بعضی ها خیال می کنند کتاب الغدیر به راحتی تاءلیف شده است . مرحوم علاّمه امینی سختی ها متحمّل شد که توصیف آن از عهده زبان خارج است . مقابل خانه ما کتابخانه مرحوم کاشف الغطاء قرار داشت . ایشان یک مدرسه ای هم داشتند که در جنب این کتابخانه بود و دارای ده ، دروازه حجره بود. کتابهای این کتابخانه از پدرشان شیخ علی کاشف الغطا به ایشان رسیده بود و هیچگونه امکانات رفاهی نداشت . مرحوم امینی از این کتابخانه به لحاظ نزدیکی ، خیلی استفاده می کردند. ایشان از صبح می رفتند برای مطالعه و آن چنان غرق در مطالعه می شدند که حتّی گذشت زمان را هم فراموش می کردند. یک بار مدیر کتابخانه هنگام عصر از کتابخانه بیرون می آید و درِ کتابخانه را قفل می زند. غافل از اینکه علاّمه امینی داخل کتابخانه است . آن روز سپری می شود. روز بعد او وقتی به کتابخانه می آید می بیند علاّمه در حال مطالعه هست . به ایشان می گوید: شما کِی آمده اید؟
علاّمه پاسخ می دهد: از دیروز که من را در این کتابخانه زندانی کردی تا الا ن در اینجا به سر می برم!
داستانهایی از علما/علیرضا حاتمی