مسئله حقوق زنان و تلاش آنان جهت دستیابی به حقوق خویش پیشینهای دیرینه دارد اما نهضت برابری طلبی زنان موسوم به «فمینیسم» به صورت منسجم و نام و نشاندار سابقهای بیش از صد و پنجاه ساله دارد[1] و اگر بخواهیم آن را ریشهیابی کنیم میتوان گفت: نهضت فمینیسم در اصل مولود رنسانس و مبتنی بر جهانبینی غرب جدید با محوریت «اومانیسم» است و چون در دیدگاه اومانیستی انسان مادی و زمینی تنها موضوع ارزشمند برای تلاش و تفکر است بنابراین تمامی گرایشهای فمینیستی بر این پیش فرض استوارند که انسان را مصدر تشریع و بینیاز هدایت وحی میدانند پس در هیچ یک از گرایشهای فمینیستی توسل به وحی و اعتقاد به حاکمیت دین در شئونات اجتماعی پذیرفته نیست.[2] هر چند گونههای مختلفی از فمینیسم وجود داشته و دارد که از مکاتب عقیدتی، سیاسی و اقتصادی نشأت گرفته است اما در چند دهه اخیر نام «فمینیسم اسلامی» نیز به آن اضافه گشته است، سخن در این است که آیا گرایشهای فمینیستی با اعتقاد به اسلام و شریعت الهی قابل جمعند؟ آیا میتوان هم فمینیسم بود و هم مسلمان؟
شاید بتوان ادعا کرد فمینیسم اسلامی تا حدودی متأثر از نظریههای پست مدرن است زیرا هر دو بر نسبیت فرهنگی استوارند بدین معنی که هر جامعهای برای مسائل خود باید در قالب فضای فرهنگی خود پاسخ آن را ارائه نماید[3] و از آنجا که فمینیستها با گرایشهای مختلفی که دارند در اعتقاد به آرمان برابری با هم مشترکند از این روی مجبورند اسلام و متون دینی آن را به گونهای میتوان تفسیر کنند که با آن سازگای یابد و این چیزی است که در نوشتههای فمینیستهای اسلامی نیز به چشم میخورد پروفسور مارگارت بدران در مصاحبهای در این زمینه میگوید: «فمینیسم اسلامی یک ایده آگاهسازی است که بر اساس بازخوانی قرآن و بازآزمایی نوشتههای مذهبی، میگوید: مردان و زنان حقوق برابر دارند و از مردم میخواهند که بدان عمل کنند.» از آنجا که بسیاری از آنان الفاظ «برابری» و «تشابه در حقوق» را کلماتی مترادف و یکسان از نظر معنی میدانند و از سویی در قرآن کریم به آیاتی برمیخورند که با این ایده در تضاد است مانند آیاتی که مربوط به ارث جنس مذکر و مؤنث (دختر و پسر و زن) است و نیز آیاتی چون قوامیت مرد (الرجال قوامون علی النساء) که میتوان ریاست و سرپرستی شوهر را بر خانواده از آن استفاده کرد، از این رو مسئله بازخوانی آن ودر نظر گرفتن زمان نزول آن و جوّی که در آن زمان حاکم بوده و نیز تفسیر الفاظ آن به گونهای که با ایده آنان وفق دهد را مطرح میکنند غافل از آنکه دین اسلام به عنوان ناسخ و مکمل تمامی ادیان الهی آمده و احکام آن تا به دامنه قیامت قابل اجراست برای هر جامعهای به هر زمان «حلال محمد حلالٌ الی بوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه » اینان عقل خود را تنها معیار برداشت از آیات قرآن میدانند حال آنکه آیاتی نظیر (فسئلوا اهل الذکر اِن کنتم لا تعلمون» ما را به سوی فراگیری تفسیر قرآن از دانایان به آن فرامیخواند و این همان چیزی است که حدیث مشهور و متواتر «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض) به آن اشارت دارد بر هیچ پژوهشگر مسلمان و حتی غیر مسلمانی که در زمینه آیات قرآنی به پژوهش پرداخته مخفی نیست که جدا کردن مفسران واقعی قرآن از قرآن چیزی جز محو قرآن نیست زیرا در آن صورت چیزی جز برداشتهای غیر معصومانه از قرآن که چه بسا 180 دجه در تضاد باشند را در پی نخواهد داشت از این رو مدد از اهل بیت عصمت و طهارت و بهرهگیری از احادیث روایات آنان تنها راه کار در این زمینه است و برای استفاده از این موهبت متدهای خاصی وجود دارد که باید آنها را پیمود بیشک فهم روایات و پی بردن به صحت و سقم آن دانستن علومی چون ادبیات، اصول، رجال و درایه را… میطلبد که بدست آوردن آن برای هر کسی میسور نمیباشد و این است سر آنکه ائمه دین مرجوع به متخصصین و اسلامشناسان را به ما توصیه نمودهاند. نتیجه جدایی از مفسران حقیقی قرآن ودوری از اجتهاد پویا این است که ادعا شود چون قرآن در جامعهای مردسالار نازل شده است بنابراین بیشتر مردان را مورد خطاب قرار داده است حال آنکه میدانیم خالق هستی با توجه به زوایای وجودی هر یک از زن و مرد و با توجه به خصلتها و ویژگیهای آنان حقوقی را برای آنان مقرر داشته که چه بسا با خرد خویش نتوانیم آن را در یابیم زیرا در منطق قرآن تشابه با تساوی یکسان و برابر نیست آری قرآن به زن و مرد، حقوقی برابر عطا کرده اما نه حقوقی متشابه زیرا تشابه در حقوق چه بسا از مصادیق ظلم به حساب آید حال آنکه خداوند حکیم عین عدل و عدالت است. نیک میدانیم در مواردی که مربوط به پیشرفت در امور معنوی و کمال انسانی است خداوند الفاظی چون یا ایها الناس و یا ایها الذین آمنوا استفاده نموده است مانند آیه اول سوره نساء، آیه سیزدهم سوره حجرات. اما همین قرآن قوامیت مرد بر زن و دو برابر بودن ارث مرد را به صراحت پذیرفته است و این چیزی است که نمیتوان آن را توجیه کرد تنها راه پذیرش آن پذیرفتن این نکته است که خداوند حکیم و عادل بوده و با توجه به مجموعه حقوق زن و مرد و انتظاراتی که از آنان دارد مجموعاً حقوقی برابر برای آنان در نظر گرفته حال آنکه اگر هر یک از موارد به تنهایی مورد بررسی قرار گیرد چه بسا نتوان این برابری و تساوی را فهمید.
اگر نیک بنگریم به خوبی در مییابیم که آنچه برخی از مسلمانان را به سوی فمینیسم متمایل ساخته و موجب برگزیدن فمینیسم اسلام شده است داشتن نیم نگاهی به غرب از سوی آنان است حال آنکه میدانیم میان دین برگزیده ما و دین انتخابی آنان تفاوت بسیار است. دین ما دینی است که به نص صریح قرآن اسلام تحریف مصون مانده است و دست غیر را یارای تصرف در آن نبوده است در حالی که متون دینی موجود در غرب چیزی جز متون تحریف شده و در هم آمیخته با ساختهها و یافتههای بشر نیست از این رو آنان راهی جز برگزیدن روح و گوهر دین ندارند تا از این طریق به خیال خود را به حقیقت دین دست یابند و از این روست که هر شخصی دریافت خود را دین تلقی میکند حال آنکه دست یابی به روح و حقیقت دین اولاً قداست و پاکی روح را در مرتبهای بالا میطلبد و ثانیاً شناخت دین نیاز به متدهای خاصی دارد که برای هر کسی راهیابی به آن میسر نیست بیشک دستیابی به حقیقت و خواست خدا ودین در وهله اول با مراجعه به کتابی است که خدا برای هدایت بشر فرو فرستاده است و از آنجا که کتاب آسمانی مسلمانان قرآن کریم، همان گونه که خالق هستی فرستاده است به دست ما رسیده است میتوان با مراجعه به آن احکام و وظایف عملی و اخلاقی و … در یابیم و در کنار آن سنت نبوی و روایات اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السّلام ـ در تفسیر آنچه از آن کتاب شریف برای ما مجمل مانده است راهگشا بوده و به عنوان دومین متد ما را در دستیابی به دستورات الهی مدد میرساند زیرا تفسیر قرآن کریم بر اساس دیدگاه خود که از آن به «تفسیر به رأی» یاد میشود چیزی جز دیدگاه شخصی ما نخواهد بود و نسبت دادن به پروردگار متعال نسبتی ناروا و ناصواب خواهد بود. و در مرحله بعد اجماع و انفاق امت اسلامی به عنوان راه و طریقی جهت رسیدن به نظر خداوند و معصومین ـ علیهم السّلام ـ و در کنار آن عقل به عنوان منبعی که نظر دیدگاه شارع مقدس را برای ما کشف میکند قرار دارد آنچه بسیاری را از حقیقت دین دور ساخته است نگریستن به عقل به عنوان حاکم و مولی دیدن آن است و از آنجا که هر کس عقل را داور و حکم کننده میبیند موجب میگردد رهیافتهای خود را از دیدگاه منبع و سرچشمه استنباطی به نام عقل به نام دین قلمداد کند حال آنکه نکته ظریف و دقیق اینجاست که عقل جنبه کاشفیت دارد نه مولویت و حاکمیت، بنابراین در صورتی که ما را به دیدگاه شارع و بنیانگذار شریعت نرساند هیچگونه حجیت و دلیلیتی ندارد.
مختصر کلام آنکه تنها راه رسیدن به سعادت و رستگاری جوامع اسلامی اتکاء به هویت دینی خود و عدم تقلید از دیگران و تن دادن به احکام نورانی اسلام گرچه در ظاهر آن را نپسندیم چه اینکه آفریدگار هستی بیش از همه به زوایای مختلف مخلوقات خویش آگاه است و از آنجا که او هم حکیم است و هم عادل چیزی جز آنچه شایسته هر انسانی است را به او عطا نمیفرماید و اگر به این مرحله برسیم بی هیچ شبههای به آرامش کامل رسیده و به جای آنکه دقت گرانبهای خود را صرف امور واهی نماییم تلاش و کوشش خود را در مسیر رسیدن به کمال و سعادت ابدی مصروف خواهیم داشت
[1] . رضا متمسک، فمینیسم اسلامی، واقعیتها و چالشها، مجموعه مقالات هماندیشی، ج 1، ص 452،دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ اول، پاییز 1380.
[2] . درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، محمد رضا زیبایی نژاد، محمد تقی سبحانی، ص 20 و 24؛ دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ دوم، بهار 1381.
[3] . همان، صص 118 ـ 119.
ابراهیم باقری