یکی از مباحث بسیار مهم و باارزش در معارف دین مبین اسلام و مذهب نورانی تشیع، پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ در کنار پیروی از قرآن است؛ زیرا قرآن و عترت پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ دو ودیعه الهی و دو گوهر گرانبهای به امانت گذاشته شده از سوی رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ هستند که تمسک به آن دو ، مایه حرکت، رشد، سعادت و تکامل انسانها و جوامع بشری به حساب میآیند.
این دو ثقل ارزشمند، نشأت یافته از یک منبع، و در حرکت به یک مسیر، و سرانجام به یک مقصد منتهی خواهند شد. آنان که به دنبال سعادت و هدایت در دنیا و آخرت هستند، بیتردید باید گمشده خویش را در آن دو، جستجو کنند، آن هم نه به صورت مجزا و جدا از هم؛ زیرا قرآن بدون عترت و عترت بدون قرآن، نه مورد توصیه قرآن است و نه مورد تأیید عترت؛ قرآن ابتدا پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و سپس اهل بیت عصمت و طهارت را نخستین و برترین معلم، مبیّن و مفسّر آیات خویش معرفی نموده است. به راستی چه کسانی میتوانند، بهتر از اهل بیت عصمت قرآن را تفسیر نمایند؟! از اینرو، باید اهل بیت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ را شناخت، و از آنان چگونه خواندن و چگونه فهمیدن قرآن را فرا گرفت.
نقش اهل بیت ـ علیهم السلام ـ در مورد قرآن
در اینکه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ در زمینه قرآن چه نقشی دارند، میتوان از خود قرآن جویا شد، و پاسخ را از زبان گویای خود قرآن شنید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»[1] ، «و پیش از تو، جز مردانی که به آنها وحی میکردیم، نفرستادیم. اگر نمیدانید، از آگاهان بپرسید (تا تعجب نکنید از اینکه پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است) * (از آنها بپرسید که ) از دلایل روشن و کتب (پیامبران پیشین آگاهند) و ما این ذکر (= قرآن) را بر تو نازل کردیم، تا آنچه را که به سوی مردم نازل شده است، برای آنها روشن سازی؛ و شاید اندیشه کنند!».
مرحوم علامه طباطبایی (قدس سره) در ذیل آیه بالا، در مقام بیان و مقصود از «ذکر» که پیامبر است یا قرآن، «أهل الذکر» را در جمله «فسئلوا أهل الذّکر» همان اهل بیت تفسیر کرده و از همین جمله استفاده میکند که اهل بیت مبیّن و معلّم قرآن هستند. و به لحاظ اینکه خطاب در آیه خاص است و ممکن است، مورد خاص مندرج در صدر آیه، مراد و مقصود باشد، با ضمیمه کردن حدیث شریف «ثقلین» به آیه دوم همین سوره، مبیّن بودن اهل بیت را کشف میکند و میفرماید:
«و فی الآیه دلاله علی حجّبه قول النبی ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فی بیان الآیات القرآنیّه، و أمّا ماذکره بعضهم أنّ ذلک فی غیر النصّ و الظاهر من المتشابهات أو فیما یرجع إلی أسرار کلام اللّه و ما فیه من التأویل فممّا لاینبغی أن یصغی إلیه. هذا فی نفس بیانه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ، ویلحق به بیان أهل بیته لحدیث الثقلین المتواتر و غیره، و أمّا سائر الاُمّه من الصّحابه أو التابعین أو العلماء، فلا حجیّه لبیانهم لعدم شمول الآیه و عدم نصّ معتمد علیه یعطی حجیّه بیانهم علی الإطلاق»[2] «این آیه دلالت دارد بر حجیت قول رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ، در بیان آیات قرآن و تفسیر آن، چه آن آیاتی که نسبت به مدلول خود صراحت دارند، یا آنها که ظهور دارند، یا آنها که متشابهاند، یا آیاتی که مربوط به اسرار الهی هستند، بیان و تفسیر رسول خدا در همه آنها حجت است، و اینکه بعضی گفتهاند، کلام رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در تفسیر متشابهات و آن آیات که مربوط به اسرار الهیاند، حجیت دارد، و اما آن آیاتی که در مدلول خود صریح و یا ظاهرند، و احتیاج به تفسیر ندارند، کلام رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در آن موارد حجت نیست، حرف صحیحی نیست، و نباید به آن اعتنا نمود.
«این در خود بیان رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ است، و در ملحقات بیان آن جناب که همان بیانات ائمه هدی ـ علیهم السلام ـ است، نیز مطلب از اینقرار است؛ زیرا به حکم حدیث ثقلین بیان ایشان هم بیان رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ است و ملحق به آن است، به خلاف سایر افراد است، هر چند صحابه و یا تابعین و یا علمای امّت باشند، کلامشان حجت نیست، برای اینکه آیه شریفه شامل آنان نمیشود، نصّی هم که بتوان به آن اعتماد نمود و دلالت بر حجیت علی الاطلاق کلام ایشان کند، در کار نیست».[3]
در برخی از کتب تفسیری اهل سنّت نیز «اهل ذکر» به ائمه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ تفسیر شده است[4].
همچنین در همین خصوص مرحوم علامه ـ رحمه اللّه علیه ـ در تفسیر آیه: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ»[5] ، «سپس این کتاب (آسمانی) را به گروهی از بندگان برگزیده خود، به میراث دادیم؛ (امّا) از میان آنها عدهای بر خود ستم کردند و عدهای میانهرو بودند، و گروهی به اذن خدا در نیکیها (از همه) پیشی گرفتند، و این همان فضیلت بزرگ است». میفرماید:
«واختلفوا فی هؤلاء المصطفین من عباده من هم؟ فقیل: هم الأنبیاء، وقیل: هم بنو إسرائیل و… وقیل: هوالمأثور عن الصادقین ـ علیه السلام ـ فی روایات کثیره مستفیضه أنّ المراد بهم ذریّه النبیّ ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ من أولاد فاطمه (س)، وهم الداخلون فی آل إبراهیم فی قوله: « إنَّ اللّه اصطفی ءادم و نوحاً و ءال إبراهیم…»[6]،وقد نصّ النبیّ ـ صلی اللّه علیه و آله ـ علی علمهم بالقرآن، وإصابه نظرهم فیه و ملازمتهم إیّاه، بقوله فی الحدیث المتواتر المتّفق علیه: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض».
وعلی هذا، فالمعنی بعد ما أوحینا إلیک القرآن ـ ثم للتراخی الرتبی ـ أورثنا ذریّتک إیّاه وهم الذین اصطفینا من عبادنا إذا اصطفینا آل إبراهیم»[7] .
«در اینکه منظور از این بندگان خاص، چه کسانیاند، مفسرین اختلاف کردهاند، بعضی گفتهاند: انبیا هستند، بعضی دیگر گفتهاند بنی اسرائیلاند، که جزء مشمولین آیه: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ»، «خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داده» هستند.
و بعضی دیگر گفتهاند: امت محمّداند که قرآن را از پیغمبر خود ارث برده، و نیز به سوی او بازگشت میکنند، و علمایشان بدون واسطه، از قرآن بهرهمند میشوند، و بقیه امت به واسطه علما، و بعضی دیگر گفتهاند: تنها علمای امت محمّدیّه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ هستند.
بعضی دیگر ـ که روایات بسیار زیادی از دو امام باقر و صادق ـ علیهم السلام ـ بر طبقشان هست ـ گفتهاند: مراد به این کسانی که اصطفا شدهاند، ذریّه رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ از اولاد فاطمه (س) هستند که جزء آل ابراهیم و مشمول آیه: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ» نیز هستند.
و رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ هم تصریح فرموده به اینکه: عالِم به قرآن ایشانند، و نظر ایشان درباره قرآن صائب است، و همواره ملازم با قرآناند، و این را در روایتی فرموده که متواتر و مورد اتفاق دو طایفه امت از شیعه و سنی است، که فرمود؛ «من دو چیز گران بین شما میگذارم، و میروم، یکی کتاب خدا، و یکی هم عترتم و اهل بیتم، و نشانی عترتم آن است که حتی چشم بر هم زدنی، از قرآن جدا نمیشوند، و این دو همیشه ملازم هم هستند، تا با هم بر کنار حوض کوثر من را دیدار کنند».
بنابراین معنای آیه چنین میشود: بعد از آنکه ما قرآن را به تو وحی کردیم ـ چون کلمه «ثم» معنای بعدیّت رتبی را افاده میکند ـ آن قرآن را به ارث ذریّهات که ما اصطفاءشان کردیم، و از بین همه بندگان، آنان را در همان روزی که «آل ابراهیم» را بر میچیدیم برچیدیم، و انتخاب کردیم».[8]
آنچه که تاکنون گفته شد، نقش اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نسبت به قرآن، از نظرگاه خود قرآن بود، و اما از زبان رسول گرامی اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ، جامعترین و کاملترین سخن، همان حدیث «ثقلین» است که فرمود:
«إنّی تارک فیکم الثقلین، کتاب اللّه و عترتی، ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا أبداً وأنّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض»[9].
نکاتی که از این حدیث شریف و گرانبها به دست میآید، عبارتند از:
1. از اینکه حضرت در روزهای واپسین عمرش، کتاب خدا و عترت خویش را در دریف هم و با تعبیر به: «إنّی تارک فیکم الثقلین»، «من دو چیز گرانبها را در بین شما ترک میکنم»، مورد توصیه همگان قرار میدهد، نشان دهنده نقش و جایگاه آن دو در هدایت انسانها، و تعیین وظیفه نسبت به تبعیت از آن دو برای دیگران، و در اهتمام ورزیدن مسلمانان نسبت به آن دو است.[1] . نحل، 43 ـ 44.
[2] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 261.
[3] . ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج 24، ص 128.
[4] . التفسیر لابن کثیر، ج 4، ص 930.
[5] . سوره فاطر، آیه 32.
[6] . سوره آل عمران، آیه 33.
[7] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 45.
[8] . ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج 33، ص 73.
[9] . فضائل الخمسه عن الصحاح الستّه، ج 2، ص 53.
@#@
2. از تعبیر به: «کتاب اللّه و عترتی» استفاده میشود، همانگونه که قرآن کریم در تمامی قرون و اعصار جاویدان است، عترت پیامبر نیز در کنار قرآن، جاویدان خواهد بود، کما اینکه جمله پایانی فرمایش حضرت، تصریح به همین مطلب دارد که فرمود: «و أنّهما لن یفترقا حتَّی یردا علی الحوض».
3. از تعبیر به: «ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا أبداً» استفاده میشود که آن دو مایه سعادت دنیوی و اخروی برای آنان که آن دو را نصب العین خویش قرار دهند، به حساب میآیند.
4. تعبیر به: «إن تمسّکتم بهما» به ما نحوه تبعیّت و پیروی از قرآن و عترت را میآموزد، و آن این است که ما در اطاعت و پیروی، آن دو را در ردیف هم قرار دهیم. به عبارت دیگر، پیروی از قرآن بدون اهل بیت و پیروی از اهل بیت بدون قرآن، نه تنها مایه هدایت و سعادت نخواهد بود، بلکه مایه ضلالت و گمراهی انسان خواهد بود؛ زیرا به دنبال آن فرمود: «لن تضلّوا أبداً»؛ یعنی اگر شما، انسانها قرآن را مؤید عترت پیامبر و همچنین عترت پیامبر را مبیّن و مفسّر قرآن دانستید، هرگز دچار لغزش، ضلالت و گمراهی نخواهید شد.
اینجا است که با کلام حضرت، میزان نقش اهل بیت عصمت و طهارت در مورد قرآن برای ما روشن میشود.
5. نکته مهم دیگری که از «حدیث ثقلین» به دلالت التزام، به دست میآید، عبارت است از حفظ و صیانت قرآن از تحریف؛ زیرا طبق فرمایش پیامبر بر همگان تکلیف است که در مقام تبعیت از قرآن و عترت، آن دو را در کنار یکدیگر داشته باشند؛ از اینرو، وظیفه هر محقق و پژوهشگر قرآنی هم این است که در پژوهشهای قرآنی خویش، اعم از تفسیر و غیره، فرمایشات اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ را نیز در کنار قرآن ملاحظه نماید، تا راه، هدف و مطلب صواب را به کمک هم دریابد، و سعی و تلاش این است که آن دو گوهر گرانبها در طول تاریخ بشر از هر صدمه و آسیبی در امان بماند و حفظ شود، در نتیجه خود انسان نیز در پناه صیانت قرآن از تحریف، با استفاده از رهنمودهای عترت پیامبر، هرگز دچار ضلالت و گمراهی نخواهد شد.
اهل بیت ـ علیهم السلام ـ ، مفسّران اصلی قرآن
مطلب مهمی که مستفاد از نکتههای یاد شده بالا است عبارت است از اینکه اهل بیت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ پس از رسول گرامی اسلام، تنها مفسّران اصلی و واقعی قرآن کریم هستند، و آنانند که باید به کمک و یاریشان، قرآن را به نحو صحیح تفسیر، تعلیم و تبیین کرد؛ زیرا قرآن، این کلام الهی، به فرمایش خود قرآن نور است: «أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً»[1]، و کلام خدا جلوهای از خدا است، و خدا نیز به مقتضای: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[2] نور است، پس کلام خدا هم نور است. بنابراین، کسی میتواند با قرآن در ارتباط باشد که خود نیز وجود نورانی یافته باشد. و این نورانیّت به نحو کاملتر و روشنتر فقط در اهل بیت ـ علیهم السلام ـ وجود دارد، چنانکه در زیاره «جامع کبیره» میخوانیم: «و أنتم نور الأخیار»[3] .
و از طرفی، قرآن حقیقت و کنه رفیع و بلند مرتبهای دارد، تا جایی که خود میفرماید: «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[4] . یعنی غیر از پاکان کسی به کنه و حقیقت آن دست نمییابد؛ لذا چه کسانی بهتر و پاکتر از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ که قرآن، خود، نیز آنان را چنین معرفی کرده و میفرماید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»[5] .
بنابراین پاکانی چون اهل بیت ـ علیهم السلام ـ هستند که میتوانند، به آن حقیقت بلند، دست یابند.
به علاوه، این سخن نیز از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ است که فرمودند: «لیس العلم بالتعلّم إنما هو نورٌ یقع فی قلب من یرید اللّه ـ تبارک و تعالی ـ أن یهدیه»[6] .
علم نور است؛ ولی نصیب هرکس نمیشود، بلکه نصیب کسانی میشود که خود را به نور علم و معرفت نزدیک کرده، و زمینه مشمولیت اراده و مشیت الهی را در خود ایجاد کرده باشند. مصداق بارز و کامل این حقیقت، خاندان پاک پیامبر هستند؛ زیرا قرآن به عنوان نور معرفی شده، و علم حقیقی هم بنا بر آنچه خود فرمودهاند نور است، و این نور هم به قلب کسی راه مییابد که زمینه استعداد در او باشد، پس چه کسی یا کسانی را میتوان یافت که زمینه استعداد آنان از این خاندان بیشتر و بهتر باشد؟ ما این آمادگی را جز در سینههای پاک و نورانی اهل بیت رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ نمییابیم.
و به همین حقیقت، آن سخن مولای متقیان، دلالت دارد که فرمود:
«و اعلمو أنّکم لن تعرفوا الرّشد حتّی تعرفوا الّذی ترکه، و لن تأخذوا بمیثاق الکتاب حتّی تعرفوا الّذی نقضه، و لن تمسّکوا به حتّی تعرفوا الّذی نبذه، فالتمسوا ذلک من عند أهله فإنّهم عیش العلم، و موت الجهل، هم الّذین یخبرکم حکمهم عن عملهم، و صمتهم عن مّنطقهم، و ظاهرهم عن باطنهم، لایخالفون الدّین، و لایختلفون فیه، فهو بینهم شاهد صادق، و صامت ناطق»[7] .
«و بدانید هرگز به راه راست (دین حقّ) پی نخواهید برد تا کسی را که آن را واگذاشته (از آن پیروی ننموده) بشناسید، و هرگز به عهد و پیمان قرآن وفا نمیکنید (بخدا و رسول ایمان نمیآورید) تا کسی را که نقض عهد کرده و پیمان شکسته (به آنها نگرویده) بشناسید، و هرگز کتاب خدا چنگ نمیزنید (به دستور آن رفتار نمینمایید) تا کسی را که آن را دور انداخته (به احکام آن عمل ننموده) بشناسید، پس (چون اشخاصی را که در راه راست قدم ننهاده و عهد و پیمان قرآن را شکسته و آن را رها کردهاند شناختید و از آنها دوری و بیزاری جستید) راه راست و وفای به عهد و پیمان وکیفیّت وابسته شدن به قرآن را از اهل آن (ائمه هدی ـ علیهم السلام ـ ) درخواست نمایید، زیرا ایشان زنده دارنده علم و دانش و میراننده جهل و نادانی هستند (به دلیل اینکه) آنانند کسانی که حکم ایشان ( احکام شرعیّه و تکالیف الهیّه که بیان فرمودهاند) شما را آگاه میسازد و از علم و دانائیشان، و خاموشی آنها (در جایی که سخن نباید گفت) از (نیکویی) گفتارشان، و ظاهرشان از باطنشان (برابری گفتار و کردارشان از درستی اعتقاد و راستی ایمانشان) مخالف دین نیستند (زیرا زمام آن به دست آنها بوده و معصوم و مبرّی از هر عیب و گناه میباشند) و در (هیچ حکم از احکام) آن با یکدیگر اختلاف ندارند (زیرا علوم آنان از یک سرچشمه که معدن رسالت باشد فرا گرفته شده است) پس دین درباره آنان گواهی است راستگو ( به یگانگی و عدم اختلاف آنها گواهی میدهد) و خاموشی است گویا (در حقیقت دین گویا است که حقّ با ایشان است و ایشان با حق هستند، اگر چه در ظاهر سخنی نمیگویند)».
از ظاهر بعضی آیات قرآن نیز چنین بر میآید که نور علم و معرفت را در هر گنجینهای نمیتوان جست و جو کرد، بلکه در سینه کسانی میتوان یافت که خدای خالق و بخشنده به آنان عطا کرده باشد. در سوره «عنکبوت» میخوانیم:
«بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ»[8].
«ولی این آیات روشنی است که در سینه دانشوران جای دارد؛ و آیات ما را جز ستمگران انکار نمیکنند!»
در ذیل همین آیه، روایاتی از امام باقر ـ علیه السلام ـ وارد شده که آن حضرت، معصومین ـ علیهم السلام ـ را مصداق «أُوتُوا الْعِلْمَ» به شمار آوردهاند، در اینجا به نقل دو روایت اکتفا میکنیم:
1. أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمّد الجوهریّ عن محمّد بن یحیی، عن عبدالرحیم[9]. عن أبی جعفر ـ علیه السلام ـ قال: إنّ هذا العلم انتهی إلیَّ فی القرآن، ثم جمع أصابعه، ثم قال: «بل هو آیتٌ بیِّنتٌ فی الصدور الذین أُتوا العلم»[10].
2. عن أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن حمّاد بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن أبی بصیر قال: سمعت أبا جعفر ـ علیه السلام ـ یقول فی هذه الآیه: «هو آیتٌ بیِّنتٌ فی الصدور الذین أُوتوا العلم» فأومی بیده إلی صدره»[11].
مقام اهل بیت در ارتباط با قرآن
مقام اهل بیت ـ علیهم السلام ـ آن قدر با قرآن مرتبط است که در روایات ما آن دو گوهر گرانبها قرین هم و در معیّت هم معرفی شدهاند. امام «سجاد» ـ علیه السلام ـ در جواب سؤال معنا و مفهوم «معصوم» فرمود:
«هو المعتصم بحبل اللّه[12]، و حبل اللّه هو القرآن لایفترقان إلی یوم القیامه، والإمام یهدی إلی القرآن و القرآن یهدی إلی الإمام، و ذلک قول اللّه ـ عزّوجلّ ـ :«إنَّ هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم»[13]»[14].
««معصوم» همان اعتصام کننده و چنگزننده به ریسمان خدا است، و ریسمان خدا، همان قرآن است که تا روز قیامت (قرآن و معصوم) از یکدیگر جدا نمیشوند، پیشوا کسی است که به سوی قرآن هدایت میکند، و قرآن هم به سوی امام هدایت میکند، و این معنای همان آیه شریفه است که خدای ـ عزّوجلّ ـ فرمود: «إنّ هذا القرآن یهدی للّتی هی أقوم»، «این قرآن، به راهی که استوارترین راهها است، هدایت میکند».
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ نیز این معیّت را با تعبیر دیگر بیان نموده و میفرماید:
«إنّ اللّه ـ تبارک و تعالی ـ طهَّرنا و عَصَمَنا و جَعَلَنا شُهداء علی خلقه و حجّته فی أرضِهِ و جعلنا مع القرآن و القرآن معنا لانفارقه ولا یفارقنا »[15].[1] . سوره نساء، آیه 174.
[2] . سوره نور، آیه 35.
[3] . عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 276.
[4] . سوره واقعه، آیه 79.
[5] . سوره أحزاب، آیه 33.
[6] . بحارالأنوار، ج 1، ص 225، ح 17.
[7] . وسائل الشیعه، ج 18، ص 137، باب 13 از أبواب صفات قاضی، ح 26، نهج البلاغه فیض الإسلام، ص 450، خ 147، ش 15 ـ 18.
[8] . سوره عنکبوت، آیه 49.
[9] . در بصائر الدرجات: «عبدالرحمن» آمده است.
[10] . بصائر الدرجات، ص 204، ح 1؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 255، ح 14؛ کنز الدقائق، ج 10، ص 158.
[11] . الکافی، ج 1، ص 213، ح 1؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 254، ح1؛ کنز الدقائق، ج10، ص 155.
[12] . در پاورقی معانی الأخبار آمده است: «أی أنَّ معصومیّته بسبب اعتصامه بالقرآن و عدم مفارقته عنه».
[13] . سوره اسرار، آیه 9.
[14] . معانی الأخبار، ص 132، ح 1.
[15] . الکافی، ج1، ص 191، ج 1.
@#@
«خدای تبارک و تعالی ما را پاکیزه نمود و نگهداری فرمود و مار را بر خلقش گواه ساخت، و در زمینش حجت نهاد، و ما را همراه قرآن و قرآن را همراه ما قرار داد، نه ما از آن جدا میشویم و نه او از ما جدا میشود (کردار و گفتار ما با حقیقت معانی و مضامین قرآن منطبق است و جدایی ممکن نیست؛ زیرا ما سر مویی هم از قرآن تجاوز نمیکنیم)».
گرچه رسول گرامی اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ قرآن را «ثقل اکبر» و عترت را «ثقل اصغر» معرفی کرده و میفرماید: «إنّی مخلف فیکم الثقلین الثقل الأکبر القرآن الثقل الأصغر عترتی و أهل بیتی»[1].
لیکن به دنبال این سخن ـ که در حجّه الوداع بود ـ حضرت انگشت سبابه دست راست را با سبابه دست چپ جمع کرد و فرمود: «کإصبعیّ هاتین ـ و جمع بین سبّابتیه ـ ولاأقول: کهاتین ـ و جمع بین سبّابتیه و الوسطی ـ فتفضل هذه علی هذه»[2]
«آن دو (= قرآن و عترت) مثل دو انگشت سبابه که در کنار هم باشند، (و) هیچگونه برتری بر یکدگر ندارند، میباشند، نه مثل دو انگشت سبابه و وسطی که وقتی کنار هم قرار میگیرند، یکی برتر ـ (بلندتر) ـ از دیگری است».
البته منظور از اکبر بودن قرآن نسبت به عترت، بدان جهت است که قرآن پیام خدا است، و بر بندگان خدا ـ حتی پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ، تکریم و خضوع در برابر کلام و پیام مولا لازم و واجب است. همانگونه که فقیه برجسته، شیخ جعفر کاشف الغطا در مورد برتری قرآن نسبت به کتابهای آسمانی و انبیای الهی سخن به میان آورده، و میفرماید:
«إنّه ـ القرآن ـ أفضل من جمیع الکتب المنزله من السماء و من کلام الأنبیاء والأصفیاء، و لیس بأفضل من النّبی صلی اللّه علیه و آله وسلم و أوصیائه ـ علیهم السلام ـ ، وإن وجب علیهم تعظیمه و احترامه؛ لأنَّه ممّا یلزم علی الملوک ـ وإن قرب من الملک نهایه القرب ـ تعظیم ما ینسب إلیه من أقوال… فتواضعهم لبیت اللّه ـ تعالی ـ وتبرّکهم بالحجر والأرکان والقرآن ولمکتوب من أسمائه وصفاته من تلک الحیثیّه لا ـ تقضی بزیاده الشرافیّه»[3].
«همانا قرآن، نسبت به تمامی کتابهای آسمانی، و سخن انبیا و انتخاب شدهگان از سوی خدا برتری دارد؛ ولی نسبت به پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و أوصیای او برتری ندارد، هر چند تعظیم و احترام آن، بر آنان واجب است؛ زیرا بر بنده و مملوک، احترام آنچه که به مولای او منسوب است، لازم است، هر چند قرابت و نزدیکی آن بنده، نسبت به مولایش در نهایت قرب و نزدیکی باشد، بنابراین، تواضع پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و أوصیای او نسبت به خانه خدا، و تبرّک آنان به «حجرالأسود» و ارکان خانه خدا، و نسبت به قرآن و أسما و صفات آن، نشان از برتری آنها نیست».
در پایان موضوع بحث، از مطالبی که تا به اینجا درباره نقش اهل بیت ـ علیهم السلام ـ در خصوص قرآن بیان شده، نتیجه میگیریم که اهل بیت پیامبر شایستهترین افراد در تعلیم، تفسیر و تبیین واقعی قرآن کریم هستند، و باید از رهنمودهای آنان در فهم کلام الهی کمک گرفت و دیگر اینکه آنان نیز باید درکنار و معیّت قرآن، مورد اطاعت و پیروی قرار گیرند.
[1] . بحارالأنوار، ج 89، ص 102، ح 80.
[2] . غیبه النعمانی، ص 17؛ تفسیر القمی، ج1 ، ص 3.
[3] . کشف الغطاء، ص 297.
صاحبعلی محبّی،مرکز مطالعات حوزه