نویسنده: سید حسن حسینى آصف
آموزه هاى دساتیرى
بنابر روایات دساتیر، شانزدهمین پیامبر که ساسان پنجم است و معاصر خسرو پرویز به شمار آمده، دساتیر را به زبان فارسى جدید آمیخته با واژه هاى ساختگى دیگر، ترجمه و تفسیر کرده و در ذیل عبارات نامه ها درج کرده است. بدین سان کتاب دساتیر (16 نامه) در حقیقت داراى دو بخش جداگانه است: متن نامه ها ـ که شامل گفته ها و دستورات خدا با پیامبران شانزده گانه خویش البته به زبان ساختگى دساتیرى است ـ و دیگر ترجمه و تفسیر آنها منسوب به ساسان پنجم به فارسى آمیخته با لغات و اصطلاحات مجعول. مطالب دساتیر آمیزه اى است از افکار گوناگونى که تا سده 10 قمرى / 16 میلادى در ادیان، مکاتب و مذاهب مختلف در ایران رواج داشته است و حتى گاهى ترجمه عباراتى از قرآن کریم، تورات و اوستا در آن دیده مى شود که به شیوه معمول با اندک دخل و تصرفى و گاه عیناً در کتاب نقل مى شود. در نامه جى افرام فقره 70 آمده که دو گونه نامه است که ایزدى هستند: یکى همین نامه که از آفرینش دو جهان سخن مى گوید و دیگر کهین نامه که آن را دساتیر خوانند: «یزدانى نامه دو است نامه نخستین دو گیتى است و آن رامهین نامه گویند و به زبان فراز آباد فرز دساتیرش نامند که مهین نامه یزدان باشد… و دیگر دساتیر خوانند که کهین نامه یزدان باشد».[10]
بنابر دستور آسمانى دساتیر یا کهین نامه، آفریدگار خدایى است یکتا که در نامه ها به نام هاى مزدام، مزدان، لارنگ، زمرپان، شمتا و هرمهر خوانده شده و ذاتى قدیم و ابدى است. داراى صفات بسیار است، ولى صفاتش از ذاتش بیرون نیست، بى شریک و مانند و ضد، بر همه چیز آگاه و بر هر کارى تواناست. زمان هاى گذشته و آینده همه یکباره بر او آشکار و نزد او حاضر است. خداوند نُه آسمان را بیافرید و به هر یک خرد و یا هوش و روان و تن ارزانى داشت. در آسمان ها فرشتگان بى شمار و ستارگان فراوانند. هر یک از آنها را نیز خرد و روان و تن است. سیارگان گردنده نیز داراى خرد و روان و تن هستند، چنان که در نامه مهاباد (اولین نامه دساتیر، فقرات 14 به بعد) در این باره مى خوانیم: «بدین گونه از هر خردى هوشى و روانى و تنى پیدا گردانید تا سپهرستان انجامید و به پایان رسانید، مانند هوش کیوان سپهر فرنسانام و روانش لاتینسا و تن او ارمنسا، و خرد هرمزد سپهر انجمداد و روان او نجم آزاد و شید آزاد تنش، و خرد و روان و تن بهرام سپهر که نامیده شده به بهمن زاد و فرشاد و رزباد واد، و خرد و روان و تن خورشید چرخ شاد آرام و شادایام و نشاد ارسام نام، خرد و روان و تن ناهید آسمان نروان و فروان و زروان نام، خرد و روان و تن تیر چرخ که ارلاس و فرلاس و ورلاس نامند، خرد و روان و تن ماه آسمان فرنوش و ورنوش و اردوش آفرید».
ترتیب آفرینش آنطور که در نامه مهاباد آمده به گونه اى است که در کتب حکماى مشّایى چون فارابى و ابن سینا دیده مى شود.[12] (بدان گونه که در عقاید و آراء ادیان قدیم ایران و نیز اشراقیان دیده مى شود) چنانکه در نامه مهاباد فقره (49 ـ 48) آمده: بر آتش و باد و آب و خاک چهار فرشته گماشته گشت، بدین نام: انیراب و هیراب و سمیراب و زهیراب».
جهان و مجموعه آن همانند تن آدمى و اعضایش است: آسمان پوست آن، کیوان اسپرز آن، برجیس جگرش، بهرام زرداب آن، خورشید قلب، ناهید معده، تیر مغز، ماه شُش، ستارگان و بروج رگ هاى آن، آتش دلش، هوا نفسش، آب عرقش، خاک گردپاى آن، برق همچون لبخندش، رعد چون آوازش، باران چون اشکش و بالاخره کانها و گیاهان و جانوران کرم هاى پیکر آن. پوست آدمى چون آسمان است و هفت اندامش که سر و سینه و معده و دو دست و دو پا باشند بجاى هفت سیاره اند، خون و بلغم و صفرا و سودا نیز بجاى عناصر چهارگانه آتش و آب و خاک و هوا هستند. (نامه جمشید، فقره 58).
ادوار عمر جهان به شماره ستارگان سیار است و هنگامى که دور ماه به پایان رسید، باز دوران هاى عالم به همان وضع و صورت پیشین از سر گرفته مى شود. بنابر دساتیر طول زمان صد هزاران هزار سال است. شماره و اعدادى که براى نگاه داشتن تاریخ و محاسبه ادوار جهانى به کار گرفته مى شود چنین است:
یک سلام سال (صد هزار سال)، یک سمار سال (ده میلیون سال)، یک اسپار سال (یک بیلیون سال)، یک فرد سال (یک میلیون سال)، یک ورد (یک هزار فرد سال)، یک مرد (یک هزار ورد سال)، یک چاد (یک هزار مرد سال)، یک واد (سه هزار چاد سال)، یک زاد (دو هزار واد سال).
و ترتیب اعداد نیز بدین شرح است: یک، ده، صد، هزار، سلام ـ یعنى صدهزار را سلام گویند ـ و صد سلام را شمار و صد شمار را اسپار و صد اسپار را راده و صد راده را ارآده و صد ارآده را راز و صد راز را آراز و صد آراز را بى آراز گویند.
در دساتیر به تناسخ ارواح که یکى از معتقدات ـ اصلى ـ مذاهب هندى است توجه خاصى شده است. انسان برترین نوع آفرینش است که به یارى روان و خرد به عوالم بالا و منزلت فرشتگان تواند رسید. و براى رسیدن به این مقام باید از چرخه تسلسل تولد و مرگ رهایى یابد. بنابر این عقیده روان تمامى موجودات، اعم از آدمى، جانوران، گیاهان و جماد، از جسمى به جسم دیگر در حال انتقالند. در نامه مهاباد (فقره 71ـ67) پیغمبرآباد از خداوند مى پرسد: چگونه است که پادشاهان و فرمانروایان و توانگران هم در زندگانى به رنج و اندوه اندراند؟ خداوند در پاسخ گوید: براى این که آنان در زندگى تن پیشین خود بدکار بودند. سزاى خود را در زندگى دیگرى مى بینند، دیگر باره ناخوش و رنجور متولد مى شوند یا به رنج هاى دیگر دچار آیند، جانور زهردار و درنده آنان را مى گزد، اینها کیفر کردارهاى زندگى پیشین خود آنان است. همچنین جانوران درنده و مرغکان و چهارپایان هر یک پاداش و پادافراه زندگى پیشین خودشان را در زندگى بعد خواهند دید، اگر دوره یک زندگى کافى نبود و سزا به آن اندازه نباشد که گناه زندگى پیش را فرو شوید، در دوره زندگى سوم و چهارم سزا خواهند یافت، چندان خواهند رفت و آمد تا آن گناه پیشین پاک شود. کسانى که نادان و بدکنش اند در زندگى دیگر به کالبد گیاه و رستنى متولد شوند و مردمان ناآزموده و زشت کردار به کالبد کانى (معدنى) در آیند، چارپایانى که در این جهان چون اسب و گاو و شتر و خر بارکش اند مردمانى بودند که به کالبد جانواران در آمده در بارکشى کیفر رفتار خود مى بینند.
لازم به ذکر است که در دساتیر مشقت و ریاضت و به خود سختى دادن و طریق درویشى و گدایى گزیدن از اهمیت بسیارى برخوردار است. از ریاضت و روزه گرفتن و با خواندن اوراد مخصوص ممکن است روح آدمى مدتى از کالبد جسمانى بیرون آمده و به سیاحت جهان دیگر برود و پس از آن باز به پیکر خود رجعت نماید. روان چنین شخصى چنانچه به این پایه و مقام برسد از چرخه «کارما» رهایى خواهد یافت و دیگر کالبد عوض نمى کند، و پس از مرگ به صورت جاودانى در بهشت خواهد ماند. اما چنانچه کسى در زندگانى کنونى راه خوشى و کامرانى را پیشه خود سازد واز کردار و پندار زشت و ناپسند بهره مند باشد، در زندگى بعد از منزل انسانى به پایگاه حیوانى تنزل خواهد نمود. بنابر دستورات دساتیر، خورشید و ماه و ستارگان و نیز روشنى چراغ و آتش را باید ستایش کرد و در معابد براى ستارگان تندیس ساخت و نماز و آیین هاى پرستش را رو به روشنایى یا اجرام فلکى به جاى آورد. در دساتیر ستارگان (ششکاخ) جزو خدایان به شمار رفته اند و وبنابر عقیده پیروان آن، گردش جهان و نظم آن زیر نفوذ هفت سیاره و ستارگان متعددى است که در آسمان مشاهده مى گردند، و خداى دساتیر بارها و بارها پیامبران خود را دستور به ستایش ستارگان مى دهد، چنانکه در (نامه هوشنگ فقره 7، نامه جمشید فقره 14، نامه فریدون فقره 7 و جز اینها) ایشان، به پرستش بهرام و ناهید و تیر و غیره مأمور شده اند. و نیز در فقره 55 نامه یاسان آمده: «پس برابر ششکاخ آى و نماز کن و ششکاخ ستارگانند و آتش که فروغندگانند». آنگاه در فقره بعد تأکید مى شود چنانچه خواهى نمازت به یزدان برسد، باید در برابر ششکاخ نیز نماز به جاى آورى.
در نامه مهاباد فقرات 63 و 74 ـ 71 مطالبى درباره سزا و کیفر کسانى که زندبار یا جانوران سودمند را آزار مى دهند و یا مى کشند مطالبى ذکر شده و بر طبق آن باید از خوردن گوشت جانوران پرهیز کرد. اما در نامه زردشت فقره 154 کشتن جانوران زیانبار (تندبار) نیکو شمرده شده است.
بنابر تعالیم دساتیر، مردگان را یا باید سوزاند، یا به خاک سپرد و یا در تیزآب انداخت. چنان که در این باره در نامه مهاباد فقره 154 آمده: «مرده را در خم تیزآب و تندآب یا در آتش یا خاک سپرید، آنچه فرسنداجیان (امت = پیروان دساتیر) درباره مرده کرده اند آن است که پس از جدایى روان، تن را به آب پاک شویند و جامه اى نیکو و بویا درو پوشانند، پس بدین گونه تن او را در خم تندآب اندازند چون گداخته شود آن آب را به جاى دور از شهر برده ریزند ورنه بدین آرایش به آتش سوزانند یا گنبدى سازند و درون آن چاهى پهن کنند و آن را به سنگ وخشت و رشت استوار و سفید سازند و در کنارهاى آن جاى ها باشد و تخت ها گذاشته مرده را برافراز تخت خوابانند یا خم در خاک فرو برند و در آن مرده را جادهند یا تابود به زمین نهان سازند و آن چه بیشتر بدان فرسنداجیان کار کردندى خم تند آب بود».
چنانچه دیدیم آموزه هاى دساتیرى ترکیبى است ناهمگون از مطالب آمیخته و گرفته شده از ادیان عقاید و مکاتبى مختلف که بنیان هاى فکرى آن آشکارا با اصول ادیانى چون اسلام و زردشتى کاملا مغایر و متضاد است. این دین ساختگى هر چند کاملا رنگ اشراقى شدید دارد، در بسیارى از موارد از آن جداست. شاید همین دلیل پژوهشگر و ایرانشناس معاصر و بزرگى چون هانرى کربن Henri Corbin را به اشتباه انداخته، به طورى که در مقدمه مجموعه مصنفات شیخ اشراق (جلد 1/ مقدمه به زبان فرانسوى LVI-LIX) اذعان دارد که دساتیر و افکار دساتیرى، احیاء اندیشه هاى قدیم ایرانى و ادامه حکمت اشراق است. این سخن دور از تحقیق و همان ادعایى است که پیروان آذر کیوان داشته اند.
قدمت دساتیر و چاپ آن
برخلاف آنچه در دساتیر آمده که مترجم و شارح آن را آخرین پیامبر، یعنى ساسان پنجم دانسته، نویسنده این کتاب (متن، ترجمه و شرح) باید کسى باشد که ساسان پنجم نیز ساخته و پرداخته وى است و ظاهراً زبان ساختگى و جعلى او را نیز جز خود او کسى نمى دانسته، چه رسد به ساسان پنجم. اما تاریخ تألیف کتاب از عباراتى که در نامه ساسان پنجم فقره 31 آمده روشن مى شود: «چون هزار سال تازى آیین را گذرد چنان شود آن آیین از جدایى ها که اگر به آیین گر نمایند نداندش». بنابر این تاریخ تألیف باید حدود سال 1000ق یا 1592 میلادى باشد و این زمان درست مطابق است با روزگارى که آذر کیوان مؤسس فرقه آذر کیوانى، از ایران به هند کوچ کرد. از طرفى چون در سراسر کتاب به واژه هاى هندى و سانسکریت برخورد مى کنیم، معلوم مى شود که به احتمال قوى این کتاب در هند نوشته شده است. چنانکه در ابتداى این گفتار اشاره شد، ملافیروز در سال 1233ق/ 1818م متن و ترجمه انگلیسى کتاب دساتیر را به چاپ رساند. پیش از چاپ این کتاب اولین کسى که به وصف آن پرداخت سِرْ ویلیام جونز Sir William Jonesخاورشناس معروف انگلیسى بود که نام و وصف دساتیر را در کتاب دبستان المذاهب دیده بود. وى در سال 1203ق/ 1789م، این کتاب را از مهم ترین آثار دینى ایرانیان قدیم و به عنوان کتاب آسمانى و همسنگ اوستا و زند به شمار آورد.[13]
از ابتداى پیدایش دساتیر و مطرح شدن آن در مجامع علمى، پژوهشگران و دانشمندان غرب و شرق نظرات موافق و مخالفى پیرامون آن اظهار کردند. از یک سو کسانى چون ویلیام جونز مذکور، ملافیروز دستور پارسیان هند (در مقدمه ترجمه انگلیسى دساتیر 1818م)[19]
برخلاف این نظریات، رشید شهمردان در تاریخ زرتشتیان[22]
لازم به ذکر است که با تمام این مباحث، هنوز هم کتاب دساتیر و چگونگى پیدایش و قدمت آن در هاله اى از ابهام قرار دارد و به هیچ وجه در این خصوص نمى توان نظریه قطعى ارائه نمود. اما هر چه هست چنانکه اشاره شد، به دستور سرجان ملکم و با ترجمه ویلیام ارسکین و با کوشش هاى ملافیروز، با متن این کتاب همراه با ترجمه آن در 2 جلد در 1233 ـ 1235ق / 1818 ـ 1819م در بمبئى انتشار یافت. جلد اول شامل متن (با ترجمه و تفسیر منسوب به ساسان پنجم) و فرهنگ لغات و جلد دوم حاوى ترجمه آن به زبان انگلیسى است. این کتاب در 1264 ق / 1848م به دست ملاکیقباد با مقدمه اى مبسوط به زبان گجراتى ترجمه شد و نزدیک به 70 سال بعد از ترجمه اول، بار دیگر در آمریکا به قلم میرزا محمد هادى ترجمه و در شماره هاى مجله Platonist انتشار یافت. متن آن نیز دوباره در سال 1305 ق / 1888م در بمبئى به چاپ رسید و در همان سال دهونجى بهوى جمشید جى مدهورا ترجمه انگلیسى ملافیروز را در همان شهر به چاپ رساند.[24] که متأسفانه کارى است شتاب زده و پر غلط.
کتابنامه
پورداود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان، انتشارات دانشگاه تهران، سال 1355.
شهمردان، رشید، تاریخ زرتشتیان و فرزانگان زرتشتى، انتشارات فروهر، 1363.
دساتیر کتاب آسمانى نیست، چاپخانه هور بمبئى، 1928م.
داعى الاسلام، فرهنگ نظام، ج1، مقدمه 29ـ33
ملافیروز بن ملاکاوس، دساتیر آسمانى، چاپ بمبئى 1888م، 1275 یزدگردى، چاپخانه دت پرشاد.
فرهنگ لغات دساتیر، کتابخانه ملافیروز در بمبئى، به شماره RII, 26
مجتبایى، فتح الله، دایره المعارف بزرگ اسلامى، مدخل «آذر کیوان»، تهران، 1374.
مصطفوى، على اصغر، ترفند پیغمبر سازان و دساتیر آسمانى (گزارش)، چاپ نخست نوروز، 1370، پخش انتشارات بامداد.
ملکم، سر جان، تاریخ ایران، ترجمه اسماعیل حیرت، چاپ هند، 1330ق / 1886م.
نامه جى افرام، فقره 70.
Jones, William, “The sixth Discours on the Persians”, in: Asiatic Researches of Bengal, 1789.
The Desatir or sacred writings of the ancient persian prophets, published by Mulla Firuz Bin Kaus, vol. II (English translation), Bombay, 1818.
Erskin, William, “On the Authority of the Desatir, with Remarks on the Account of the Mahabadi Religion Contained in the Dabistan”, in: Transactions of the Literary Society of Bombay, 1819.
Wilson, John., The Parsi Religion, Bombay 1843; Modi, J. J., “A Parsee High Priest (Dastur Azar Kaiwan, 1529-1614 A. D.), with His Zoroastrian Disciples in Patna, in the 16th and 17th century”, in: Oriental Comference Papers, Bombay 1932.
Madhora, Dh. J., Preface to the Desatir or the Sacred writings of the Ancient Persian Prophets (second edition), Bombay, 1888.
پی نوشت ها :
[10]. نامه جى افرام، فقره 70; و نیز: ترفند پیغمبرسازان و دساتیر آسمانى، گزارش علمى اصغر مصطفوى، انتشارات بامداد، چاپ نخست، 1370، ص247.[11]. دایره المعارف بزرگ اسلامى، تهران، 1374، «آذر کیوان»، فتح الله مجتبایى، ج1، ص251.
[12]. همان
[13]. بنمتان ویلیام جونز در ششمین اجلاسیه سالانه گفتار درباره ایرانیان، انجمن آسیایى بنگال، 1203ق/1789م:
Jones, William, “The sixth Discours on the Persians”, in Asiatic Researches of Bengal, 1789, vol. II/ pp. 43-66.
[14]. the Desatir or sacred writings of the ancient persian prophets, carefully published by Mulla Firuz Bin Kaus, vol. II (English translation), Bombay, 1818, pp. 305-316.
و نیز نگاه کنید به: دساتیر آسمانى، چاپ بمبئى 1888م، 1275 یزدگردى، 1305هـ.ق، چاپخانه دت پرشاد، مقدمه ملافیروز، ص218ـ226.
[15]. تاریخ ایران، سر جان ملکم، ترجمه اسماعیل حیرت، چاپ هند، 1330ق / 1886م، ص7و83ـ84.
[16]. Erskin, William, “On theAuthority of the Desatir, with Remarks on the Account of the Mahabadi Religion Contained in the Dabistan”, in Transactions of the Literary Society of Bombay, 1819, vol. II / 362-395.
[17]. دایره المعارف بزرگ اسلامى، پیشین، ج1، ص257 ـ علاوه بر دوساسى، نوریس Norris هم در (مجله آسیایى Asiatic Journal، 9/421ـ430، چاپ 1235ق / 1820م)، مطالب و زبان دساتیر را مجعول و بى اساس خواند و معتقد بود که در آغاز ورود اسلام به ایران در سده هفتم میلادى (اول هجرى) ایرانیانِ زرتشتى مذهب براى مقابله با دین جدید و کتاب آسمانى آن، از خود دین و کتابى ساخته اند.
[18]. فرهنگ نظام، داعى الاسلام، ج1، مقدمه 29ـ33; فرهنگ ایران باستان، پورداود، دانشگاه تهران، 1355، ص17 به بعد; تاریخ زرتشتیان، فرزانگان زرتشتى، رشید شهمردان، انتشارات فروهر، 1363، ص691; دساتیر کتاب آسمانى نیست، رشید شهمردان، چاپخانه هور بمبئى، 1928م; و نیز:
Wilson, John., The Parsi Religion, Bombay 1843, p. 409-411; Modi, J. J., “A Parsee High Priest (Dastur Azar Kaiwan, 1529-1614 A. D.), with His Zoroastrian Disciples in Patna, in the 16th and 17th century”, in: Oriental Comference Papers, Bombay 1932, p. 283-288.
[19]. رشید شهمردان، تاریخ زرتشتیان، انتشارات فروهر، چاپ نخست، 1363، ص690ـ691.
[20]. همان، ص688ـ705.
[21]. همان، ص694ـ695.
[22]. براى اطلاعات بیشتر و متن نامه رک: همان، ص696ـ703.
[23]. Madhora, Dh. J., Preface to the Desatir or the Sacred writings of the Ancient Persian Prophets (second edition), Bombay, 1888.
[24]. ترفند پیغمبر سازان و دساتیر آسمانى، گزارش على اصغر مصطفوى، چاپ نخست نوروز، 1370، پخش انتشارات بامداد.
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب