پس از فتح مدائن و ایرانی بدست مسلمین در عصر خلافت عمر، جمعی از ایرانیان را که اسیر شده بودند به مدینه آوردند، عمر تصمیم گرفت زنهای آنها را به عنوان کنیز بفروشد، و مردان ایرانی را به عنوان بنده (غلام) در اختیار عربها قرار دهد، و هنگام طواف کعبه، آنها افراد ضعیف و پیرمرد را به دوش بگیرند و طواف دهند.
امیرمؤمنان علی (ع) این تصمیم را نقض کرد و از سهم خود و سهم بنی هاشم و دیگران، اسیران ایرانی را آزاد نمود به این ترتیب که فرمود:
بزرگان هر قوم را احترام کنید، این ایرانیان اسیر شده از افراد بزرگوار و دانا هستند و تسلیم حکومت اسلامی شده و به اسلام گرایش نموده اند، من از سهمیه خود و فرزندانم و سهمیه بنی هاشم، آنها را در راه خدا آزاد ساختم.
مهاجران و انصار نیز به آن حضرت اقتداکرده و گفتند: ما سهمیه خود را به شما بخشیدیم ای برادر رسول خدا!
علی (ع) گفت: خدایا شاهد باش که ایشان حق خود را به من بخشیدند و من پذیرفتم و اسیران ایرانی را آزاد ساختم.
عمر وقتی که خود را در چنین تنگنائی دید، به حاضران گفت: علی بن ابیطالب (ع) به آزاد سازی اسیران فارس، پیشی گرفت و تصمیم مرا نقض نمود، بر خیزید تا به حضور علی (ع) برویم و با او گفتگو کنیم.
عمر و همراهان به حضور علی (ع) آمدند، عمر عرض کرد:
یاابا الحسن ما الذی ارغبک عن رأینا فی الاعاجم.
:ای ابوالحسن! چه عاملی موجب شد که از رأی و تصمیم ما در مورد عجم ها سرباز زدی؟
امام علی (ع) مطالبی فرمود که مضمونش این است: به خاطر اینکه: ایرانیان افراد بزرگوار و دانا هستند و گرایش به اسلام دارند و پیامبر (ص) در شأن آنها مطالبی فرموده که اگر دین در ستاره ثریا قرار گیرد، سلمان و قوم او (یعنی ایرانیان) به آن دست یازند و آن را در اختیار خود گیرند…بر اساس صلاح اسلام آن است که آنها آزاد گردند و آزادانه به تقویت و گسترش اسلام بپردازند که نفع بسیار برای اسلام خواهد داشت، ولی اگر تحقیر و سرکوب گردند نتیجه معکوس دارد…
داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی