قرن چهارده از نظر شمار تفسیرهای نگاشته شده سرآمد قرن های گذشته است. آمار و ارقامی که از تفسیر و تفسیرنویسان وجود دارد,[1] در هر قرنی بیش از 25 تا 35 تفسیر را نشان نمی دهد. درحالی که در قرن چهارده, شمار تفاسیر مهم ومطرح قرآن به بیش از شصت تفسیر می رسد که بیش از دوبرابر قرن پیشین است.از نظر کیفی نیز, گونه گونی و دگردیسی ها و تغییراتی که در گرایشها و روشهای تفسیر رخ نموده است, شاید درخور سنجش با هیچ قرنی نباشد.
دیدگاه های گوناگون, شیوه های نوین, معیارهای جدید و درمجموع, جهت خاصی که در کل حرکت تفسیری دیده می شود, در دامان این قرن پدید آمده و بالیده است.گرچه بعضی از این دگردیسی ها ریشه های تاریخی و پیشینه دورتری از قرن چهارده دارند, امّا آنچه که این قرن را از گذشته جدا می سازد, گسترش و فراگیری و حضور همه سویه این دگردیسی ها در صحنه تفسیر است.
بررسی وتحقیق در نمونه های برجسته و مهم تفاسیر این قرن که هریک منشأ پیدایش دگرگونی های ژرف تفسیری شده است, چنین می نماید که دگرگونی های پدید آمده در گرایش ها و سبک های نو محدود نبوده است, بلکه تفاسیر قرن چهارده ازیک جهت شاهدحذف ویا کم رنگ شدن برخی ویژگی هایی است که در تفاسیر گذشته بوده وهم اکنون جــایگاه چندانی ندارند. بی رنگ شدن برخی از ارزش ها و ملاک های تفسیری, کم اهمیت تر از دگرگونی های اثباتی نیست; ازین روی, در بررسی ویژگیهای تفاسیر قرن چهارده ناگزیریم به هر دو گونه دگردیسی (نفی و اثبات) اشاره کنیم.
ملاک ها و منابع رنگ باخته
برخی از منابع و معیارها در تفاسیرقرن های گذشته اعتبار داشته و در فهم کلام الهی عناصر مهم تلقی می شده اند, درحالی که مفسران قرن چهارده به آنها بها نداده و به پیراستن تفسیر ازآن ها پرداخته اند. از این جمله می توان به محورهای زیر اشاره کرد:
1. بی اعتباری اسرائیلیات
کم تر پژوهشگری است که نداند تفاسیر گذشتگان آمیخته با خرافات و نقل های تاریخی بوده است, نقل هایی که ریشه در بینش و اندیشه یهود دارد و هیچ مأخذ معتبر اسلامی برای آن نمی توان یافت. کافی است محورهای تاریخی چندی را همچون داستان آفرینش آسمان و زمین, خلقت آدم, سرگذشت انبیاء و غیره که بستر روایات اسرائیلی است, در نظر بگیریم و سپس به تفاسیر اسلامی از طبری گرفته تا بغوی, قرطبی, ابن کثیر, بیضاوی, خازن, ثعالبی, ابوالفتوح[2] و… مراجعه کنیم, تا دریابیم که تا چه حدّ نقلهای تاریخی اسرائیلی در درون تفاسیر اسلامی رخنه کرده است.
البته شدت و ضعف در بهره گیری تفاسیر پیشین از اسرائیلیات درخور انکار نیست چه این که تفاسیر اهل سنت, به لحاظ تکیه و استناد به آرای صحابه, بیش تر در معرض چنین ناهنجاری قرار گرفته است, امّا در مجموع پرداختن به اسرائیلیات و استفاده از داستان های تاریخی غیرمعتبر, درد مشترک بسیاری از تفاسیر روزگاران پیشین است, در حالی که روح غالب در تفاسیر قرن چهارده, بی اعتباری اسرائیلیات و کنار نهادن نقل های تاریخی بی اساس است.
مفسران این قرن هریک به تناسب و اقتضای سبک و روشی که برگزیده اند ویا گرایش خاصی که داشته اند, با تیغ جرح و تعدیل به نقد روایات اسرائیلی رفته و بر نقش منفی این روایت ها, بر اندیشه مفسر و نیز تفسیر آیات, انگشت گذاشته اند.
المنار که خود یکی از آغازگران گرایش اصلاحی در زمینه تفسیر است, پس از بیان این نکته که بیش تر تفاسیر مأثور بستر روایات یهودی ومجوسی بوده اند, می نویسد:
(و غرضنا من هذا کلّه ان اکثر ما روی فی التّفسیر المأثور أو کثیره حجاب علی القرآن و شاغل لتالیه عن مقاصده العالیه المزکّیه للانفس المنوره للعقول…)[3]
هدف ما از همه این سخن ها, آن است که بیش تر روایاتی که در تفاسیر روایی آمده ویا دست کم بخش زیادی از این نقل ها, حجاب قرآن ومانع رسیدن خوانندگان آن به مقاصد عالی و تربیتی وحقایق نورانی و روشن گر قرآن هستند….
علامه طباطبایی نیز که با سبک تفسیر قرآن با قرآن, جریان جدیدی را در روشهای تفسیری این قرن به وجود آورده است, از زاویه سازگاری و ناسازگاری اسرائیلیات با مفاهیم وآیات قرآن نگریسته و می نویسد:
(احدهما افراطهم فی الرّکون الی الآثار و قبول الحدیث کیفما کان وان خالف صریح العقل و محکم الکتاب فلعبت بأحلامهم الاسرائیلیات وما یلحق بها من الاخبار الموضوعه المدسوسه و انستهم کلّ حقّ و حقیقته و صرفتهم عن المعارف الحقّه.)[4]
یکی از علت ها (ی قضاوت نادرست نسبت به یوسف) زیاده روی مفسران دراعتماد کردن به روایات و پذیرش هرگونه حدیث است اگر چه با عقل و نقل ناسازگار باشد ولذا اسرائیلیات و مانند آنها از اخبار جعلی با عقل و اندیشه شان بازی کرده و سبب شده است که هر حقّ و حقیقتی را فراموش کنند ومعارف حقه را مورد بی توجهی قرار دهند.
داوری هایی ازین دست وبا همین مضمون نسبت به اسرائیلیات و نقش منفی و ویران گر آن در فهم آیات قرآن وجلوگیری از رسیدن به هدف های اصلی و واقعی آن, در سراسر تفاسیر قرن چهارده دیده می شود.[5]
2. اختصار در طرح مباحث ادبی و لفظی
شاخصه دیگر در تفاسیر قرن چهارده دوری از بحثهای درازدامن درباره قراءت ها و نیز بحثهای ادبی همچون صرف و نحو, و لغت و غیره است. جوّ غالب بر تفاسیر این قرن, بسنده کردن به ضرورت در زمینه های یادشده است. بررسی دیدگاه های نادر و گونه گون, وارد شدن درمسائل جزئی و تخصصی وپرداختن به امور غیر ضروری در محورهای بالا, چندان جایگاهی درتفاسیر این قرن ندارد.[6] درحالی که در گذشته بیش تر تفاسیر مانند: التبیان, مجمع البیان, ابوالفتوح, جواهر الحسان, زادالمسیر, کشاف, مدارک التنزیل وحقایق التأویل(تفسیر نسفی), تفسیر کبیر فخر رازی, السراج المنیر و … به مباحث ادبی و لغوی اهمیت ویژه داده و بیش از آنچه در فهم کلام الهی دخالت داشت, به ایراد مباحث و نقض و ابرام دیدگاه ها واحتمال ها اهتمام داشته اند.
روی گردانی مفسران قرن چهارده ازمباحث طولانی ادبی و وجوه قراءات, به خاطر توجه زیاد آنان به جنبه محتوا و مفاهیم کلی وعینی آیات است. امری که به طور طبیعی مستلزم پرهیز ازمباحث حاشیه ای و صوری و مسائل لفظی بوده است.[7]
3. پرهیز از تفصیل در آیات الاحکام
در تفاسیر گذشتگان مباحث فقهی و پرداختن به آیات الاحکام, اهمیت ویژه ای داشته است و به همین جهت چه در تفاسیر جامع, مثل مجمع البیان و روح المعانی ومفاتیح الغیب وچه در تفاسیر تک بعدی مثل قرطبی, ابی السعود, فتح القدیر وابن کثیر, مباحث فقهی به گونه گسترده مطرح می شود. از بررسی بیش تر تفاسیر گذشته چنین برمی آید که محور فقه الاحکام, همانند محورهای دیگر قرآنی و در همان سطح برای مفسران مطرح بوده است.
ولی در تفاسیر قرن چهارده مباحث فقهی کم تر به چشم می خورد. آن بحث های گسترده که در تفاسیر گذشته مثل قرطبی شکل گرفته است در تفاسیر این قرن دیده نمی شود. گرایش عمومی مفسران بر اختصار و گزیده گویی است. سعی می شود محورهای دیگر قرآنی به بحث و تحلیل گرفته شود. برخی ازمفسران مانند علامه طباطبایی تفسیر آیات الاحکام را از وظایف فقه می داند و تحقیق را به آن جا وا می نهد [8]و برخی دیگر گستردگی این مباحث در تفاسیر گذشتگان ویا اختصاص یافتن برخی کتاب ها به توضیح و تفسیر آیات الاحکام را, دلیل کافی بودن پردازش به آیات الاحکام شمرده اند و گروهی نیز با تمسّک به این که هدف کلی قرآن هدایت و اصلاح بشر است وعناصر این فرایند درابعاد اخلاقی واعتقادی و اجتماعی بیش از احکام فقهی است[9], از پرداختن تفصیلی به آیات الاحکام خودداری کرده اند.
4. میانه روی در تکیه بر روایات
اگر به تفسیرهای پیشین مراجعه کنیم درمی یابیم که بخش زیادی ازآنها را روایات تشکیل داده است و دراین تفاسیر, محور بودن روایات درفهم آیات مورد تأکید قرار گرفته است.
تفسیر طبری, ابن کثیر, بغوی, صافی, درالمنثور, کنزالدقائق, زاد المسیر و … بخشی ازمجموعه تفاسیر روایی اند که حرکت تفسیر مأثور را در گذشته شکل داده و بدان نمود بخشیده اند.
امّا در قرن چهارده, این جریان رو به افول نهاده و بخش مهمی ازاین تفاسیر در بهره گیری از روایات راه اعتدال را پیش گرفته اند و به روایات تنها به عنوان یکی از عناصر دخیل درتفسیر نگریسته اند.
بلکه گاه چنین می نماید که روایات درحاشیه قرار گرفته است وچه بسا برخی از تفسیرها هم که تا اندازه ای به ذکر روایات پرداخته اند, در آرای تفسیری بدان روایات تکیه نکرده اند و در برخی تفسیرها نقل روایات, بیش تر, در بخشهای غیر تفسیری مثل فضایل سوره ها, شأن نزول و یا تأیید برداشتهای قرآنی صورت گرفته است. [10]
از مهم ترین سبب های پیدایش این پدیده در تفاسیر قرن چهارده, یکی رشد عقل گرایی و دیگری اهمیت یافتن شیوه تفسیر قرآن با قرآن است.
سایه گستری این دو عنصر بر بیش تر تفاسیر قرن چهارده (چنان که به شرح بیش تر آن خواهیم پرداخت) پیامدهای چندی را به بارآورد [11] که یکی از آنها کم اهمیت شدن نقش روایات در تفسیر است. طبیعت روش عقلی در تفسیر اقتضاء دارد که همه برداشت ها براساس عقل و اندیشه محک زده شود وهرگونه فهمی چه براساس روایات وچه غیرآن, تا زمانی که خرد آن را نپذیرد و درچارچوب معیارهای آن نگنجد از درجه اعتبار ساقط باشد.
در قرن چهارده که گرایش عقلی در اثر انگیزه هایی قوّت می گیرد به طور طبیعی مجال را بر تفسیر غیر عقلی تنگ می کند [12] وحتّی در تفسیر قرآن با قرآن که بین تفسیر روایی و تفسیر قرآنی, ناسازگاری و رویارویی به وجود آید, تفسیر روایی کنار گذاشته می شود و نیاز به توجیه پیدا می کند.
علامه طباطبایی دراین زمینه می نویسد:
(الاستعانه بالروایات عن النّبی(ص) و الائمه فی تأیید المعنی المستفاد من الآیه او بمعنی اصح عرض الروایات علی الآیات واثبات مضامین الروایات وذلک عن طریق تأیید الآیات لماجاء فی مضمون تلک الروایات من دون التعرض لاسانید تلک الروایات بعد ما تبیّن لنا مطابقه مضمونها لنص القرآن, فالاصل اذن هو المعنی المستفاد من الآیه ومن ثمّ الاستعانه بالآیه فی اثبات صحه ما ثبت فی الروایه والاستعانه بالروایه لتأکید ما ثبت فی الآیه.) [13]
کمک گرفتن از روایات پیامبر(ص) و ائمه(ع) درجهت تأیید معنایی است که ازآیه استفاده شده, یا به معنای صحیح تر بهره گرفتن از روایات, در واقع عرضه کردن آنها بر آیات است و ثابت کردن مرادهای آنها از راه تأیید آیات است و پس ازاین که سازگاری آن با قرآن به اثبات رسید, ثابت کردن آن روایات نیاز به بررسی سندی ندارد, پس اصل و اساس همان معنایی است که از قرآن استفاده شده است و ازآیه برای ثابت کردن درستی مفاد روایت استمداد می شود و در برابر از روایت برای تأکید مفاد آیه.
صاحب تفسیر فرقان نیز می نویسد:
(احادیث و روایات چیزی جز حواشی مختلف بر متن کتاب الهی نیستند. آنچه سازگار با متن باشد پذیرفته می شود وآنچه ناسازگار با آن باشد, به دیوار زده می شود وآنچه هم که مشکوک باشد به گوینده یا راوی آن حواله می شود.) [14]
بنابراین, می توان گفت جریان عقل گرایی و سبک تفسیر قرآن با قرآن در تفاسیر قرن چهارده به ناگزیر, با افول تفسیرمأثور و به حاشیه رفتن روایات از صحنه تفسیر همراه بوده است.
ره آوردهای اثباتی, در تفسیر قرن چهارده
آنچه تاکنون یاد شد, ناظر به گرایش ها و روش هایی بود که در تفاسیر کهن و قرون پیشین مورد استفاده بوده, ولی در تفاسیر قرن چهارده مورد انکار و بی توجهی قرار گرفته اند. امّا در این بخش نظر به دگردیسی های اثباتی و ایجادی داریم وموضوع را در دو زمینه:
1. گرایش های نوین 2. روش های نوپیدا, دنبال می کنیم.
گرایشهای نوین
گروهی از نویسندگان, مجموع گرایش های نوین تفسیری در قرن چهارده را چهار گرایش دانسته اند: [15] گرایش علمی, اجتماعی, مذهبی والحادی.
امّا گرایش مذهبی را نمی توان از ویژگی های تفسیری قرن چهارده دانست, چنان که خود نیز به آن اعتراف دارند,[16] بلکه در طول تاریخ تفسیر گرایش به تفسیر بر اساس معیارهای مذهبی و اعتقادی مفسر وجود داشته و تاکنون نیز ادامه دارد وبه نظر می رسد این یک ضرورت اجتناب ناپذیر باشد; زیرا هر مفسری بنا بر باورهای مذهبی خود عقیده دارد که مبانی و اصول فکریش در قرآن وجود دارد وناگزیر درمواردی, از تأیید باورهای خود با آیات, خودداری نمی کند.
افزون بر این, تعبیر (الحادی) تعبیر دقیقی نیست; زیرا الحاد به معنای انکار خدا و وحی است واین با تفسیر قرآن سازگار نیست. آنچه دراین گرایش هست, نوعی نگاه طبیعت گرایانه به آیات است که پیروان آن با وجود اعتقاد به خدا و حق بودن وحی و حقیقت قرآن تصور کرده اند که مفاهیم دقیق آیات ومراد واقعی خدا همان است که خود فهمیده اند!
به هرحال, اشارتی به این گرایشها ضروری است:
1. گرایش علمی
ماهیت این گرایش پرداختن به آیات از نگاه علوم گوناگون و تلاش درجهت فهم بهتر آنها در پرتو دستاوردهای علم است. مفسرانی که این جریان را به وجود آورده اند, سعی می کنند تصورهای گذشته نسبت به برخی آیات را کنار بگذارند و درسایه دیدگاه ها و حقایق علمی تفسیر جدیدی ازآن ارائه دهند.
زمینه های پیدایش این گرایش درخود قرآن نیز به چشم می خورد واز همین روی جلوه های ضعیف این حرکت در تفاسیر گذشتگان نیز وجود داشته, هرچند به صورت یک جریان قوی مطرح نبوده است, ولی در قرن چهارده این حرکت از جهات گوناگونی قوت و شدت گرفت.
تفسیرهایی که گرایش علمی هرچند با شدت و ضعف همراه با نوسان درآنها دیده می شود, بسیارند. دراهل سنت از تفسیرهایی چون: طنطاوی, کشف الاسرار النورانیه اسکندرانی, المنار, مراغی و در شیعه از تفسیرهایی چون: نمونه, پرتوی از قرآن, نوین, تا حدودی المیزان والکاشف و… می توان یاد کرد.
ازمطالعه دیدگاه ها و عملکردهای مفسران چنین برمی آید که روی کرد به تفسیر علمی از دوچیز مایه می گرفته است:
ـ اهمیت و اعتبار یافتن علم درکشف حقایق.
ـ تأثیر و نقشی که می توانسته است علم, در رشد و پیشرفت جامعه ها ایفا کند.
در نتیجه, مفسرانی که در صدد فهم صحیح آیات مربوط به حوزه علوم بوده اند, ناگزیر نیم نگاهی به دستاوردهای علوم داشته اند; زیرا تصورات و برداشتهای پیشینیان نسبت به این گونه آیات, بیش تر, پایه محکم علمی نداشته است و از همین روی در رویارویی با کشفیات جدید گاه مورد انکار قرار می گرفته و مفسران قرن چهارده با دستیابی به آگاهیهای جدید ناگزیر به اصلاح برداشتهای پیشین بوده اند.
به عنوان نمونه اصلاح تصور پیشینیان نسبت به شهاب ها و آسمان های هفت گانه [17] و ردّ نظریه غیر علمی مرکزیت زمین [18], کشف حرکت واقعی خورشید و نه حرکت ظاهری روزانه آن به دور زمین[19], توسعه آسمانها[20], باطل کردن تصور ابتدایی از واژه (الدّخان)[21], کشف کوههای یخ درآسمان [22] و… ازمواردی است که واقعیتهای علمی به گونه جبری مفسران را به تفسیر دیگری از آیات وا داشته است.
چنانکه نقش دانش ها در توسعه و پیشرفت جامعه ها عامل دیگری بوده است که برخی مفسران کوشیده اند تا با وارد کردن آن در تفسیر و بهره گیری از کشفیات علمی, راه رشد و تکامل جامعه های اسلامی را هموار کنند وچنین بنمایند که اگر بعضی جامعه ها در سایه علم به توسعه و پیشرفت رسیده اند, هسته ها ومبادی این پیشرفت که دانش های گوناگون است در بین مسلمانان و درمتن کتاب دینی آنان وجود داشته و دارد و برآنهاست که ازاین سرمایه ها استفاده کنند وراه توسعه و تکامل را درپیش گیرند.
طنطاوی که بارزترین چهره گرایش علمی دراین قرن است, انگیزه خود را از رو آوری به تفسیر علمی چنین شرح می دهد:
(اینک امروز با استمداد ازخداوند لطیف وخبیر به تفسیر می پردازم و آرزومندم که در اثر آن قلبها گشوده و جامعه ها هدایت شوند… و خداوند به تمدن و پیشرفت آنان بیفزاید واین کتاب انگیزه ای برای مطالعه و بررسی جهان های علوی و سفلی گردد. وازاین امت کسانی پدید آیند که در زمینه های کشاورزی, پزشکی, معادن, حساب و هندسه, ستاره شناسی و دیگر دانش ها بر فرنگی ها برتری یابند؟ چرا نه! درحالیکه آنچه ازآیات مربوط به علوم در قرآن آمده است بیش از هفتصد و پنجاه آیه است حال آن که آیات فقهی ـ آن مقدار که صریح است ـ از صدوپنجاه آیه تجاوز نمی کند) [23]
2. گرایش اصلاحی
این گرایش نخستین بار توسط شیخ محمد عبده به وجود آمد [24] و سپس توسط رشید رضا و مراغی و سید قطب ادامه یافت وهم اینک به عنوان یک جریان نیرومند در متن تفاسیر قرن چهارده وجود دارد. در شیعه نیز افرادی چون سید محمدحسین فضل اللّه در من وحی القرآن, محمد جواد مغنیه در الکاشف, محمد تقی مدرسی در من هدی القرآن, سید محمود طالقانی درپرتوی از قرآن, ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه و افراد دیگری به این جریان پیوسته اند.
وجه امتیاز این گرایش نسبت به گرایش های دیگر, توجه به ابعاد اجتماعی و تربیتی آیات است. سیر تفسیر در این گرایش, به سمت روشن گری و تحلیل آیات به لحاظ پیامدهای اصلاحی آن در ابعاد اجتماعی و اخلاقی و آشکار ساختن عناصر و عوامل سازندگی در زمینه های یادشده است.
محورهای مورد تأکید و توجه در گرایش اصلاحی عبارتند از: هویت جامعه اسلامی, ارزشها در قلمرو حیات انسانها, مبانی ارزشی و انسانی, وحدت و همبستگی امّت, وظایف و مسؤولیتهای اجتماعی, دوستان و دشمنان جامعه های اسلامی, نظامهای سیاسی, اقتصادی واخلاقی, سنت های الهی در زندگی و مرگ جامعه ها و تمدن ها, شیوه ها و معیارهای تربیتی, انگیختن احساس ها و مهرها برای ایجاد و تحقق ارزش ها و الگوهای ارائه شده, کارآیی اسلام به عنوان یک مکتب فکری و اجتماعی, عدالت اجتماعی, نظام خانوادگی و…
مفسران این جریان براین اصل اساسی اتفاق نظر دارند که قرآن کتاب هدایت است و بایسته این هدایت گری آن که تفسیر به سمت نزدیک ساختن قرآن با واقعیتها و عینیت بخشیدن به مفاهیم هدایتی واصلاحی آن پیش برود. از همین روی تکیه بر پیوند قرآن و واقعیتهای محسوس زندگی بشر, نقطه مشترک همه این تفاسیر است.
محمد جواد مغنیه می نویسد:
(به قرآن نگریستم دیدم حقیقت آن کتاب, دینداری و هدایت است, کتاب اصلاح و قانونگذاری, که در صدد است بشر را زندگانی بخشد که بر پایه ها ومبانی درستی استوار است, زندگانی که درآن امنیت و عدالت حاکم است و فراوانی وآسایش آن را فرا گرفته است.) [25]
نویسنده دیگری از همین جریان درباره پیوند مفاهیم قرآن با زندگانی اجتماعی می نویسد:
(روش اسلام بر پایه نگرش همه سویه به انسان و نظم زندگی اجتماعی او به گونه پیوسته است; ازاین روی اسلام میان انگیزش و پرورش انسان در جبهه های جنگ و خودسازی و پیرایش درون و چیرگی بر خواسته ها و آرزوها و گسترش دوستی و بزرگواری در میان اجتماع, جمع کرده است. این همه به یکدیگر نزدیک اند وآن گاه که این فرازها را یک به یک بررسی می کنیم, پیوستگی تنگاتنگ آنها با زندگی و سرنوشت بشری در دیدگاه اسلام به خوبی روشن می گردد.) [26]
گرچه از پیدایش این جریان در تفسیر زمان زیادی نمی گذرد, امّا گسترش آن درمیدان تفسیر بیش از هرجریان دیگری صورت گرفته است واین, به سبب بایستگی هایی بوده است که همچنان وجود دارد واحساس می شود.
این ضرورتها که خود پیش فرض های جدیدی از قرآن را فراسوی دید مفسران قرار داده, همان چیزی است که فکر اصلاح طلبی را درکل, برای ما مطرح کرده است.
عبده به عنوان آغازگر گرایش اصلاحی یکی ازاین اندیشه وران اصلاح طلب است که همچون سید جمال الدین بایستگی ایجاد اصلاح در ساختار اندیشه اجتماعی مسلمانان را باورداشته است, با این تفاوت که عبده این هدف را پیش از هرچیز در تفسیر قرآن جست وجو کرده است.
3. گرایش مادی
درگذشته تاریخ تفسیر, هیچ نشانی ازاین جریان (تفسیر مادی آیات وحی) دیده نمی شود و فقط در قرن چهارده است که این گرایش در صحنه تفسیر ظهور کرده است.
تفسیر سید احمد خان هندی, به نام (تفسیر القرآن وهو الهدی و الفرقان), نمونه آشکار این جریان است و شاید همین تفسیر, نخستین تفسیری باشد که به این گرایش دامن زد, امّا پس از چندی گرایش مادی در نوشته ها ومقاله های برخی ازنویسندگان واحزاب چپ گرا نیز چهره نمود.
ویژگی این گرایش, توجیه برخی مفاهیم معنوی به وسیله پدیده های مادی است. در این گرایش سعی برآن است تا آیات براساس ذهنیت برگرفته از واقعیت های مادی, روشن شود و هیچ گونه معیار قرآنی و روایی, جز دیدگاه ها و برداشت های شخصی یا مکتبی مفسر از واقعیت های مادی و اجتماعی به رسمیت شناخته نشود واز همین روی, این گونه تفسیر, یکی ازنمونه های آشکار تفسیر به رأی به شمار می آید.
به عنوان نمونه, تفسیروحی به بازتاب ژرفنای روح پیامبر, [27] توجیه واقعیت های درک ناشدنی بهشت و جهنم, [28] تفسیر شکافته شدن دریا در داستان موسی به جزر ومدّ دریا, [29] تفسیر وحی به شناخت پدیده نسبت به راه تکامل خویش, [30] تفسیر غیب به مرحله غیب انقلاب توحیدی, [31] تفسیر ایمان به پیوند با نمودهای هستی در تکوین و تشریع, [32] تفسیرملائکه به فروغ ها و شعله های حیات در پدیده ها, [33] تفسیر سجود به فروتنی عناصر انقلابی مؤمن و هماهنگی آنان با خط مشی تکاملی موجودات, [34] تفسیر شکر به آزادی خواهی, [35] تفسیر تقوا به سازگاری با مدارتکامل راستین, بر خلاف درگیری با تضادها وحل درست آنها و…
احمد خان معتقد است که اصل هماهنگی قرآن با علوم و ناسازگار نبودن مفاهیم آن با دستاوردهای علم بشر, سبب شده است تا او به گونه ای از تفسیر روی آورد که اصل یادشده را اثبات کند وخود براین باور است که آنچه او ارائه کرده, مراد واقعی آیات و هماهنگ با دانش های زمان است. [36]
گروه دیگری براین باورند که تفسیر قرآن باید بر پایه شناخت اراده خداوند صورت بگیرد و چون اراده خداوند انقلابی و درجهت چیره شدن مستضعفان بر مستکبران است, پس تفسیر قرآن نیز می باید با همین دید و بینش انجام بگیرد. [37]
این دیدگاه, دچار خطای بزرگی شده است; چه آن که همه مفاهیم قرآن در بازتاب واقعیت های مادی و یا اجتماعی خلاصه نمی شود, تا با همان نگاه به تفسیر آیات پرداخته شود. در قرآن همان مقدار از واقعیت های معنوی سخن رفته است که از واقعیتهای مادی و به همان اندازه به ارزش های روحی و اعتقادی اهمیت داده شده است که به فعالیت های اجتماعی داده شده.
پس نگاه کردن به آن ازیک زاویه و توجیه همه آیات براساس یک سری اصول و یا برداشتهای محدود و ناقص, تلاشی است انحراف انگیز و گاه منافقانه; زیرا اگر تفسیر مادی آیات, از روی ناآگاهی, بسته اندیشی و خودباختگی در برابر علوم بشری باشد, تنها یک انحراف به شمار می آید واگر از سر ناباوری به وحی و حق بودن ادیان آسمانی و به منظور سوء استفاده از باور توده های دیندار برای القای مفاهیم الحادی و مادی به آنان باشد, حرکتی است منافقانه و تزویرگرانه!
4. همه نگری
یکی دیگر از گرایشهایی که در بستر تفاسیر این دوره به ظهور پیوسته, گرایش به کلی نگری و درنظرداشت پیامها ومحورهای اصلی آیات است.
شمار زیادی ازمفسران این قرن می کوشند افزون بر تفسیر جزء جزء آیات ومفاهیم که ازآن به دست می آید, به روح کلی حاکم بر آیات و فضای موجود درآن نیز بپردازند. نمونه کامل این کار در تفسیرهای موضوعی دیده می شود, امّا در تفاسیر ترتیبی نیز این واقعیت وجود دارد.
از تفاسیر مهمی که این جریان درآنها نمود دارد, می توان به فی ظلال, المنار, مراغی, المنیر فی العقیده والشریعه, التیسیر فی احادیث التّفسیر, من وحی القرآن, من هدی القرآن, اشاره کرد.
هدف اساسی دراین جریان, روشن گری محورهای مهم وایجاد فضای مناسب درفهم آیات قرآن باملاحظه پیوستگی و ارتباط متقابل آنها از نظر جغرافیایی و محتوایی است.
ازهمین روی آیات به گونه یک مجموعه مطرح می شود ونه تجزیه شده و آن گاه هم به تفسیر تک تک آیات پرداخته می شود و در پرتو همان روح کلی حاکم بر مجموع آنها صورت می گیرد.
سید قطب در این زمینه می نویسد:
(ازهمین روست که هرکه درسایه سارقرآن زیست می کند, می نگرد که هر سوره هویتی با جانمایه ای ویژه دارد که دل با آن می تپد, آن چنان که با جان زنده است. واین هویت, موضوع یا موضوع هایی بنیادین دارد که بر یک محور که بر همه آن موضوع ها سایه گستر و فراگیر است, می چرخد.) [38]
گرچه از انگیزه های روی کرد برخی مفسران به این جریان, سخن روشنی ازآنان در تفاسیر دیده نمی شود; امّا طبیعت این کار نشان دهنده آن است که ضرورت دستیابی به مفاهیم کلی و کلیدی وبازشناسی محورهای مطرح و پیام بخش درجهت ایجاد ساختار کلی نظام ومفاهیم قرآن وهدایت به سوی برداشت های فراگیرتر از مجموع آیات, از انگیزه های مهم پیدایش این گرایش به شمار می آید.
روشهای نوپیدا
مهم ترین محورهای این دگردیسی را در تفاسیر قرن چهارده, در سه زمینه می توان شاهد بود:
1. تفسیر موضوعی
تفسیر موضوعی در یک نگاه کلی عبارت است از تحلیل آیات مربوط به یک موضوع برای دستیابی به دیدگاه قرآن نسبت به آن. فرقی نمی کند که موضوع مورد نظر ازخارج قرآن برگرفته شده باشد, یا از خود قرآن و همچنین آیات مربوط, پیوستگی مستقیم داشته باشند یا به گونه فراگیر به موضوع نظر داشته باشند. در نمونه هایی از تفسیر موضوعی مؤلفه های یادشده به روشنی دیده می شود.
همان گونه که پیداست تفسیر موضوعی روشی در تفسیر آیات است, روشی که آیات قرآن نه هرکدام به تنهایی, بلکه تا آن جا که میان آنها پیوندی می توان یافت, مرتبط با یکدیگر ملاحظه شوند, هدف مفسر دراین تفسیر, ملاحظه موضوع از ابعاد گوناگون و ارائه یک دید کلی وهمه جانبه نسبت به آن است. [39]
این روش درگذشته نیز تاحدودی معمول بوده است و نمونه هایی ازآن را در تفسیرهای ائمه از برخی موضوعات می توان یافت (ر.ک: مقاله تفسیر موضوعی در قرن چهارده) امّا قرن چهارده, قرن شکوفایی این گونه تفسیر به حساب می آید.
مهم ترین انگیزه مفسران در رویکرد به روش موضوعی را پیدایش مکتب های بسیار فکری واجتماعی درعصر حاضر می توان دانست.
دراین قرن مکتب های گوناگون فکری واجتماعی از مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم گرفته تا مکاتب گوناگون روان شناسی وجامعه شناسی و ادبی, سیل آسا از غرب به شرق جوامع اسلامی هجوم آورده وامواج فکری واجتماعی بسیاری را سبب گردید. متفکران مسلمان در رویارویی با این مکتب ها می بایست اسلام را آن گونه که هست به عنوان یک مجموعه سیستماتیک و یک مکتب زنده و زندگی ساز, شناسایی ومعرفی کنند.
ازاین روی موافقان این روش در تأیید و تحکیم آن براین نکته اصرار دارند که تفسیر موضوعی تنها روش صحیح برای پاسخ گویی به نیازهای عصر است [40] و اگر قرار باشد که اسلام را به عنوان یک مکتب زنده در برابر دیگر مکتب ها عرضه کنیم, ناگزیریم ازاین روش استفاده ببریم, چه این که روش جزء نگر با وجود نتیجه های مثبت, کافی نیست و از ارائه یک شناخت نهایی وجامع, ناتوان است.
برخی در ردّ این شیوه از تفسیر گفته اند که تفسیر موضوعی سبب جداشدن آیات از قبل و بعد خود می شود واین, با توجه به پیوستگی جغرافیایی آیات, مانع رسیدن به شناخت صحیح از مفاهیم آن می گردد, [41] امّا واقعیت این است که این سخن درخور درنگ است; زیرا تفسیر موضوعی فقط تفکیک و دسته بندی آیات نیست, بلکه آیه با تمام ملاحظات قبل و بعد و تفسیری که در پرتو آن پدید می آید, دریک مجموعه به هم پیوسته قرار می گیرد.
بنابراین, در تفسیر موضوعی همان اندازه به سیاق و جایگاه جغرافیایی آیات تکیه می شود که در تفسیر تجزیه ای. بدین جهت درنگاه محققانی چون شهید صدر, تفسیر موضوعی نه تنها رویارویی با تفسیر ترتیبی ندارد, بلکه کامل کننده آن نیز می تواند باشد. [42]
2. روش قرآن به قرآن
این روش که یکی از مطرح ترین روشها در تفسیر قرن چهارده است, وشاید بتوان گفت غالب تفاسیر این قرن مدّعی آنند که بر روش یادشده عمل کرده اند, برپایه پیوند آیات با یکدیگر و نقش شرح کنندگی هریک نسبت به دیگری, استوار است. دراین روش, هدف مفسر آن نیست که مفاهیم آیات را به سمت مشخصی هدایت کند (وازهمین روی درشمار گرایش های تفسیری نمی گنجد) بلکه تمام همّت صرف آن می شود که از نگاه خود آیات به قلمرو تفسیر و فهم آیات راهی گشوده شود.البته ممکن است مفسری که ازاین روش بهره می گیرد خود دارای گرایش اصلاحی باشد یا کلامی و…
بنابراین, می توان گفت که روش تفسیر قرآن با قرآن روش عامّی است که با هر نوع گرایشی سازگار است گرچه درجه کاربرد آن در گرایشهای گوناگون ممکن است متفاوت باشد.
از نظر سابقه تاریخی می توان گفت نمودهایی ازکاربرد این روش در تفاسیر ائمه به چشم می خورد و بدین جهت علامه طباطبایی معتقد است که روش ائمه در تفسیر قرآن, همین روش بوده است. [43] با این همه درقرن چهارده است که این روش, به گونه فراگیر وبه عنوان یک اصل مطرح شده است. و در تفاسیر گذشتگان به هیچ روی این شیوه با ویژگی یاد شده دیده نمی شود, آنچه دراین تفاسیر به چشم می خورد استنادهای محدود به برخی آیات, همسان استناد به اشعار عرب است. واین البته غیر از آن چیزی است که امروزه از تفسیر قرآن با قرآن ظهور کرده است.
کم تر مفسری دراین قرن دیده می شود که مدعی این سبک نباشد و حدیث (القرآن یفسّر بعضه بعضاً) را درمقدمه تفسیر خود نیاورده باشد, امّا نمونه های موفق آن محدود است. از تفاسیر شیعه, المیزان والفرقان نمونه های برجسته است وازتفاسیر اهل سنت تفسیر اضواء البیان را می توان نام برد و بقیه تفاسیر, کم وبیش, تحت تأثیر این سبک عمل کرده اند.
روش یاد شده, به دو شکل مورد مورد استفاده قرار گرفته است, یا شکل ظاهری وصوری که از همانندی واژه های به کار رفته در جهت فهم مدلول آیات استفاده شده است که این شکل را در تفسیر بنت الشّاطی, به نام التّفسیر البیانی للقرآن الکریم به شکل آشکار می توان دید; چه این که وی ازکاربرد قرآنی واژه ها واز گونه قرار گرفتن آنها درآیه, درجهت کشف مفهوم یا نکات بلاغی آیه استفاده کرده است وحتی گاهی تکیه براین اصل, چنان است که از تخصیص و تقیید زننده های روایی آیات نیز دست برداشته است, چنانکه در مقدمه کتاب خود می نویسد:
(تکیه بر متن آیه ها… ما را از این رنج بی نیاز می سازد و فهم درست کلمه ها و روش قرآن, ما را از تکلف و تأویل و قید و تخصیص و تعمیم ها راحت می کند.)[44]
امّا شکل دیگر آن بهره گیری از پیوند معنوی و محتوایی آیات در فهم است, بدون محدود شدن به همانندی ظاهری و صوری. این شکل که نمونه موفق آن المیزان و تا اندازه ای الفرقان است, براین پیش فرض استوار است که مفاهیم قرآن بر یک دیگر, تأثیر و نگرندگی رویارو دارند و درمجموعه سیستمی را تشکیل می دهند که فهم هر جزء و عنصر آن در پرتو اجزای دیگر ممکن می شود و از همین روی, در فهم این مجموعه هیچ نیازی به معیارهای وملاک های خارج از قرآن نیست و در اساس وقتی قرآن خود بیانگر همه چیز است چگونه می شود که بیانگر خود نباشد.
دوعامل در روی کرد مفسران به این روش می توان نام برد:
نخستین عامل, بی اعتبار شدن روشهای دیگر است.
علامه طباطبایی می نویسد:
(همه روشهایی که تاکنون معمول بوده, دریک چیز مشترکند وآن تأویلی بودن آنهاست.
این روشها به لحاظ این که مبانی ومبادی فهم آیات را ازخارج قرآن می گرفته اند, در تفسیر آیات همیشه به برابر کردن آیات برآن مبانی رو آورند و در صورت ناسازگاری به توجیه و تأویل آنها. در نتیجه فهم صحیحی از آیات حاصل نمی آمده است.)[45]
انگیزه دیگر روی آوری به روش تفسیر قرآن با قرآن, توجه مجدد به پیوند سیستمی آیات از نظر محتواست.این تصور که گویا در تفاسیر ائمه خودش را نشان می دهد, درطول تاریخ تفسیر تقریباً مورد غفلت بوده و در قرن چهارده مورد اقبال قرار گرفته است.
3. ساده نویسی
پدیده دیگری که در بخش سبک های تفسیر قرن چهارده درخور توجه است, ساده نویسی و دوری از پیچیدگی است. در گذشته مفسران گرایش زیادی به استفاده کردن از اصطلاحات علوم و فنون ازخود نشان می دادند وبه قول مراغی, به این شیوه مباهات می کردند [46] وازهمین روی تفاسیر غیر مأثور, بیش تر به کتاب های فلسفی و عرفانی مانند بود, تا به تفسیر قرآن! امّا در قرن چهارده سبک پیچیده گویی از رونق افتاد وتفاسیر این قرن, به سمت ساده نویسی و تفهیم مقاصد قرآنی حرکت کرد. زیرا در تفاسیر این قرن, تنها فهمیدن آیات هدف نیست, بلکه فهماندن و خشنودی مخاطبان نیز مورد توجه بوده است.
محمد جواد مغنیه در این باره می نویسد:
(اگر مفسران گذشته به ترکیب های شیوا ومعانی رسا بیش از اقناع خواننده به ارزش های دینی اهتمام نشان می دادند, از آن جهت بود که عصر آنان عصر سستی و سهل انگاری نسبت به دین و ارزشهای آن نبود, چنانکه در این عصر چنین است و طبیعی است که زبان آن عصر, با زبان این عصر تفاوت دارد.)[47]
به هرحال, عنصر ساده نویسی در بیش تر تفاسیر قرن چهارده به چشم می خورد و توجه به زمان و نیازهای عصر, عامل اساسی دراین روی کرد به شمار می آید.
ریشه یابی دگردیسی تفسیر نگاری در قرن چهارده
هرچند در لابه لای مطالب گذشته, گاه, نگاهی به انگیزه های دگردیسی های تفسیری داشتیم; امّا ریشه یابی این مهم نیاز به درنگ ویژه نیز دارد.
می توان گفت: عنصر واقع نگری و توجه به ضرورتها و نیازهای موجود و به تعبیر دیگر, فراتر رفتن ازمفاهیم مجرد و در نظر گرفتن انگیزه ها و شرایط عینی وجهت دادن مفاهیم قرآن به سوی آن, ویژگی مشترک بیش تر تفاسیر این قرن است. بنابراین, اگر دیده می شود که برخی مسائل مطرح در تفاسیر گذشتگان, همانند اسرائیلیات, نکات ادبی, روایات و غیره در تفاسیر قرن چهارده کم تر مورد توجه واهتمام قرار گرفته واگر پیدایش گرایش های نوینی چون گرایش علمی, اصلاحی ومادی به گوناگونی گرایش ها افزوده و سرانجام اگر سبک های جدیدی پا به عرصه تفسیر و تفسیر نگاری گذاشته است, همه وهمه از آن روست که واقعیت ها وضرورت های عینی مورد نظر بوده است.
بدین جهت در تفسیر المنار, ضرورت تفسیر نو از قرآن چنین نمایانده شده است:
(نیاز شدیدی بود تا تفسیری ارائه شود که پیش از هر چیز به بعد هدایت گری قرآن توجه کند, به گونه ای که با اوصاف قرآن و رسالت آن یعنی انذار, تبشیر, هدایت, اصلاح … سازگار باشد. سپس به نیازهای عصر توجه نشان دهد, نیازهایی چون آسانی بیان, تفهیم قشرهای مختلف خوانندگان, کشف شبهات آنان که به فلسفه و علوم طبیعی مشغولند و…)[48]
مفسر دیگری در همین زمینه می نویسد:
(شخصیت مسلمان وامّت اسلامی از معانی قرآن و شکل پذیری از مفاهیم کتاب الهی فاصله گرفته است و تلاش فراوان می طلبد تا شخصیت مسلمان با قرآن دوباره هماهنگی یابد, به گونه ای که قرآن اخلاق او گردد و زندگی امّت اسلامی نمایان گر مفاهیم آن باشد.) [49]
در تفسیرنمونه نیز به این موضوع این چنین پرداخته شده است:
(از مسائلی که (برخلاف پندار مأیوسان و منفی بافان) ما به سهم خود به روشنی آن را دریافته ایم, تشنگی و عطش نسل حاضر برای درک مفاهیم اسلام و مسائل مذهبی است… این مسائل بخش مهمی از روح وجان آنها را اشغال کرده, امّا طبیعی است که همه به صورت استفهام است و برای پاسخ گویی به این خواسته ها نخستین گام برگرداندن میراث علمی و فرهنگی اسلام به زبان روز و پیاده کردن همه آن مفاهیم عالی از طریق زبان عصری در روح وجان وعقل نسل کنونی است و گام دیگر, استنباط نیازها و تقاضاهای ویژه این زمان از اصول کلی اسلام می باشد واین تفسیر براساس همین دوهدف نگارش یافته است.) [50]
این گونه دیدگاهها از مفسران قرن چهارده به خوبی گویای آن است که تفسیر در قرن چهارده از یک دانش نظری صرف بیرون آمده و به سمت نزدیک شدن به عینیّت ها و پاسخ دادن به نیازها و ضرورت های زندگی درحرکت است.
پی نوشت ها:
[1] . تهرانی, آغابزرگ, الذریعه الی تصانیف الشیعه (بیروت, دارالاضواء) 4 / 231 ـ 322; خرمشاهی, بهاءالدین, تفسیر و تفاسیرجدید (تهران, انتشارات کیهان) / 189 ـ 209; ایازی, محمدعلی, المفسرون حیاتهم و منهجهم (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) / 792 ـ 804.
[2] . نیشابوری, حسین بن علی بن محمد, روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن (مشهد, بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی)2 / 2 ـ 9; خرمشاهی, بهاءالدین, قرآن پژوهی (مرکز نشر فرهنگی مشرق) / 189.
[3] . رشید رضا, محمد, تفسیر المنار, (بیروت, دارالمعرفه للطباعه والنّشر) 1/10; ذهبی, محمد حسین, التفسیر والمفسرون (بیروت, دار إحیاء التراث العربی) 2/548.
[4] . طباطبائی, محمد حسین, المیزان (مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان) 11/ 133
[5] . رشید رضا, محمد, تفسیر المنار, 1/ 175, 347, 2/483; صادقی, محمد, الفرقان (تهران, انتشارات فرهنگ اسلامی) 1/ 84; طالقانی, سید محمود, پرتوی از قرآن, 1/ 191 ـ 252; مراغی, احمد بن مصطفی, تفسیر المراغی (بیروت, دارالاحیاء التراث العربی) 1/ 11 ـ 19; مغنیه, محمد جواد, الکاشف, 1/ 14,161; الزحیلی, وهبه, المنیر (دارالفکر المعاصر) 1/ 5ـ 6; اشراقی, شیخ شهاب الدّین, سخن حق, 2/ 80.
[6] . مراغی, احمد بن مصطفی, تفسیر المراغی, 1/ 11 ـ 12.
[7] . اوسی, علی, الطباطبائی و منهجه فی تفسیر المیزان, (تهران, سازمان تبلیغات اسلامی)/ 228; شرقاوی, عفت, قضایا انسانیه فی اعمال المفسرین/ 80.
[8] . طباطبائی, سیدمحمد حسین, المیزان, 1/ 13.
[9] . مراغی, احمد بن مصطفی, تفسیر المراغی 1 / 11 ـ 12.
[10] . همان, 1/4.
[11] . ذهبی, محمدحسین, التفسیر والمفسرون, 2/ 575 ـ 567.
[12] . همان, 2/ 549.
[13] . اوسی, علی, الطباطبائی و منهجه فی تفسیرالمیزان /152.
[14] . صادقی, محمد, الفرقان, 1/ 25.
[15] . ذهبی, محمد حسین, التفسیر والمفسرون, 2/ 496.
[16] . همان, 2/ 520.
[17] . طباطبائی, محمدحسین, المیزان, 17/ 124; شریعتی, محمد تقی, تفسیر نوین (دفتر نشر فرهنگ) /16
[18] . مراغی, احمدبن مصطفی, تفسیر المراغی, 15 و 13/ 63 ـ 67.
[19] . مکارم شیرازی, ناصر, وجمعی از نویسندگان, تفسیر نمونه, 18/ 382.
[20] . طیب, عبدالحسین, اطیب البیان فی تفسیر القرآن (بنیاد فرهنگ اسلامی کوشان پور) 12/ 284.
[21] . رشید رضا, محمد, المنار, 12/ 17; قاسمی, محاسن التأویل, 13 و 14/258; سید قطب, فی ظلال القرآن, 7/ 229 ـ 230.
[22] . مکارم شیرازی, ناصر, وجمعی از نویسندگان, 14/ 504.
[23] . طنطاوی, الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم, 1/3.
[24] . ذهبی, محمد حسین, التفسیر والمفسرون, 2/ 548
[25] . مغنیه, محمد جواد, الکاشف, 1/ 12.
[26] . سید قطب, فی ظلال القرآن, 2/ 73.
[27] . هندی, سرسید احمد خان,تفسیر القرآن و هوالهدی والفرقان, ترجمه فخرداعی گیلانی, محمد تقی (تهران, چاپخانه آفتاب) 1/ 60
[28] . همان, 1/ 71 ـ 73.
[29] . همان, 1/ 128 ـ 129.
[30] . قاسمی, داود, اصول تفکر قرآنی /91.
[31] . همان / 85.
[32] . همان / 50.
[33] . همان / 35.
[34] . همان / 26.
[35] . همان / 4.
[36] . هندی, سرسید احمدخان, تفسیر القرآن و هوالهدی والفرقان, 1/ 2 ـ 3.
[37] . صابری,جواد, تفسیر سوره بقره /10.
[38] . سید قطب, فی ظلال القرآن, 1/ 23.
[39] . صدر, سید محمد باقر, المدرسه القرآنیه/ 33 ـ 37; سبحانی, جعفر, منشور جاوید,1/ 11.
[40] . صدر, سید محمدباقر, المدرسه القرآنیه/ 33.
[41] . جلیلی, هدایت, روش شناسی تفاسیر موضوعی قرآن (انتشارات امیر کبیر) /62 ـ 63.
[42] . صدر, سید محمدباقر, المدرسه القرآنیه /37 ـ 38.
[43] . طباطبائی, سید محمد حسین, المیزان, 1/ 14.
[44] . بنت الشاطی, عائشه عبدالرحمن, التفسیر البیانی للقرآن الکریم /39, 41, 104, 112, 130 و 182.
[45] . طباطبائی, سید محمدحسین, المیزان, 1/ 8.
[46] . مراغی, احمد بن مصطفی, تفسیر المراغی, (3ـ1) / 3 ـ 4.
[47] . مغنیه, محمد جواد, الکاشف, 1/ 13; مراغی, احمد بن مصطفی, تفسیر المراغی, 3ـ1/ 3 ـ 4; شریعتی, محمدتقی, تفسیر نوین /5; مجله صفا, پاییز 1374 /79.
[48] . رشید رضا, محمد, المنار, 1/10.
[49] . حوی, سعید, الاساس فی التفسیر, 1/10.
[50] . مکارم شیرازی, ناصر, وجمعی از نویسندگان, تفسیر نمونه, 1/54.
موسی صدر، امان الله فرید- پژوهش های قرآنی