کمترین تردیدی وجود ندارد که امام در دوره خلافت سه خلیفه نخست، مشارکت فعال سیاسی در امور جاری نداشته و جز مشورتهایی که در برخی امور قضایی، و محدودتر از آن در مسایل سیاسی در کار بوده، حضور جدی در صحنه سیاست نداشته است. به عبارت دیگر، در مجموعِ ترکیب حکومتی خلفا، امام علی – علیه السلام – عضویتی نداشته و توان گفت که دور را دور رهبری حزب مخالف را عهده دار بوده است. پیروزی امام علی – علیه السلام – پس از عثمان، تا حدود زیادی، به معنای غلبه مخالفان قریش و خط ضد اموی بود. این مخالفان اولا از حمایت قبایل عراقی و مهاجران مصری و ثانیا از همدلی و همراهی انصار و مردم بومی مدینه بهره مند بودند. تعدادی از مهاجرین نیز که در رأس آنها عمار بن یاسر بود، جزو این گروه به حساب می آمدند. اینها بخشی از مخالفان عثمان را تشکیل می دادند. در کنار اینان، گروهی از خود قریش، به دلیل بی توجهی عثمان به آنان، و توجه خاصش به امویان، در کنار مخالفان قرار داشتند. در رأس این گروه، طلحه، و زبیر و عایشه بودند. عمرو بن عاص نیز که از حکومت مصر معزول شده بود بر ضد عثمان فعالیت می کرد. البته همه اینان مدعی آن بودند که عثمان از سنت رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – فاصله گرفته است. بدین ترتیب، جهت گیری کلی آن شورش، بازگشت به سیره رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – رعایت عدل و انصاف و عدم ظلم و اجحاف در حق مردم بود.
از همان آغاز اعتراضات مردم بر ضد عثمان، امام علی – علیه السلام – واسطه دو گروه و به عبارتی سخنگوی مخالفان و منتقل کننده اعتراضات مردم به عثمان بود. با این حال در این نقش میانجی گرایانه خود، میانه روی را حفظ کرد. آن حضرت گر چه خود به برخی از اعمال ناشایست عثمان اعتراض می کرد،[1] اما در شرایطی که میانجی بود حقوق عثمان را نیز رعایت کرده، با گرفتن تعهد از وی، در رعایت شرایط معترضان، مخالفان را آرام می کرد. البته طبیعی بود که وقتی عثمان کشته شود و علی – علیه السلام – سر کار آید، بنی امیه و برخی از جناحهای قریش، علی – علیه السلام – را در این باره متهم کنند؛ در حالی که امام نقشی در این رخداد نداشت. با وجود این، بسیاری از کسانی که به صورت یاران نزدیک آن حضرت در آمدند جزو معترضان بوده و حتی متهم بودند که مستقیم در قتل عثمان نقش داشته اند. کسانی که امام علی – علیه السلام – را مطرح کردند، همگی ضد عثمان بودند و همان گونه که اشاره شد، این آغاز نضج گیری تشیع در میان کوفیان است که مهمترین فعالیت سیاسی خود را در آغاز، در ضدیت با خلیفه حاکم شکل دادند. آنان نسبت به ابوبکر و عمر گویی رضایت کلی داشته اند.
به هر روی قوت جناح طرفدار امام که متشکل از انصار، بسیاری از صحابه، و نیز قراء کوفه بودند آن اندازه قوی بود که اجازه بروز و ظهور به طلحه و زبیر نداد. همین طور یادی از سعد بن ابی وقاص نیز نشد.[2] در ادامه روایت طولانی سعید بن مسیب درباره قضایای قتل عثمان که پیش از این نقل کردیم، آمده است که پس از آن علی – علیه السلام – به منزل خود آمد و تمامی مردم به سمت خانه او هجوم آورده و اظهار می کردند که علی – علیه السلام – خلیفه است، آنان از آن حضرت می خواستند تا دست خود را برای بیعت بسوی آنان دراز کند. امام فرمود که بیعت مربوط به شما نیست، بیعت از آن «اصحاب بدر» است. هر کسی را که آنها خلیفه کنند خلیفه می شود، پس از آن تمامی اهل بدر که زنده بودند نزد علی – علیه السلام – آمدند و خواستار بیعت با آن حضرت شدند.[3]
در برابر اصرار صحابه رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – امام از پذیرفتن خلافت خودداری کرد. طبری از محمد بن حنفیه آورده است: پس از کشته شدن عثمان، جمعی اصحاب نزد پدرم آمدند و گفتند: ما سزاتر از تو به خلافت، کسی را نمی شناسیم؛ علی – علیه السلام – گفت: من وزیر شما باشم بهتر است تا امیر شما باشم. آنان گفتند: جز بیعت با تو، چیزی نمی پذیریم.[4] آن حضرت گفت که بیعت او در خفا نمی باشد و باید در مسجد باشد. ابن عباس می گوید: ترس آن داشتم مبادادر مسجد مشکلی پیش آید.[5] وقتی به مسجد رفت مهاجرین و انصار به مسجد آمده با او بیعت کردند. از ابوبشیر عابدی نیز نقل شده که مردم، پس از کشته شدن عثمان، بارها به سراغ علی – علیه السلام – آمدند تا بالاخره او را وادار به پذیرفتن خلافت کردند. آن حضرت بر منبر رفت و فرمود: نیازی به خلافت نداشته و با کراهت آن را پذیرفته و تنها با تعهد پذیرش این که مردم کاملا با وی همراهی کنند، حکومت بر آنان را خواهد پذیرفت.
در این روایات آمده که در جمع این مردم، طلحه و زبیر نیز حضور داشتند. زمانی که همه در مسجد گرد آمدند طلحه نخستین فردی بود که بیعت کرد. سعد بن ابی وقاص از بیعت خودداری کرد و گفت: تا وقتی همه مردم بیعت نکنند او بیعت نخواهد کرد. عبدالله بن عمر نیز از بیعت خودداری کرد. روایتی در این باره که طلحه و زبیر از ترس شمشیر مالک بیعت کردند در طبری آمده که با نقلهای دیگر سازگار و هماهنگ نیست. امام از آنان خواست تا خود خلیفه باشند و او با آنان بیعت کند. اما آنها که هیچ زمینه ای برای خود نمی شناختند، به بیعت با امام راضی شدند تا از این طریق، جایی برای خود دست و پا کنند. از قضا از سخنان بعدی آنها معلوم شد که مقصود آنان از بیعت زور، همین بوده است که کسی را در مدینه نداشته اند تا با آنها بیعت کند، در حالی که امام علی – علیه السلام – هواداران فراوانی داشته است. قبل از این در بحث بیعت اشاره کردیم که اصولا امام اهل آن نبود که از کسی به زور بیعت بگیرد، همانگونه که بعد از غائله شورشیان جمل، از مروان که می گفت: تنها اگر زور باشد بیعت خواهد کرد، بیعت نگرفت.[6]
بلافاصله پس از بیعت، از آن حضرت خواستند بصره و کوفه را به آنان واگذار کند؛ اما، امام نپذیرفت. محمدبن حنفیه می گوید: «همگی انصار جز چند نفر با علی – علیه السلام – بیعت کردند. مخالفان عبارت بودند از حسان بن ثابت، کعب بن مالک، مسلمه بن مخلَّد و محمد بن مُسًلمه و تنی چند نفر دیگر که از «عثمانیه» به شمار می آمدند. از مخالفان غیر انصاری، می توان به عبدالله بن عمر، زید بن ثابت، و اسامه بن زید اشاره کرد که همه از بهره مندان خان نعمت خلافت عثمان بودند. طبری می گوید: تا آنجا که ما می دانیم احدی از انصار از بیعت با علی – علیه السلام – تخلف نکرد.[7] بنابراین محتمل است که برخی از کسانی که از آنان چنین یاد شده که با علی – علیه السلام – بیعت نکردند، کسانی باشند که بعدها در جمل، صفین و نهروان شرکت نکردند، نه آنکه در اصل برای خلافت نیز با علی – علیه السلام – بیعت نکرده باشند.[8] به روایت دیار بکری، تمامی شرکت کنندگان در بدر که تا آن زمان زنده بودند، با علی – علیه السلام – بیعت کردند.[9] از عبدالرحمن بن ابزی نقل شده که می گفت: ما تعداد هشتصد نفر از کسانی که در بیعت رضوان حاضر بودیم در صفین شرکت کردیم که شصت و سه نفرمان، که عمار از آن جمله بود، کشته شدند.[10]
به روایت ابن اعثم، امام در آغاز از بیعت خودداری کرد و فرمود: من کار را آن چنان متشتت می بینم که قلبها بر آن آرام نگرفته و عقلها بر آن ثبات ندارند. آنگاه با مردم نزد طلحه رفت و از او خواست تا به عنوان خلیفه با او بیعت شود! اما طلحه گفت که سزاتر از تو بر خلافت کسی نیست. نظیر همین سخن با زبیر نیز مطرح شد و هر دو تعهد سپردند که کاری بر خلاف میل او مرتکب نشوند.[11]
ابن اعثم از نقش انصار در بیعت گرفتن برای امام علی – علیه السلام – سخن می گوید و این که نمایندگان انصار در مسجد برای مردم که بخشی از آنان مهاجران عراقی و مصری بودند، سخن گفتند. مردم گفتند که شما «انصار الله» هستید و هر چه بگویید ما خواهیم پذیرفت. آنان نیز علی – علیه السلام – را برای خلافت معرفی نمودند. و مردم نیز با فریادهای خود او را تأیید کردند. آن روز، مردم مسجد را ترک کردند. فردای آن روز، امام به مسجد آمد و فرمود: برای امر خود، کسی را برگزینید، من نیز تابع شما هستم؛ آنان گفتند: بر همان تصمیم دیروز خود هستیم. در آغاز، طلحه که دستش چلاق بود بیعت کرد. این را به فال بد گرفتند! آنگاه زبیر بیعت کرد و بعد از او مهاجرین و انصار و هر آن کس از عرب و عجم و موالی که در مدینه حاضر بود، بیعت کرد.[12]
در این باره که چرا امام زیر بار بیعت با مردم نمی رفت، سخنان امام گویاتر از هر چیزی است. نخستین مسأله آن بود که امام جامعه موجود را فاسدتر از آن می دانست که او بتواند آن را رهبری کرده و معیارها و منویات خود را در آن به اجرا در آورد.[13]
احساس امام این بود که در میان این فتنه ها، نمی توان به سلامت، جامعه را رهبری کرد. پس از آنی که امام احساس کرد که از او دست بردار نیستند، با انکار خود خواست تا از مردم این تعهد را بگیرد که از وی پیروی کامل کنند و به آنچه او خواست تن در دهند.[14] حوادث و رخدادهای بعدی، این تصور امام را که کار کردن در «فتنه» و «شبهه» بسیار دشوار است، روشن کرد و زمانی امام فرمود: اگر می دانستم که کار به این حد بالا می گیرد از اول در آن داخل نمی شدم.[15]
زمانی امام شخصی را با نام ابومریم در کوفه دید. از او دلیل آمدنش را به کوفه پرسید. ابو مریم گفت: به خاطر عهدم با تو آمدم که گفتی اگر بر سر کار بیایم چه وچه خواهم کرد. امام فرمود: من بر عهد خود ایستاده ام اما مبتلای به خبیث ترین مردمان روی زمین شده ام که هیچ به سخن من گوش نمی دارند.[16]
[1] . سعید بن مسیب می گوید: شاهد منازعه لفظی تند علی _ علیه السلام _ و عثمان بودم و کار بجایی رسید که عثمان برای علی _ علیه السلام _ تازیانه بلند کرد و من آنان را مصالحه دادم؛ نک: انساب الاشراف، ج 4، ص 132، ش 112.
[2] . سعد در گیر و دار حکمیت می گفت که او از همه کس به خلافت اولی تر است چون دستی در قتل عثمان و فتنه های اخیر نداشته است؛ نک: انساب الاشراف، ج 2، ص 344.
[3] . انساب الاشراف، الجزء الرابع، صص 560 _ 559، ش 1419.
[4] . تاریخ الطبری، ج 4، ص 429؛ نک: انساب الاشراف، ج 2، ص 219.
[5] . در نقل اسکافی آمده: ابن عباس گفت: من ترسیدم که برخی از سفیهان در مسجد سخنی بگویند یا کسانی که پدر و یا عموی خویش را در مغازی رسول خدا _ صلی الله علیه و آله و سلم _ از دست داده اند اعتراض کنند؛ المعیار و الموازنه، ص 50.
[6] . انساب الاشراف، ج 2، ص 263.
[7] . نک: تاریخ الطبری، ج 4، صص 427 _ 431 و درباره کلام امام با طلحه نک: ص 434. و درباره درخواست حکومت کوفه و بصره توسط طلحه و زبیر نک: انساب الاشراف، ج 2، ص 218.
[8] . در ادامه شواهدی بر این نظریه خواهد آمد؛ یعقوبی می نویسد: همه مردم بیعت کردند جز سه نفر از قریش که یکی نیز اول مخالفت نمود اما بعد بیعت کرد. نک: تاریخ الیعقوبی، ج 2، صص 179 _ 178.
[9] . تاریخ الخمیس، ج 2، ص 261. درباره بیعت مهاجرین و انصار نک: الجمل، صص 110 _ 102.
[10] . تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 196.
[11] . این دو البته هوای خلافت در سر می پروراندند و کسی چون طلحه از حمایت عایشه نیز برخوردار بود. بلاذری می گوید: عایشه در هنگامه قتل عثمان در مکه بود و به مدینه می آمد. در راه شنید که مردم با طلحه بیعت کرده اند، خشنود گشت؛اما وقتی شنید که با علی _ علیه السلام _ بیعت شده از همانجا به مکه بازگشت و داد خونخواهی عثمان سر داد؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 218.
[12] . الفتوح، ج 2، صص 245 _ 243.
[13] . نهج البلاغه، خطبه 92.
[14] . تاریخ الطبری، ج 4، ص 428.
[15] . انساب الاشراف، ج 2، ص 213 و نک: الغارات، ص 112.
[16] . اخبار البلدان، ابن فقیه الهمدانی، صص 4 _ 5 (چاپ سزگین).
رسول جعفریان ـ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع) ، ص61