درباره کیفیت معراج رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در بین مفسران چهار نظر وجود دارد:
1. معراج پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در تمام مراحل روحانی بوده است؛ یعنی روح به صورت تخلیه از جسم، این عوالم را طی کرده است.
2. معراج پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ روحی بوده، اما نه به صورت تجرّد از بدن، بلکه به صورت رؤیا و برزخی بوده و تمام این عوالم به صورت رؤیا سیر شده است.
3. سیر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی جسمانی و روحانی بوده و از آنجا به بالا به صورت روحانی بوده، این نظریه را ابن شهر آشوب برگزیده و به علمای امامیه نسبت داده است.[1]
4. سیر حضرت در تمام مراحل جسمانی و روحانی بوده و همه جا را با تن و روان، سیر نموده است. مشهور در میان دانشمندان شیعه همین نظریه چهارم است و قرائن ذیل بر صحت آن گواهی میدهد:
الف: متبادر از لفظ «عبد» در آیه، همان شخصیت خارجی است که از تن و روان (بدن با روح) ترکیب یافته است و هرگاه معراج وی تنها به صورت روحانی بود، لازم بود بفرماید: «بروحه»، آیاتی که اشاره به لفظ «عبد» شده، عبارتند از: « أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى؛ آیا دیدی کسی را که نهی میکرد، بندهای را وقتی نماز گزارد.»[2] « وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا ؛[3] و چون بنده خدا برخاست تا او را بخواند» و همچنین است در آیات دیگر، آری در یک آیه، لفظ «عبد» در معنای وسیعی به کار رفته بلکه موجودات مجرّد از ماده و پیراسته از جسم را نیز در برمیگیرد، چنانکه میفرماید: « إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِلا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا ؛[4] تمام کسانی که در آسمان و زمین قرار دارند، به صورت بنده نزد خدا حاضر میشوند.»
بندگی اختصاص به انسان خاکی ندارد، بلکه فرشتگان و پریها، نیز بندگان خدا هستند. اگر لفظ «عبداً» در آیه فوق در معنای وسیع و گسترده به کار رفته است، به خاطر قرینهای است که در آغاز آیه وجود دارد و آن این است که موضوع را به صورت عام مطرح کرده و میفرماید: «ان کل من فی السموات و الارض؛ اگر چنین قرینهای نبود، لفظ «عبداً» بر فرشته و پریها اطلاق نمیشد.»
ب: در سوره نجم، از شهود و دل و رؤیت دیده سخن میگوید و میفرماید: «ما کذب الفؤاد ما رأی؛ دل آنچه را که دیده دید، تکذیب نکرد.»[5] و اگر این بخش از معراج روحانی بوده، در این صورت بحث از تکذیب دل، رؤیت دیده را بیمعنا بود.
ج: جمله «ما زاغ البصر و ما طغی؛ چشم نلغزید و طغیان نکرد.»[6]
این قرائن سهگانه به ضمیمه اتفاق علمای اسلام ـ جز عدّه انگشتشماری از آنان ـ گواه بر این است که این سیر ملکوتی با همین بدن عنصری انجام گرفت. و تفاوتی در آغاز و پایان آن نبوده است. بنابراین، آنچه که تفتازانی صاحب مقاصد و شرح آن از عایشه نقل میکند که معراج پیامبر روحانی بوده و یا از معاویه نقل شده که معراج از عالم رؤیا بوده است، همگی بر خلاف ظواهر آیات یاد شده بود و فاقد ارزش علمی میباشند.
ابن شهر آشوب در مناقب مینویسد: خوارج، معراج را از اصل انکار میکنند. جهمیّه میگوید: معراج او روحانی بوده، آن هم به صورت رؤیا، امامیه و زیدیه و معتزله میگویند: معراج او فقط تا مسجدالاقصی جسمانی و روحانی بوده است، در حالی که گروه چهارم میگویند: همگی جسمانی و روحانی بوده است و او با تن و روان از «مسجدالاقصی» به جهان بالا رفته است.[7] شگفت از ابن شهر آشوب است که چگونه در کیفیت معراج چنین تفصیلی را به امامیه نسبت داده، در حالی که مشهور میان آنان این است که همه مسیر یکنواخت بوده است.
مرحوم علامه طباطبایی (ره) در تفسیر شریف المیزان میفرمایند: اشکالی ندارد که بگوییم این عروج (از بیتالمقدس به آسمانها) تنها روحانی بوده، اما نه آنگونه که قائلین به معراج روحانی معتقدند که به نحو رؤیای صادقانه بوده؛ چرا که اگر رؤیا بود، دیگر لازم نبود قرآن این قدر در مورد آن اهمیت داده و سخن بگوید و در مقام اثبات کرامت حضرت برآید، چون خواب را هر خوب و بدی میبیند و چه بسا فاسقی از مؤمنی خواب بهتری ببیند، همچنین اگر (رؤیا) بود دیگر جا نداشت که قریش وقتی داستان را از آن جناب میشنیدند، به شدت انکار کنند و نیز مشاهداتی که حضرت در بین راه دیده بودند و نقل فرمودند با رؤیا بودن معراج سازگاری ندارد و معنای معقولی برایش تصور نمیشود. بلکه مقصود از روحانی بودن این است که روح مقدس آن جناب به ماورای این عالم مادی یعنی آنجایی که ملائکه مکرّمین منزل دارند، و اعمال بندگان به آنجا منتهی میشود، عروج نموده، آیات پروردگارش را مشاهده و حقایق اشیاء و نتایج اعمال برایش مجسم شد، ارواح انبیاء عظام ـ علیهمالسّلام ـ را ملاقات و با آنان گفتگو کرده، ملائکه را دیده و با آنها صحبت کرده و… .
نکته مهم این است که در معنای معراج جسمانی نباید افراط شود، به طوری که همه امور روحانی و معنوی آن به صورت یک سلسله امور مادی توجیه گردد، بلکه باید سهم معراج روحانی که بیش از معراج جسمانی است، ملحوظ شود و حفظ حدود هر کدام از معراج جسمانی و روحانی به این است که اولاً: رسول گرامی ـ صلی الله علیه و آله ـ در تمام حالات عروج و اسراء دارای بدن بود، چه اینکه تمام شئون آن در بیداری بود، و ثانیاً: سیر بدن و انتقال آن خواه در اسراء و خواه در معراج از عالم طبیعت تعدی نکرد و هرگز به ماورای طبیعت راه نیافت، زیرا لازم آن یا مجرد شدن موجود مادی است و یا مادی شدن موجود مجرد و هر کدام از این دو فرض باطل میباشد، چون هر یک مادی از آنها محذور جمع نقیضین را به همراه دارد، مثلاً در تقرب رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به خداوند و تجلی خداوند برای آن حضرت اگر آنچه به خداوند نزدیک شد، همان بدن رسول گرامی ـ صلی الله علیه و آله ـ بوده، لازم میآید که برای خداوند معاذ الله قرب مادی و مکانی تصور شود، که گروهی از مجسّمه بر آنند.
بنابراین همان طوری که رسول گرامی ـ صلی الله علیه و آله ـ در زمین حالات خاص معنوی پیدا میکرد، لیکن بدن آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ به خداوند نزدیک نمیشد، اگر همین حالتها در آسمان برای آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ پدید آید به معنای تقرب بدنی آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ به خداوند نخواهد بود. ثالثاً: سیر بدنی آن حضرت در آسمانها، هرگز به معنای خروج از عالم طبیعت و ورود به ماورای طبیعت نخواهد بود؛ زیرا آسمان مانند زمین موجود مادی و طبیعی بوده و احکام طبیعت بر هر کدام آنها جاری است، گرچه اصطلاحاً، یکی عنصری و دیگری سمائی محسوب میگردد، مثلاً نماز که معراج مؤمن است و قربان هر پرهیزکار میباشد، یکی از بهترین وسیله تقرب انسان نمازگزار به خداوند است، خواه نمازگزار در زمین چنین فریضه یا نافلهای را انجام دهد و خواه در آسمان، در هر دو حال تقرب به خدا فقط روحانی است و بدن هرگز تقرب مکانی به خداوند نخواهد داشت، چه در زمین و چه در آسمان، چه بدن غلیظ و چه بدن لطیف و رقیق.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. منشور جاوید، آیتالله سبحانی، ج 6، ص 174ـ185، نشر مؤسسه امام صادق ـ علیهالسّلام ـ .
2. المیزان، علامه طباطبایی، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج 13، ص 53، دفتر نشر اسلامی.
3. سیره علمی و عملی حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ، ص 64ـ91، مرکز نشر اسراء.
پی نوشت ها:
[1] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف، حیدریه، 1376ه ق، ج 1، ص 153.
[2] . علق/9-10.
[3] . جن/19.
[4] . مریم/93.
[5]. نجم/11.
[6]. نجم/17.
[7]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف، حیدریه، 1376ه ق، ج1، ص153.