وقتی انسان کار زشت و نادرستی انجام دهد تدریجاً قبح و زشتیش در نظر او کم می شود و به آن عادت می کند. پس از مدتی که به آن خو گرفت، توجیهاتی برای آن می تراشد. کم کم به صورت زیبا و حتی به عنوان یک وظیفه در نظرش جلوه می کند.
وجدان انسان در حالی که دست نخورده باشد به خوبی، نیک و بد را تشخیص می دهد، اما هنگامی که دانسته قدم در جاده گناه و خلافکاری می گذارد، فروغ وجدان کم رنگ و کم رنگتر می شود و کار به جایی می رسد که زشتی و قبح گناه تدریجاً از میان می رود. هرگاه باز هم به این کار ادامه دهد، کم کم اعمال زشت در نظرش زیبا و زیباتر جلوه می کند و این همان چیزی است که در آیات قرآن به آن به عنوان تزیین اعمال اشاره شده است.
اما چه کسی اعمال سوء بدکاران را در نظرشان زیبا جلوه می دهد؟ آنچه که از قرآن استفاده می شود سه گونه تعبیر است:
1. گاهی این تزیین به خداوند نسبت داده شده که در دو مورد در قرآن کریم به کار رفته:
«ان الذین لایومنون بالاخره زینا لهم اعمالهم»[1] ؛ «کذلک زیّنا لکل اُمّهٍ عملهم»[2].
2. گاهی این تزیین به شیطان نسبت داده شده:
«زیَّن لهم الشیطان اعمالهم»[3].
3. گاهی این تزیین به صورت فعل مجهول آمده و به فاعل آن تصریح نشده:
«زُیِّن لهم سوء اعمالهم»[4].
اما چه کسی اعمال سوء بدکاران را در نظرشان زیبا جلوه می دهد، خداوند، هوای نفس یا شیطان؟ بدون شک عامل اصلی هوای نفس و شیطان است؛ اما چون خداوند این اثر را در عمل آنها آفریده می توان آن را به خدا نسبت داد زیرا انسان ها هنگامی که گناهی را مرتکب می شوند در آغاز فطرتشان پاک و وجدانشان بیدار و عقلشان واقع بین است.[5]
در پاسخ به سؤال اول که نمی شود در آنِ واحد یک عمل را هم به خدا نسبت داد و هم شیطان و هم ردیف قرار دادن خدا و شیطان و هوای نفس صحیح نیست، باید عرض کنیم که در قرآن عمل زینت دادن اعمال هر چند گاهی به خداوند نسبت داده شده و گاهی به شیطان، اما موارد آن کاملا با هم متفاوت است. بنابر این چنان نیست که در همان موردی که خداوند عمل کافران را زینت می دهد، شیطان هم زینت داده باشد، تا این شبهه بوجود آید که چگونه یک عمل هم کار شیطان باشد و هم کار خداوند.
اما دو سؤال در این جا ممکن است مطرح گردد؛ نخست این که؛ به هر حال، همان فعل زینت دادن عمل, در پارهای از موارد کار شیطان می شود و در پاره دیگر کار خداوند، اساسا چرا خداوند از نوع کاری انجام دهد که شیطان انجام می دهد؟ سؤال دوم این است که به چه دلیل خداوند عمل بد بنده اش را در برابر چشمانش خوب جلوه می دهد تا او گمراه شود؟
در پاسخ به سؤال اول دو جواب می توان داد: اول این که، تعبیر زینت دادن عمل از سوی خداوند، یک تعبیر کنایی است. در واقع این خداوند نیست که عمل یک انسان را خوب جلوه می دهد، بلکه این گونه تعبیر اشاره به خاصیت و اثر عمل است. یعنی هنگامی که انسان کاری را به طور مکرر انجام دهد، کم کم قبح و زشتی آن در نظرش از بین می رود و از آنجا که علت العلل و مسبب الاسباب و آفریدگار هر چیزی خداست و همه تأثیرات به خدا منتهی می شود، این گونه آثار در زبان قرآن گاهی به او نسبت داده می شود.
به تعبیر روشن تر؛ جمله «زیّنا لکلِّ اُمّهٍ عملهم»[6]؛ چنین معنی می دهد که آنها را گرفتار نتیجه سوء عملشان کردیم تا آنجا که زشت در نظرشان زیبا جلوه کرد. ثانیا، مطابق ظاهر تعبیر قرآن که عمل زینت دادن را به خداوند نسبت داده است، بگوئیم که خداوند بنده ای را که به تمام راه های هدایت پشت کرده و دیگر امیدی به نجاتش نیست، بیشتر گمراه می کند. چون یکی از اسماء الهی اسم «مضل» است که به معنای گمراه کننده می باشد. برای این بنده, او به این اسم خود تجلی می کند. همانگونه که در جای دیگر هم می فرماید: خداوند هر کس را بخواهد گمراه می کند.[7] بنابر این جای تعجب ندارد که خداوند برای بندگانی که گناه و بدیی ها را از حد گذرانده اند, همان عمل زینت دادن را انجام می دهد. اما در این جا لازم است به یک نکته توجه شود، و آن این که از قرآن استفاده می شود که شیطان هم یکی از مخلوقات خداوند است و تجلی اسم «مضل» خداوند می باشد.
بنابراین، بعید نیست که اگر خداوند در یک جا عمل زینت دادن را به خود نسبت می دهد و در جای دیگر به شیطان، از قبیل آن باشد که در یک جا عمل قبض ارواح را به ملک الموت، یا ملائکه قابض ارواح نسبت می دهد و در یک جا همین عمل را به خودش. و این نیست مگر به این دلیل که این ملائکه مظهر اسم «ممیت» خداوند هستند. پس در واقع گمراه کنندگی همواره عمل شیطان است و عمل بد انسان را همواره شیطان در نظرش خوب جلوه می دهد، اما از آنجا که شیطان مظهر اسم «مضل» خداوند است، این عمل عمل خداوند هم به حساب می آید.
مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر آیه 37 سوره توبه می فرمایند: مقصود از زینت دهنده شیطان است و اگر در پاره ای از آیات به خدا نسبت داده شده، نه از این جهت است که شر از خدا سر می زند، بلکه به عنوان جزای شرّ است لذا به دنبال جمله «زیِّن له سؤء عمله» فرموده: «ان الله لایهدی القوم الکافرین» گویی بعد از جمله مذکور کسی پرسیده خداوند چطور چنین اذنی به شیطان می دهد و او را از بنده اش منع نمی کند؟ در جواب گفته می شود چون این ها کفر ورزیدند.[8]
اما این که کدام عمل را خداوند و کدام عمل را شیطان در نظر انسان زیبا جلوه می دهد مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر آیه 108 سوره انعام ضمن تأکید بر اینکه انسان هر عملی را که انجام می دهد لذتی را در نظر می گیرد، لذایذ را به سه قسم تقسیم کرده اند: دو قسم آن را به خداوند نسبت می دهند و قسم سوم را اینگونه بیان می کنند: قسم سوم لذتی است فکری که موافق با هوا و مایه بدبختی در دنیا و آخرت است عبادت را تباه و زندگی طیّب را فاسد می کند … . اینگونه لذات را خداوند به شیطان نسبت داده و از قول او چنین حکایت می کند: «لأزیننَّ لهم ما فی الارض و لاغوینَّهم اجمعین»[9] و نیز می فرماید: «زین لهم الشیطان اعمالهم»[10].
وجه اینکه اینگونه لذایذ بدون واسطه به خدا نسبت داده نمی شود، این است که خداوند نظام خلقت را منظم ساخته هر چیزی را به سوی سعادت سوق داده و هدایت نموده است.[11]
اما یک نکته باقی می ماند، و آن این که چگونه ممکن است که یک عمل هم فعل خداوند باشد و هم فعل شیطان، اسناد دادن یک عمل به دو فاعل چگوه ممکن است؟ در پاسخ باید عرض شود که فاعلیت خداوند نسبت به افعال در عرض فاعلیت مخلوقاتش نیست، یعنی چنین نیست که یک عمل دو فاعل مستقل داشته باشد. بلکه عمل انسان یا عمل شیطان در طول عمل خداوند، بعنوان علت العلل و مسبب الاسباب است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. انسان و سرنوشت، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 370- 390.
2. جبر و اختیار، شیخ جعفر سبحانی، با نگارش علی ربانی گلپایگانی، انتشارات سیدالشهداء، قمن ص 85- 95.
3. آموزش عقاید، محمدتقی مصباح یزدی، ج 1، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، ص 180- 185.
4. معارف قرآن در المیزان، سیدمهدی امین، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات، 1370.
5. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 7، ص 411 به بعد.
پی نوشت ها:
[1] . نمل/ 4.
[2] . انعام/ 108.
[3] . نحل/ 63.
[4] . توبه/ 37.
[5] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست و دوم، ج 18، ص 188.
[6] . انعام/ 108.
[7]. بقره/ 24؛ و اعراف/ 186.
[8] . طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374 ش، ج 9، ص 364.
[9] . حجر/ 39.
[10] . نمل/ 24؛ عنکبوت/ 38؛ انفال/ 48.
[11] . ترجمه المیزان، ج 7، ص 435.