اصول مسلم دینی، حقیقت مطلق و تغییرناپذیر است
همزمان با ظهور انقلاب صنعتی در غرب و اوجگیری پیشرفتهای روزافزون تحت پرچم استعمار، ضرورت تسلط بر بخشهای مختلف جهان از جمله جهان اسلام احساس گردید. از یک طرف صنعت استعمارگران غربی برای تداوم حیات خود به منابع مادی جهان اسلام نیاز فراوان داشت و از طرف دیگر غارت منابع کشورهای اسلامی بدون ایجاد تغییر و تحول در اندیشهها. افکار و ذهنیت دین باوران جوامع مسلمان و راه اندازی استعمار فرهنگی در این کشورها میسر نبود. آنان با این ابزار در صدد تضعیف مقاومتهای درونی در این جوامع برآمدند در مقابل سلطه استعمار واکنشها و مخالفتهای همه جانبه را در جهان اسلام در پی داشت که نوعاً در قالب جریانات فکری و سیاسی گروهی موسوم به «روشنفکر» هدایت میشد این واکنشها در یک تقسیمبندی کلی به دو دسته دینی و غیر دینی تقسیمبندی گردید:
جریانات غیر دینی در قالب ملی گرایی یا ناسیونالیسم و جریانات دینی در قالب اسلام گرایی هدایت میشوند در این میان رشنفکران دینی در صدد برآمدند تا ضمن بهرهگیری از آموزههای دینی، مدرنیسم را به جوامع اسلامی منتقل ساخته و از این طریق با رفع عقب ماندگی جوامع مسلمان به مقابله با سلطهاستعمار برخیزند. این گروه گرچه طیف گستردهای را با اندیشهها، اعتقادات و رویکردهای متفاوت نسبت به شریعت و تعامل آن با پدیده مدرنیسم در خود جای میداد اما به دلیل پیوندشان با شریعت و بهرهگیری از آموزههای دینی در تداوم مبارزات سیاسی همگی در اصطلاح «روشنفکران دینی» نامیده میشوند تا از گروه دیگر که هیچ اعتقادی به شریعت و آموزههای دینی در فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی نداشتند، متمایز گردند.
در کشور ایران مبارزات سیاسی در قالب جریانات دینی از ابتدا با انشقاقاتی درونی و بعضاً بسیار عمیق همراه بود که چنانچه بخواهیم دو دسته کلی از آن را نام ببریم می توانیم به یک دسته روشنفکر دینی به مفهوم عام و دسته دیگر روحانیت روشنفکر به مفهوم خاص اشاره کنیم. در این جا مراد از روشنفکران دینی طیف گستردهای در درون این جریانات دینی است که در برنامهها، اهداف و اصول کلی خود اختلافات عمیقی با روحانیت روشنفکر باشد مفهوم خاص که به اعتقاد ما روشنفکران دینی اصیل بودهاند، داشتند. کلی گویی روشنفکران دینی که شاید بهتر باشد از آنان به «روشنفکران دیننما» تعبیر کنیم، همچنین شفاف نبودن مواضع آنان در خصوص نظریه حکومت اسلامی و گاه طرح برنامههایی چون اسلام منهای روحانیت و مرجعیت و ایراد تهمت هایی ناروا به نهاد روحانیت از جمله موانعی بود که باعث ایجاد جدایی و شکاف عمیق میان مدعیان روشنفکری دینی با روحانیت روشنفکر گردید.[1]
در کشور ایران جریان مدعی روشنفکری دینی کاملاً تحت تأثیر گرایشات دو جریان مارکسیستی یا لیبرالیستی بود آنان عموماً به جای حاکمیت دین، حاکمیت دین داران را تبلیغ میکردند اما روحانیت روشنفکر که به ویژه در سدههای اخیر به رهبری امام خمینی (ره) شکل گرفت. با تأکید بر منابع اصیل دینی و تداوم شیوه اجتهاد حوزوی بر مبنای حکومت اسلامی به پاسخ گویی به شبهات مطرح و خطوط انحرافی پرداخت تلاش جریان اصیل روحانیت روشنفکر آن بود که فهم و برداشت های جدید بر بستر اصول و معیارهای دینی باشد این جریان به شدت با التقاط فکری مدعیان روشنفکری دین و کسانی که مارکسیسم یا لیبرالیسم را با پوشش اسلامی تبلیغ میکردند به مبازره برخاست. شهید مطهری در معرفی این جریان التقاطی موسوم به روشنفکر دینی می گوید:
«در مملکت ما گروه به اصطلاح روشنفکران خود باخته که تعدادشان هم کم نیست دو دستهاند:
یک دسته میگویند ما باید مکتب غربیها را از کشورهای آزاد (لیبرالیسم) بگیریم و عدّهای دیگر میگویند ما باید مکتب را از بلوک های دیگر (کمونیسم)بگیریم. در سالهای اخیر بدبختانه گروه سومی هم پیدا شدهاند که یک مکتب التقاطی معتقد شدهاند. این قسمت از ریش کمونیسم را گرفته با چند تار مویی از سبیل اگزیستانسیالیسم ترکیب کردهاند و بعد هم به ریش اسلام چسباندهاند آنها” وقت میگویند مکتب اصیل و ناب اسلام همین است و جز این نیست!»[2]
به هر حال اختلافات عمیق میان جریان مدعی روشنفکری دینی با روحانیّت سبب گردید این دو جریان گرچه در مقاطعی که هر دو با استبداد داخلی و استعمار خارجی به مبارزه برخاستند همسو گردیدند، اما در اهداف و نتایج مبارزه هیچ گاه متحد نشدند ویژگی ذاتی روشنفکران دینی سبب شد آنان هرگز به دنبال تأسیس حکومت اسلامی بر نیایند و لذا در مبارزات این جریان با رژیم ستم شاهی پهلوی سازمانهایی چون مجاهدین خلق، جاما، نهضت آزادی و دیگر گروههای برخاسته از بستر فرهنگی و فکری روشنفکری دینی هیچ گاه به روحانیّت اصیل و روشنفکر آشتی نکرد و هنوز هم این اختلافات عمیق و ریشهای تداوم یافته است جریانات مذکور یا گروههایی مشابه آنان که دین را ابزاری در خدمت روشنفکریجهت اجرای اهداف و برنامههای خویش قرار دادهاند. به اعتقاد ما هرگز روشنفکر دینی به مفهوم وقاعی نبودهاند. روشنفکری که دلبستگی شدید به مدرنیته او را از نقد مدرنیسم باز میدارد و در مواجهه با مؤلفههای دینی میکوشد این مؤلفهها را به گونهای توجیه و تفسیر کند که خللی به هیچ یک از اصول مدرنیته وارد نیاید، به اعتقاد ما یک روشنفکر دینی واقعی نیست روشنفکری که رسالت اصلیاش صرفاً تحقق و بسط مدرنیته در جوامع دینی باشد و با اصل قرار دادن اصول مدرنیسم دین را به نقد میکشد یک روشنفکر دینی نیست. روشنفکری که با اعتقاد قلبی به «مدرنیسم» آن را حقیقت مطلق و غیرقابل تغییر تلقی نموده و در رویارویی اصول مسلم دینی با اصول مدرنیته آموزههای دینی را به گونهای توجیه و تأویل میکند که چیزی از آنها باقی نماند یک روشنفکر دینی اصیل نیست. بدیهی است چنین روشنفکرانی پسوند «دینی» را فقط با خود یدک میکشند. تا با استفاده ابزاری از آن نیل به اهدافشان را تسهیل نمایند روشنفکر دینی به مفهوم واقعی کسی است که اولا ملتزم به نقد و بررسی عالمانه و محققانه موضوعات است و ثانیاً با اعتقاد به محوریت دین در جامعه به پاسداری از اصول مسلم دینی توجه ویژه میورزد هرگز دین را به مدرنیته عرضه نمیکند بلکه برای او دین اصل است و هر آنچه غیر دین فرع. چنین روشنفکری مدرنیسم را خوب میشناسد کورکورانه شیفته آن نمیشود، به نقاط قوت و ضعف مدرنیسم آگاه است و با بهرهگیری از عنصر عقل و آگاهی و معرفت صحیح دینی آموزههای شریعت را تفسیر میکند وی با تعهد و پایبندی نسبت به مبدأ هستی و آموزههای وحیانی چهارچوب فکری خود را پی میریزد و به این واقعیت یقین دارد که اصول و مؤلفههای مسلم دینی همان حقیقت مطلق و تغییرناپذیر است.
[1] . مدعیان روشنفکری دینی برای دین بیش از یک ابزار در خدمت روشنفکران، نقشی قایل نبودهاند از این رو هرگاه تعارضی میان اصول روشنفکری برخاسته از مدرنیته با مؤلفههای اصیل دینی مشاهده مینمایند دین را فدای روشنفکری نمودهاند همچنان که اخیراً یکی از این مدعیان گفته است «فقط تفسیری از دین با اصول روشنفکری سازگار میافتد که از یک سو نظام حقوقی شرعی را عصری بپندارد و از دیگر سو حاکمیت دین در عصر جدید را که با مقتضیات ملت ـ دولت ناهمساز میافتد از تفکر دینی خود حذف کند.!» سایت ملی مذهبیها، احمد زید آبادی، ملت، مذهب و روشنفکری.
[2] . مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی،قم 1361، ص 51.
محمد ملک زاده