لیث بن سعد می گوید: روزی پیامبر (ص) نماز جماعت می خواند و جمعی به او اقتدا کرده بودند، حسین (ع) که کودک بود، در همان نزدیکی ها بود، وقتی که رسول خدا (ص) به سجده می رفت ، حسین (ع) می آمد و به پشت پیامبر (ص) سوار می شد و پاهایش را حرکت می داد، می گفت حل حل (که شتر را با تکرار این واژه می رانند) هنگامی که رسول خدا (ص) می خواست ، سر از سجده بردارد، حسین (ع) را می گرفت و آرام به زمین می گذاشت و بلند می شد، و وقتی که به سجده می رفت ، باز حسین می آمد و بر پشت رسول خدا (ص) سوار می شد و پاهایش را حرکت می داد و می گفت : حل حل . این موضوع تا آخر نماز تکرار شد، یک نفر یهودی این منظره را می دید، به عنوان اعتراض ، نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت : ای محمد! شما با کودکان به گونه ای رفتار می کنید، که ما این گونه رفتار نمی کنیم . پیامبر (ص) فرمود: اگر شما به خدا و رسولش ایمان داشته باشید، به کودکان ، مهربانی می کنید و با مهر و نوازش به آنها رفتار می نمائید. یهودی از این دستور مهرانگیز تربیتی اسلام و بلند نظری پیامبر (ص) مجذوب اسلام شد و هماندم قبول اسلام کرد، و به صف مسلمین پیوست.
داستان دوستان/ محمد محمدی اشتهاردی