دیده می‌شود که در جوامع اسلامی، غیرمسلمانان به پذیرش اسلام اجبار می‌شوند؛ پس آیه “لا اکره فی الدین” بی‌معناست!

دیده می‌شود که در جوامع اسلامی، غیرمسلمانان به پذیرش اسلام اجبار می‌شوند؛ پس آیه “لا اکره فی الدین” بی‌معناست!

نقد و بررسی:
به نظر می‌رسد که در متن شبهه، اصل اینکه در جوامع اسلامی، غیرمسلمانان به پذیرش اسلام اجبار می‌شوند، مسلّم فرض شده و سخن از ناسازگاری این روش با آیه “لا اکراه فی الدین”1 که اجبار و اکراه را در پذیرش دین نفی می‌کند شده است؛ در پاسخ به این ادعا، از دو جهت باید مورد بررسی قرار گیرد:
1. تبیین معنای آیه شریفه “لا اکراه فی الدین”.
2. آیا در جوامع اسلامی غیرمسلمانان به پذیرش اسلام اجبار می‌شوند؟ به عبارت دیگر دیدگاه اسلام در مورد غیرمسلمانان چیست؟
جهت اول: یعنی تبیین معنای آیه شریفه “لا اکراه فی الدین” در این خصوص باید گفت “دین مجموعه‌ای از اعتقادات ویژه است که هرگز نمی‌توان آن را به کسی تحمیل کرد، اگر اصول و مبادی دیانت برای کسی حاصل نشود، دین نیز در قلمرو جانش وارد نمی‌شود و از این رو قرآن کریم در یکی از درخشنده‌ترین آیاتش می‌فرماید: “لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغیّ” دین را نباید با اکراه و اجبار به مردم تحمیل نمود.2 از آنجا که دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس و شالوده آن براساس ایمان و یقین استوار است، خواه ناخواه راهی جز منطق و استدلال نمی‌تواند داشته باشد.
“اصولاً اسلام و مذهب حق، از دو جهت نمی‌تواند جنبه تحمیلی داشته باشند:
1. بعد از آن همه دلائل روشن و استدلالات منطقی و معجزات آشکار، نیازی نیست متوسل به زور و تحمیل شوند.
2. اصولاً دین که از یک سلسله اعتقادات قلبی ریشه و مایه می‌گیرد ممکن نیست تحمیلی باشد؛ زور و شمشیر و قدرت نظامی در اعمال و حرکات جسمانی ما می‌تواند اثر بگذارد، نه در افکار و اعتقادات ما.” و وجود آیه شریفه “لا اکراه فی الدین” خود روشن‌ترین دلیل است بر اینکه اسلام هرگونه اجبار و اکراهی را در پذیرش دین نفی نموده است.
جهت دوم: یعنی بررسی این موضوع که آیا اساساً در جوامع اسلامی غیر مسلمانان به پذیرش اسلام اجبار می‌شوند؟
اگر به تاریخ، نظری بیفکنیم این نکته را درمی‌یابیم که اسلام هیچگونه اجبار و الزامی را در پذیرش آن روا نداشته و “تمام کسانی که با تاریخ اسلام سر و کار دارند این حقیقت را می‌دانند که هیچگونه اجبار و الزامی در پذیرش دین اسلام نیست. حتی مسیحیانی که درباره اسلام کتاب نوشته‌اند به این موضوع اعتراف کرده‌اند؛ مثلاً در کتاب تمدن اسلام و غرب می‌خوانیم: رفتار مسلمانان با جمعیّت‌های دیگر به قدری ملایم بود که رؤسای آنان اجازه داشتند برای خود مجالس منجی تشکیل دهند.”4 امّا در مورد مساله ارتداد باید بگوییم “اسلام در مورد کسانی که هنوز اسلام را نپذیرفت‌ا‌ند سخت‌گیری نمی‌کند و آن‌ها را با دعوت مستمر و تبلیغاتِ پی‌گیر و منطقی به اسلام فرا می‌خواند. هرگاه نپذیرند و حاضر شوند طبق شرائط ذمه، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با مسلمانان داشته باشند نه تنها به آن‌ها امان می‌دهد بلکه حفظ مال و جان و منافع مشروع‌شان را بر عهده می‌گیرد؛ ولی در مورد کسانی که اسلام را پذیرا شوند سپس عدول کنند سخت‌گیر است؛ چرا که این عمل موجب تزلزل جامعه اسلامی می‌گردد و یک‌ نوع قیام بر ضد نظام حکومت اسلامی محسوب می‌شود و غالباً دلیل بر سوءنیت است و با هدف توطئه بر ضد اسلام و جامعه اسلامی صورت می‌گیرد. ‌البتّه این احکام مربوط به کسی نیست که اعتقادی در درون دارد و در مقام اظهار آن برنیامده است بلکه تنها کسی را شامل می‌شود که به اظهار یا تبلیغ بپردازد و در حقیقت قیام برضد نظام جامعه اسلامی کند.بنابر این سخت‌گیری در خصوص ارتداد بی‌دلیل نیست بلکه واکنشی حکیمانه است.”5
برخورد با مخالفان و مرتدان، اختصاص به اسلام ندارد. در جوامع مسیحی به نحو شدیدتری این مسأله وجود داشته است “و کلیسای مسیحی صرفاً به ظهور ارتداد اکتفا ننموده بلکه در جستجوی عقاید و مافی‌الضمیر افراد برمی‌آمد و محاکمی به وجود آورد به نام “انگیزیسیون” یا “تفتیش عقاید” که نام این محاکم از وظیفه‌ای که بر عهده آن‌ها گذاشته شده بود، حکایت می‌کند.”6
ویل دورانت می‌نویسد: “محکمه تفتیش عقاید، قوانین و آیین دادرسی‌ای خاص خود داشت. پیش از آنکه دیوان محاکمات آن در شهری تشکیل شود، از فراز منابر کلیساها فرمان ایمان را به گوش می‌رسانید و از مردم می‌خواست که هر کدام، ملحد و بی‌دین و بدعت‌گذاری سراغ دارند به سمع اعضای محکمه تفتیش عقاید برسانند. آن‌ها را به خبرچینی، به متهم ساختن همسایگان، دوستان و خویشاوندان تحریض و تشویق می‌کردند.”7 جرج سارتون در کتاب شش بال علم چنین می‌نویسد: “… علمای الهی و دین، آگاهانه یا ناآگاه، زندقه را با جادوگری یکی تصور می‌کردند. آدمی زود به این نتیجه می‌رسد که کسانی که با او توافق ندارند مردم بدی هستند….”8
سیره پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بخوبی بیان‌گر این موضوع است که غیرمسلمانان، در حکومت اسلامی، نه تنها به پذیرش اسلام مجبور نمی‌شدند بلکه در اجرای مراسم مذهبی خود آزاد بودند؛ بعه عنوان نمونه چند مورد بیان می‌شود:
هیأت نمایندگی نجران در سال 10 هجری در راستای نامه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و دعوت آن‌ها به آیین اسلام، برای تحقیق درباره دین اسلام و مذاکره با پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ وارد مدینه شدند. پیامبر با احترام خاصی آنان را به حضور پذیرفت و برخی از هدایای آن‌ها را قبول کرد. نمایندگان پیش از آنکه وارد مذاکره شوند اظهار کردند که وقت نماز آنان رسیده است. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ اجازه داد که نمازهای خود را در مسجد مدینه در حالی که رو به مشرق ایستاده بودند بخوانند.9
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ هنگامی که محمد بن ابوبکر را به زمامداری مصر گماشت به ایشان سفارشاتی نمود از جمله اینکه: “او فرمان می‌دهد به تقوای خدا و اطاعت از او در خلوت و جلوت و ترس از او در نهان و عیان و نرمش با مسلمانان و صلابت و خشونت با بدکاران و عدالت با اهل ذمه و گرفتن حق ستم‌دیدگان و سخت‌گیری بر ستم‌کاران و…”10
زمانی که به حضرت خبر از جنایات لشکر شام می‌رسد که خلخال و دست‌بند زن غیر مسلمانی که در پناه حکومت اسلام بوده به غارت برده‌اند، می‌فرمایند: اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تأسف بمیرد ملامت نخواهد شد”.11
امام خمینی (ره) که فقیهی اسلام شناس است می‌فرمایند: “اسلام بیش از هر دینی و از هر مسلکی، به اقلیت‌های مذهبی آزادی داده است. آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه انسان‌ها قرار داده است بهره‌مند شوند”12
در اصل 13 قانون اساسی نیز به آزادی اقلیت‌های مذهبی اشاره شده است. گذشته از اینکه احکام اهل ذمه در اسلام، خود روشن‌ترین دلیل است که اسلام، غیرمسلمانان را به پذیرش اسلام مجبور نساخته است بلکه احکام و وظایف خاصی برای آن‌ها در نظر گرفته است.
برای مطالعه در خصوص این موضوع می‌توانید به تفسیر آیه مورد نظر و تفاسیر قرآن کریم مراجعه کنید.

پی‌نوشت‌ها:
1 . سوره بقره، آیه 256.
2 . جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، مرکز نشر اسراء 1378، ص 32.
3 . ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 2، ص 205.
4 . ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 2، ص 206.
5 . ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 11، ص 427ـ426.
6 . مرتضی مطهری (ره)، مجموعه آثار، ج 1، ص 488 ـ 487.
7 . تاریخ تمدن، ج 18، ص 349.
8 . شش بال علم، ص 303 و 296.
9 . “سیره حلبی” ج 3، ص 239.
10 . الغارات، ج 1، ص 224.
11 . نهج البلاغه، خطبه 27.
12 . صحیفه نور، ج 3، ص 48، تهران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید