نویسنده: مهدی مردانی
اشاره:
با آنکه خطبه شقشقیه یکى از معروفترین خطبههاى نهج البلاغه بوده و حتى در میان عالمان اهل سنت نیز شهرت داشته است اما برخى متعصبین ازاهل سنت بى آنکه هیچ دلیل و برهانى اقامه کنند استناد این خطبه را زیر سؤال برده و آن را جعلى شمردند؛ آنان مدعى شدند که خطبه شقشقیه کلام امام على علیه السلام نمىباشد بلکه ساخته سید رضى است که به امام علیه السلام نسبت داده است(1) اما از آنجا که هیچگاه حجابهاى جهل و تعصب نتوانسته است آفتاب حقیقت را بپوشاند این بار نیز به همت مردان جهاد و تلاش حقّ از پس پرده های تاریک نادانی نمایان گردید، لکن براى آنکه دیگر راه گریزى از قبول حق وجود نداشته باشد به تبیین پاسخ این اشکال مىپردازیم وادلّهاى که بر انتساب خطبه شقشقیه به امام على علیه السلام دلالت مىکنند را برمىشماریم:
1- هنگامى که به کلمات قائلین این اشکال مراجعه مىکنیم متوجه مىشویم که آنان در اثبات مدعاى خود بیش از هر چیز بر این توجیه تکیه نمودهاند که در نهجالبلاغه خاصه خطبه شقشقیه عباراتى وجود دارد که صریح در طعن و سرزنش خلفاى سه گانه و بعض دیگر از صحابه پیامبر مىباشد که صدور آن از جانب امام على علیه السلام بدور مىباشد چنانکه« محمد محیى الدین عبدالحمید» استاد دانشگاه الازهر مصر در مقدمه تحقیق خود بر شرح نهج البلاغه عبده مىگوید: «مهمترین دلیلى که علماى ادب عربى آن را سند و پشتوانه این قول [جعلى بودن نهج البلاغه ] قرار دادهاند این است که در نهج البلاغه [بویژه خطبه شقشقیه] تعریض هایى نسبت به صحابه پیامبر صلی الله علیه وآله وجود دارد که صدور آن از شخصیتى مانند امام على علیه السلام صحیح نمىباشد»
همچنین احمد بن عثمان ذهبى در«میزان الاعتدال» و ابن حجر عسقلانى در« لسان المیزان» با صراحت و جسارت نهج البلاغه را جعلى شمردند و علت آن را وجود سبّ صریح بر ابوبکر و عمر دانستهاند (2)
علت این امر- که منکران استناد خطبه شقشقیه چنین عباراتى را از امام علیه السلام بعید مىشمارند – این است که آنان تمامى کسانى که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را درک نموده و به او ایمان آوردند را صحابه مىدانند و بعقیده آنان تمامى صحابه عادل بوده و از هر گونه عیب و ایرادى منزّه مىباشند که البته بطلان این عقیده در جاى خود به اثبات رسیده است.
اما در پاسخ باید چنین گفت که بیان طعن و تعریضهایى که از سوى امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه به ویژه خطبه شقشقیه صورت گرفته است اشکالى محسوب نمىشود که به خاطر آن خطبه شقشقیه را جعلى شمارند چرا که امام على علیه السلام اولین کسى نبوده که از صحابه پیامبر صلى الله علیه وآله انتقاد نموده است بلکه قبل از ایشان و درمرتبه اول خداوند متعال در قرآن کریم عملکرد برخى از صحابه را مورد نقد قرار داده و آنان را سرزنش نموده است، در این رابطه شواهد بسیارى وجود دارد که تنها به ذکر دو نمونه اکتفا مىکنیم:
انتقاد از صحابه در قرآن
1- خداوند متعال در سوره حجرات می فرماید: « یا ایّها الذین آمنوا إذا جاءکم فاسقٌ بنبأ فتبیّنوا أن تُصیبوا قوماً بجهاله »حجرات 6
« اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر شخص فاسقى خبرى را براى شما بیاورد درباره آن تحقیق کنید تا آنکه مبادا از روى نادانى به گروهى آسیب برسانید» بگفته مفسرین شأن نزول این آیه که در مورد «ولید بن عقبه» مىباشد از این قرار است:
زمانى که پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله ولید را براى جمع آورى زکات به قبیله « بنى مصطلق» اعزام نمود او با استقبال پرشور اهل قبیله مواجه گردید اما از آنجا که میان وى و آن قبیله در زمان جاهلیت خصومت شدیدى وجود داشت، گمان کرد که آنها قصد کشتن او را دارند به همین خاطر نزد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله برگشته و به دروغ گفت که آنان از پرداخت زکات امتناع ورزیدند، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله با شنیدن این خبر سخت ناراحت شدند و تصمیم گرفتند تا با آنها وارد جنگ شوند که این آیه نازل گردید.(3)
در این آیه خداوند متعال ولید بن عقبه را به خاطر عمل قبیحش مذّمت نموده وصراحتا او را فاسق معرفى مىکند، این قضیه در میان مسلمین چنان مشهور گردید که حتى در زمان حیات پیامبر از او با نام «ولید فاسق» یاد می کردند و در میان اصحاب با لقب «فاسق» شناخته مىشد.( 4)
2- همچنین در سوره انعام آمده است: « ومَن أظلم ممّن افترى على الله کذباً أو قال أوحى الىّ و لم یوح الیه شىء »
«چه کسى ستمکارتر است از کسى که دروغى به خدا ببندد یا بگوید به من وحى فرستاده شده در حالى که به او وحى نشده است» انعام93
به تصریح بسیارى از مورخین و مفسرین این آیه در مورد«عبداللَّه بن ابى السّرح» نازل شده است، ابن ابى السرح برادر رضاعى عثمان بود که در زمان او ولایت مصر را بر عهده داشت اما پیامبر خونش را مباح نمود اگر چه به پرده کعبه چنگ زده باشد.( 5)
در این آیه خداوند متعال بیان مىدارد که ابن ابى السرح ظالمترین انسانهاست چرا که او به خدا تهمت دروغ زده و ادعاى دریافت وحى نموده است.
اینک درجائى که قرآن کریم برخى از صحابه را مذّمت نموده و آشکارا آنان را فاسق و دروغگو مىشمارد چگونه مىتوان نکوهش و انتقاد از صحابه را مردود دانسته و بر عدالت آنها اصرار ورزید؟!
انتقاد از صحابه در سیره پیامبر
بدون شک کسانى که مدتى از زندگانی خود را در محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله سپرى کرده و بعنوان صحابه ایشان شناخته شد ند داراى مقام و منزلتى ارزشمند مىباشند اما این بدان معنى نیست که حتى اگر مرتکب اعمالى شدند که بر خلاف رضاى خدا و رسولش بوده باز هم شایسته تحسین و تمجید باشند و نکوهش آنها مذموم شمرده شود از این رو است که وقتى سیره پیامبر صلی الله علیه وآله را بررسى مىکنیم به این نکته دست مىیابیم که آن حضرت نیز بارها و بارها برخى از صحابه خود را به خاطر اعمال ناپسندشان ملامت مىکردند و حتى بعضى از آنها را مورد لعن و نفرین قرار دادهاند.
1- یکى از کسانى که زمان پیامبر صلى الله علیه وآله را درک نموده و به عنوان صحابی ایشان شناخته شده است «ابوسفیان» مىباشد، به اعتقاد اهل سنت او و فرزندش معاویه عادل بوده و ازهر گونه عیب و نقصانى که عدالتشان را خد شه دار کند به دور می باشند ، این در حالى است که به شهادت تاریخ پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله هر دوى آنها را لعن نموده است!
على بن اقمر از «عبداللَّه بن عمر» روایت مىکند که روزى ابوسفیان به همراه معاویه و برادرش از مسیرى مىگذشتند در حالتى که ابوسفیان سوار بر مرکبی بود و یکى از دو برادر در پیش روى و دیگرى نیز به دنبالشان، در آن حال پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آنان را مىبیند اما همین که نگاهشان به آنها مىافتد مىگویند: «خداوندا، جلودار و دنباله رو و سواره را لعنت فرما»(6) راوى «على بن اقمر» مىگوید به ابن عمر گفتیم آیا تو خود این کلام را از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدى؟ گفت: بلى و گرنه دو گوشم کر باد.(7)
2- یکى دیگر از صحابه پیامبر« ابوعمرو ذو الثدیه» مىباشد که تعّبدش در میان اصحاب زبانزد بوده و حتى تلاش و جهدش در عبارت خدا دیگران را متعجب نموده بود اما زمانى که پیامبر صلى الله علیه وآله با او مواجه گردید در حق وى فرمود:« همانا او مردى است که در چهرهاش اثرى از شیطان مىباشد»(8) سپس دستور قتل او را داده و خطاب به اصحاب فرمودند: کیست که این مرد را به قتل برساند؟ ابتدا ابوبکر داوطلب کشتن او مىشود اما زمانى که به سراغش مىرود او را در حال نماز مىبیند به همین خاطر از قتل وى صرف نظر کرده و بر مىگردد، در مرتبه دوم عمر حاضر به کشتنش مىشود اما او نیز هنگامى که ذوالثدیه را در حال سجده مىبیند از کشتنش امتناع مىورزد و در مرتبه سوم علی علیه السلام به منظور اجراى امر پیامبر به دنبالش مىرود اما او را نمىیابد آنجا بود که پیامبرفرمودند: اگراو کشته مىشد دو نفر هم درامت من اختلاف پیدا نمىکردند(9)
البته در نهایت ذو الثدیه در جنگ نهروان در حالى که ریاست خوارج را بر عهده داشت توسط امیرالمؤمنین علیه السلام کشته شد.
3- از جمله افراد دیگرى که جزو صحابه پیامبر صلى الله علیه وآله شمرده شده است،«حکم بن ابى العاص بن امیّه» مىباشد.
او پدر مروان حکم و عموى عثمان بود و از جمله کسانى بود که در روز فتح مکه اسلام آورده است لکن پیامبر او و آنکه در صلب او بود را لعن نمود چنانکه عایشه به این مطلب تصریح نمود و خطاب به مروان گفت:« اما تو اى مروان شهادت مىدهم که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله پدرت را لعن نمود در حالى که تو در صلبش بودى.»(10)
از سوى دیگر به خاطر اعمال خلافى که از حکم بن ابى العاص سر مىزد پیامبر او را از نزد خود طرد نموده و از مدینه به طائف تبعید کرد. برخى از مورخان در علت تبعید از او گفتهاند که او پشت درب خانه پیامبر صلى الله علیه و آله استراق سمع کرده و به اسرار پیامبر گوش مىداد و سپس آنها را نزد دیگران فاش مىساخت، بعضى دیگر گفتهاند که او از روى تمسخر در راه رفتن و برخى از حرکات از پیامبر تقلید مىکرد تا آنکه یک روز پیامبر صلى اللَّه علیه و آله متوجه مىشوند و او را مىبینند که راه رفتنشان را تقلید مىکند پس به او گفتند: همینگونه باش! از آن پس او پیوسته مضطرب بوده و اعضاى بدنش در حال ارتعاش بود و با آن حال نیز مرد. (11)
اکنون زمانى که پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله برخى از صحابه خود را این چنین نکوهش مىکنند ؛ ابوسفیان و معاویه را لعن مىنمایند، ذوالثدیه آن صحابى به ظاهر متعبد را شیطانى خوانده و دستور قتلش را مىدهند و حکم بن ابى العاص را نیز به خاطر اعمال قبیحش لعن نموده و تبعید مىنمایند چگونه مىتوان حقایقى را که امیر المؤمنین علیه السلام در غالب انتقاد از بعضى صحابه بیان نمودهاند، صحیح ندانسته و غیر قابل قبول شمرد؟! ….
بیان شگفتانگیز امام علیه السلام در خطبه شقشقیه:
درمیان ادلّهاى که بر انتساب خطبه شقشقیه به امام على علیه السلام دلالت مىکند، شواهدی وجود دارد که بر طبق آنها صدور خطبه شقشقیه از سوى سید رضى غیر ممکن مىباشد، یکی از این شواهد جلوههاى اعجابانگیز فصاحت و بلاغت در کلام امیر المؤمنین علیه السلام مىباشد، کلامى که به اعتراف بزرگان فراتر از کلام مخلوق و فروتر از کلام خالق مىباشد، براستى چگونه ممکن است که خطبه شقشقیه از سید رضى باشد و حال آنکه هر انسان مطلع وسخن شناسى با اندک مطالعه این خطبه پى به سخنور اصلى آن یعنى امام على علیه السلام مىبرد، شخصیتى که تک تاز میدان سخنورى شمرده شده و به سرور فصیحان و بلیغان عالم شهرت یافته است از این رواست که معتقدیم این توهم که خطبه شقشقیه کلام سید رضى است چیزى جز پندارى خام نمىباشد؛
استاد خلیل هنداوی می گوید: « هیچ کتابی را مانند نهج البلاغه پیدا نمی کنی که دارای فصول مختلف وسبک واحد باشد واز شخص واحدی صادر شده باشد از این رو تأکید داریم وتکرار می کنیم که نهج البلاغه از یک شخصیت صادر شده ویک نفس در آن دمیده است» (12)
همچنین ابن ابى الحدید معتزلى با نقل قضیهاى که در پایان شرح خود بر خطبه شقشقیه آورده است بر بى اعتبار بودن این اتهام صحّه گذارده ومىگوید:
«استادم «ابوالخیر مصدق بن شبیب» نقل نمود که من خطبه شقشقیه را نزد استاد شیخ ابومحمد عبداللَّه بن احمد معروف به «ابن خشاب» خواندم تا آنکه از او پرسیدم آیا به نظر شما این خطبه جعلى است؟ او در جواب گفت: نه به خدا قسم، من به یقین مىدانم که این خطبه از گفتار على علیه السلام است همانطور که مىدانم تو مصدق هستى (و تو را مىشناسم) گفتم: اما بسیارى ازمردم مىگویند که این خطبه از سخنان سید رضى است! گفت: نه، این نفس و اسلوب کجا و سید رضى و دیگران کجا؟ ما نوشتههاى سید رضى را دیدهایم و به گفتار و شیوه او آشنا هستیم و مىدانیم که با این سخنان هیچ گونه سازشى ندارد»(13)
و نیز دکتر« محمد تیجانى» در کتاب « ثمّ اهتَدیْتُ» حکایتى را نقل مىکنند که خود شاهد دیگرى است بر انتساب خطبه شقشقیه به امام على علیه السلام، ایشان در بخشى از کتاب خود مىنویسد:
«یادم مىآید زمانى که استادِ علم بلاغت به ما درس بلاغت مىداد روزى نوبت به خطبه شقشقیه از نهج البلاغه امام على علیه السلام رسید، من و دیگر شاگردان از خواندنش مات ومتحیر ماندیم که حضرت چه مىگوید، من جرأت کردم و پرسیدم که آیا این خطبه واقعاً از سخنان حضرت على علیه السلام است؟ استاد گفت: آرى، بدون شک، و کیست غیر از على که چنین با فصاحت سخن بگوید و اگر این سخنان على کرم اللَّه وجهه نبود بى گمان علماى مسلمین امثال شیخ محمد عبده مفتى بزرگ مصر اینقدر اهمیت به شرح و تفسیر آن نمىدادند، گفتم: در اینجا که حضرت على ابوبکر و عمر را متهم مىکند که حقش را در خلافت غصب کردند! ناگهان استاد عصبانى شد و مرا به شدت نهیب زد که بس کن! و تهدیدم کرد که اگر یک بار دیگر چنین سؤالى کنم مرا از مجلس درسش طرد کند و بیرون بیاندازد و اضافه کرد: ما درس بلاغت مىدهیم نه درس تاریخ، اصلا ما را چه کار با تاریخى که صفحاتش سیاه است از فتنهها و جنگهاى خونین بین مسلمین و همچنان که خداوند شمشیرهاى ما را از خونهاى آنان پاک گردانیده بر ماست که زبانهایمان را از ناسزا گفتن به آنان پاک سازیم»(14)
صدور خطبه شقشقیه از سید رضى محال است
شاهد دیگرى که بر امتناع صدور خطبه شقشقیه از سوى سید رضى دلالت مىکند، این است که خطبه شقشقیه از حیث وجودى مقدم بر حیات سید رضى بوده است بدین معنا که قبل از تولد سید رضی – که خطبه شقشقیه را در نهج البلاغه آورده است – عالمان بسیاری از شیعه وسنی بوده اند که این خطبه را روایت کرده ویا حتی آنرا در تأایفات خود ذکر کرده اند بنابر این این ادعا که سید رضى واضع خطبه شقشقیه بوده است عقلاً نمىتواند صحت داشته باشد .
– بزرگانی که تاریخ تألیف آنها قبل از تاریخ تولد سید رضی(359) بوده است:
1- دانشمند معتزلى محمد بن عبد الوهاب ابوعلى الجبائى 303هق؛
چنانکه شیخ ابراهیم قطیفی درکتاب «الفرقه الناجیه» گفته است:« خطبه شقشقیه را پیش از سید رضی گروهی از دانشمندان از قبیل «ابن عبد ربه» در جزء چهارم کتاب عقد الفرید و«ابوعلی جبائی» در کتاب خود…نقل کرده اند» (15) همچنین علامه مجلسی دربحارالانوار نیز به این مطلب تصریح کرده است: « و مِن أهل الخلاف رواها ابن الجوزی فی مناقبه وابن عبد ربه فی الجزء الرابع من کتاب العِقد وأبوعلی الجبائی فی کتابه»(16)
2- ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن معروف به ابن قبه رازى 319هق؛
وی از متکلمین شیعه بوده و خطبه را در کتاب «الانصاف فى الأمامه» نقل نموده است، از جمله کسانی که این خطبه را در کتاب «الانصاف» دیده اند، دو شارح معروف نهج البلاغه« ابن ابی الحدید معتزلی» و« ابن میثم بحرانی» می باشند؛ «ابن ابی الحدید» می گوید: « و وجدتُ أیضاً کثیراً منها فی کتاب أبی جعفر بن قبه أحد متکلّمی الإمامیه وهو الکتاب المشهورالمعروف بکتاب ” الإنصاف ” وکان ابو جعفر هذا من تلامذه الشیخ أبی القاسم البلخی رحمه الله تعالی ومات فی ذالک العصر قبل أن یکون الرضی رحمه الله تعالی موجوداً» (17)
و نیز ابن میثم گفته است:« أقول وقد وجدتُها فی موضعین تاریخها قبل مولد الرضی بمدّه: أحدهما أنها مضمّنه کتاب الانصاف لأبی جعفر بن قبه تلمیذ أبی القسم الکعبی أحد شیوخ المعتزله وکانت وفاته قبل مولد الرضی»(18)
وی همچنین اذعان داشته که خطبه شقشقیه را در نسخه دیگری نیز دیده که خطّ «علی بن محمد بن الفرات» وزیرمقتدر بالله عباسی درآن بوده است و وزیر ابن فرات ، شصت واندی سال قبل از سید رضی می زیسته است:« الثانی أنّی وجدتُها بنسخه علیها خطّ الوزیر أبی الحسن علی بن محمد بن الفرات وکان وزیر المقتدر بالله وذالک قبل مولد الرضی بنیّف وستین سنه و الذی یغلب علی ظنی أنّ تلک النسخه کانت کتبت قبل وجود ابن الفرات بمدّه»(19)
3- ابوالقاسم عبداللَّه بن محمد بن محمود بلخى 317هق؛
وی رئیس طایفهاى از معتزله معروف به«کعبیه» بوده وخطبه را در کتابی به نام «الانصاف» نقل نموده است (20) چنانکه ابن ابی الحدید نیز به وجود خطبه شقشقیه درآثار وی گواهی داده است:« و قد وجدتُ أنا کثیراً من هذه الخطبه فی تصانیف شیخنا ابی القاسم البلخیّ امام البغدادیین من المعتزله وکان فی دوله المقتدر قبل ان یخلق الرضی بمده طویله»(21)
4- ابن عبد ربّه مالکى 328 هق در کتاب «عقدالفرید»؛
به گفته علامه مجلسى در«بحارالانوار» و قطیفى در « الفرقه الناجیه» خطبه شقشقیه در جزء چهارم عقد الفرید وجود داشته است لکن در نسخههاى چاپی موجود محذوف می باشد (22)
5- ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه معروف به شیخ صدوق 381 هق؛
وی خطبه را درکتاب «معانی الاخبار» ذکر کرده است که تاریخ پایان کتابت آن سال 331هجری قمری یعنی 28 سال قبل از میلاد سید رضی بوده است، چنانکه سید بن طاوس (ره) در« الطرائف» بدین مطلب تصریح کرده وگفته است: « و رأیت خطبهً لعلیّ علیه السلام قد فسّرها الحسن بن عبد الله ابن سعید العسکری … والخطبه فی کتاب اسمهُ کتاب معانی الاخبار تاریخ الفراغ من نسخهِ سنه إحدی وثلاثین وثلاثمائه»(23)
همچنین علامه شوشتری در شرح خود بر نهج البلاغه می نویسد:« نعم لو کان قال: إنّ الصدوق ذکرها فی « معانیه» و فراغه منه کان فی سنه (331) قبل مولد الرضی کان وجهاً»(24)
تذکر: علامه شهرستانی در کتاب « ما هو النهج البلاغه» ابو احمد حسن بن عبد الله عسکری را از جمله راویان خطبه شقشقیه معرفی نموده که در قرن سوم وقبل از تولد سید رضی می زیسته است در حالی که چنین نیست چرا که ابو احمد در سال 293 هق متولد و به سال 382هق از دنیا رفته است یعنی حدود 23 سال بعد از تولد سید رضی وفات کرده است (25)
– از دیگر شواهد بطلان این ادعاى واهى این است که «قاضى عبدالجبار معتزلى» که خود از متعصبین علماى اهل سنت بوده است خطبه شقشقیه را در کتاب «المغنى» ذکر کرده است او در این کتاب به تأویل برخى از کلمات خطبه پرداخته وآن عباراتى که بر طعن خلفاى ثلاثه دلالت مىکرد را توجیح نموده است اما با این همه استناد خطبه شقشقیه به امام على علیه السلام را انکار نکرده است(26)
بنابر این اثبات گردید که خطبه شقشقیه نه تنها از بیانات بلا تردید امیر المؤمنین علیه السلام می باشد بلکه از مهمترین وشریفترین خطب حضرت است که شایسته مطالعه وتأمل وتدبر عالمانه در مضامین آن می باشد.
پى نوشتها:
1- ادعای جعلی بودن خطبه شقشقیه بقدری معروف و مشهور است که نیازی به اثبات ندارد لکن بمنظورتمام بودن کلام برخی از مدارک این قول را بیان می کنیم:
الف) بسیاری از شروح نهج البلاغه از جمله: (1) شرح منهاج البراعه خویی ج2 ص345 (2) شرح ابن میثم ج1ص251 (3) شرح ملا فتح الله کاشانی ج1 ص129 ب) علامه حسن زاده آملی: « از جمله طعن هایی که متوجه سید رضی شده است آن است که برخی مخالفان ادعا کرده اند خطبه شقشقیه -که فریقین بگونه های متعدد آنرا روایت کرده اند – از مجعولات شریف رضی می باشد»
نهج البلاغه از منظر بزرگان ص 50 ج) الشیخ ماحوزی (1121هق)، « ومِن مخذولی العامه وجُهّالهم مَن أنکر انتساب هذه الخطبه له علیه السلام وکأنّه لِما وُجِد فیها الطعن العظیم على أئمتهم الطواغیت الثلاثه » الاربعین ص268
2- «ومَن طالع نهج البلاغه جزم بأنّه مکذوب علی امیرالمؤمنین علیّ رضی الله عنه ففیه السَبّ الصُراح والحطّ علی سیّدین أبی بکر وعمر رضی الله عنهما» لسان المیزان ج4 ص256 – میزان الاعتدال ج3 ص124
3- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج4 ص80 – تفسیر درّالمنثور سیوطی ج 6 ص87 – تفسیر کشاف زمخشری مکتبه الاعلام الاسلامی ، ج4 ص359
4- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج4 ص80
5- درالمنثور ج3 ص30 – المستدرک علی الصحیحین، کتاب المغازی والسرایا ج3 ص265 – الکشاف ج2 ص45
6- فلمّا نظر الیهم رسول الله صلی الله علیه وآله قال: اللّهم العن القائد والسائق والراکب
7- وقعه الصفین ص220
8- «إنّکم لتخبرونی عن رجل أنّ فی وجهه لَسُفعه مِن الشیطان» الاصابه فی تمییز الصحابه ج1 ص484
9- الاصابه ج1 ص484
10- «أما أنت یا مروان! فأشهد أنّ رسول الله صلی الله علیه وآله لعن أباک وأنت فی صُلبه» أُسد الغابه فی معرفه الصحابه ج2 ص34 – شرح ابن ابی الحدید ج6 ص150
11- أسد الغابه ج2 ص33 – السیره الحلبیه ج1 ص37
12- مجله کیهان فرهنگی ش170 ص 68
13- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج1 ص205
14- راه یافته یا چگونه شیعه شدم ص43
15- در پیرامون نهج البلاغه ص72
16- بحار الانوار ج29 ص499
17- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج1 ص206
18- شرح نهج البلاغه ابن میثم ج1 ص252
19- همان
20- یادنامهکنگرههزارهنهجالبلاغه، مقاله چهاردهم ص 308 – استناد نهج البلاغه، امتیاز علیخان عرشی ص21
21- شرح نهج البلاغه ج1 ص205
22- بحارالانوار ج29 ص499 – در پیرامون نهج البلاغه ص72
23- الطرائف، سید بن طاوس ص417
24- بهجالصباغه فی شرح نهجالبلاغه ج 5 ص273
25- الغدیر ج7 ص111
26- شرح النهج البلاغه المقتطف من بحار الانوار ج1 ص61
منبع: باشگاه اندیشه