اشاره:
نوشتار پیش رو، به صورت گزینشی به شرح احادیث شیعی می پردازد، بیشتر احادیث این مجموعه توسط مراجع عظام تقلید، آقا مجتبی تهرانی(سخنرانی معظم له در مسجد بازار تهران)، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله مظاهری شرح و بسط یافته اند.
حضرت على(علیه السلام) مى فرمایند:
«إنَّ المُؤْمِنَ إذا نَظَر اعْتَبَرَ، وإذا سَکَتَ تَفَکَّرَ، وإذا تَکَلَّمَ ذَکَرَ، وإذا اسْتَغْنى شَکَرَ، وإذا أصابَتْهُ شِدَّهٌ صَبَرَ…; به راستى چون مؤمن بنگرد، عبرت گیرد و چون سکوت کند، بیندیشد و چون سخن گوید، ذکر گوید و چون بى نیاز شود، شکر کند و چون در سختى افتد، صبر کند…».1
در واقع پنج صفت از اوصاف مؤمن در صدر این حدیث مطرح شده است که مى توان گفت از پایه هاى اصلى صفات نیک انسان به شمار مى آید، و اگر بخواهیم ایمان خود را آزمایش کنیم باید آن را به این حدیث عرضه بداریم.
این پنج صفت عبارتند از: نظر، تفکّر، تذکّر، شکر و صبر.
اوّلین مرحله خودسازى، نظر است; نگاه کردن به عالم هستى و عبرت گرفتن، نگاه کردن به تاریخ بشر و سرنوشت شوم ظالمان و نام نیک پاکان و نیکان; نگاه کردن به اطراف خود و دوستانى که سال هاى گذشته کنار ما بودند و الآن نیستند، نه تنها نگاه کردن به آیات آفاق بلکه نگاه به آیات انفسى و صفات خویش و نظر کردن به نقطه ضعف ها و نقطه قوّت ها، که در ادامه در باب عبرت سخن خواهیم گفت.
مرحله دوم تفکّر است که اگر انسان بخواهد واقعاً خودسازى کند باید مقدارى از وقت خود را در شبانه روز براى اندیشه و تفکّر بگذارد. جالب اینکه آخرین قسمت بسیارى از آیات قرآن دعوت به تفکّر یا تعقّل یا تذکر است; گاه مى فرماید: (إِنَّ فِى ذَلِکَ لاَیَهً لِّقَوْم یَتَفَکَّرُونَ). 2
و گاه مى فرماید: (لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ). 3
و گاه مى فرماید: (کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمُ الاْیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ). 4
از این قبیل تعبیرات در قرآن فراوان است که دعوت به «عقل و تعقّل» و مدح آنها که عقل خویش را به کار مى گیرند و مذمت شدید از آنها که فکر خود را به کار نمى اندازند که در بیش از 40 آیه از قرآن مجید وارد شده است. 5
در روایات اسلامى مسأله فکر و اندیشه در درجه اوّل اهمیّت قرار گرفته و تعبیرات گویا و جالبى در آن دیده مى شود; مانند:
1. امام رضا(علیه السلام) مى فرمایند: «لَیْسَ العِبادَهُ کَثْرَهَ الصَّلاهِ وَالصَّوْمِ إنَّما العِبَادَهُ التَّفَکُّرُ فی أمْرِ اللهِ عَزّوجَلّ; عبادت به زیادى نماز و روزه نیست، عبادت واقعى تفکر در کار خداوند متعال و اسرار جهان آفرینش است». 6
2. مصادیق تفکّر در روایات این چنین بیان شده است:
الف) شخصى از امام صادق (علیه السلام) سؤال کرد این که مردم از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کنند که: «تَفَکُّرُ ساعَه خَیْرٌ مِنْ قِیامِ لَیْلَه; یک ساعت اندیشه کردن بهتر از یک شب عبادت نمودن است» منظور از آن چیست؟ و چگونه باید تفکّر کرد؟
امام (علیه السلام) فرمود: «یَمُرُّ بِالخَرِبَهِ أو بالدّارِ فَیَقُولُ: أیْنَ سَاکِنُوکِ، أیْنَ بَانُوکِ، مَالَکِ لاَ تَتَکَلَّمِین؟; هنگامى که از کنار ویرانه یا خانه اى (که خالى از سکنه شده) مى گذرد بگوید: ساکنان تو کجا رفتند؟ بنیان گذارانت چه شدند؟ چرا سخن نمى گویى؟». 7
ب) امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «ذِکْرُ الْمَوْتِ یُمیتُ الشَّهَواتِ فی النَّفْسِ وَیَقْلَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَهِ، ویُقَوّیِ الْقَلْبَ بِمَواعِدِ اللهِ ویُرِقُّ الطَبْعَ، وَیُکْسِرُ اَعْلامَ الهَوى، ویُطْفِىءُ نارَ الحِرْصِ، ویُحَقِّرُ الدُّنْیا، وَهُوَ مَعْنى مَا قَالَ النَّبیٌّ(صلى الله علیه وآله): فِکْرُ سَاعَه خَیْرٌ مِنْ عِبَادَهِ سَنَه; یاد مرگ شهوت هاى سرکش را در درون آدمى مى میراند، و ریشه هاى غفلت را از دل برمى کند، قلب را به وعده هاى الهى نیرو مى بخشد، و به طبع آدمى نرمى و لطافت مى دهد، نشانه هاى هواپرستى را درهم مى شکند، آتش حرص را خاموش مى کند، و دنیا را در نظر انسان کوچک مى کند، و این است معناى سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) که فرمود: یک ساعت فکر کردن از یک سال عبادت بهتر است». 8
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است: «کانَ أکْثَرُ عِبادَهِ أبی ذَرٍّ(رحمهم الله) التَّفَکُّرَ والإعتِبار; بیشترین عبادت ابوذر تفکّر و عبرت گرفتن بود». 9
حضرت على(علیه السلام) مى فرمایند: به راستى چون مؤمن بنگرد، عبرت گیرد و چون سکوت کند، بیندیشد و چون سخن گوید، ذکر گوید و چون بى نیاز شود، شکر کند و چون در سختى افتد، صبر کند…».
پس اگر انسان تمام وقتش را براى زندگى و درس و بحث بگذارد و اندیشه خودسازى و تحلیل اعمال خود نباشد به جایى نخواهد رسید.
مرحله سوم تذکّر است. نگاه مى کنم بعد فکر مى کنم و به نتایجى مى رسم و این نتایج را باید پشت سر هم یادآورى کنم تا فراموش نشود.
مرحله چهارم شکر است که انسان وقتى نگاه مى کند و خود را غرق نعمت هاى خدا مى بیند و بعد تفکّر مى کند نسبت به آن کسى که منعم به این نعمت بود و بعد این نعمت را پشت سرهم یادآورى مى کند باید شکرگزار باشد و این نعمت را در جایش مصرف کند و رضاى منعم را در صرف نعمت هایش در نظر بگیرد.
مرحله پنجم صبر است، مشکلات و گرفتارى ها و هیجانات شهوات و موانعى که در راه خودسازى وجود دارد اگر صبر نداشته باشد نمى تواند این مراحل را طى کند.
یک رابطه منطقى در این صفات وجود دارد که حضرت بیان فرمود و باید خود را عرضه بداریم به کلام مولا على(علیه السلام) و به هر اندازه که آن صفات در ما هست به همان اندازه مؤمن هستیم و به هر اندازه از این صفات دور باشیم از حقیقت ایمان دوریم.
یکى از بهترین و مؤثرترین راه هاى آگاه شدن مطالعه تاریخ پیشینیان است.
عصر ایمان
واژه «اعتبار» در اصل از «عبور» گرفته شده که به معناى گذشتن از چیزى است به سوى چیز دیگر، و اینکه به اشک چشم «عبره» گفته مى شود به خاطر عبور قطرات اشک از چشم است، و «عبارت» را از این جهت عبارت مى گویند که مطالب و مفاهیم را از کسى به دیگرى منتقل مى کند، و اصطلاح «تعبیر خواب» به خاطر این است که انسان را از ظاهر به باطن آن منتقل مى سازد، و به همین مناسبت به حوادثى که به انسان پند مى دهد «عبرت» مى گویند، چون انسان را به یک سلسله تعالیم کلى رهنمون مى کند.
مطالعه تاریخ زندگى فراعنه مصر، و پادشاهان قوم سبا، و سلاطین کلده و آشور، و قیصرهاى روم با آن زندگانى افسانه اى و ناز و نعمت بى حساب، و سپس مطالعه عواقب دردناکى که بر اثر کفر و بیدادگرى طومار زندگانى آنها را درهم پیچید، براى همه ما درس عبرت بزرگى است و در حقیقت زمینى که مهد آسایش آنها بود مأمور نابودیشان شد.
و به فرموده پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) غافل ترین مردم کسى است که از دگرگون شدن دنیا اندرز نگیرد و از ورق گردانى لیل و نهار اندیشه نکند: «أغْفَلُ النّاسِ مَنْ لَمْ یَتَّعِظْ بِتَغَیُّرِ الدُّنْیا مِن حَال إلى حَال». 10
در روایتى آمده هنگامى که على(علیه السلام) به طرف «صفین» براى مبارزه با معاویه مى رفت بر مداین گذشت (یکى از بناهاى پرشکوه ایران قدیم ایوان مداین است که امروزه خرابه آن نزدیک بغداد قرار دارد. مدائن پایتخت ایران قدیم بود که در زمان شاهان ساسانى ساخته شد و دیوار مداین یا طاق کسرى خرابه همان کاخ بزرگ است که امروز جز خرابه، اثرى از آن شهر بزرگ و تاریخى بجاى نمانده است) یکى از همراهان از روى عبرت این شعر را خواند:
جَرَتِ الرِّیاحُ عَلى رُسومِ دِیارِهِمْ *** فَکَأنَّهُمْ کانُوا عَلى میعاد
«بادها بر آثار باقیمانده سرزمینشان وزیدن گرفت (و چیزى جز صداى باد در میان قصر آنها به گوش نمى رسد) گویى آنها همگى وعده گاهى داشتند و به سوى وعده گاهشان شتافتند».
امام على(علیه السلام) مى فرمایند: چرا این آیه را نخواندى: «(کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّات وَعُیُون * وَزُرُوع وَمَقَام کَرِیم * وَنَعْمَه کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ * کَذَلِکَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْماً ءَاخَرِینَ * فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالاَْرْضُ وَمَا کَانُوا مُنظَرِینَ) 11; چه بسیار باغ ها و چشمه ها که به جاى گذاشتند و کشتزارها و قصرهاى پرارزش و نعمت هاى فراوان دیگر که در آن غرق در شادمانى بودند! این چنین بود (ماجراى آنها!) و ما این (نعمت ها) را میراث براى اقوام دیگرى قرار دادیم. نه آسمان و زمین بر آنها گریست و نه به آنها مهلتى داده شد». 12
گریه نکردن آسمان و زمین بر آنها ممکن است کنایه از حقارت آنها و نداشتن یار و یاور دلسوزى براى آنها باشد، چون در میان عرب رسم است هنگامى که مى خواهند اهمیّت مقام کسى را که مصیبتى بر او وارد شده بیان کنند، مى گویند: آسمان و زمین بر او گریه کردند و خورشید و ماه براى فقدان او تاریک شدند.
این احتمال هم داده شده که منظور، گریستن اهل آسمان ها و زمین است; زیرا آنها براى مؤمنان و مقربان درگاه خداوند گریه مى کنند.
در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که فرموده اند: هیچ مؤمن نیست مگر اینکه درى در آسمان دارد که عملش از آن بالا مى رود، و درى که روزیش از آن نازل مى شود، هنگامى که مى میرد این دو در بر او گریه مى کنند
بعضى نیز گفته اند: گریه آسمان و زمین یک گریه حقیقى است که به صورت نوعى دگرگونى و سرخى مخصوص خودنمایى مى کند. چنانکه در روایتى مى خوانیم: «لَمّا قُتِلَ الحُسَیْنُ بنُ علیِّ بنِ أبی طالب(علیه السلام) بَکَتِ السَّماءُ عَلَیْهِ وَبُکاؤها حُمْرَهُ أطرافِها; هنگامى که حسین بن على(علیه السلام) شهید شد آسمان بر او گریه کرد، و گریه او سرخى مخصوصى بود که در اطراف آسمان نمایان شد». 13
و امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «بَکَتِ السَّماءُ على یَحْیى بنِ زَکَرِیّا وَ عَلى الحُسَیْنِ بنِ عَلیٍّ(علیهما السلام)أربَعِینَ صَباحاً، وَلَمْ تَبْکِ إلاّ عَلَیْهِما، قُلْتُ: وَمَا بُکاؤُها؟ قال: کانَتْ تَطْلُعُ حَمْراءَ وَتَغِیبُ حَمْراء; آسمان بر یحیى بن زکریا و بر حسین بن على(علیهما السلام)چهل روز گریه کرد و بر کسى غیر از آن دو چنین گریه نکرده است; راوى مى گوید: سؤال کردم گریه آسمان چگونه بود؟ فرمود: به هنگام طلوع و غروب سرخى مخصوصى در آسمان ظاهر مى شد». 14
اما در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که فرموده اند: «مَا مِنْ مُؤْمِن إلاّوَلَهُ بابٌ یَصْعَدُ مِنْهُ عَمَلُهُ وَبابٌ یَنْزِلُ مِنْهُ رِزْقُهُ فَإذا ماتَ بَکَیا عَلَیهِ; هیچ مؤمن نیست مگر اینکه درى در آسمان دارد که عملش از آن بالا مى رود، و درى که روزیش از آن نازل مى شود، هنگامى که مى میرد این دو در بر او گریه مى کنند». 15
این روایت منافاتى با روایت قبل ندارد چون در مورد شهادت امام حسین(علیه السلام)و یحیى بن زکریا(علیه السلام) مسأله، جنبه عمومى در تمام آسمان داشته و آنچه در این روایت آمده، جنبه موضعى دارد.
از کسانى که هنگام عبور از کنار این ایوان، خاطره عبرت آمیز خود را در ضمن قصیده اى مجسم ساخته است، حکیم خاقانى، شاعر قرن ششم است که همراه کاروان حج هنگام مراجعت از کعبه در حالى که از مداین عبور مى کرد این قصیده معروف را سرود که چند بیتش چنین است:
هان اى دل عبرت بین، از دیده عبر کن هان
ایـــوان مــــدایـــــن را آیــیـــنـــه عــــبــــرت دان
دنــدانـــه هـــر قصــرى پنــدى دهدت نونو
پـــنــــد سر دنـــدانـــه، بــشـنــو ز بــن دنــــدان
گــویــد که تــو از خاکى ما خاک توایم اکنون
گامى دو سه بر ما نِه اشکى دو سه هم بفشان
1. تحف العقول; و بحارالانوار، ج 75، ص 51، ح 79.
2. نحل، آیه 11 و 69.
3. حشر، آیه 21 و اعراف، آیه 176.
4. بقره، آیه 219 و 266.
5. تفسیر نمونه، ج 18، ذیل آیه 146 سوره سبأ.
6. اصول کافى، ج 2، کتاب «الکفر و الایمان» باب التفکر.
7. سفینه البحار، مادّه «فکر».
8. بحارالانوار، ج 6، ص 133.
9. نورالثقلین، ج 5، ص 274.
10. سفینه البحار، مادّه «عبر».
11. دخان، آیه 25 ـ 29.
12. سفینه البحار، مادّه «مدن».
13. مجمع البیان، ذیل آیات مورد بحث.
14. همان مدرک.
15. همان مدرک.