نقد و بررسی:
این شبهه ممکن است در اذهان بسیاری از افراد وجود داشته باشد که چرا اسلام، قوانین کیفری سخت و شدیدی همچون قطع دست یا سنگسار مقرر داشته است؛ مثلا در برابر یک بار آلودگی به زنای محصنه، مجازات سخت سنگسار را تعیین کرده است! آیا بهتر نبود مجازاتهای خفیفتری در این گونه موارد وضع میکرد و آیا چنین احکامی بر خلاف عقل و فطرت انسانی نیست؟
با تأمل در ماهیت و آثار و طرق اثبات چنین جرم ها و نیز حکمتهایی که در چنان مجازاتهایی وجود دارد واضح میگردد که برخی قوانین کیفری اسلام گرچه در ظاهر شدید و خشن مینماید، ولی در برابر، راه اثبات جرم – به خصوص جرم زنا – به گونهای لحاظ شده که غالباً تا جرم و گناه علنی نشود، آن شرایط حاصل نمیگردد و حکمت وضع چنین مجازاتهای سهمگینی بیش تر بر جنبهی بازدارندگی آنها استوار است!
برای دستیابی به پاسخ مناسب، توجه به چند نکته لازم و ضروری است:
الف: تعریف رجم:
رجم عبارت از سنگسار کردن مرد محصن و زن محصنه است؛ کسی که با داشتن همسر دائمی، مرتکب زنا شده است(2). مرد محصن، مردی است که دارای همسر دائمی است و با او در حالی که عاقل بوده، جماع کرده و هر وقت بخواهد میتواند با او جماع کند. زن محصنه، زنی است که دارای شوهر دائمی است و شوهر، در حالی که عاقل بوده با او جماع کرده است و امکان جماع با شوهر را نیز داشته باشد(3).
پس حکم سنگسار، کیفر انحراف مردان و زنان همسردار (زنای محصنه) است. این قانون بر اساس فرمایش امام صادق (علیه السلام) حدّ بزرگ الهی است: الّرجم حدّ اللَّه الأکبر(4).
علمای اسلام – به جز گروه منحرف خوارج – بر وجوب اجرای حکم سنگسار فتوا دادهاند؛ این حکم در عصر رسالت رسول اکرم )صلی اللَّه علیه وآله( اجرا شده است. از جمله داستان سنگسار کردن “ماعز بن مالک” و “غابدیه” نمونهی عینی اجرای این حدّ الهی در زمان رسول خدا است(5). امام علی (علیه السلام) “شراحه همدانیه” را در روز پنجشنبه تازیانه زد و در روز جمعه هم سنگسار کرد و فرمود: تازیانه مطابق کتاب اللَّه و سنگسار بر اساس سنّت رسول اللَّه (صلی اللَّه علیه وآله) است(6).
ب) راههای اثبات جرم زنا:
در اسلام، طرق اثبات این جرم به گونهای وضع شده است که تنها، انسانهای بیباک و طغیانگر ممکن است مجرم شناخته شوند به عبارت دیگر راههای اثبات این جرم چنان دشوار قرار داده شده است که به آسانی نتوان آن را اثبات کرد و فقط کسانی که از روی تجری به گناه در منظر و مرئای دیگران به ان مبادرت کنند یه خود به انجامش اقرار نمایند مشمول حد زنا شوند. ذیلاً به طرق اثبات آن اشاره میشود:
1 – اقرار مرتکب:
اقرار، در صورتی موجب اثبات زنا است که مرتکب، “بالغ، عاقل، مختار و آزاد” بوده و چهار بار به ارتکاب عمل اقرار نماید(7).
امام علی (علیه السلام) فرمود: “کسی که به واسطهی سلاح عریان، حبس، تهدید و ترساندن اقرار کند، کیفری بر وی نیست”(8). چنان که در داستان اقرار “ماعز بن مالک” در محضر رسول اللَّه (صلی اللَّه علیه وآله) آمده است آن حضرت تلاش کرد که ماعز از اقرارش انصراف نماید و اصلاً اصراری در کشف این جرم نداشتند.(9) در مواردی که فرد خود به انجام زنا اقرار میکند، اگر مقر از اقرارش برگردد، یعنی انکار نماید، حدّ بر او جاری نمیشود.(10)
2 – شهادت (بیّنه):
در اثبات جرم زنا، شهادت چهار مرد(11) واجد شرایط “بلوغ، عقل، اسلام به معنای ایمان، طهارت مولد (حلالزاده)، ارتفاع تهمت(12) و عدالت” معتبر است. این شهادت باید به گونهای باشد که وقوع جماع و ادخال اندام جنسی مرد در اندام جنسی زن را مانند ادخال میل در سرمهدان، اثبات نماید.(13) اهمیت شرایط مذکور چنان است که حتی اگر سه نفر شهادت بدهند و شاهد چهارم، با تأخیر حاضر شود، بر سه شاهدی که شهادت دادهاند، حدّ قذف جاری میشود(14).
ج) هدف از جعل احکام در اسلام:
بدون تردید، هدف از جعل احکام در اسلام، اقامهی عدل، هدایت انسانها به سوی کمال و رفع موانع است. اسلام میخواهد با پاک کردن محیط اجتماعی از آلودگیها، زمینهی شکوفایی استعدادهای انسان و حرکت او به سوی کمال متعالی، که همان نیل به قرب الهی است، (15) را فراهم سازد. از آن جا که وضع قوانین و بشارت و انذار به تنهایی برای بازداشتن بسیاری از مردم از معاصی و جرایم کافی نیست، لذا برای تعدّی کنندگان از احکام الهی عقوبات دنیوی و به تعبیر دیگر “ضمانت اجرا” نیز لازم است.
پس از تعریف رجم و تبیین هدف از اجرای احکام و راههای اثبات جرم زنا، اینک، حکم مزبور را از نگاه عقل و فطرت بررسی میکنیم تا حقیقت روشن شود.
د) حکم سنگسار از نگاه عقل و فطرت:
اسلام دین عقل و فطرت است و اساس خداشناسی و سعادت و نجات را بر عقل و خرد مینهد و خطایش در همه جا با “اولوالالیات” و “اولوالابصار”، و اندیشمندان و دانشمندان است.
در منابع اسلامی، عقل از جایگاه والایی برخوردار است. از امام علی (علیه السلام) حدیث زیبایی در این خصوص نقل شده است: “جبریل بر آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) نازل شد و گفت: من مأمورم که تو را میان یکی از سه موهبت مخیّر کنم تا یکی را برگزینی و بقیّه را رها کنی. آدم گفت: آنها چیست؟ جبریل در پاسخ گفت: “عقل” و “حیا” و “دین.”
آدم گفت: من عقل را برگزیدم! جبریل به “حیا” و “دین” گفت: او را رها کنید، گفتند: ما مأموریم در همه جا با عقل باشیم و از آن جدا نشویم! جبریل گفت: حال که چنین است به مأموریت خودتان عمل کنید”(16).
اصولاً عقل سلیم، انسانها را به پیروی از قوانین شریعت دعوت میکند و آنها را بر قوانین ساختهی بشر ترجیح میدهد؛ زیرا واضع احکام شرع، عالم و حکیمی است که به دور از اغراض شخصی و با احاطهی کامل به سعادت بشر به او راه را نشان میدهد.
به قول ابن سینا (ره) “وضع قانون را نمیتوان به میل مردم واگذاشت؛ زیرا در این صورت، افراد با یکدیگر اختلاف پیدا خواهند کرد. از طرفی هم لازم و ضروری است که مقرر شود تا قانون را به درستی و عدالت در میان مردم اجرا کند. اینک که نوع بشر برای تأمین وجود و بقای خود محتاج به چنین شخصی است بر خداوند است که چنین شخصی را مبعوث نماید تا برای همنوعان خود قانون بیاورد و عدالت را بین آنها اجرا نماید.”(18)
خواجه نصیر الدین طوسی (ره) در مقام دستهبندی سیاست میگوید: “… پس در تقدیر اوضاع به شخصی احتیاج باشد که به الهام الهی ممتاز بود از دیگران، تا او را انقیاد نمایند و این شخص را در عبارت قدما صاحب ناموس گفتهاند و اوضاع او را ناموس الهی و در عبارت محدثان او را شارع و اوضاع او را شریعت.”(19)
به گفتهی روسو “برای به دست آوردن یک رشته قوانین کلی که دلخواه تمام ملتها باشد یک عقل کل لازم است که شهوات انسانی را بشناسد ولی خود تحت تأثیر آن ها نباشد و از افکار، تمایلات مردم و … با اطلاع باشد، در تمام آن چه که به سعادت بشر مربوط میشود بداند… و مهمتر این که به حیات و سعادت مردم علاقهمند باشد … بنابراین فرضیه فقط خدا میتواند واضع قانون باشد.”(20)
آورندهی احکام کیفری اسلام، حضرت محمد (صلی اللَّه علیه وآله) مبعوث از جانب خداوند علیم و حکیم است و عقل نیز ما را به احکام الهی دعوت میکند.
امّا فطرت، عبارت است از جریان طبیعی و قانونی نیروهایی که در انسان به وجود میآید،؛ بنابراین برای هر یک از نیروهای غریزی و مغزی و روانی، فطرتی وجود دارد که جریان طبیعی و منطقی آن نیرو میباشد(21).
فطرت در لغت به معنای خلقت اصلی است(22)، و بهترین شاهد این معنا آیهای از قرآن کریم است: “فطره اللَّه فطر النّاس علیها لاتبدیل لخلق اللَّه”(23) فطرت خداوندی است که مردم را بر مبنای آن آفریده و هیچ عاملی نمیتواند خلقت خداوندی را دگرگون سازد.”
آیهی شریفه بیانگر اصل هماهنگی بین “تشریع” و “تکوین” است؛ دو بازوی نیرومندی که به صورت هماهنگ در تمام زمینهها عمل میکنند. ممکن نیست در شرع، دعوتی باشد که ریشهی آن در اعماق فطرت آدمی نباشد و نیز ممکن نیست چیزی در اعماق وجود آدمی باشد و شرع با آن مخالفت کند.
بدون شک، شرع برای رهبری فطرت، حدود و شرایطی تعیین میکند تا در مسیرهای انحرافی نرود ولی هرگز با اصل خواستههای فطری مبارزه نمیکند، بلکه از طریق مشروع آن را هدایت میکند.
به بیان دیگر: شخص حکیم کاری را که میخواهد تحقق بخشد زمینههای آن را از هر نظر فراهم میکند؛ این اصل در مورد هدایت انسانها نیز کاملاً صادق است.
خدا میخواهد همهی انسانها – بدون اکراه و اجبار – به میل و ارادهی خود راه حق را بپویند؛ لذا از یکسو با ارسال کتابهای آسمانی و اعزام پیامبران، آنها را هدایت میکند و از سوی دیگر “ایمان” را محبوب انسانها قرار میدهد. آتش عشق حق طلبی و حقجویی را در درون جانها شعلهور میسازد و احساس نفرت و بیزاری از کفر و ظلم و نفاق و گناه را در دلها میآفریند و به این ترتیب هر انسانی، فطرتاً خواهان ایمان و پاکی و تقوا و بیزار از کفر و گناه است (24). هرچند ممکن است در مراحل بعد، این آب زلالی که از آسمان خلقت در وجود انسانها ریخته شده، بر اثر تماس با محیطهای آلوده صفای خود را از دست دهد و بوی نفرتانگیز گناه و کفر و عصیان گیرد.
از دیدگاه قرآن کریم، کسانی که ایمان در نزدشان محبوب و مزیّن و کفر و فسق و عصیان در نزدشان منفور است، هدایت یافتگانند. (اولئک هم الراشدون).(25)
پس انسان فطرتاً خداجو و حقطلب است و عقل سلیم، احکام الهی را والاترین و برترین احکام میداند. احکام کیفری اسلام، از جمله حکم سنگسار، نه تنها مخالف عقل و فطرت نیست که در راستای حمایت از عقل و فطرت انسانی تشریع شده است.
نتیجه گیری:
با توجه به نکات سابق الذکر میتوان گفت: کیفر سنگسار هرچند در ظاهر شدید مینماید اما راه اثبات این جرم به گونهای قرار داده شده که اثبات آن بسیار دشوار است و تنها افراد جسور و بیباک ممکن است مجرم شناخته شوند. علاوه بر این، اولیای دین نه تنها اصراری در کشف و اثبات این جرائم نداشتهاند بلکه افراد مرتکب این عمل را تشویق مینمودهاند که بین خود و خدا توبه کنند و توبهی آنها بهتر از اجرای کیفر است.
با این فرض هرگاه فرد یا افرادی مجرم شناخته شوند، شرع و عقل و فطرت به طور هماهنگ حکم میکند که این چنین اشخاصی باید به اشدّ مجازات کیفر شوند تا موجب عبرت دیگران گردند و محیط از آلودگی آنها پاک گردد. به این ترتیب اسلام، از یک سو احتمال کیفر فوق العاده طاقتفرسا را در برابر مرتکبین این جرایم قرار داده تا جنبهی بازدارندگی داشته باشد و از سوی دیگر راه اثبات آن را به گونهای قانونمند ساخته تا در مقام عمل، در این گونه موارد اعمال خشونت به طور وسیع انجام نگیرد. در حقیقت اسلام خواسته است که اثر تهدیدی و بازدارندگی این حکم کیفری را حفظ کند، بدون این که افراد زیادی مشمول حکم سنگسار شوند.
در نتیجه کیفر رجم برای مرتکبین زنای محصنه، نه تنها مخالف عقل و فطرت انسانی نیست که در راستای حمایت از فطرت و مطابق حکم عقل است؛ چون ارتکاب این عمل شنیع و به تعبیر قرآن “عمل فاحشه،”(26) در واقع، انحراف از فطرت الهی و انسانی است و گمان نمیرود عواقب شومی که به خاطر این جرم خانمانسوز دامنگیر فرد و جامعه میشود بر اهل خرد مخفی باشد: فاعتبروا یا اولی الأبصار.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 – محمد محمدی گیلانی، حقوق کیفری در اسلام، مقدمه و پاورقی حسین انصاریان، تهران، المهدی، 1362، چاپ دوم، ص 111 20.
2 – ابوالحسن محمدی، حقوق کیفری اسلام، ترجمه حدود و تعزیرات، قصاص و دیات از کتاب شرایع الاسلام محقق حلّی و مالک الافهام شهید ثانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی1374 7، ص 54 28.
3 – حسن عباسزاده اهری، جرمها و مجازاتها در اسلام، تبریز، آیدین، 1378، ص 48 21.
4 – محمد صالح ولیدی، حقوق جزای عمومی، تهران، نشر داد، 1374، ج 4، ص 65 به بعد، همان، ج 1، ص 283 266.
5 – علی رضا فیض، مقارنه و تطبیق در حقوق جزای عمومی اسلام، ج 2، ص 37.
6 – مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، فلسفهی حقوق، ص 203 به بعد.
7 – ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج 3، صص 347 342.
8 – قانون مجازات اسلام، مصوب دوم خرداد 1375، صص 18 – 16.
پینوشتها:
1) روزنامهی زن، شمارهی 97، مورخ 1377/9/9.
2) امام خمینی (ره)، تحریرالوسیله، ج 2، ص 417.
3) قانون مجازات اسلامی، مصوب دوم خرداد 1375، مادهی 83.
4) محمد بن الحسن، الحر العاملی، وسایل الشیعه، ج 18، ابواب حدّ زنا، باب یک، حدیث یک.
5) شیخ طوسی (ره)، کتاب الخلاف، الجزء الخامس، ص 365، کتاب الحدود و سنن بیهقی، ج 8، ص 227 226.
6) همان، ص 366.
7) محمد بن الحسن، الحر العاملی، وسایل الشیعه، ج 18، ص 343، حدیث یک، باب 32، ابواب مقدمات حدود.
8) محمد بن الحسن، الحر العاملی، وسایل الشیعه، ج 16، ص 133،
9) شیخ طوسی (ره)، کتاب الخلاف، الجزء الخامس، ص 379.
10) محمد بن الحسن، الحر العاملی، پیشین، ج 18، ص 319،
11) سورهی نساء، آیهی 15 و سورهی نور، آیات 5 4 و 13.
12) مراد آن است که شاهد خود مورد اتهام نباشد مثلاً شهادتش از روی خصومت نباشد.
13) محمد بن الحسن، الحر العاملی، پیشین، ج 18، ص 371، باب 12، ابواب حدّ زنا، روایات 4 3 2 1 و 5.
14) همان، ص 372، حدیث 8.
15) سورهی انشقاق، آیهی 6.
16) محمد بن یعقوب کلینی ، اصول کافی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، بیتا، ج 1، ص 12 117 )کتاب العقل والجهل.
17) محمد بن یعقوب کلینی ، اصول کافی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، بیتا، ج 1، ص 11 و 12 )کتاب العقل والجهل.
18) ابن سینا، الشفاء، الالهیات (1) راجع و قدم له الدکتور ابراهیم مذکور، قاهره، 1380 ق تجدید طبع، قم، منشورات مکتبه آیه العظمی المرعشی النجفی، 1404 ق، ص 441
19) نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح و تنقیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران، خوارزمی، 1360، چاپ دوم، ص 253.
20) روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی، ترجمهی عنایتاله شکیباپور، تهران، فرخی، 1354، ص 41.
21) محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، بیتا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1362، ج 1، ص 141.
22) ابن منظور، لسان العرب، بیروت، 1375، ج 5، ص 56.
23) سورهی روم، آیهی 30.
24) سورهی حجرات، آیهی 7: … ولکن اللَّه حبّب الیکم الأیمان و زینه فی قلوبکم و کرّه الیکم الکفر و الفسوق و العصیان اولئک هم الراشدون.
25) سورهی حجرات، آیهی 7.
26) سورهی اسراء، آیهی 32.