زندگی و اندیشه فردوسی

زندگی و اندیشه فردوسی

در میان شاعران ایران زمین حکیم ابوالقاسم فردوسی، جایگاهی خاص دارد. فردوسی در جای‌جای شاهنامه یا «نامه باستان» انسان را به خداپرستی دعوت کرده، و آن را نشانه خردمندی و یگانه‌راه سعادت می‌داند. حکیم توس چون با دانش عمیق و ژرف اندیشی به مذاهب و فرقه‌ها نظر افکنده، تشیع را آرمانی انسانی و تنها راه رستگاری می‌شمارد. او خداپرستی توحیدگرا است و از شرک سخت گریزان:

خداوند کیوان و گردان سپهر

خداوند ناهید و رخشنده مهر

سخن هیچ بهتر ز توحید نیست

به ناگفتن و گفتن ایزد یکی است

استاد فضل اللّه رضا در این باره می‌نویسد:

ایمان و اعتقاد فردوسی به کردگار جهان و نیایش و ستایش او از بخش‌های برجسته شاهنامه است و تصور می‌کنم مناسب باشد رساله‌ای جداگانه در این باب تنظیم شود. سخنان زیبای فردوسی، مناجات‌های سحرگاهی و خطبه‌های بسیار بلیغ و دعاهای هیجان انگیز اسلامی را به خاطر می‌آورد. در ستایش خداوند که در آغاز شاهنامه آورده شده، فردوسی نکته‌های زیر را چه نیکو بیان می‌کند:

الف. او است آفریننده کیهان اعظم؛ گسترنده زمان و مکان؛ فروزنده خورشیدها و ستارگان؛ فرازنده فلک‌ها و گرداننده این گنبد تیز گرد. کیهان اعظم دستگاه آفریننده و متحرک است و هر روز نقش‌های تازه و نمودهای نو می‌آفریند؛ این دستگاه عظیم فرسودگی نمی‌پذیرد و مانند آرمی زودگذر نیست؛ زیست دیرپای او در برابر زیست ما جاوید است.

پدید آمد این گنبد تیزرو

شگفتی فزاینده نو به نو

نه گشتِ زمانه بفرسایدش

نه این رنج و تیمار بگزایدش

نه از گردش آرام گیرد همی

نه چون ما تباهی پذیرد همی

ب . او است خداوند آفریننده جهان و خرد: رُستنی‌ها را آفرید، سپس جُنبنده‌ها پدید آمدند و بر رُستنی‌ها استوار شدند:

وز آن پس چو جنبده آمد پدید

همه رُستنی زیر خویش آورید

این‌ها موجوداتی بودند بدوی که از دانش و خرد بهره‌ای نداشتند. سرانجام، انسان پدید آمد که به نیروی سربرافراشت و رُستنی‌ها و دد و دام را به فرمان خویش در آورد.

سرش راست برشد چو سرو بلند

به گفتار خوب و خرد کار بند 1

حکیم توس هر آن چیز را که فاقد صبغه و رنگ و بوی خدایی است، اهریمنی می‌داند:

هر آن چیز کان نز ره ایزدی است

همه راه اهریمن است و بدی

و یأس و ناامیدی از رحمت الهی را سرآغاز بدبختی می‌شمرد:

چو نومید گردد ز یزدان کسی

از او نیکبختی نیابد بسی

او ناسپاسی نسبت به خدا را هراس‌انگیز می‌خواند:

به یزدان هر آن کس که شد ناسپاس

به دلش اندر آید زهر سو هراس

و از انسان می‌خواهد که در دشواری‌ها و سختی‌های زندگی به خدا پناه برد:

به جایی که تنگ اندر آمد سخُن

پناهت به جز پاک یزدان مکن

او نیکبختی و سعادت انسان را در خشنودی خدا می‌بیند:

که تو نیکبختی ز یزدان شناس

مدار از تن خویش هرگز سپاس

و از انسان می‌خواهد که پیوسته به خشنودی خدا بیندیشد:

ز خشنودی ایزد اندیشه کن

خردمندی و راستی پیشه کن

فردوسی انسان بدکیش را شایسته دوستی نمی‌داند و می‌گوید:

نشاید خور و خواب و با او نشست

که خستو نباشد به یزدان که هست

دلش کور باشد سرش بی‌خرد

خردمندش از مردمان نشمرد

فردوسی به‌شدت تحت تأثیر آموزش‌های پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) و ائمه اطهار (ع) است. او عقیده دارد که انسان باید همیشه به عاقبت و فرجام اعمال خویش بیندیشد و در مسیر زندگی راه «بهی» و «نیکی» را بپیماید و در این راه دشوار از «دین» و «دانش» کمک گیرد:

چو خوهی که یابی ز هر بد رها

سراندر نیاری به دام بلا،

تو را دین و دانش رهاند درست

درِ رستگاری ببایدت جُست

از دیدگاه وی پرستش یزدان، فلسفه حیات آدمی است و او دانشی را ارزشمند می‌داند که به پرستش یزدان و سپس به خدمت مردم منتهی شود. از دیدگاه او خردمندی و دانش ابتدا انسان را به یزدان پرستی رهنمون می‌شود و پس از آن انسان و منش انسان دوستی را پی می‌گیرد و این به راستی فرایند یک اندیشه عرفانی است:

گام اوّل، شناخت یزدان است:

ز دانش نخستین به یزدان‌گرای

که او هست و باشد همیشه به جای

بدو بگروی کام دل یافتی

رسیدی به جایی که بشتافتی

گام دوم، شناخت خدا است که به پرستش او منتهی می‌گردد:

چو یزدان پرستی، پسندیده‌ای

جهان چون سرشک و تو چون دیده‌ای

بسی از جهان آفرین یاد کن

پرستش برین یاد بنیاد کن

گام سوم مردم‌خواهی و نوع دوستی است:

چو زین بگذری مردم آمد پدید

شد این بند پا را سراسر کلید

سرش راست بر شد چو سرو بلند

به گفتار خوب و خرد کار بند

فردوسی، خداپرستی را تبلیغ می‌کند که بر اساس توحید باشد زیرا که بسیارند انسان‌هایی که خود را خداپرست می‌دانند؛ در حالی که نوعی از بت‌پرستی را خداپرستی پنداشته‌اند.

فردوسی و اندیشه‌های توحیدی :

اندیشه توحیدی فردوسی، براساس آموزه‌های شیعی است. از دیدگاه تشیع، پروردگار جهانیان خدای توانایی است که اندیشه انسانی قادر به درک ذات او نیست؛ همچنان که علی بن ابی طالب (ع) در این باره فرموده است:«او است خدای توانایی که اگر اوهام را هوای آن در سر افتد که منتهای قدرتش را دریابد، یا اندیشه پاک از وسوسه شیطانی، بخواهد در غیب ملکوتش به او ره جوید، یا دل‌ها شیفته آن گردند که به چگونگی صفاتش پی ببرند، یا آن‌جا که عقول از درک صفات او باز مانند، سودای رسیدن به کنه ذاتش را در سر پرورند، دست رد به سینه آن‌ها زند و باز پسشان گرداند.2

امام علی (ع) در بخش دیگری از این خطبه شگفت به مردم عصر جاهلیت اشاره می‌کند که بت‌ها را نمادی از خدا می‌پنداشتند و به ستایش آن ها می‌پرداختند. آنان برای این خدا مانند انسان اعضایی چون دست و پا و سر تصور می‌کردند. امام درباره آنان و اندیشه‌های شرک آمیزشان فرمود:

شهادت می‌دهم هر که تو را به آفریدگانت تشبیه کند و چنان پندارد که تو را اعضایی است جدا از یکدیگر و مفصل‌هایی به هم پیوسته، پوشیده به پوست و گوشت همچون پیکر آفریده‌هایت، ضمیرش به‌حقیقت تو را نشناخته و دلش به مرحله یقین نرسیده؛ زیرا تو را هیچ همتایی نیست… .

دروغ می‌گویند، آنان که موجودی از موجودات عالم را با تو برابر دانند و تو را به بتانشان همانند سازند و به خیال خود بر تو جامه آفریدگان پوشانند. دروغ می‌گویند، آنان که از روی گمان تو را همانند انسان ، دارای اجزا دانند و برای تو پیکری با گونه گون قوا تصور کنند… .

همانا تو آن خدایی که در خردها نگنجی تا برای تو چگونگی و کیفیتی انگارند و در وهم‌ها در نیایی تا محدود و مرکبت شمارند.3

در مکتب تشیع که الهام گرفته از اندیشه امام علی (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) است، خداوند با چشم سر قابل رؤیت نبوده و از محدوده زمان و مکان و کم و کیف و چند و چون بیرون است. هر کس وی را به اوصاف رایج مخلوقات (اوصاف زاید بر ذات) بستاید، در حقیقت از مسیر توحید دور افتاده و قائل به دوگانگی و تجزیه ذات الهی شده است.

در قرن چهارم هجری، یعنی در قرنی که حکیم توس در آن می‌زیست، میان متفکران شیعه و متکلمان غیر شیعی نظیر ابن خزیمه (متولد 311 هجری) پیکارهای سنگین فکری آغاز شده بود و این مجادلات در قرون بعد به اوج رسید. علمای شیعه نظیر ثقه الاسلام کلینی (وفات 329 هـ. ق) و شیخ صدوق (متولد 381 هجری) و شیخ مفید (متولد 413 هجری) و سید رضی (متولد 406 هجری) و سید مرتضی (متولد 436 هجری) و شیخ طوسی (385 ـ 460 هجری) تعالیم امام علی (ع) را در آثار خود، بازگویی و تکرار می‌کردند. امّا علمای اهل تسنن، خصوصاً حنبلیان به راهی دیگر رفتند. به عنوان مثال ابن خزیمه که آثار و کتاب‌هایش مورد قبول بسیاری از اهل تسنن و مخصوصاً حنبلی‌ها است، موجودی از خداوند ترسیم می‌کند که «دارای دست و پا و چشم و صورت و انگشت و آرنج است و بر عرش و کرسی می‌نشیند و می‌خندد و نفس می‌کشد.» 4

اکنون به سراغ شاهنامه فردوسی می‌رویم. یک نگاه کوتاه به اشعار فردوسی نشان می‌دهد که اشعار توحیدی وی دقیقاً از کلمات مولای متقیان (علیه السلام) و پیشوایان شیعه الهام گرفته است. فردوسی ستایش جهان آفرین را سرآغاز هر سخن می‌داند:

نخستین سخن چون گشایش کنیم

جهان آفرین را ستایش کنیم

فردوسی آن‌گاه درباره خدای واحد چنین می‌سراید:

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

ز نام و نشان و گمان و برتر است

نگارنده برشده گوهر است

به بینندگان، آفریننده را

نبینی، مرنجان دو بیننده را

نیابد برو نیز اندیشه راه

که او برتر از نام و از جایگاه

یقین دان که هرگز نیاید پدید

به وهم اندر آن کس که وهم آفرید

سخن هر چه زین گوهران بگذرد

نیابد بدو راه جان و خرد

خرد گر سخن برگزیند همی

همان را گزیند که بیند همی

ستودن نداند کس او را چو هست

میان، بندگی را ببایدت بست

خرد را و جان را همی سنجد اوی

در اندیشه سخته 5 کی گنجد اوی

بدین آلت رای و جان و زبان

ستود آفریننده را کی توان

به هستیش باید که خستو 6 شدی

ز گفتار پیکار یکسو شوی

پرستنده باشی و جوینده راه

به ژرفی به فرمانش کردن نگاه

فردوسی در مقدمه داستان رستم و اکوان دیو بر این نکته تأکید می‌کند که خدا را باید به یکتایی ـ و آن چنان که قرآن کریم معرفی می‌کند ـ شناخت و این به‌خوبی نشان می‌دهد که در دوران وی، جدال متکلمان اهل تسنن و تشیع درباره ذات خداوند شدیداً رواج داشته است:

تو بر کردگار روان و خرد

ستایش گزین تا چه اندر خورد

ببین ای خردمند روشن روان

که چون باید او را ستودن توان

توخستو7 شوآن را که هست و یکی است

روان و خرد را جز این راه نیست

ایا فلسفه‌دان بسیار گوی

مپویم به راهی که گویی بپوی

ترا هر چه بر چشم سر بگذرد

نگنجد همی در دلت با خرد

سخن هیچ بهتر ز توحید نیست

به ناگفتن و گفتن او یکی است

خداوند در شاهنامه، قدرتی مطلق و فراگیر دارد و حکیم توس این نگرش را از قرآن آموخته است: اِنّ اللّهَ عَلی کل شیءِ قَدیر؛ «بدرستی که خداوند بر انجام هر چیز توانا است.»(بقره / 20)

فردوسی در اشعار بسیار این دانایی و توانایی را به زیباترین شکلی نشان داده است:

توانا و دانا و پاینده‌ای

خداوند خورشید تابنده‌ای

نخست آفرین کرد بر کردگار

توانا و دانا و پروردگار

توانا و دانا و دارنده اوست

سپهر و زمین را نگارنده اوست

جلوه‌های زیبا و شگفت انگیز آفرینش، حکیم توس را بر آن می‌دارد که بر آفریننده آن همه زیبایی و عظمت آفرین بگوید:

نبیذ ز بُن دیده بر تیغ کوه هم از بر شدن مرد گردد ستوه

بدان آفرین کان چنان آفرید ریا آشکارا نهان آفرید

او زورآوری و قدرت رستم را نیز از قدرت خداوند می‌داند و می‌گوید:

به رستم نگه کردم امروز من بر آن برز بالای آن پیلتن

ستایش گرفتن به یزدان پاک کزویست امید و زو بیم پاک

که پروردگار آن چنان آفرید به آن آفرین کو جهان آفرید

آفرین گفتن بر خداوند یادآور این پیام الهی است که در سوره مومنون (آیه 14) فرموده است:

فَتَبارکَ اللُّه اَحسنَ الخالقین؛ « در خور تعظیم است (آفرین باد بر خداوند) که بهترین آفرینندگان است.»

ستایش و آفرین گفتن حکیم توس همچنان ادامه می‌یابد و همچنان از شگفتی‌های زمین و آسمان و جهان سخن می‌گوید و بر این امر اصرار می‌ورزد که همه ذرّات جهان هستی به وجود خدای یکتا اعتراف می‌کنند:

بر آن آفرین، کافرین آفرید

مکان و زمان و زمین آفرید

هم آرام از اویست و هم کام از اوی

هم انجام ازویست و فرجام از اوی

سپهر و زمین و زمان کرده است

کم و بیش گیتی برآورده است

ز خاشاک ناچیز تا عرش راست

سراسر به هستی یزدان گواست

جز او را مخوان کردگار جهان

شناسنده آشکار و نهان

وزو بر روان محمد درود

به یارانش برتر یکی برفزود

همه پاک بودند و پرهیزکار

سخن‌هایشان برگذشت از شمار

کنون بر سخنها فزایش کنیم

جهان آفرین را نیایش کنیم

پی نوشت:

1. فضل الله رضا، نگاهی به شاهنامه، انتشارات انجمن آثار ملی، تهران، 1350، ص 13.

2. نهج البلاغه، خطبه 90، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص 185.

3. همان. ترجمه این بخش از خطبه از ترجمه آقای آیتی و دکتر شهیدی اخذ شد. امام علی (علیه السلام) در خطبه اوّل نهج البلاغه مشروحاً توحید ناب و خالص را بیان کرده است.

4. این اوصاف را ابن خزیمه به نقل از روایات متعدد کتاب «السنه» متعلق به احمد حنبل آورده است. ابن تیمیه (وفات 728 هـ. ق) عالم مشهور حنبلی قرن این مطالب فوق العاده عجیب را در کتاب‌های خویش آورده و آنها را پذیرفته است ابن تیمیه رهبر فکری و با بیان امروزی است. اندیشه های ابن خزیمه آن چنان ضد عقل و خرد انسانی است که فخر رازی با آنکه خود سنی و اشعری مسلک است در تفسیر مشهور خود ذیل آیه شریفه «لیس کمثله شی» نظرات او را به چالش کشانده است.

5. سخته: سنجیده.

6. خستو: مقر، معترف.
زندگى و اندیشه فردوسى

میراث باستانى هرقوم پشتوانه تاریخى اوست که در فرهنگ، تمدن، کتیبه ها و تفکر جمعى آن ها نهفته است. اگر نگاه به گذشته واقع بینانه، بى غرض و بر مبناى تحلیل و شناخت علمى باشد، مفید و چراغ راه آینده مى تواند باشد. این دیدگاه پیامدهاى زودهنگام خود را در فرهنگ قومى برجاى مى گذارد.پس از ورود آیین مبین اسلام به ایران در حیات سیاسى و اجتماعى و جهان بینى ایران تحول اساسى ایجاد شده و در این میان در ایران ریشه هاى تفکر و اندیشه اسلامى در اندیشه ایرانى تلفیق گشت.

حکومت هایى که پس از دو قرن اول هجرى در ایران استقرار یافتند مبناى اصول سیاسى و حکومتى خود را با مدل ایران وفق دادند و برعکس در سال هاى میانى سده سوم هجرى سلسله ایران که حکومت هاى مستقل را تشکیل مى دادند- همانند سامانیان- استقلال خود را از خلفا به دست آوردند.حکیم ابوالقاسم فردوسى، اندیشمندى است که پرچمدار تفکر ایرانى و عهد اسلامى است. به عبارت دیگر حلقه پیوند اندیشه ایران باستان و ایران اسلامى، توسط فردوسى ایجاد مى شود. طرز فکر، احساس، رشد اجتماعى، سطح فرهنگى، دلبستگى، طبقه  اجتماعى، تمکن و تحول مالى و دغدغه از میان رفتن فرهنگ و تفکر ایرانى از مهم ترین عواملى هستند که محرک و انگیزه حکیم فردوسى را براى تلاش در راه نجات گذشته و اندیشه ایرانى تشکیل مى دهند. تعلق فردوسى به طبقه «دهقان» در تحلیل شخصیت و کارکرد و ایده هاى او از مؤلفه هاى بسیار مهم براى ما هستند. طبقه اى متمول و فرهیخته که پیوند فکرى و نژادى و فرهنگى شان را با تمدن ایران کهن حفظ کرده بودند.

تمام اندیشه هاى فردوسى را مى توان از شاهکار ادبى اش استخراج کرد. در واقع سرمایه مالى و عمرش را بر سر گردآورى این اثر گذاشت. اما چرا او تمام بضاعتش را در این راه هزینه کرد؟ بحث ما بر سر شاهنامه نیست اما براى بررسى، تحلیل و بیرون کشیدن تفکر حکیم که بازتاب اندیشه ایران کهن و تاریخ آن است ما به شدت به شاهنامه محتاجیم. زیرا باورها و آداب و رسوم و جلوه هاى زندگى ایرانیان در آن پدیدار است. پشتکار حکیم فرزانه طوس این تفکر پویا و زنده را مجدداً احیا کرد و جهت داد. ایزد، دین، میهن، خرد، نزاکت فکر و بیان و رفتار مقولات اساسى در اندیشه فردوسى اند. به بیان دیگر فردوسى در طرح ریزى تفکرش به این مقوله ها و اصطلاحات توجه خاصى دارد. پس او هم درد اعتقاد و هم درد و تاریخ ایران را دارد. هیچ اندیشمند ایرانى همانند فردوسى به «خرد» بها و ارزش نداده است. «خرد» شالوده اصلى تفکر و اندیشه فرد است. از این دیدگاه او یک اندیشمند خلاق و مبتکر است.

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد

ستایش خرد را به از راه داد

خرد جسم و جان است چون بنگرى

تو بى چشم، شادان جهان نسپرى

خرد رهنماى و خرد دلگشاى

خرد راه دارد به هر دو سراى

اصطلاحاتى چون «ایزد» و «میهن» هم بیش از هر چیز در تفکر فردوسى به چشم مى خورد. او در موقعیت و زمانه اى حساس و مهم این وظیفه را به عهده گرفت و تفکر و اندیشه ایرانى به ارث رسیده از دوران کهن را نجات داد. تلفیق تفکرات دینى، میهنى، مذهبى، سیاسى و اجتماعى در دو مقطع قبل و بعد از اسلام، پردازش آن ها به گونه اى که جانبدارى بى مورد و از روى غرض ورزى از هر مقطعى باشد، به روش تحسین برانگیزى توسط اندیشمندى همانند فردوسى انجام شده است. در این مورد تقابل اندیشه و مناظره او با حاکمان وقت همانند محمود غزنوى و دفاع خردمندانه از فرهنگ و دستاوردى ایرانى مثال زدنى است.در اندیشه فردوسى هر گونه تغییر اجتماعى از وضعیت بد به شرایط مطلوب از پایین ریشه مى گیرد. به عبارتى تحول از پایین صورت مى گیرد. اعتراض او و دعوت پادشاه یا انسان ها به رفتار و اخلاق نیکو و رعایت موازین انسانى از او یک اندیشمند آرمانخواه مى سازد که همواره بهترین ها و ایده آل را مى جوید. نزد او مردم اجتماع، حاکم، نیازها همه مانند اعضا یک پیکره به یکدیگر متصل و وابسته اند، همانند یک سیستم منظم عمل مى کنند و نقصان در یک بخش اجتماع سایر بخش ها را با مشکل مواجه مى کند.

بدانگه شود شاد و روشن دلم

که رنج ستمدیدگان بگسلم

همانقدر که افسون و غبطه تاریخ کهن در تفکر او غلیان دارد، به همان میزان او پایبند اصول اسلام و تفکر شیعى خود است. مراتب ارادت فردوسى به خداوند و اهل بیت هیچگاه در لابه لاى تفکرات باستانى پنهان نمى شود و آزادانه بیان مى شود. او نمى خواهد محافظه کارى و عقیده اى را ابراز کند که سود شخصى در آن نهفته باشد و در پشت آن جهت توجیه پنهان شود و خود را آنگونه بنمایاند که برخلاف ذات و شخصیت او باشد.

اگر چشم دارى به دیگر سراى

به نزد نبى و على گیر جاى

بنابراین فردوسى اولین اندیشمند از حلقه متفکران ایران است که تلفیق میان دو بخش تاریخى ایجاد کرده است در نتیجه نوعى دیالکتیک را مى توان یافت که در واقع در اندیشه فردوسى هرچیز ضدخودش را دارد. در مقابل ایزد، اهریمن، مورد نکوهش قرار مى گیرد و بدى ها و رذایل در برابر نیکى و روشنایى رنگ مى بازد. به بیان دیگر نقطه آغازین و حرکت اندیشه و پایان تفکر او به وحدانیت خدا ختم مى گردد. خداوند گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر و خداوندگار جهان و خرد که همه هستى و جهان ها به دست اوست، از حد تصور و گمان و توصیف برتر است.در بحث باورهاى دینى خردمندانه و روشن بینانه عمل کرده. روشن بینى و واقع نگرى حکیمانه او موجب شده که او هیچگاه مناقشات نژادى را با معتقدات مذهبى نیامیزد و دلبستگى به میراث تمدن ایران وى را از مدح خاندان اهل بیت (ع) غافل نمى کند.

تو را دانش و دین رهاند درست

در رستگارى ببایدت جست

اگر دل نخواهى که باشد نژند

نخواهى که دایم بوى مستمند

به گفتار پیغمبرت راه جوى

دل از تیرگى ها بدین آب شوى

در قسم اندیشه سیاسى هم کارکرد فردوسى قابل تحسین و توجه است. تمامى ابعاد و چهارچوب نظام سیاسى حاکم در ایران باستان در تفکر و خیال او مجسم و تصویر شده است. فردوسى تفکر را که در اندیشه سیاسى معاصر با نام «خدا، شاه، میهن» معروف است از حوادث، رخدادها و ساختار سیاسى و طبقاتى ایران کهن بیرون مى کشد و به زیبایى آن را پالایش مى کند. در نظام سیاسى ایران قبل از اسلام و حتى پس از آن پادشاه در رأس هرم قدرت قرار داشت و مردم در قاعده این هرم به منزله رعایاى او محسوب مى شدند. پادشاه حکم پدر و سرپرست آن ها را داشت. در واقع خداوند قدرت را همچون امانتى به او سپرده بود تا او به شایستگى براى اداره سرزمین و رعایایش از آن بهره بگیرد. در نظام سیاسى مورد نظر فردوسى میان رعایا و پادشاه حائل و مانعى وجود ندارد. رعیت مى تواند بلاواسطه با پادشاه ارتباط برقرار نماید و حرف بزند. حاکم ستمگر و بى احساس که میان خود و رعایا فاصله ایجاد کند نزد فردوسى منفور است. مثلاً در پندنامه کیقباد به فرزندش کیخسرو بر روى عدل و داد و پرهیز از ثروت اندوزى حاکمان تأکید شده است.

گرانمایه کیکاووس را بخواند

ز داد و دهش چند با او براند

توگر دادگر باشى و پاک راى

همى مزد یابى به دیگر سراى

وگر آز گیرد سرت را به دام

بر آرى یکى تیغ تیز از نیام

فردوسى به منزلت انسان از همان دیدگاه اشرف مخلوقات مى نگرد. این انسان قتل و فساد نمى کند و از ظلم و ستم به همنوع خود رویگردان است. مختار است نه تابع جبر و تقدیر و به واسطه همین اختیار مستوجب کیفر و پاداش مى شود. انسان و جهان فانى اند و نام نیک ماندگار است. براى رسیدن به «مهترى و عظمت» باید از جان گذشت. تربیت صحیح و ارتباط میان والدین و فرزندان رکن اساسى قوام و بنیاد خانواده است که اجتماع نیز به تبع آن شکل مى گیرد. اجتماع سالم و پویا که در آن معیارهاى اخلاقى رعایت شود. فردوسى اجتماع فاضله را آرزو مى کند. او حسرت از دست رفتن چنین اجتماعى را مى خورد که معتقد بوده ایران در عهد کهن از آن برخوردار بوده منتها عملکرد موبدان احمق و دگم در تحمیل عقاید زرتشتى تحریف شده و برخى فرمانروایان فرهنگ و تمدن و تمام بضاعت ایرانیان را نابود کردند. فردوسى هیچگاه اجتماع طبقاتى و سلطه طبقه اى به طبقه دیگر را نمى پذیرد اما قائل است به این که نظم و سلسله مراتب و عدالت که هر چیز را در جاى خود قرار داده است، مى تواند به ارتقاى جامعه به وضع آرمانى کمک کند و باید این سلسله مراتب رعایت شود و هر چیز و هر کس در جایگاه خود قرار گیرد.

بدان اى گرامى نیکو نهاد

بباید که کوشى به عدل و به داد

به داد و دهش گیتى آباد دار

دل زیردستان خود شاد دار

فردوسى معتقد است که تهذیب اخلاق، توحید و ستایش خداوند، پیامبر اسلام (ص) و خاندان اهل بیت(ع)، پایگاه خرد و دانش، سنخورى و آداب معاشرت، عدل و داد، جبر و اختیار، قانونمند بودن جهان و انسان، استقلال سیاسى کشور، حقوق و آزادى هاى مدنى انسان و… تمام مفاهیمى که در اجتماع سیاسى و انسانى لازم الاجرا هستند باید در اداره جامعه مدنظر قرار گیرد و او به طورهمه جانبه به این مفاهیم پرداخته است.

زنان

فردوسى پایگاه واقعى زنان را مى شناسد و پرداختن به این قشر بخش وسیعى از اندیشه اش را به خود اختصاص داده است. زنان در نایل شدن اجتماع به اهداف آرمانى خود نقش بسزایى دارند. زنان نباید پرده درى کنند و حجب و حیا و پیروى از شوهر را فراموش کنند ضمن آن که نمى توانند رازدار باشند. در تفکر او حقوق زن تضمین و رعایت شده اما این به معناى هرزگى و سوءاستفاده و بى بندوبارى نیست. اگر در وجود او گوهرى چون عفت وجود دارد و از دامن او مرد به معراج مى رود و بهشت زیرپاى اوست پس سرنوشت اجتماع با عملکرد مثبت آن ها گره مى خورد. کارکرد زنان در پى ریزى شهرآرمانى مورد نظر فردوسى اساسى است.

ز پاکى و از پارسایى زن

که هم غمگسار است و هم رایزن

اگر پارسا باشد و رایزن

یکى گنج باشد پراکنده زن

حجاب، حسن شوهردارى، پاکدامنى و تربیت فرزند نیکو عمده ترین ویژگى هایى است که به عنوان زینت و گوهر براى زن در اندیشه شرقى ایران مطرح است و فردوسى هم روى همین نکات تأکید مى ورزد. در شاهنامه از حضرت فاطمه زهرا (س) و زینب کبرى (س) به عنوان نمونه هاى ایده آل در مورد زن و الگو یاد شده است.

حاکم و فرمانروا

فردوسى حاکم و پادشاه مستبد، لاقید، خودسر و بى اعتنا نسبت به سرنوشت رعایا و استقلال کشور را به شدت مورد انتقاد قرار مى دهد و مطرود مى داند. به عبارتى او فاقد فرّه ایزدى است. همان نیروى مشروعیت دهنده به پادشاه که حکومت  او را قانونى مى کند و لباس مشروع حق الهى و تأیید مردم براى حاکمیت که پادشاه از آن برخوردار است، اما اگر حاکم یا پادشاهى این موازین را زیر پا بگذارد و رعایت نکند نه تنها فره ایزدى و حق را از دست مى دهد بلکه مردم هم علیه چنین حاکمى شورش و قیام مى کنند و او را به حق از قدرت خلع مى نمایند زیرا او فاقد لیاقت و شایستگى براى تکیه زدن بر اریکه مقدس حکمرانى و پادشاهى ایران است.

موارد فراوانى از این نوع خلع فرمانروا به واسطه از دست دادن فّره یا ظلم و ستم در تفکر فردوسى منعکس در شاهنامه داریم. قیام علیه جمشید، ضحاک، قباد و… جمشید که منشاء خدمات فراوانى شده بود به علت ادعاى خدایى کردن، ضحاک به سبب ظلم و ستم فزاینده و نابودى قشر جوان براى استفاده از مغز سرشان (تغذیه مارهاى دوش ضحاک از مغز سر جوانان ایرانى بود) و سرانجام قباد ساسانى به واسطه ایجاد قحطى و احتکار غلات، خشم و قیام مردم را علیه خود برانگیختند. پس یک اندیشه انقلابى در کنه اندیشه ایرانى وجود داشته است.

به طور کلى حکیم فردوسى دغدغه میهن، دین و گذشته ایران را داشت. او به دنبال این مسأله بود که اندک منابع و اسناد کهن باقیمانده از بین نرود و به راستى آن را از گزند و خطر نابودى حفظ کرد. ضمن این که او به سایر ملت ها و عقاید هم احترام مى گذارد و هرگز در هیچ جایى کمترین توهین به آن ها روا نمى دارد و سخن رکیک و زشت بر زبان نمى آورد. اگر او یک متفکر بزرگ میهنى است که به وطن و گذشته اش عشق مى ورزد اما تعصب بر او غلبه نکرده و این علاقه مندى موجب نشده او از طریق انصاف و اعتدال خارج شود و دیگر مردمان ملت ها و باورها و نژادشان را تحقیر کند.

او خواستار ترقى و خیر و تعالى براى همه بشریت مى باشد. غلبه نور و روشنایى بر تاریکى و جهالت، نیکى ها و خیرات بر شر و بدى ها و پلیدى ها، موضوعى نیست که فردوسى به سهولت از آن بگذرد. همه این تضادها لازمه اجتماع انسانى اند. باید باشند. اگر بدى نباشد، خوبى مفهوم و ارزش ندارد منتها هدف انسان و هر عقل سلیم و تفکرى نیل به کمال و خیرات است. فردوسى هم این را مى خواهد. او سوداى بازگشت مجدد عظمت گذشته ایران را دارد که این بار بر معیارهاى بهتر و انسانى استوار شود و حاکمیت مطلقه در هر وجهى کنار برود. به همین علت او همواره بر حاکم، پهلوان یا فرد بى اخلاق، بى دین، بى هویت و اصل و نسب، بى خانواده، بى تفکر و خرافه گرا و… مى تازد. او جانبدار علم و روشنایى، بهزیستى، راستى و صداقت است و نسبت دادن هرگونه اتهام ناروا از قبیل، تعصب، جانبدارى از نظام پادشاهى منفى، ملى گرایى افراطى و غلط و کورکورانه به او، دور از انصاف، عقل و منطق است متفکرى که ضمن ارادت به میهن، مردم و خاک، اندیشه هاى فراملى دارد و به انسانیت و بشردوستى معتقد و پایبند است.

بى آزارى و سودمندى گزین

که این است فرهنگ و آیین و دین

مریزید خون از پى تاج و گنج

که بر کس نماند سراى سپنج

مگو اى برادر سخن جز به داد

که گیتى سراسر فسون است و باد

منابع:

۱- بازخوانى شاهنامه، تاملى در اندیشه هاى فردوسى، مهدى قریب، نشر توس تهران ۱۳۶۹.

۲- نگاهى به شاهنامه، فضل الله رضا، نشر انجمن آثار ملى تهران ۱۳۵۱.

۳- با نگاه فردوسى، مبانى نقد خرد سیاسى در ایران، باقر پرهام نشر مرکز تهران ۱۳۷۷.

۴- آخرین فردوسى، محمدجعفر محجوب نشر مروارید تهران ۱۳۷۸.

۵- بهشت سخن، مهدى حمیدى، نشر پاژنگ تهران ۱۳۷۱.

۶- اطلاعات سیاسى اقتصادى، تیر و مرداد ۱۳۷۷.

۷- حماسه ملى ایران، تئودور نلوکه، ترجمه بزرگ علوى، نشر سپهر، تهران ۱۳۵۱.

۸- بلور کلام فارسى، رحیم  رضازاده ملک، نشر فکر روز، تهران ۱۳۷۸.

۹- نفرین، ادموند گاس، ترجمه منوچهر امیرى، نشر توس، تهران ۱۳۶۱.

۱۰- فردوسى و شاهنامه، ا. استاریکوف، ترجمه رضا آذرخشى، نشر کتاب هاى جیبى، تهران ۱۳۴۶.

۱۱- داستان داستان ها، محمدعلى اسلامى ندوشن، نشر آثار ملى، تهران، ۱۳۵۱.

۱۲- پژوهشى در اندیشه هاى فردوسى، فضل الله رضا، نشر علمى فرهنگى تهران ۱۳۷۱.

۱۳- بهین نامه باستان، محمدجعفر یاحقى، نشر آستان قدس رضوى ۱۳۷۰.

۱۴- آثار الباقیه عن القرون الحالیه، ابوریحان بیرونى، ترجمه اکبر داناسرشت.
منبع: سایت سراج

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید