دروغ از جمله گناهان کبیره، بلکه زشتترین گناهان و خبیثترین آنها است. صفتی است که انسان را در دیدهها خوار، و در نظرها بیوقع و بیارزش میسازد. و سرمایه خجالت و شرمندگی، و باعث دل شکستگی و رنج و اندوه می گردد. سبب و اساس ریختن آبرو در نزد خلق خدا، و باعث سیاهروئی دنیا و آخرت است. و آیات در مذمّت این صفت بسیار، و احادیث در نکوهش آن بیشمار است.
خداوند کریم میفرماید: « إنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ[1]» یعنی: «این است و جز این نیست که: به دروغ، افترا میبندند کسانی که ایمان به خدا ندارند». حضرت پیغمبر – صلّی اللّه علیه و آله – فرمود که: «هرگاه مؤمنی بدون عذر شرعی، دروغ بگوید، هفتاد هزار فرشته بر او لعنت میکنند. و از دل او تعفّن و گندی بلند میشود و میرود تا به عرش میرسد. و خدای – تعالی – به سبب آن دروغ، گناه هفتاد زنا بر او مینویسد، که آسانترین آنها زنائی باشد که با مادر خود کرده باشد». و از آن سرور پرسیدند که: «آیا ممکن است مؤمن، ترسو باشد؟ فرمودند: بلی. عرض کردند: ممکن است مومن بخیل باشد؟ فرمود: بلی. عرض شد که: ممکن است مومن دروغگو باشد؟ فرمود: نه». و فرمود که: «دروغ، رزق و روزی آدمی را کم میکند».
و نیز از آن بزرگوار روایت شده است که: «وای بر کسی که سخن گوید به دروغ، تا حاضران را بخنداند. وای بر او وای بر او وای بر او». و فرمود: «گویا مردی به نزد من آمد و گفت: برخیز. برخاستم با او روانه شدم تا رسیدم به دو نفر، یکی نشسته بود و دیگری ایستاده، در دست او قلابی از آهن بود آن را فرو میبرد به یک طرف سر او و میکشید تا به شانه او میرسید، بعد از آن بیرون میآورد به طرفی دیگر فرو میبرد. من گفتم این چه عمل است؟ گفت: این مرد نشسته مردی است دروغگو، که به این نحو در قبر، عذاب میشود تا روز قیامت». و فرمود: «شما را خبر دهم به بزرگترین گناهان کبیره، و آن شرک به خدا، و آزردن والدین، و دروغ است». و حضرت امیر المؤمنین – علیه السّلام – فرمود که: «بندهای مزّه ایمان را نمییابد تا دروغ را ترک کند، خواه دروغ از روی شوخی و هزل باشد یا از جدّ». و حضرت امام محمد باقر – علیه السّلام – فرمود که: «خدای – تعالی – برای بدی، قفلهایی را قرار داده است، کلید این قفلها شراب است، و دروغ بدتر است از شراب». و فرمود که: «دروغ، خراب کننده بنای ایمان است». و از حضرت امام حسن عسکری – علیه السّلام – روایت شده است که: «تمام اعمال زشت در خانهای است و کلید آن خانه دروغ است». و مخفی نماند که: بدترین انواع دروغ، دروغ بر خدا و رسول و ائمه – علیهم السلام – است، یعنی: کسی مسألهای گوید که: مطابق با واقع نباشد، یا حدیثی دروغ نقل کند و امثال اینها.
و همین قدر در مذمت دروغ بر ایشان کافی است که: «روزه را باطل میکند». و باعث وجوب قضا و کفاره میشود بنابر اقوی، همچنان که در کتب فقهیه نوشته شده است.
و مخفی نماند که در چند جا، دروغ را تجویز کردهاند:
اول: در جایی که: اگر مرتکب دروغ نشود مفسدهای بر آن مترتّب شود، یا ضرری به خود برسد، یا باعث قتل مسلمانی یا بر باد رفتن شرف و حیثیت او یا آبروی او یا مال قابل توجه او بشود، که در این صورت جایز، بلکه واجب است. پس اگر ظالمی کسی را بگیرد و از مال او بپرسد، جایز است انکار کند. یا ستمگری او را بگیرد و از عمل بدی که میان خود و خدا کرده باشد سؤال کند جایز است که بگوید: نکردهام. و همچنین هر که بپرسد از کسی از معصیتی که از او صادر شده باید اظهار آن نکند، زیرا اظهار گناه، گناهی دیگر است. و اگر از عیب یا مال مسلمانی از او بپرسند کنند جایز است انکار آن، بلکه در همه این صورتها واجب است.
دوم: در وقتی که میان دو کس دلتنگی و فسادی باشد جایز است که کسی برای اصلاح میان ایشان، دروغی از زبان هر یک به دیگری بگوید تا رفع فساد بشود. و همچنین هرگاه از خود شخصی سخنی سرزده باشد یا عملی صادر شده باشد که اگر راست را بگوید باعث فتنه یا دشمنی مؤمنی یا فسادی شود جایز است که انکار آن را کند. و اگر کسی آزرده شده باشد و رفع آن موقوف باشد به انکار سخنی که گفته باشی یا عملی که کرده باشی جایز است انکار آن.
سوم: هرگاه زن، چیزی از شوهر بخواهد که قادر نباشد یا قادر باشد اما بر او واجب نباشد، جایز است به او وعده دهد که: میگیرم، اگر چه قصد او نباشد گرفتن آن و نگیرد.
و همچنین هرگاه کسی را که زنان متعدّده باشد جایز است که به هر یک بگوید: من تو را دوست دارم، اگر چه مطابق واقع نباشد.
چهارم: هرگاه بچه ای را به دنبال کاری بفرستی و او خوشش نیاید مثل مکتب رفتن یا شغلی دیگر، جایز است که او را وعده دهی یا بترسانی که: با تو چنین و چنان خواهم کرد، اگرچه منظور تو کردن آن نباشد.
پنجم: در جهاد و جنگ با دشمنان دین اگر به دروغ و مکر و حیله بتوان کار کرد که بر آنها پیروز شد.
و حاصل کلام آن است که: در هر جایی که فایده مهمّه شرعیّه بر آن مترتّب شود و تحصیل آن موقوف به دروغ باشد جایز است دروغ گفتن. و اگر بر ترک دروغ، مفسده شرعیّه مترتّب شود واجب میشود. و باید از حدّ ضرورت و احتیاج، فراتر نرفت و دروغ گفتن در تحصیل زیادتی مال و منصب و امثال اینها از چیزهائی که آدمی مضطر به آنها نیست حرام، و مرتکب آن آثم و گناهکار است.
توریه کردن و بدان که: در هر مقامی که دروغ گفتن حسب شرع رواست، تا توانی در آن، دروغ صریح مگوی، بلکه توریه کن. یعنی: سخنی بگوی که ظاهر معنی آن راست باشد – اگر چه آنچه را شنونده از آن میفهمد دروغ بوده باشد – تا نفس عادت به دروغ نکند.
مثل اینکه: بعد از آنکه ظالمی از مکان کسی سؤال کند، بگو: خدا بهتر میداند که کجاست. یا عالم الغیب خداست. یا بگو: سراغ او را از مسجد بگیر درصورتی که می دانی در مسجد نیست.
و اگر از گناهی که از تو صادر شده استفسار کنند، بگو: خدا نخواسته باشد یا نخواسته است که من چنین عملی کنم. یا بگو: استغفر اللّه. یا پناه به خدا اگر چنین کاری کرده باشم.
یا اگر سخنی در حق کسی گفته باشی و خواهی به انکار، رفع ملال او را کنی، بگو:
احترام تو از آن بیشتر است که چنین شخصی بتواند سخنی در حق تو بگوید و امثال اینها.
و آنچه متعارف است که میگویند: صد مرتبه فلان سخن را به تو گفتم، یا هزار مرتبه فلان عمل را از تو دیدم، یا پنجاه مرتبه به خانه تو آمدم درحالی که این عدد متحقق نشده این دروغ نیست و گناهی بر آن نیست، زیرا: این از بابت مبالغه و تأکید است، نه قصد این عدد به خصوص، به شرط آنکه امر مکرّر واقع شده باشد.
و همچنین جایز است انواع «مجازات»[2] و «استعارات»[3] و تشبیهات، که مراد از آنها حقیقت آنها نیست.
دروغهای حرامی که مردم در آنها سهل انگارند:
و از جمله دروغهایی که مردم آن را آسان میدانند و در واقع حرام است، آن است که: کسی وارد شود بر دیگری که مشغول خوردن باشد و او را تکلیف کند به خوردن غذا و او گرسنه باشد و بگوید: اشتها ندارم – بدون غرض صحیح شرعی -. مثل حرام دانستن آن غذا.
و از جمله دروغهای متعارف که از گناهان بزرگ، و آسیب آن عظیم است آن است که میگویند: خدا میداند که چنین است. و حال اینکه میداند که چنین نیست و خدا خلاف آن را میداند.
و از عیسی بن مریم منقول است که: «این بزرگ ترین گناهان است در نزد خدا». و در بعضی روایات رسیده است که: «چون بنده، خدا را گواه گیرد بر امر خلاف واقعی، خداوند عالم گوید: از من ضعیفتری نیافتی که مرا بر این امر دروغ، شاهد آوردی». و از جمله انواع دروغ، بلکه شدیدترین و بدترین آنها شهادت دروغ است. و حضرت رسول – صلّی اللّه علیه و آله – کسی را که شهادت دروغ بدهد با بتپرست مساوی قرار داد». و از آن جمله، به دروغ قسم یاد کردن است..
و حضرت رسول خدا – صلّی اللّه علیه و آله – فرمودند: «کسی که متاع خود را به قسم دروغ بفروشد، از جمله کسانی است که خدای – تعالی – در روز قیامت با او سخن نمیگوید. و نظر رحمت بر او نمیافکند. و عمل او را قبول نمیکند». بلکه قسم بسیار خوردن راست، مذموم است. و نام بزرگ «ملک علام الغیوب» را به سبب هر چیز جزئی حقیر در میان آوردن، سوء ادب است.
و در حدیثی وارد است که: «خدای – تعالی – فروشنده ای را که بسیار قسم خورد دشمن دارد». و از احادیث استفاده میشود که: «قسم بسیار خوردن، باعث تنگی روزی و فقر میگردد».
و از جمله دروغها، خلف وعده نمودن است، و آن نیز حرام است. و وفای به شرط و وعده، واجب و لازم است.
حضرت پیغمبر – صلّی اللّه علیه و آله – فرمود که: «هر که ایمان به خدا و روز جزا دارد باید چون وعده نماید، به آن وعده وفا کند».
و آن سرور، کسی را که وعده کند و تصمیم بر وفای به آن را نداشته باشد از جمله منافقین شمرده. و از جمله دروغهایی که اکثر مردمان به آن مبتلا هستند و بدترین انواع دروغهاست، دروغ گفتن با خداست، که آدمی مطلبی در نماز به خدا، یا مناجات به پروردگار عرض کند و از آن، در خدمت آن جناب خبر دهد و آن خلاف واقع باشد. مثل اینکه: چون داخل نماز شود بگوید:
« إنّی وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذی فَطَرَ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ[4]» یعنی: «متوجّه ساختم روی دل خود را به خداوندی که آسمانها و زمین را آفرید».[1] . سوره نحل، آیه 105.
[2] . جمع «مجاز» است، به معناى کلمهاى که در غیر معنى حقیقى خود استعمال شود. و آن معنى از جهتى شباهت به معنى اصلى داشته باشد.
[3] . جمع «استعاره» است. یعنى استعمال کلمهاى در غیر معنى حقیقى خودش به صورت عاریه، یا آوردن یکى از دو طرف تشبیه (مشبه یا مشبه به) در کلام و در به زبان نیاوردن طرف دیگر.
[4] . سوره انعام، آیه 79.
@#@ و در آن وقت دل او از این مطلب بیخبر باشد. و در کوچه و بازار و حجره و دکان به صد هزار فکر بیهوده مشغول باشد، زیرا در آن وقت آنچه عرض کرده دروغگو است. و در خدمت پروردگار و حضور ملائکه «بزرگ» به چنین دروغی اقدام نموده.
و همچنین چون میگوید: « ایَّاکَ نَعْبُدُ وَ ایَّاکَ نَسْتَعینُ[1] یعنی: «ترا پرستش میکنم و بس، و یاری و استعانت و مددکاری تو میخواهم و بس». وقتی راست است که: دنیا و آخرت در نظر او بیاعتبار، و ذرّهای از دین خود را در مقابل همه دنیا ندهد، چون اگر چنین باشد دنیاپرست خواهد بود. و باید امید یاری و چشم مددکاری از احدی به جز ذات پاک باری نداشته باشد و الا در گفتن این مطلب، دروغگو خواهد بود. و چه زشت بنده و قبیح شخصی باشد که در حضور پروردگار خود ایستاده باشد و به دروغگویی مشغول باشد، و بداند که: او دروغ او را میداند. زهی بیشرمی و قباحت و بیحیائی و بی شرمی.
اجتناب از دروغ، و طریقه خلاصی از آن
چون حرمت دروغ را دانستی، پس اگر اعتقاد به خدا و رسول، و ایمان به روز جزا داری، باید از آن اجتناب کنی و خود را از آن نگاه داری.
و طریقه خلاصی از آن، این است که: پیوسته آیات و اخباری که در مذمّت آن رسیده در پیش نظر خود داشته باشی و بدانی که: دروغ گفتن، باعث هلاکت ابدی و عذاب اخروی است. پس از آن، ملاحظه نمایی که هر دروغگویی در نظرها ساقط، و در دیدهها خوار و بیاعتبار، و احدی اعتناء به سخن او نمیکند، و پست و ذلیل و خوار میگردد.
راستی کن که راستان رستند در جهان راستان قوی دستند
دروغ گفتن مایه رسوایی
و اغلب اوقات آن است که: دروغ گفتن، باعث رسوایی و فضیحت، و بازماندن از مقاصد و مطالب میگردد. و عزت انسان تمام میگردد.
در کتاب «حبیب السیر» [2]نوشته شده است که: «سلطان حسین»، [3] میرزای بایقرا که پادشاه خراسان و زابلستان بود، امیر حسین ابیوردی را به «عنوان سفیر» نزد «سلطان یعقوب میرزا»، [4]پادشاه آذربایجان و عراق فرستاد، و امر کرد که: سوغات بسیار و هدایای بیشمار با او همراه نمایند. و مقرر کرد که: از کتابخانه مخصوص، کتاب های نفیسی را به او بد هند که برای سلطان یعقوب ببرد. از آن جمله امر کرد که: «کلّیّات جامی» [5]را که در آن وقت، تازه و بسیار مطلوب بود و در نظرها مرغوب، به او دهند. در وقتی که ملا عبد الکریم کتابدار، کتابها را به امیر حسین تسلیم مینمود سهوا «فتوحات مکی» را که در حجم و جلد، به کلّیّات مذکور شباهت داشت به امیر داد و امیر آن کتاب را احتیاط نکرده مضبوط نمود و روانه شد.
چون به تبریز رسیده به حضور سلطان رفت، سلطان از او دلجویی نموده و از رنج راه پرسید و گفت: حتماً در این مسافت دور از طولانی بودن مسیر خسته شده ای. امیر حسین چون اشتیاق سلطان یعقوب را به کلّیّات جامی شنیده بود جواب داد که بنده را در راه، رفیقی بود که در هر منزل به آن مشغول بودم و به آن جهت دچار خستگی و دلتنگی نمی شدم..
سلطان از حقیقت، سوال نمود، جناب امیر گفت که: کلّیّات مولانا جامی که حضرت سلطان هدیه به جهت سرکار پادشاه فرستاد همین که اندکی خستگی و دلتنگی رخ می داد به مطالعه آن مشغول می شدم. پادشاه از شدت اشتیاق فرمود: بگو بروند و کلّیّات را بیاورند.
امیر حسین کسی را فرستاده آن مجلد را آوردند. چون گشودند معلوم شد که «فتوحات مکّی» است نه «کلّیّات جامی». و در عرض راه مطلقا مطالعه کلّیّات جامی اتفاق نیفتاده و به این سبب، امیر، خجالت زده و شرمسار، و از درجه اعتبار افتاد.
بلی: بجز راستی هر چه باشد خطاست.
و از جمله اسباب رسوایی دروغگو، آن است که: خدای – تعالی – فراموشی را به او مسلّط ساخته و به این جهت دروغی را که میگوید فراموش میکند و خلاف آن را میگوید و رسوا میشود.
حضرت امام جعفر صادق – علیه السّلام – فرمود که: «از جمله چیزهایی که خدای – تعالی – بر دروغگو گماشته است فراموشی است». و از این جهت، مشهور شده است که: دروغگو حافظه ندارد.
و بعد از ملاحظه اینها، در فواید ضدّ دروغ، که صدق باشد تأمّل کنی و بعد از این، اگر دشمن خود نباشی در هر سخنی که میگویی ابتدا تدبّر و تفکّر کنی تا دروغی در آن نباشد. و از همنشینی فسّاق و دروغگویان، اجتناب کنی تا راستگوئی عادت تو گردد.
صدق و راستگویی
ضدّ دروغگویی، صدق است، که راستگویی است. و آن شریف ترین صفت درونی و بالاترین اخلاق ملکیه است.
خداوندگار عالم میفرماید: « اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ[6]». یعنی: «بپرهیزید از خدا و با راستگویان بوده باشید». و از حضرت رسول – صلّی اللّه علیه و آله – روایت شده است که: «شش خصلت از برای من قبول کنید تا من بهشت را از برای شما متقبّل شوم: هرگاه یکی از شما خبری دهد دروغ نگوید. و چون وعده نماید تخلّف نورزد. و چنانچه امانت قبول نماید خیانت نکند. وچشمهای خود را از نامحرم بپوشد. و دستهای خود را از آنچه نباید به آن دراز کند نگاهدارد. و فرج خود را محافظت نماید». و از دو امام بزرگوار امام محمد باقر و امام جعفر صادق – علیهما السلام – روایت شده است که: «به درستی که مرد به واسطه راستگویی به مرتبه صدیقان میرسد». و از حضرت صادق – علیه السّلام – منقول است که: «هر که زبان او راستگو باشد، عمل او پاکیزه است. و هر که نیّت او نیک باشد، روزی او زیاد میشود. و هر که با اهل خانه خود نیکویی کند، عمر او دراز میشود». و فرمود که: «نظر به طول رکوع و سجود کسی نکنید وفریب آن را نخورید، زیرا:
میشود این امری باشد که به آن عادت کرده باشد، و به این جهت نتواند ترک کند. و لیکن نظر به صدق کلام و امانتداری او کنید، و به این دو صفت، خوبی او را دریابید». و مخفی نماند که: همچنان که صدق و دروغ در سخن و گفتار است، همچنین در کردار و اخلاق و مقامات دین نیز یافت میشود.
کذب در کردار و اعمال
و اما دروغ در کردار و اعمال آن است که: در ظاهر اعمالی از او سرزند که دلالت کند بر خوبی در باطن او، در حالی که باطن او از آن بیخبر بوده باشد، یعنی: باطن او موافق ظاهر نباشد. و صدق در آن، این است که: باطن و ظاهر یکسان و مطابق بود. یا باطن از ظاهر بهتر و آراستهتر باشد. و این مرتبه از صدق، بهتر و با فضیلت تر از صدق در گفتار است.
و از این جهت مکرر پیامبر اکرم این مرتبه را از حضرت آفریدگار مسئلت مینمود. و در اخبار وارد است که: «چون پنهان و آشکار بنده مؤمن یکسان بوده باشد خداوند عالم به او بر ملائکه مباهات میکند و میفرماید: بنده حق من این است». بعضی از بزرگان فرموده است که: «کیست مرا نشان دهد به شخصی که چشم او در تاریکی شبها گریان است. و لب او روزها در محافل، خندان باشد».
اذا السرّ و الاعلان فی المؤمن استوی فقد عزّ فی الدارین و استوجب الثّناء یعنی: هرگاه پنهان و آشکار بنده مؤمن، مساوی باشد، در دو جهان، عزیز و مستوجب آفرین و ستایش است.
و ان خالف الاعلان سرّا فما له علی سعیه فضل سوی الکدّ و العنا و اگر ظاهر او مخالف باطن باشد، و ظاهر را به اعمال خیر آراسته و باطن او بیخبر باشد، هیچ اجر و مزدی از برای عمل او نیست مگر زحمت و رنجی که کشیده است.
کما خالص الدینار فی السوق نافق و مغشوشه المردود لا یقتضی المنی همچنان که طلای بیغش در بازار، رایج و در عوض آن هر چه خواهی میدهند، و آنچه در آن غش باشد به تو ردّ میکنند، و آرزوی تو از آن بر نمیآید، و شکی نیست هر عملی را که در آن غش باشد که ظاهر آن آراسته و باطن آن موافق ظاهر نباشد، به تو رد میشود.
کذب در اخلاق و مقامات دین
اما دروغ در اخلاق و مقامات دین، آن است که ادعای صفاتی چند کند، چون:
خوف از خدا و رجا و صبر و شکر و تسلیم و رضا و معرفت و زهد و امثال اینها، و اسم آنها را بر خود ببندد و از حقیقت و آثار آنها بیخبر باشد. و در او از لوازم آنها اثری نباشد. و چنین شخصی نیز کاذب است. مثلا ملاحظه میکنیم که چنانچه کسی از پادشاهی قهار، یا فرمانروایی صاحب قدرت به جهت خیانتی که از او سرزده یا تقصیری که مرتکب شده بترسد چهره او زرد، و نفس او سرد، و خواب و خوراک بر او دشوار، و زندگی و خوشی بر او ناگوار، خاطر او پریشان، و اعضا و جوارح او مضطرب و لرزان میشود. بلکه چه بسار باشد که: ترک اهل و عیال و مال و منال خود میکند. و در شهر و دیار غربت به تنهائی و مشقت میگذراند. و این همه از خوف و بیم آن کسی است که از او ترسیده. و این خوف، خوف صادق، و صاحب آن خائف است.
و اما کسی که ادعای ترس از پروردگار، و ترس از عقرب و مار جهنم میکند، هیچ اثری از آن در چهره و حالاتش ظاهر نمی باشد. بلکه شب و روز به خورد و خواب مشغول، و عمر او به عیش و عشرت صرف می گردد، هر ساعتی چندین گناه از او صادر، و هر روزی معصیتی را مرتکب میگردد. و چنین شخصی کاذب، و اسم خائف را بر خود بسته است.
و مخفی نماند که این مقامات و مراتب را نهایتی متصوّر نیست تا ممکن باشد احدی به نهایت آنها برسد. بلکه از آنها هر کسی را یک نصیبی دادهاند.
و از این سبب بود که: «خاتم انبیاء – صلّی اللّه علیه و آله – چون حضرت جبرئیل را به صورت اصلی او دید که پرهای او از مشرق تا مغرب را فرو گرفته بیهوش گشته به زمین افتاد.[1] . سوره فاتحه الکتاب، آیه 5.
[2] . کتاب «حبیب السیر فی اخبار افراد البشر» تألیف «غیاث الدین محمد بن همام الدین متوفاى 942 یک دوره تاریخ فارسى است که: شامل زندگى ائمه – علیهم السّلام – و تاریخ بنى امیه و بنى عباس و پادشاهان و علما و سادات مىباشد. و در خاتمه، پارهاى از وقایع شگفت، و عجایب مخلوقات را نیز بیان نموده است. رک: الذریعه، ج 6، ص 244.
[3] . «سلطان حسین بایقرا» از مشهورترین پادشاهان تیمورى است، که در بارش، در هرات مجمع اهل دانش و کمال بوده. و مدرسه و کتابخانه بزرگى در هرات تأسیس کرد که تا آن زمان کسى نظیر آن را ندیده بود. و قریب ده هزار طالب علم یا دانشجو در آن مدرسه به تحصیل مىپرداختند. رک: تاریخ ایران زمین، ص 257.
[4]. «سلطان یعقوب میرزا» پادشاه آذربایجان و عراق بود که پس از کشتن برادرش به این سمت نائل گشت. و دوازده سال سلطنت کرد. و در سال 896 در گذشت.
[5] . «دیوان جامى» تألیف شیخ نور الدین عبد الرحمن بن احمد متوفاى 898 است که شامل: اشعارى است در مدح اهل بیت – علیهم السلام – و تعریف سلطان حسین بایقرا و نصایح و مواعظ. الذریعه، ج 9 قسمت 1، ص 188.
[6] .سوره توبه آیه 119.@#@ و چون به هوش آمد، جبرئیل به صورت اول برگشت، فرمود: ای جبرئیل من هیچ مخلوقی را به این عظمت تصور نمیکردم. عرض کرد: پس چه خواهی گفت اگر اسرافیل را ببینی که قائمه عرش الهی را بر دوش گرفته و پاهای او آسمانها و زمینها را شکافته و با وجود این، از عظمت خدا به قدر گنجشک کوچکی میگردد». و این و امثال این که از بزرگان ملائکه مقرّبین و انبیای مرسلین منقول است همه از قوّت معرفت ایشان است به عظمت و جلال خداوند – متعال -. و حال آن که آنچه ایشان یافتهاند قطرهای است از دریای بیمنتهای عظمت الهی، و بالاتر از آن مراتب نا متناهی است.
بلکه احدی را طاقت و قوّت درک عظمت حقیقت آن جناب نیست. و چنانچه نور جلال و عظمت او بر موجودات دیگر بتابد آنها از بین می رود.
آتش فکنی یک سره در خرمن هستی روزی ز پس پرده اگر رخ بنمائی
پر عنبر سارا کنی این حقه گردون گر یک گره از موی معطر به مشک بگشائی
و از این جهت است که در اخبار وارد است که «بنده به حقیت ایمان نمیرسد تا اینکه همه مردم را در شناخت خدا احمق ببیند». و در حدیثی دیگر است که: «احدی به حقیقت ایمان نمیرسد تا اینکه همه مردم را در جنب معرفت خدا چون شتران ملاحظه نماید».
پس بنده صادق در جمیع مقامات دین عزیز و نایاب است.
و از علامت صدق در این مقام، آن است که تحمل همه شداید و مصایب را نماید.
و زبان به اظهار آنها نگشاید. عمر خود را به طاعت و عبادت صرف نماید. و آنها را از خلق بپوشاند.
روایت شده است که «به موسی بن عمران وحی رسید که چون من بندهای از بندگان خود را دوست دارم او را مبتلا میسازم به بلائی که کوهها توانائی تحمل آن را نداشته باشند، تا ببینم در ادعای بندگی و محبت، صادق است یا نه. پس اگر او را صادق و صابر یافتم او را ولّی و حبیب خود قرار میدهم. و اگر بیصبر و بی تاب دیدم که به هر جا زبان شکوه میگشاید او را بی بهره و دچار نکبت میسازم و هیچ باک ندارم».
ملا احمد نراقی – معراج السعاده (با اندکی تلخیص)، ص410