نکاتی در مورد آیه ی «بسم الله»

نکاتی در مورد آیه ی «بسم الله»

قرآن کتاب رحمت است
خداوند بزرگ و مهربان در آغاز سخن و گفتارش خود را به رحمت و رحمانیت ستوده و از میان تمام صفات کمالش تنها این صفت را برای آغاز سخنش انتخاب نموده است، زیرا همان صفت رحمت خداوند است که موجب گردیده تا پیامبران را به سوی بشر بفرستد و قرآن را به آن ها نازل کند، پس بسیار بجا و سزاوار است که قرآن با رحمانیت خداوند شروع شد و این کتاب با صفت رحمت آغاز گردد.
آری، قرآن کتاب رحمت و آورنده ی آن، پیامبر رحمت است، چنان که خداوند در آیات فراوانی به این حقیقت تصریح نموده و قرآن و پیامبر را با صفت رحمت توصیف فرموده است:
(هذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‌.) (1)
این [قرآن] وسیله بینایی از طرف پروردگارتان و مایه هدایت و رحمت است برای جمعیتی که ایمان می آورند.
(وَ شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ.‌ ) (2)
و درمانی است برای دردهایی که در سینه ها است (درمان بیماری های روحی شما] و هدایت و رحمت است برای مؤمنان.
(وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَهً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ‌.) (3)
و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان باشد.
(وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ .) (4)
و از قرآن، آن چه شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل می کنیم و ستمگران را جز خسران و زیان نمی افزاید.
(وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ.‌) (5)
ما تو را [ای پیامبر!] جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم.
(وَ إِنَّهُ لَهُدًى وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ‌.) (6)
و این قرآن براستی مایه هدایت و رحمت است برای مؤمنان.

ذکر رحیم بعد از رحمان نکته ای دارد
هیئت «فعیل» از هر ریشه و کلمه ای آمده باشد، دلالت دارد که مفهوم اصلی و مصدری آن از حالات غریزی غرایز و یا صفات دائمی و غیرقابل انفکاک ذات است، مانند: شریف و بخیل که دلالت دارند بر این که شرافت و بخالت از صفات دائمی و لوازم ذات مرد شریف و بخیلند.
با این بیان علت تأخیر کلمه ی «رحیم»- که بر شکل «فعیل» ساخته شده است- از کلمه رحمان، روشن و معلوم می شود زیرا هیئت «رحمان» گر چه بر وسعت و عمومیت رحمت دلالت دارد، ولی دلالت نمی کند که این صفت از لوازم ذات است این است که پس از ذکر رحمان، رحیم آورده شده است تا بدین معنی نیز دلالت و اشارت شده باشد و هر دو هدف در این آیه کوتاه تأمین گردد که خداوند، هم رحمان است، یعنی رحمت او به همه چیز وسعت و احاطه دارد و هم رحیم است یعنی رحمت او صفات دائمی و لوازم ذاتش می باشد و از ذات او منفک نمی گردد چون بعضی از مفسرین به این نکته علمی و ادبی- که کلمه رحمن به وسعت رحمت و کلمه ی رحیم به لازمه ی ذات الهی بودن آن دلالت دارد- توجه نکرده اند، به ناچار در تفاوت رحمان و رحیم راه دیگری پیموده و چنین تصور نموده اند که کلمه رحمان از نظر معنی وسیع تر از کلمه «رحیم» است و این گفتار را بدین گونه توجیه و تعلیل کرده اند که: زیادت مبانی و حروف به زیادت معنی و وسعت آن دلالت دارد، ولی این دلیل بسیار مضحک و خنده آور است، زیرا دلالت کلمات، تابع چگونگی وضع و نحوه ی ساختار آن هاست و هیچ ارتباطی به کثرت و قلت حروف ندارد و چه بسا الفاظی وجود دارد که حروف آن ها کم ولی معنای آن ها زیاد است و بالعکس، الفاظ و کلماتی وجود دارد که از نظر حروف، زیاد ولی از نظر مفهوم و معنا، بسیار تنگ و محدود است.
مثلاً کلمه «حَذِر» بر وزن «فَعِل» با کسر عین دلالت بر مبالغه در زیادت دارد که به معنای خیلی ترسو است ولی در کلمه ی «حاذر» این مبالغه و زیادت وجود ندارد، در صورتی که یک حرف بیش تر از کلمه «حذر» را داراست و چه بسا الفاظی که «مجرد» و «مزید فیه» آن هر دو به یک معنی است، مانند «ضَرَّ و «اَضَرَّ» که هر دو به معنای ضرر کرد می باشند.
همه ی آن چه درباره ی کلمه ی «رحیم» بعد از کلمه «رحمان» گفتیم، در صورتی است که «رحمان» در معنای اشتقاقی و لغوی خود استعمال گردد و اما اگر در معنای اسمی و به صورت لقب خاص ذات و مقدس استعمال شود، چنان که قبلاً این مطلب را ثابت نمودیم، در این صورت مسیر بحث و گفتار عوض می شود و باید گفت: علت تعقیب رحمان به کلمه ی رحیم اضافه بر آن چه گفته شد، این است که معلوم شود، علت نقل رحمان از معنای لغوی اش و لقب خاص پروردگار قرار دادن آن، همان وسعت رحمت و غایت مهربانی او است.

آیا «بسم الله» از قرآن است؟
در میان شیعه ی امامیه این مطلب مورد اتفاق است که «بسم الله» در هر سوره ای که با آن شروع گردیده است، جزوهمان سوره و یکی از آیات آن است و بسم الله با هر یک از سوره های قرآن نازل شده است.
ابن عباس و ابن مبارک و اهل مکه مانند ابن کثیر و کوفی ها، مانند عاصم و کسائی و دیگران به استثنای حمزه همه در این عقیده بوده اند. بیش تر اصحاب شافعی نیز همین عقیده را داشته اند. (7) و قاریان مکه و کوفه نیز، جزء بودن بسم الله را قطعی و مسلّم دانسته اند. (8)
این نظریه از عبدالله بن عمر و بن زبیر و ابوهریره و عطا و طاوس و سعید بن جبیر و مکحول و زهری و احمد بن حنبل بنا به نقلی و اسحاق بن راهویه و ابوعبید قاسم بن سلام هم نقل گردیده است. (9) و بیهقی این نظریه را از ثوری و محمد بن کعب نیز آورده است. (10)
باز همین نظریه را فخر رازی در تفسیر خود اختیار نموده و به قاریان مکه و کوفه به اکثریت فقهای حجاز و به ابن مبارک و ثوری نسبت داده است. جلال الدین سیوطی هم این نظریه را اختیار نموده و اضافه می کند که روایات در این مورد به تواتر معنوی رسیده است. (11)
ولی حمزه و بعضی از علمای شافعیه گفته اند که «بسم الله» فقط در سوره ی حمد جزو آن است و در سایر سوره ها جزئیت ندارد.
این نظریه به احمد بن حنبل نیز نسبت داده شده، چنان که بعضی ناقلین، نظریه ی اول را به سوی نسبت داده اند. (12)
در این مورد نظریه ی سومی هم وجود دارد که گروهی علما مانند مالک و ابو عمرو یعقوب معتقدند که «بسم الله» یک آیه مستقلی است و جزء هیچ یک از سوره های قرآن حتی جزء سوره حمد هم نیست و این آیه برای تیمّن و تبرّک در موقع آغاز نمودن سوره های قرآن و این که در میان سوره ها فاصله باشد و آن چه را از همدیگر جدا سازد، خوانده می شود و به طور مستقل، بدون این که به سوره ی خاصی وابستگی داشته باشد، نازل گردیده است.
این نظریه در میان حنفی ها بسیار شهرت دارد، ولی اکثر آنان با داشتن این نظریه، تلاوت آن را در نماز قبل از سوره حمد واجب می دانند، چنان که «زاهدی» از مجتبی نقل می کند که می گفت: بنا به نقل صحیح ابوحنیفه خواندن «بسم الله» را در تمام رکعات نماز واجب می دانسته است. (13)
به عقیده ی مالک، خواندن «بسم الله» در نماز فی حد نفسه کراهت دارد ولی به منظور حفظ اتحاد و عدم مخالفت با افکار و آرای مسلمین که اکثر علما خواندن آن را در نماز واجب می دانند، خواندن آن را خوب و مستحسن دانسته است. (14)

نظریه صحیح و دلایل آن
البته در این مسئله اقوال و نظریه های شاذّ و غیر معروف دیگری نیز وجود دارد که نقل آن ها چندان فایده ای ندارد و نظریه صحیح در میان اقوال و آرای سه گانه همان جزء بودن «بسم الله» است در تمام سوره های قرآن، یعنی «بسم الله» جزو تمام سوره ها و یکی از آیات آن هاست جز سوره ی «توبه» که بدون «بسم الله» نازل گردیده است.
ما برای اثبات این نظریه که در میان دانشمندان شیعه مورد اتفاق است، دلایل فراوانی داریم که بخشی از آن ها را در این جا می آوریم:

1- روایات اهل بیت
روایات معتبر فراوانی از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست ما رسیده است که از همه آن ها جزء بودن «بسم الله» نسبت به سوره های قرآن استفاده می شود (15) و همین روایت ها در اثبات این نظریه کافی است و ما را از دیگر دلایل بی نیاز می سازد زیرا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را قرین و همدوش قرآن معرفی نموده است که باید در تمام مسائل و مشکلات دینی به آنان مراجعه نمود و در حل غوامض از آنان الهام و مدد گرفت. (16) اینک قسمتی از آن روایات:
1- معاویه بن عمار می گوید: به امام صادق (علیه السّلام) عرضه داشتم: در نماز که سوره حمد را تلاوت می کنم «بسم الله» را نیز بخوانم؟ امام فرمود: بلی. مجدداً پرسیدم: بعد از سوره حمد، سوره دیگری در نماز می خوانم «بسم الله» را با آن سوره هم باید بخوانم؟ امام فرمود: آری. (17)
2- یحیی بن عمران همدانی می گوید: به امام باقر (علیه السّلام) نوشتم: فدایت شوم چه می فرمایید درباره ی کسی که در نماز خود سوره ی حمد را با «بسم الله» می خواند ولی به سوره ی دیگر رسید، «بسم الله» را ترک می کند؟ این جمله را نیز در نامه ی خود اضافه نمودم که عباسی در این مورد می گوید: اشکالی ندارد. نظریه شما در این باره چیست؟ امام به خط خود نوشت: «یُعیدُها» یعنی باید نماز را اعاده کند این جمله را علی رغم نظریه عباسی مخصوصاً دو بار نوشته بود. (18)
3- در صحیحه ابن اذینه است که: چون پیامبر از تکبیر و آداب شروع نماز فارغ گردید، خداوند بر وی وحی نمود که مرا با نامم یاد کن! این بود که «بسم الله» در اول سوره قرار گرفت. سپس خدا وحی نمود که بر من حمد کن! چون «الحمدلله رب العالمین» را بر زبان راند، در دل خود گفت: شکراً. در این جا باز خداوند بر وی وحی نمود که حمد مرا قطع کردی، پس دوباره مرا با نام خودم یاد کن! این است که در سوره حمد «الرّحمن الرّحیم» دوبار خوانده می شود و چون به «وَلَاالضّالّین» رسید، پیامبر به عنوان شکرگزاری گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌ » این جا هم خدا وحی کرد؛ نام مرا که یاد می کردی، بریدی. باز دوباره نام مرا یاد کن! رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این جا طبق همین فرمان باز «بسم الله» را گفت، این بود که در اول سوره ای که بعد از حمد در نماز خوانده می شود، آیه «بسم الله» قرار گرفت، سپس خداوند فرمود: یا محمد! بخوان آن چه را که اوصاف پروردگارت را بیان می کند! بگو:
(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. اللَّهُ الصَّمَدُ. لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.) (19)

2- روایات اهل سنت
روایات زیادی نیز به طریق اهل سنت نقل گردیده که به جزء بودن «بسم الله» در تمام سوره های قرآن دلالت دارند. اینک بخشی از آن روایات را در این جا می آوریم:
1- انس می گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان ما نشسته بود که یک بی حالی شبیه خواب خفیف بر وی مستولی شد، سپس سرش را تبسّم کنان بلند کرد، عرضه داشتیم: یا رسول الله! سبب خنده شما چیست؟ فرمود: همین الآن سوره ای بر من نازل گردید، آن گاه خواند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ …) (20)
2- دار قطنی با سند صحیح از امیرمؤمنان (علیه السّلام) چنین آورده که از آن حضرت درباره ی «سبع مثانی» سؤال شد، فرمود: «سبع مثانی» سوره ی حمد است. گفته شد که این سوره شش آیه بیش تر نیست! فرمود: «بسم الله» هم یک آیه از آن است. (21)
3- باز دار قطنی با سند صحیح از ابوهریره نقل نموده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر وقت سوره ی حمد را خواندید، «بسم الله» را هم بخوانید زیرا این سوره اصل قران و امّ الکتاب و سبع مثانی است و «بسم الله» هم یکی از آیات آن است. (22)
4- این خزیمه و بیهقی با سند صحیح از ابن عباس آورده اند که: سبع مثانی سوره ی حمد است. گفته شد: آیه ی هفتمین اش کدام است؟ پاسخ داد: «بسم الله». (23)
5- باز ابن خزیمه و بیهقی در المعرفه با سند صحیح از طریق سعیدبن جبیر از ابن عباس نقل نموده است که شیطان، بزرگ ترین آیه ی قرآن را از میان مردم دزدید و آن آیه «بسم الله» است. (24)
6- سعید بن جبیر از ابن عباس نقل نموده است که مسلمانان تمام شدن سوره ای را نمی دانستند تا آن که «بسم الله» نازل می شد، بدین صورت می دانستند که سوره تمام شده است. (25)
7- باز سعید بن جبیر از ابن عباس نقل نموده است که چون جبرئیل بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل می گردید و «بسم الله» را می خواند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، متوجه می شد که از همین جا سوره تازه ای شروع می شود. (26)
8- ابن جریح می گوید: پدرم نقل نمود که سعید بن جبیر به من گفت: منظور از کلمه ی «سبع مثانی» در آیه (وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی). «سوره حمد» است که «امّ القرآن» نیز نامیده می شود.
ابن جریح گوید: پدرم اضافه نمود که سعید بن جبیر «بسم الله» را برای من به عنوان آیه هفتم قرائت نمود، آن گاه گفت: همان طور که من «بسم الله» را برای تو به صورت آیه هفتم می خوانم، ابن عباس نیز آن را برای من به همین صورت خواند و گفت: خداوند این سوره را برای شما مسلمانان فرستاده است و پیش از شما مثل آن را بر هیچ امتی نفرستاده بود. (27)

روایات معارض
در برابر این همه روایات که به جزء بودن «بسم الله» دلالت می کنند، فقط دو روایت هست که از آن ها چنین بر می آید که «بسم الله» جزء سوره های قرآن نیست:
1- قتاده از انس بن مالک نقل می کند که: من با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و با ابوبکر، عمر و عثمان نماز خواندم و از هیچ یک از آنان نشنیدم که «بسم الله» را در نماز قرائت کنند. (28)
2- یزید بن عبدالله بن مغفل می گوید: «من «بسم الله» را خواندم، چون پدرم شنید، گفت: فرزندم! از خواندن «بسم الله» خودداری کن! آن گاه پدرم چنین توضیح داد که: من در میان تمام اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بدعتی بدتر از خواندن «بسم الله» ندیدم و من با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابوبکر، عمر و عثمان نماز خواندم و از هیچ یک از آنان نشنیدم که «بسم الله» را بخوانند. تو نیز قرائت نماز را با «الحمدالله ربّ العالمین» شروع کن بدون این که در اول آن «بسم الله» بگویی! (29)

اما پاسخ روایت اول:
گذشته از این که این روایت با روایات زیادی که از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است، مخالفت دارد؛ از جهات دیگر نیز مخدوش است زیرا:
1- این روایت با روایات فراوانی که به حد تواتر معنوی از طریق اهل سنت نقل شده، معارض است، مخصوصاً این که قسمتی از آن روایت ها از نظر سند صحیح می باشد و ابن عباس و ابوهریره و ام سلمه شهادت می دهند بر این که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در نماز «بسم الله» را می خواند و آن را آیه ای از سوره ی حمد محسوب می داشت.
ابن عمر می گفت: «اگر بنا بود، بسم الله خوانده نشود، چرا در مصحف نوشته شده است؟»
علی (علیه السّلام) نیز می فرمود: «هر کس بسم الله را ترک کند، از سوره ی قرآن کم کرده است» و باز می فرمود:
«بسم الله متمم و مکمل سبع مثانی (سوره حمد) است.» (30)
با این وصف ما چگونه می توانیم این همه روایات، گفتار و شهادت بزرگان حدیث و یاران پیامبر را نادیده بگیریم و تنها این یک روایت را تصدیق کنیم که «بسم الله» را جزء سوره های قرآن نمی داند.
2- این روایت با آن چه در میان مسلمانان عملاً شهرت و معروفیت دارد، مخالف است و آن این که مسلمانان «بسم الله» را در نماز می خوانده اند حتی معاویه در دوران خلافتش یک بار «بسم الله» را ترک کرد، مسلمانان بر وی اعتراض نمودند و گفتند که: آیا بسم الله را دزدیدی یا فراموش کردی؟ (31)
با این حال چگونه می توان باور نمود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خلفا «بسم الله» را نمی خواندند.
3- این روایت با روایت مشهور دیگری که از خود انس نقل شده، (32) تعارض دارد.
با این دلایل به صراحت و جرأت گفت که این روایت بدون شک از موضوعات و جعلیات است و دروغی بیش نمی تواند باشد.

و اما پاسخ روایت دوم:
از آن چه درباره ی روایت اول گفتیم، ضعف و سستی این روایت نیز به خودی خود روشن می شود و نیازی به تکرار آن نیست، به اضافه ی این که این روایت مطلبی را متضمن است که با آن چه به ضرورت و روشنی از اسلام می دانیم مخالفت دارد و آن این که تردیدی در این نیست که خواندن «بسم الله» در اول سوره ی حمد و دیگر سوره های قرآن گر چه به عنوان تیمّن و تبرّک هم باشد، مستحسن و مستحب است. با این حال یزید بن مغفل چگونه از خواندن «بسم الله» در اول سوره های قرآن نهی
می کند و آن را بدعت بزرگی در میان مسلمانان می داند که بدعتی در اسلام مانند آن وجود نداشته باشد؟ مگر شروع کردن عملی با نام خدا می تواند تا این حد زشت و در اسلام بدعت باشد؟!

3- سیره ی مسلمانان
سیره و روش همیشگی مسلمانان از اول اسلام تا به امروز بر این جاری است که در آغاز تمام سوره های قرآن به استثنای سوره ی برائت، «بسم الله» را قرائت می کنند و به طور تواتر ثابت گردیده است که خود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بسم الله را در آغاز سوره ها قرائت می فرمود و اگر بسم الله جزء سوره های قرآن نبود، بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا لازم بود آن را به صراحت بیان فرماید زیرا نحوه ی قرائت و تلاوت وی با توجه به این که او در مقام بیان و تعلیم بود، بصراحت می رساند که همه ی آن چه را که می خوانده، قرآن بوده است و اگر قسمتی از آن چه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تلاوت می نمود، جزء قرآن نبود حتماً تذکر می داد و آن را یادآور می شد زیرا در غیر این صورت، عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باعث تحریف قرآن و موجب گمراهی، نادانی و انحراف مردم می گردید و این عمل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مخصوصاً در موضوعی که با مسئله وحی ارتباط دارد، استبعاد آن بیش تر و شدیدتر است و ساحت قدس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از این گونه نسبت ها و تهمت ها پاک و مبراست.
بنابراین، اگر «بسم الله» که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز سوره های قرآن می خواند از قرآن نبود، آن را یادآوری می نمود و گفتار وی هم حتماً به طور متواتر و با نقل های پیاپی و قطعی به ما می رسید.
در صورتی که این مطلب حتی به صورت خبر واحد هم برای ما نقل نشده و به دست ما نرسیده است.

4- وجود «بسم الله» در تمام مصاحف
از مطالبی که هیچ شکی بدان راه ندارد، این است که قرآن هایی که قبل از جمع آوری عثمان و بعد از وی در دست صحابه و تابعین بود، همه دارای «بسم الله» بوده اند و این آیه در اول تمام سوره ها به جز سوره ی برائت ضبط شده بود. اگر «بسم الله» جزو سوره های قرآن نبود، صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را در قرآن های خود ضبط نمی کردند زیرا صحابه از درج و ضبط آن چه که جزء قرآن نیست، در قرآن، شدیداً ابا و امتناع داشتند تا آن جا که عده ای از مسلمانان حتی از اعراب و نقطه گذاری قرآن هم جلوگیری می نمودند.
با این حساب، وجود «بسم الله» در مصاحف و قرآن های اصحاب پیامبر و تابعین آنان، شاهد و گواه حق است بر این که در نظر آنان «بسم الله» هم مانند سایر آیاتی که در قرآن مجید تکرار شده است، جزء قرآن می باشد.
از این گفتار روشن می شود که ضبط «بسم الله» در قرآن برای جزئیت آن است نه تنها برای فاصله بودن در میان سوره ها.
دلیل دیگر بر بطلان این نظریه که می گویند: «بسم الله» تنها برای فاصله بودن در میان سوره هاست، ضبط «بسم الله» در سوره ی حمد و عدم ضبط آن در سوره ی برائت است زیرا اگر هدف تنها علامت گذاری و ایجاد فاصله در میان سوره ها بود جریان برعکس می شد، «بسم الله» در اول سوره ی برائت ضبط می شد نه در اول سوره ی حمد که قبل از آن سوره ای نیست تا «بسم الله» نقش فاصله بودن را ایفا کند. این خود دلیل مسلّم دیگری است بر این که «بسم الله» آیه ی مستقلی از آیات سوره ی حمد است و در این سوره به صورت جزئیت نازل گردیده و در سوره ی برائت نازل نشده است.

دلایل مخالفین
کسانی که «بسم الله» را جزو سوره های قرآن نمی دانند، با دلایل چندی به گفتارشان استدلال می کنند که اینک ذیلاً بررسی می شود:

1 – می گویند:
طریق ثابت شدن قرآن منحصر است به تواتر، بنابراین، هر چه که ثابت شدن آن محل اختلاف و مورد نزاع است، نمی تواند جزو قرآن باشد و چون جزء بودن «بسمله» هم مورد نزاع و اختلاف است لذا نمی توان آن را جزء قرآن به حساب آورد.

پاسخ:
در جوابشان می گوییم:

اولاً:
جزء بودن «بسم الله» نسبت به قرآن از ناحیه ی اهل بیت (علیه السّلام) با تواتر و قاطعیت ثابت گردیده است، حجیت و مدرکیت گفتار آنان، چنان که قبلاً گفتیم از نظر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلّم و قطعی است. بنابراین، هر چه از اهل بیت (علیه السّلام) با تواتر به ما برسد، مانند این است که از خود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با تواتر رسیده است و کوچک ترین فرقی از این لحاظ در میان شان نیست.

ثانیاً:
پس از آن که عده ی زیادی از صحابه به جزء بودن «بسم الله» از سوره های قرآن شهادت می دهند و روایات فراوانی نیز به طور تواتر معنوی به این معنی دلالت می کنند، نظریه عده ی قلیلی درباره ی عدم جزئیت که در اثر یک پندار واهی و باطل به وجود آمده است، نمی تواند کوچک ترین ضرر و لطمه ای به تواتر وارد کند.

ثالثاً:
به طور تواتر نقل شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هر وقت یکی از سوره های قرآن را تلاوت می فرمود: «بسم الله» را نیز می خواند و با این که او در مقام بیان و تعلیم بوده هیچگاه نگفته است: این «بسم الله» را که می خوانم جزء سوره نیست و این مطلب به تنهایی می تواند، دلیل قطعی و مسلّمی باشد بر این که «بسم الله» از قرآن است.
آری، تنها چیزی که در این جا می توان گفت؛ این است که عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می تواند، قرآن بودن «بسم الله» را ثابت کند نه جزء بودنش را، در اثبات جزئیت هم علاوه بر روایات زیادی که به طریق شیعه و سنی در این مورد آمده است، می توان به روایاتی که قبلاً در این جا آوردیم، استناد نمود و با همان روایات جزء بودن «بسم الله» را در سوره های قرآن اثبات کرد.
زیرا در اثبات قرآن بودن جمله ای، تواتر و نقل های پیاپی و یقین آور لازم است ولی جزو سوره ای از سوره های قرآن بودن، با خبر واحد هم ثابت می شود و دلیلی بر لزوم تواتر در این مورد وجود ندارد.

2- می گویند:
مسلم از ابوهریره چنین آورده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می گفت: خداوند فرمود: من نماز را در میان خود و بنده ام، دو قسمت نموده ام و برای بنده ام هر چه بخواهد، خواهم داد، پس چون بنده ی نمازگزار می گوید: (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌) خداوند می فرماید: بنده ام از من سپاسگزاری نمود و چون می گوید: (الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌ ) خدا می فرماید: بنده ام ثنایم گفت و چون گوید: (مالِکِ یَومِ الدّینِ) خدا می فرماید: بنده ام ستایشم نمود و چون می گوید: (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ) خدا می فرماید: این در میان من و بنده ام باشد و برای وی آن چه را که بخواهد، می دهم و چون می گوید: (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ‌) خدا می فرماید: هدایت من برای بنده ام خواهد رسید و آن چه او بخواهد. (33)
نحوه ی استدلال با این حدیث این است که ظاهر آن دلالت می کند بر این که سوره ی حمد از دو قسمت تشکیل یافته است: قسمت اول تا «ایاک نعبد» که نصف آیه چهارم است برای خداست و قسمت دوم آن که از نصف همان آیه تا پایان سوره می باشد برای نمازگزار است. این دو قسمت، هم از نظر تعداد آیات با هم مساویند و هم روایت «تنصیف» که نصف سوره ی حمد برای خدا و نصف آن برای نمازگزار است، تصحیح و تأیید می شود، ولی اگر «بسم الله» را جزء سوره ی حمد بدانیم، در این صورت معنای حدیث صحیح نخواهد بود زیرا به طوری که قبلاً اشاره نمودیم، سوره ی حمد در این صورت جمعاً دارای هفت آیه است و اگر «بسم الله» جزء حمد باشد، باید از صراط الذین تا آخر آن یک آیه حساب شود و در نتیجه قسمت دوم آن، دو آیه و نصف خواهد بود و موضوع تقسیم بندی سوره به دو قسمت مساوی- که در حدیث مذکور آمده است- صحیح نخواهد بود.

پاسخ:
پاسخ ما به این روایت این است که:

اولاً:
این روایت از علا نقل گردیده و دانشمندان علم رجال در توثیق و تضعیف وی با اختلاف سخن گفته اند، لذا نمی توان به این روایت اطمینان و اعتماد نمود.

ثانیاً:
اگر دلالت این روایت صحیح باشد، با روایات صحیح دیگری که دلالت می کنند بر این که سوره ی حمد با «بسم الله» هفت آیه است نه بدون آن، معارض و مخالف است و ما قسمتی از این روایات را قبلاً آوردیم.

ثالثاً:
این روایت دلالت ندارد که این تقسیم بندی به حسب الفاظ سوره ی حمد بوده است بلکه ظاهر این است که این تقسیم بندی به حسب معنی بوده است و منظور این است که قسمتی از اجزای نماز به حسب معنی و مدلول، راجع به پروردگار و قسمت دیگری نیز راجع به بندگان است بنابراین، لازم نیست که سوره را از نظر الفاظ در میان خالق و مخلوق به دو قسمت مساوی تقسیم کنیم.

رابعاً:
اگر فرض کنیم که این تقسیم بندی به حسب الفاظ است نه به حسب معانی، از کجا معلوم که به حسب آیات باشد، شاید تنها به حساب کلمات سوره ی حمد به دو قسمت مساوی تقسیم می شود گر چه از نظر آیات مساوی نباشد زیرا کلمات آیاتی که قبل از جمله «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ …» آمده و همچنین کلمات آیاتی که بعد از این جمله آمده است، با حساب نمودن «بسم الله» و حذف مکرراتش، مساوی و هر قسمت ده کلمه می باشد بدون این که آیات آن مساوی باشد.

3- می گویند:
از دلایل عدم جزء بودن «بسم الله» روایتی است که ابوهریره نقل نموده و آن این که: سوره ی کوثر سه آیه (34) و سوره ی ملک سی آیه است (35) و اگر بسم الله جزء سوره بود، آیات این دو سوره بیش از این بود که ابوهریره گفته است.

پاسخ:
این روایت که ابوهریره درباره ی سوره کوثر نقل نموده است بر فرض صحیح بودن، با روایتی که انس نقل کرده و ما آن را قبلاً ذکر نمودیم، معارض است. (36)
روایت انس از روایات صحیح و مورد قبول است که تمام صحاح به جز «مُوَطّأ» (37) آن را نقل کرده اند.
بنابراین، روایت ابوهریره را یا باید کنار گذاشت و یا باید بدین گونه تأویل نمود که این روایت، شماره آیات اختصاصی آن دو سوره را بیان می کند نه تمام آیات آن ها را و «بسم الله» آیه ای است اشتراکی که تمام سوره های قرآن در آن مشترکند، این است که معمولا در بیان شماره آیات سوره ها آن را حساب نمی کنند.

نویسنده: حضرت آیت الله حاج سید ابوالقاسم خوئی ( ره )
مترجم: محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی
پی نوشت ها :

1. اعراف/ 203.
2. یونس / 57.
3. نحل/ 89.
4. بنی اسرائیل/ 82.
5. انبیاء/ 107.
6. نمل/ 77.
7. تفسیر آلوسی، 39/1.
8. تفسیر شوکانی، 7/1.
9. تفسیر ابن کثیر، 16/1.
10. تفسیر حازن، 13/1.
11. اتقان، 136/1- 135؛ نوع 22- 27.
12. همان.
13. تفسیر آلوسی، 39/1.
14. الفقه علی المذاهب الاربعه، 257/1.
15. برای اطلاع از این سلسله روایات به کتاب فروغ کافی، باب قرائت قرآن، ص 86؛ استبصار، 311/1: تهذیب، 153/1- 218 و وسائل الشیعه، 352/1 مراجعه فرمایید.
16. قسمتی از مصادر این حدیث در بخش های پیشین همین کتاب آمده است.
17. کافی، 312/3، چاپ دارالکتب الاسلامیه.
18. کافی، 312/4، چاپ دارالکتب الاسلامیه.
19. اخلاص/ 1-4.
20. صحیح مسلم، 12/2، سنن نسائی، 143/1؛ سنن ابی داود 125/1.
21. اتقان، 136/1؛ نوع 26-27؛ این دو حدیث را بیهقی در سنن خود 45/2 آورده است.
22. همان، به اضافه ی مستدرک حاکم، 551/1.
23. همان.
24. همان، به اضافه ی سنن بیهقی، 50/2.
25. مستدرک حاکم، 232/1. حاکم درباره ی این حدیث گفته است که بنا به شرط شیخین صحیح است.
26. همان، 231/1.
27. همان، به اضافه ی فضائل قرآن، 550.
28. مسند احمد، 177/3 و 278-273؛ صحیح مسلم، 13/2؛ سنن نسائی، 144/1 از عبدالله بن مغفل نیز روایتی شبیه آن نقل گردیده است.
29. مسند احمد، 85/4 و این حدیث را ترمذی نیز با اختلاف مختصر نقل نموده است 43/2.
30. برای توضیح بیش تر، به بخش تعلیقات شماره (14) مراجعه فرمایید!
31. به بخش تعلیقات، به تعلیقه ی شماره (15) مراجعه فرمایید!
32. به بخش تعلیقات، به تعلیقه ی شماره (16) مراجعه فرمایید!
33. صحیح مسلم، 6/2؛ سنن ابی داود، 30/1؛ سنن نسائی، 144/1.
34. من چنین رویتی در کتب حدیث به دست نیاوردم.
35. مستدرک حاکم، 1/ 565؛ صحیح ترمذی، 30/11؛ کنزالعمال، 525/1- 516.
36. در همین بخش کتاب تحت عنوان احادیث اهل سنت حدیث اول.
37. تیسیر الوصول، 199/1.
منبع مقاله :
خوئی، حضرت آیت الله حاج سیدابوالقاسم خوئی(ره)(1385)، البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ دوم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید