، روشهای پیوند زنی، علایم بیماری گیاهان، و راه علاج آنها را شرح داده است.[78] وی هم چنین به توضیح کنسرو کردن میوهها، تربیت دامها، شیوههای آبیاری، جریان شیره نباتی در اندام گیاه پرداخته است و به لقاح مصنوعی و وجود یا عدم علاقه در بین گیاهان اشاره کرده است.[79]
5. شیمی
به گفته ویل دورانت، شیمی تقریباً از ابداعات مسلمین است، اینان مشاهده دقیق و تجربه علمی و توجه به ثبت نتایج را بر محصول کار یونانیان افزودند، انبیق را برای تقطیر مایعات و گرفتن عصارهها اختراع کردند، مواد فراوانی را تجزیه کردند، مواد قلیایی و اسیدها را مشخص کردند و درباره موادی که به این دو تمایل داشتند، مطالعه کردند.[80] اروپا جابر بن حیان را به نام پدر شیمی میشناسد.[81] آموختههای او مستند به امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ میباشد. پس از جابر، کندی و ابوبکر رازی از بزرگان علمی شیمی هستند.[82]
جابر، مسأله اکسیداسیون و ردوکسیون (احیاء) را به بیان علمی آورده است[83]. کندی در قرن سوم کتابی نوشت و کیمیای قدیم را توهم دانست. شیمیدانان مسلمان، موضوع تقطیر، ذوب شدن، تبلور و تصعید را میشناختند.[84] باروت از ساختههای آنان است و نیز ساختن کاغذ از پنبه و پارچه و کتان، محصول تحقیقات ایشان میباشد.[85] جابر، برخی از خواص گازها را کشف کرد.[86] اسید نیتریک، اسید سولفوریک، اسید نیترو، هیدروکلریک، پتاس، جوهر نشادر، نمک نشادر، نیترات، دارژان، کلرید سولفوریک، زاج سبز، الکل، قلیا، زرنیخ، بوریک و… همه از کشفیات مسلمانان است.[87]
6. فیزیک و مکانیک
کتاب میزان الحکمه نوشته خازنی در سال 516، حاوی تاریخچه فیزیک، فرموله کردن قوانین اهرم، جدول وزن مخصوص بسیاری از مایعات و جامدات و فرضیه جاذبه میباشد.[88] ابن سینا در زمینه حرکت، نیرو، خلاء، نور، حرارت و چگالی تحقیقات ابتکاری داشت.[89] حسن بن هیثم، بزرگ فیزیکدان و نورشناس مسلمان است. کتاب او را که دارای نقشههای ترسیمی در علم نورشناسی (آیینهها و تلسکوپها) است. اولین تألیف درباره نور میدانند.[90] وی مباحثی درباره شکست نور، حجم ظاهری اشیاء، و استعمال تاریکخانه داشت[91] که مبنای اختراع دوربین عکاسی است. وی هم چنین بحثهای مفصلی درباره عدسی دوربینها و ساختمان چشم داشته است.[92] بیرونی وزن مخصوص جسم را متناسب با مقدار آبی میدانست که آن جسم جابه جا میکند.[93] استعمال پاندول در ساعت، تکمیل قطبنما و استفاده از سوزن مغناطیسی در آن از ابتکارات مسلمین است.[94] ابن فرناس قرطبی در قرن نوزدهم، عینک، زمان سنجهایی با مکانیسم پیچیده و یک دستگاه پرنده اختراع کرده بود.[95] و روشن است که این اختراعات و نیز سایر اختراعاتی که در تاریخ تمدن اسلامی و در کتب مختلف ذکر شده است بدون پیشرفت و نوآوری در فیزیک و مکانیک امکان پذیر نخواهد بود.
7. جغرافی و زمین شناسی:
نام جغرافی نشان میدهد که این علم، عربی نیست. ولی مسلمین به دلیل نیازهای دینی خود نقش بسیاری در پیشرفت آن داشتهاند.[96] در زمان ظهور اسلام کتاب بطلمیوس، مستند علم جغرافی بود که در زمان عباسیان به عربی ترجمه شد[97] گرایش مسلمین به جغرافی سه دلیل عمده داشت؛ یکی زیارت خانه خدا که باعث اطلاع از شهرها و راههای مختلف بود و دیگری مسافرت برای کسب علم بود که توصیه اسلام است. و لذا اولین کسانی که کتاب جغرافی نوشتند راویان علم ادب بودند، همانند اصمعی و سکونی و بالاخره چون چگونگی فتح کشورهایی مثل روم و ایران و مصر به لحاظ فقهی با مالیات و جزیه آنها ارتباط دارد، دانستن وضع شهرها و دهها و مورد ابتلاء فقهاء واقع شد و لذا دانستن آن واجب گردید.[98] پس از ترجمه، مسلمانان جغرافی را توسعه داده و به مسافرتهایی به شرق و غرب و شمال و جنوب عالم رفتند و نوشتههای خود را با اصول دقیق علمی بررسی نمودند و اغلاط بطلمیوس را تصحیح کردند. در قرن چهارم، این علم در میان مسلمین به کمال خود رسید، ابوزید بلخی با کتاب صور الاقالیم، و ابواسحاق فارسی استخری با مسالک الممالک که حاوی نقشه شهرها و راهها و کوهها بود و ابن حوقل با کتاب المسالک و الممالک در این قرن ظهور کردند.[99] کتاب اخیر درباره هند و سیلان و جزایر شرقی هند و چین میباشد.[100] یک مورخ عرب 425 سال پیش از مارکوپولو چین را توصیف کرده است.[101] الغ بیک نقشه جهان نمای کاملی ترسیم کرد.[102] و در قرن هفتم دایره المعارف بزرگ معجم البلدان توسط یاقوت حموی نوشته شد که شرح و وصف شهرها و کوهها، درهها، راهها، محلهها، دریاها، رودها، نهرها و بتها و حتی شرح حال رجال و مردم آن سرزمین را در برداشت.[103] پیش از او ادریسی در کتاب الرجاری خود زمین را از لحاظ آب و هوا، به هفت اقلیم و هر اقلیم را به ده قسمت تقسیم کرده بود. و هر یک از هفتاد قسمت را با نقشههای مفصل توضیح داده بود.[104] ابوالفداء (قرن 7) در کتاب تقویم البلدان خود نام شصت جغرافیدان پیش از خود را ذکر میکند.[105] و بالاخره کتاب تحقیق ماللهند از بیرونی نیز نوشته جامعی درباره هند میباشد.[106] و نقشههای منتشره بیرونی عرض و طول جغرافیایی شهرهای بزرگ جهان را نشان میداد.[107] بیرونی و ابن سینا تأکید کردهاند که برخی از خشکیهای امروز قبلا در قعر دریاها واقع بودند مثل جلگه عربستان و سند.[108] بیرونی به فسیلهای موجودات دریایی توجه داشت[109] و ابن سینا با تکیه بر همین نکته ادعا میکرد که کوهها زمانی زیر آب دریاها بودهاند.[110] رساله ابن سینا درباره کانیها و مواد معدنی تا قرن 13 در اروپا مهمترین مرجع زمین شناسی بوده است و او بود که چگونگی به وجود آمدن کوهها را در اثر دو عامل اختلال پوسته زمین به خاطر زلزله و دیگری فرسایش زمین به وسیله آبهای جاری توضیح داد.[111] مسعودی درباره زلزله مطالبی نوشت و اخوان الصفا 17 رساله از 52 رساله خود را به تاریخ طبیعی وتشکیل سنگهای معدنی و علل زلزله و جزرها و مدها و دگرگونی آب و هوا اختصاص دادند.[112] بیرونی کتاب مفصلی درباره سنگها نوشت و عده زیادی از سنگها و فلزات را از لحاظ طبیعی وصف کرد و از اهمیت تجاری و طبی آنها سخن گفت.[113]
گوشههای دیگر درخشش تمدن اسلامی با مطالعه در هنرهای دستی، صنایع، معماری، موسیقی و… روشن میشود که این نوشتار قصد پرداختن به آنها را ندارد.
[1] . ر.ک: جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، امیر کبیر، تهران، 1379، چ 9، ص 581 ـ 582.
[2] . همان، ص 587.
[3] . همان، ص 595.
[4] . ر.ک: ریشهری، محمد، میزان الحکمه، دار الحدیث، 1419، بیروت، لبنان، چ سوم، ج 5، ص 2105.
[5] . همان، ص 553.
[6] . همان، ص 610.
[7] . همان، ص 612.
[8] . ویل دورانت، تاریخ تمدن (عصر ایمان)، ترجمه: ابوطالب صارمی، ابوالقاسم پاینده، ابوالقاسم طاهری، بخش اول، از ج 4، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1373، چ چهارم، ص 310.
[9] . جرجی زیدان، ص 613؛ و ویل دورانت، ص 311.
[10] . جرجی زیدان، ص 615.
[11] . همان، ص 616.
[12] . همان، ص 618.
[13] . ویل دورانت، ص 310.
[14] . همان، ص 313.
[15] . عبدالحسین زرین کوب، کارنامه اسلام، امیر کبیر، تهران، 1380، چ هفتم، ص 69.
[16] . گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سیدهاشم حسینی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، بیتا، ص 570.
[17] . زیگرید هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضی رهبانی، دفترنشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1373، چ چهارم، ص 180.
[18] . همان، ص 182.
[19] . همان، ص 185.
[20] . فخر الدین حجازی، نقش پیامبران در تمدن انسان، موسسه انتشارات بعثت، تهران، بیتا، چ دوم، ص 151.
[21] . همان، ص 157.
[22] . همان، ص 155.
[23] . جرجی زیدان، ص 617.
[24] . همان، ص 619.
[25] . ویل دورانت، ص 309.
[26] . همان، ص 310.
[27] . جرجی زیدان، ص 620.
[28] . ویل دورانت، ص 310.
[29] . زیگرید هونکه، ص 107.
[30] . ویل دورانت، ص 313.
[31] . حجازی، ص 159.
[32] . زرین کوب، ص 66.
[33] . همان، ص 69.
[34] . ویل دورانت، ص 313.
[35] . گوستاولوبون، ص 567.
[36] . ویل دورانت، ص 418.
[37] . جرجی زیدان، ص 620.
[38] . ویل دورانت، ص 418.
[39] . حجازی، ص 159.
[40] . ر.ک: جرجی زیدان، ص 570 ـ 577.
[41] . همان، ص 602/
[42] . همان، ص 603.
[43] . ویل دورانت، ص 316.
[44] . گوستاولوبون، ص 612.
[45] . همان، ص 616.
[46] . ویل دورانت، ص 316.
[47] . ر.ک: همان، ص 419 ـ 420.
[48] . گوستاولوبون، ص 609.
[49] . ویل دورانت، ص 316.
[50] . همان، ص 315.
[51] . زیگرید هونکه، ص 260.
[52] . همان، ص 272.
[53] . همان، ص 272.
[54] . همان، ص 274.
[55] . جرجی زیدان، ص 605.
[56] . همان، ص 605.
[57] . زرین کوب، ص 53.
[58] . همان، ص 54.
[59] . همان، ص 55.
[60] . همان، ص 55.
[61] . همان، ص 56.
[62] . ویل دورانت، ص 316.
[63] . حجازی، ص 175.
[64] . همان، ص 174.
[65] . جرجی زیدان، ص 604.
[66] . همان.
[67] . همان، ص 610.
[68] . همان.
[69] . ر.ک: جرجی زیدان، ص 605 ـ 607.
[70] . ویل دورانت، ص 314.
[71] . جرجی زیدان، ص 607.
[72] . ویل دورانت، ص 419.
[73] . جرجی زیدان، ص 607.
[74] . حجازی، ص 166.
[75] . جرجی زیدان، ص 607.
[76] . ویل دورانت، ص 314.
[77] . ویل دورانت، ص 380.
[78] . ویل دورانت، ص 419.
[79] . زرین کوب، ص 64.
[80] . ویل دورانت، ص 313.
[81] . حجازی، ص 166.
[82] . جرجی زیدان، ص 606.
[83] . حجازی، ص 166.
[84] . جرجی زیدان، ص 606.
[85] . حجازی، ص 165.
[86] . گوستاولوبون، ص 591.
[87] . جرجی زیدان، ص 606.
[88] . ویل دورانت، ص 418.
[89] . همان، ص 318.
[90] . حجازی، ص 111.
[91] . همان، ص 162.
[92] . همان، ص 162.
[93] . ویل دورانت، ص 313.
[94] . حجازی، ص 162.
[95] . ویل دورانت، ص 380.
[96] . جرجی زیدان، ص 506.
[97] . همان، ص 507.
[98] . رک، همان، ص 507 ـ 508.
[99] . همان، ص 508.
[100] . ویل دورانت، ص 311.
[101] . همان، ص 311.
[102] . حجازی، ص 202.
[103] . جرجی زیدان، ص 509، و ویل دورانت، ص 419.
[104] . ویل دورانت، ص 418.
[105] . گوستاولوبون، ص 587.
[106] . ویل دورانت، ص 312.
[107] . حجازی، 153.
[108] . زرین کوب، ص 64، و ویل دورانت، ص 313.
[109] . زرین کوب، ص 64 .
[110] . گوستاولوبون، ص 605.
[111] . ویل دورانت، ص 318.
[112] . حجازی، ص 170.
[113] . ویل دورانت، ص 313.
محمد کاظم حقانی فضل