خداوند در قرآن قصد ابراهیم ـ علیه السلام ـ را که از خداوند کیفیت زنده کردن مردگان را خواست، این گونه بیان میفرماید: « وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ.[1]»
و آن گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا به من بنمای چگونه مردگان را زنده میکنی؟ فرمود: مگر ایمان نداری؟ گفت بلی، ولی برای آنکه دلم آرام گیرد. فرمود: چهار پرنده بگیر و (بکش) و پاره پاره کن، سپس بر سر هر کوهی پارهای از آنها را بگذار، آنگاه آنان را به خود بخوان تا شتابان به سوی تو آیند و بدان که خداوند پیروزمند و فرزانه است.
قبل از آنکه به توضیح آیه بپردازیم لازم است به بعضی از صفات ابرهیم که در قرآن آمده اشاره کنیم:
1ـ برگزیده خدا: « إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ »[2]. خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد.
2- جزء صالحین در آخرت : « وَآتَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَإِنَّهُ فِی الآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ »[3].و او را در دنیا نیکویی عطا کردیم و در آخرت از صالحان و نیکان قرار دادیم.
3ـ خالص و مسلمان: ولکن کان حنیفاً مسلما[4]، بلکه ابراهیم موحدی خالص و مسلمان بود.
4ـ دوست خدا: «واتخذ الله ابراهیم خلیلا»[5]، و خداوند ابرهیم را به دوستی خود انتخاب کرد[6].
5ـ یکی از پیامبران و الوالعزم بود.[7]
از این صفات سیمای الهی، موحد و خالص ابراهیم روشن می شود لذا از مجموعه صفاتی که بیان شد و همچنین از آیه مورد بحث استفاده میشود که ابراهیم ـ علیه السلام ـ به روز قیامت زنده شدن مردگان ایمان داشت. زیرا وقتی خداوند به ابراهیم ـ علیه السلام ـ میگوید: آیا تو ایمان نداری؟ ابراهیم در جواب میگوید: بله ایمان دارم. از طرفی دیگر ممکن نیست پیامبری همچون ابراهیم ـ علیه السلام ـ به چیزی ایمان داشته باشد، ولی بر اساس استدلال و برهان نباشد. پس ایمان ابراهیم به قیامت و زنده شدن مردگان بر اساس دلیل عقلی بوده است نه از روی تقلید.
دلیل بر آن مدعا هم این است: وقتی که ابراهیم از خداوند آن درخواست را می کند، دلیل و استدلال بر زنده کردن مردگان نمیخواند بلکه سؤال ابراهیم از کیفیت و خصوصیت آن مسئله است[8]. با این که خداوند میدانست که ابراهیم ـ علیه السلام ـ ایمان دارد، ولی از او سؤال کرد، آیا ایمان نداری؟ این سؤال به خاطر این بود تا به مردم بفهماند، که این درخواست ابراهیم ـ علیه السلام ـ از روی بی ایمانی او نبوده بلکه او خواسته ایمانش کامل و خالص شود و آرامش قلب پیدا کند.
در این جا باید فرق بین ایمان و اطمینان قلبی بیان شود، تا معلوم گردد که ابراهیم به وسیله آن درخواست، میخواست به مرحله بالاتر از ایمان برسد. گاهی انسان به وسلیه استدلال و برهان علمی و منطقی ممکن است به چیزی ایمان و یقین داشته باشد و با این استدلال عقلش راضی نشود، ولی آرامش خاطر نداشته باشد. اما اگر نسبت به آن چیز اطمینان قلبی داشت، یعنی علاوه بر برهان با چشم خود نیز درستی آن را ببیند، این اطمینان باعث آرامش خاطر و سکون قلب او میشود که در این صورت هیچگونه وسوسه و اوهام ذهنی در او راه ندارد. برای مثال: همه ما یقین داریم که از انسان مرده هیچ کاری بر نمیآید و این را با استدلال و دلیل باور داریم، اما در جان ما رسوخ نکرده، لذا ممکن است کسی از مرده خصوصاً در شب بترسد. اما افرادی هستند چون سر و کار آنها با مردگان است هرگز چنین ترسی ندارند.
پس بنابراین وقتی که انسان به مرحله شهود رسید، دلش آرام میگیرد. ابراهیم ـ علیه السلام ـ هم ایمان کامل و خالص به بعثت و زنده شدن مردگان داشت و هیچ شکی در دل نداشت، اما خواست به اطمینان قلبی با شهود برسد.
در روایتی همین سؤال از امام رضا ـ علیه السلام ـ شد که آیا در قلب ابراهیم ـ علیه السلام ـ شک و تردیدی بود. امام رضا ـ علیه السلام ـ فرمودند: نه، بلکه ابراهیم ـ علیه السلام ـ یقین داشت و از خداوند زیادی در یقین را خواست.[9] برخی از روایات بر این ذهنیت که ابراهیم ـ علیه السلام ـ شک داشت، پس ما هم اگر شک داشتیم معذوریم و اگر ایمان و یقین نداشتیم هیچ اشکالی و ایرادی بر ما وارد نیست خط بطلان میکشد.
در روایتی نقل شده شخصی به امام موسی کاظم ـ علیه السلام ـ نامهای نوشت و گفت: من در حال شک هستم و ابراهیم هم به خداوند فرمود: به من نحوه زنده شدن مردگان را نشان بده، من هم دوست دارم که چیزی به من نشان بدهی، امام ـ علیه السلام ـ در جواب نوشت: همانا ابراهیم ـ علیه السلام ـ مؤمن بود، فقط دوست داشت ایمانش زیاد شود ولی تو در حال شک هستی و در انسان شاک خیری وجود ندارد و بعد فرمود: این آیه درباره شک کننده ها آمده است: «و ما وجدنا اکثر هم لفاسقین»[10] [11]
پس بنابراین انسان باید به نسبت به اصول دین، اعتقاد و ایمان ویقین داشته باشد و برای به دست آوردن ایمان و یقین، راههای استدلالی و برهانی وجود دارد که دیگر برای انسان شکی باقی نماند و برای دفع شبهاتی که القاء میشود میتوان به علماء دین رجوع کرد. بنابراین افراد شک کننده نمی توانند به سعادت اخروی دست یابند، زیرا سعادت برای آنهاست که ایمان آورده و عمل خوب انجام دهند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. سید نعمت الله جزایری، قصص الانبیاء، مترجم یوسف عزیزی. (تهران، انتشارات هاد، چاپ 6، 1379) ص 211.
2. سید محمد حسین فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، (بیروت، دارالملاک، چاپ دوم) ج 5، ص 77.
3. محمد باقرصدر، حیوه القلوب، تاریخ پیامبران، (قم، انتشارات سوره، چاپ اول، 1375) ج 1، ص 363.
پی نوشت ها:
[1] . بقره/260.
[2] . آل عمران/33.
[3] . نحل/122.
[4] . آل عمران/67.
[5] . نساء/125.
[6] . حکیم، سید محمد باقر، قصص القرآن، قم، ناشر المرکز العالمی للعلوم الاسلامیه، چاپ اول ، 1377، ص 182.
[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ه ش، ج2، ص17.
[8] . طباطیائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 2، ص 561.
[9] . عبد علی بن جمعه العروسی الحویزی، نورالثقلین، بیروت، انتشارات مؤسسه التاریخ العربی، چاپ اول، 1412ه ، ج1، ص330.
[10] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ه ش، ج2، ص399.
[11]. اعراف/102: و بیشتر آنها را بر سر پیمان خود نیافتیم، (بلکه) اکثر آنها را فاسق و گنه کار یافتیم.