«اسلامی که اعراب به ایرانیان تحویل دادند چیز حاضر و آماده ای نبود، اسلام همچون هر دین دیگری «بر ساخته ای تاریخی ـ اجتماعی» است. ایرانیان در برساختن این پدیده نقش مهمی داشته اند.
شیعیان رفته رفته امامان خود را بالا و بالا بردند و به عرش رساندند آنها را معصوم و خود را غالی کردند.
محقق برجسته حسن مدرسی طباطبایی در کتاب مکتب در فرآیند تکامل فرآیند بر ساخته شدن تشیع را تبیین می کند به عنوان مثال با مستندات تاریخی نشان می دهد که چگونه گروه کودکی از یاران امام یازدهم امام دوازدهم را برساختند از آن به بعد هم شیعیان از چیزهای بسیاری برساختند و بر تشیع افزودند و آن را فربه و فربه تر کردند.» مطلب فوق بخشی از مقاله «قرآن محمدی» است که به شرح زیر مورد تامل و بررسی قرار می گیرد .
1. دین اسلام به عنوان فرهنگی کامل برای زندگی انسان و دستوری الهی با محتوای غنی از سوی خداوند به پیامبرش حضرت محمد بن عبدالله نازل شده، نام کتاب آسمانی محمد نیز از سوی خداوند انتخاب گردیده است[2] «حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکمْ عَفَا اللّهُ عَنْهَا وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ»[3]و «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ… حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ …»[4] «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْک أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْک هَذَا الْقُرْآنَ»[5] «وَلَقَدْ آتَیْنَاک سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ».[6]
یکی از معجزات قرآن و دین اسلام این است که با وجود همه هجمه ها و نامهربانیها و شبهات که بر پیکر آن وارد شده هرگز خللی در جاودانگی قرآن و دین اسلام وارد نساخته بلکه همواره شبه افکنان به دین اسلام و قرآن در طول تاریخ به خاک ذلت نشسته اند و این قرآن است که نور افشانی سرمدی دارد و دین اسلام را معرفی می کند، گمراهانی درباره قرآن سخنان ناسنجیده گفته اند امّا هرگز اندک غباری بر چهره تابناک قرآن نرسیده است، بلکه چهره های آنان را غبار اندوه وگرفتاری بی پایان مرگ گرفته و نام ننگینی از خود بر تاریخ انسانیت، نهاده اند.
در مقابل آنان افرادی بودند که نام و یاد خود را با نور قرآن سرمدی و ابدی نموده و حیات جاودانه در سایه عنایت به قرآن گرفته اند.
فلاسفه بزرگی چون کندی قرن ها پیش از این اراده کرد چنین سخنان وهن و سست در ساحت قرآن عرضه کند، با هدایت امام عسگری از کردار خود شرمسار و از آن راه ضلال برگشت.
2. تمام ادیان ابراهیمی از سوی خداوند به پیامبران ابلاغ گردیده از اینرو اجتماعات انسانی بیشتر در سایه ادیان الهی راه کمال خویش را یافته اند و بر محور دین و عقیده در کنار هم زیسته اند، ادیان الهی از جهت دیرینگی پیش تر از جوامع اند، و امت های انبیایی که در قرآن و کتاب های آسمانی دیگر ذکر شده به این معنا دلالت دارد.
هویت جوامع بشری در سایه ادیان شناخته شده و تعریف پذیرند، جامعه شناسان غربی بر این باورند که دین به عنوان نهادی اجتماعی از نیازهای اجتماعی انسان برخاسته است در حالی که، چنین نظریه ای مغایر با فطرت انسان و اندیشه خردمندان است از آن رو که انسان پس از آفرینش بر اساس نیاز فطری رو به نیایش آورد و خداوند برای هدایت او دستورات خود در غالب ادیان و محتوای آن را در کتاب های آسمانی به عنوان شریعت و قانون برای انسان ها گسیل نموده، به این جهت که انسان بیشتر با ادیان الهی انس داشته باشد و به آن گرایش کند، مأمور ابلاغ ادیان را از جنس انسان ها قرار داده[7] هیچ یک از ادیان جاودانه ای که دارای کتاب آسمانی اند ساخته و پرداخته اجتماع و انسان نیستند، ادیانی مانند مانویت، و هندوئیسم، و ادیان طبیعی جهان، و بت پرستی که پوچی آنان به خاطر محتوای آنان برای خردمندان روشن گردیده بر ساخته نه جوامع بلکه افراد است، جامعه را نمی توان به عنوان پدیده ای در نظر گرفت که ساختار دهنده ادیان باشد، خلق و آفرینش هرگز از اجتماع بر نیاید، تا اینکه ساختن دین تصور اجتماعی باشد از نظر فلسفی و منطقی چیزی که موثر اثر نبوده و وجودش تصنعی است فاقد نیروی پدیدارنده است. از اینرو اجتماع و جامعه هرگز دین سازی نتواند کرد.
ادیانی که توسط انسان ها ساخته شده اند، از سوی فرد به جامعه با تصور حل مشکلات ارائه شد، امّا از عهده این مسئولیت نتوانسته بر آید مانند کمونیسم و فرقه های گمراهی چون بهائیت و شیطان پرستی، که همه از سوی افراد نه جامعه ساخته شده اند. از این روی هرگز جامعه، دینی نساخته تا اسلام و هر دین دیگری را اجتماعی نامید، ادیان توحیدی را نیز هرگز پیامبران جمعی یا چندین پیامبر در یک زمان و مکان ارائه ننموه اند بلکه همه پیامبران بعنوان فرد با جامعه و مخاطبان خود مرتبط شده و از سوی خداوند مبعوث گردیده اند.
ایرانیان در سایه قرآن به دین خدمت کرده و با استفاده از محتوای قرآن با رهبری جانشینان راستین پیامبر دین اسلام را به جهانیان رسانده اند و شعارهای هدایتگر را به عنوان بشارت آسمانی به جهانیان ابلاغ کرده اند، اسلام به عنوان یک حقیقت دارای فرهنگ متعالی است که توسط ایرانیان فرهنگ اسلام دریافت گردید و در کمترین زمان نه تنها در ایران بلکه سراسر جهان منتشر شد تمام پدیده های فرهنگی از این خصیصه برخوردارند که در صورت سازگار بودن با فطرت انسان در میان جوامع منتشر و نهادینه می شوند، دین اسلام تمام عرصه های حیات ایرانیان را بعنوان فرهنگ پوشش داد و از قلب و دل آنان وارد شد و سراسر زندگی آنان را به رنگ خود در آورد، بر خلاف مظاهر فرهنگی دیگر، دین اسلام از راه دل به سوی ایرانیان آمد و دل آنان را تصرف کرد و پس از فتح دلها به سوی دروازه های ایران و سپس به مرزهای جهان درخشش نمود.
3. عصمت امامان:
یک) عصمت امامان هرگز ساخته و پرداخته شیعیان نبوده است، ناآگاهی از منابع و متون دین و دوری از حقایق، همراه با داوری عجولانه و مغرضانه گاهی انسان را چنان بی تابانه به گفتار و نوشتار می کشاند که سبب می شود همین جهالت سالها انسان را در حصار خویش فرو برد و استمرار این روند، انسان را به ورطه هلاکت می کشاند.
آقای اکبر گنجی مدتی است گرفتار چنین تب و دلهره گردیده که امید است خداوند او را از این پرتگاه سقوط و گمراهی، دست گیری نماید، عصمت دلایل و ریشه های قرآنی دارد 1. آیه تطهیر، بر عصمت ائمه ـ علیهم السلام ـ بهترین دلیلی است که علمای فریقین به آن اتفاق دارند؛[8]2. آیه موت؛ 3. آیه 27 سوره یونس. که برای گناهکاران از سوی خداوند عاصمی نیست، اما درباره متقین و ائمه عاصمی هست مصداق اکمل برخوردار از عاصم ائمه و پیامبران هستند… .
دو) امام امیر المومنان ـ علیه السلام ـ در مضامین متعدد و مختلف از عصمت ائمه سخن گفته: «نحن اهل البیت منها بمنجاه و لنا فیها بدعاه….»[9] ما اهل بیت پیامبر نجات یافته از خطاها و مصون از فتنه ها هستیم.
سه) امام رضا ـ علیه السلام ـ امام را چنین توصیف می کند:
«… الامام یحل حلال الله و یحرم حرام الله و یقیم حدود الله… البدر المنیر السراج الزاهر و النور الساطع… الامام المطهر من الذنوب و المبراء عن العیوب، المخصوص باالعلم الموسوم با الحلم نظام الدین و عز المسلمین و غیط المنافقین و بوار الکافرین… الامام واحد دهره لا یدانیه احد و لا یعاد له عالم و لا یوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص باالفصل کله من غیر طلب منه له و لا اکتساب بل اختصاص من المفضل الوهاب فمن ذا الذی یبلغ معرفه الامام… هیهات… ضلت العقول….».[10]
در این خطبه زیبا امام ضمن بر شمردن اختیارات و جایگاه امام، به عصمت امام تصریح دارد «المطهر من الذنوب» پاک از هر گناه و برخوردار از علم برتر به نحوی که هیچ دانشمندی با او قابل مقایسه نیست، و علم او اکتسابی نیست، بلکه موهبتی الهی است امام از هر عیب و نقصی پاک و نظام و حفظ دین به امام است.
چهار) از امام زین العابدین به اسناد معتبر و کامل نقل شده عصمت امام به معنی اعتصام به حبل و ریسمان قرآنی است و قرآن نیز به هدایت پایدار رهنمون می سازد و در آن هیچ لغزشی نیست از اینرو امام همواره عاری از هر گونه لغزش و خطاست.[11]
بحث عصمت از نظر تاریخی
بی اطلاعی گنجی از مباحث علمی او را بر آن داشته که گمان کند بحث عصمت ساخته و پرداخته شیعه در عصر حاضر است در حالی که منابع تاریخی و روایی بر خلاف تصور وی اثبات می کند که بحث عصمت از دیرباز در میان اهل اسلام و قبل از آن در میان پیروان ادیان دیگر جاری و ساری بوده، پیشینه وجود این بحث در اعماق تاریخ اسلام و ادیان روشن می سازد که این مسئله ساخته شیعه، در قرن حاضر نیست. ایشان گمان می کند که پس از انقلاب اسلامی بحث عصمت ائمه توسط برخی به وجود آمده، در حالی که منابع شیعه و سنی هر دو دیرینه بودن این بحث را در میان دانشمندان اسلامی بازگو کرده اند.[12]
هشام بن حکم که یکی از دانشمندان کلامی جهان اسلام است و در مناظرات علمی سرآمد بوده در قرن دوم درباره عصمت امام چنین گفته… معصوم کسی است که از طرف خدا دارای نیرویی است که از جمیع محارم خویشتن داری می کند و در همین راستا قرآن می فرماید: «و من اعتصم باالله فقد هدی الی صراط مستقیم…»[13] هر کس بر خداوند پناه ببرد و از خداوند در خواست عصمت و کسب عصمت کند او هدایت شده است. در آثار معتزله بحث عصمت هم فراوان شده که با مراجعه به آثار متکلمین بزرگ اهل سنت و معتزله به آن پی خواهیم بُرد.
پنج) اگر ائمه معصوم نبودند و اگر باورمان این باشد که امام معصوم نیست، آنان نیز در دین مثل دیگران بدعت هایی به وجود آورد و تمرد می کردند، چرا هرگز از معصومین طغیان دیده نشده و تغییری در دین به خواهش نفسانی انجام نداده اند، بر عکس آنان جهت حفظ دین یا از حق مسلم خود (خلافت) گذشتند یا در راه حفظ دین با دشمن صلح کردند یا در راه آن جان خود و عزیزترین کسان خود را نهادند، و یا در راه حفظ و گسترش دین تمام سختی ها را به جان خود خریدند و به زندان و حصر و حبس راضی شدند.[14]
شش) ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه بحث مبسوطی درباره عصمت امام پیش کشیده و آرای متکلمین معتزله را درباره وی عصمت امام و انبیاء طرح و بررسی کرد.[15] از اینرو این بحث کاملا بحث تاریخی بوده و هیچ ارتباطی به شیعه در حال حاضر ندارد، و شیعه آنچه اعتقاد دارد درباره عصمت ائمه مستند به مأثور و روایات معتبر است، از طرفی عقل انسان نیز در صورتی که معارض با نفس انسان نباشد و نفس انسان بر آن غلبه نکند (هوای نفس) عصمت امام را می پذیرد.
هفت) غلو در لغت و در اصطلاع به معنی بالا بردن افراد و یا تمجید از چیزی بیش از حد اوست و درباره انسان، غلو یعنی بالا بردن او تا حد پرستش و خدائی و اعتقاد به ربوبیت اوست، از این رو معصوم دانستن امام هرگز به معنی غلو نیست، عصمت به معنای خودداری از ارتکاب معاصی است و مراقبت از نفس است، از اینرو شیعه هرگز در حق ائمه غلو نکرده و مقام عصمت غیر از غلو است وایشان بدون مطالعه دراین باره داوری کرده.
علاوه بر این در هیچ فرهنگ و لغت نامه ای عصمت را به معنی غلو نگرفته اند، این اولین فردی است در تاریخ بشریت که عصمت را به معنای غلو گرفته و در نتیجه شیعه را محکوم به غلو نموده، اگر چه، گفتار و نوشتار وی درباره اتهام غلو به شیعه سابقه دیرین دارد، فرقه وهابیت، و برخی از فرقه های انحرافی و تنی چند از …. چنین دیدگاهی و اتهامی به شیعه داشته اند که هیچ سودی به حال آنان نبخشید بلکه بر ایشان زیانبار بوده و از درجه ولایت ساقط شده اند.
هشت) مدرسی در کتاب خود هرگز چنین نظری نداشته و اساسا غایت و هدف وی از نوشتن این کتاب، مسائلی که آقای گنجی برداشت نموده نبوده، ازاین رو روشن می شود آقای گنجی در فهم آثار ترجمه شده و فارسی نیز از ظرفیت و توانایی لازم برخوردار نیست، مدرسی در این کتاب بر این نظر است که اظهار نام ائمه در طول تاریخ بر اثر وجود دشمنان زیاد با تقیه همراه بوده و نمی توان گفت اسم دوازده امام از قبل برای همه افراد شیعه روشن بوده است برخی با کج فهمی از کتاب های مدرسی اتهام بزرگی بر آقای مدرسی زده و او را متهم به تردید درباره ائمه اثنا عشری می نمایند، نقل گزیده ای(انتخاب قسمتی که با تراوشهای فکری.. ….سازگاراست) از کتاب مدرسی این مشکل را فراهم نموده در حالی که وی در مقدمه کتابش تصریحاً به وجود امام دوازدهم اعتراف و اعتقاد عمیق خود را به این مسئله بیان نموده،[16] بنابراین آقای گنجی دچار سوء فهم در برداشت ازکتاب گردیده و ما فی الضمیر خود را به نام این کتاب بیان کرده است، در هیچ جای این کتاب شیعه بعنوان مذهبی بر ساخته تلقی یا تبیین نشده است و مدرسی در جای جای این کتاب به امامت ائمه عقیده مند و پایبند است.[17]وعنوان کتاب وی نیز(مکتب درفرآیند تکامل )مغایر با برداشتهای اوست.
[1] . این مقاله از اکبر گنجی در سایت ادوارنیوز منعکس شده است.
[2] . آیات 18 بقره، 82 نساء، 101مائده، 37 یونس، 20 طه، و بسیاری از آیات بر این حقیقت شاهد است.
[3] . مائده / 101.
[4] . توبه / 111.
[5] . یوسف / 3.
[6] . حجر / 87.
[7] . ابراهیم / 10.
[8] . احزاب / 33. ابوحمزه ثمالی، تفسیر القرآن الکریم. چاپ بیروت، 1420ق، ج1،ص267، مسند احمر ج1، ص331.
[9] . نهج البلاغه، خطبه 93، ر.ک: قرآن و معصومان در آینه علوی.
[10] . کلینی، کافی، ج1، ص200 ـ 202 ـ و شیخ صدوق الامالی، ص674 و عیون ج1، ص216 و غیبت نعمانی، ص218و کمال الدین ج2، ص677.
[11] . ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج25، ص194، (بیروت دارالوفاء).
[12] . شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص132، و خصال.
[13] . همان، ص123.
[14] . حلی، الفین، ص57 ـ 73 و… و سید مرتضی در قرن چهارم هجری مباحث عصمت امام و پیامبران را به طور کامل طرح و بررسی کرده ـ ؟؟؟ الانبیاء، ص169، ابدا اصلاح حلبی از دانشمندان قرن چهارم نیز مباحث مفصلی در این باره و نموده، تقریب المعارف، ص204 ـ 198.
[15] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، (نجفی) ح7، ص7 ـ 17.
[16] . سید حسین مدرسی طباطبائی، مکتب در فرآیند تکامل ترجمه هاشم ایزد پناه، چاپ اول، تهران، کویر، 1386ش، ص24.
[17] . ر.ک: همان، ص176 و 151.
امیرعلی حسنلو