در ابتدا توجه شما را به چند نکته جلب میکنم:
1. ابتدا باید دانست که خداوند که شیطان را خلق کرد ازهمان اول به این صورت نبود، که کارش فقط به گمراهی کشاندن انسانها باشد بلکه او از جنیان عابد بوده است بهطوریکه از روایات برمیآید او حدود شش هزار سال (آن هم به ساعات و روزهای قیامت) عبادت خدا را میکرده؛ اما بعدها به هر دلیل و بهانهای با اختیار و اراده خود تمرد و نافرمانی کرد و مورد غضب الهی واقع شد. گرچه خداوند به این مسأله نافرمانی شیطان از قبل علم داشت ولی علم خدا به نافرمانی شیطان مانع فعل اختیاری شیطان نمیشود .
2. وجود شیطان با اینکه کارش جز گمراهی و ضلالت انسانها چیز دیگری نیست, لکن این خود از الطاف و نعمتهای الهی است چون بدین وسیله انسانهای خوب از بد جدا و شناسایی میشوند و اگر این میزان و معیار وجود نداشت چگونه میتوانستیم بین انسانهای خوب و با ایمان و صالح را که با همه این سختیها و مشکلات راه سعادت و خیر را پیمودند و از گناهان و بدیها دوری گزیدند, از انسانهای بیایمان و گمراه فرق بگذاریم؟ چرا که در غیر این صورت همه مردم یکسان و برابر بودند و در آن صورت دیگر ارسال پیامبران و انزال کتب آسمانی و وحی الهی برای هدایت انسانها، بیمورد و بیهوده و لغو بود و اساساً هدف از آفرینش انسانها لغو و عبث بود و دیگر انسان کامل و سعادتمند و باایمان معنا نداشت که در نهایت بهشت و نعمتهای بهشتی نصیبش شود. به هر حال با وجود این ابلیس و شیطانها و وسوسهها است که انسان در امتحانهای سخت آبدیده شده و قابلیت سعادت و تکامل را پیدا میکند.
انسان بین خیر و شر، سعادت و شقاوت واقع شده است؛[1] اگر این اجزاء متضاد در جهان عمل و در عالم فکر و احساس و درک متصور نباشد، هیچ وقت شقاوت و سعادت مفهوم و معنا و مصداق واقعی و حقیقی خود را نخواهند یافت و در نتیجه مشخص نمیشود چه کسانی سعادتمند و به کمال رسیدهاند و چه کسانی نرسیدهاند، انسان اگر بخواهد به معنای واقعی و کامل, وجود داشته باشد, باید در حول و حوش او عوامل شقاوت و سعادت پراکنده باشند تا بدین وسیله با اختیار[2] و انتخاب، راه سعادت، سعادتمندی خود را پیدا و در نظام احسن، وجود کامل خود را بروز و ظهور دهد و همین طور با اختیار خود راه شقاوت و بدی را بپیماید.
پس در عالم تشریع (قانونگذاری) برای رسیدگی به مقامات عالیه و داشتن ارواح طیبه، وجود ملائکه و خلقت این طایفه از مخلوقات الهیّه بیضرر و مناسب است، همین طور خلقت شیطان و ابلیس (که عاملی مؤثر در داشتن پلیدی و داشتن صفات خبیثه در انسانهاست) بر تناسبی بسیار لازم و ضروری در عالم و نظام آفرینش گواهی میدهد؛ زیرا بنا به قاعده «تعرف الاشیاء بأضدادها» «یعنی اشیاء با اضدادشان شناخته میشوند» تا علم به بدی و پلیدی در جهان نباشد و زشتیها در اوصاف انسان ظهوری نداشته باشد تحقق اوصاف حسنه جایگاه خود را نخواهد یافت و انسان ارزش و قدر زیباییهای روحی و معنوی را ندانسته و به آن دسترسی پیدا نخواهدکرد.
بنابراین در خلقت شیطان و ابلیس، شرایط و مقدمات سیر الیاللّه و صعود و کمال و مقام و منزلت بهشتی، موجود است. البته معلوم است که شیطان در باطن وسوسه انسان میکند و از راه قوه خیال در او تصرف مینماید و یک مناظرهای زیبا و دلفریب را جلوه میدهد[3] و یک سلسله تخیلات را به یاد انسان میآورد تا آن که انسان از محبت لقای خدا، منصرف شود و از درجات و مقامات عالیه و رضوان خدا غفلت ورزد، و ایمان بیپایه جدا شود و انسان پاک را از افراد آلوده جدا کند[4] و ایمان ثابت از ایمان بیپایه جدا شود و انسان پاک و طیّب به سوی پروردگار بالا رود.[5] شیطانهایی را که خدا آفریده، محکهایی هستند برای تمییز آلوده از پاک, بنابراین عبث خلق نشدهاند و پروردگار روی مصلحت آنها را آفریده است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. انسان کامل، آیت الله مطهری، انتشارات صدرا.
2. منشور جاوید، ج 7، آیت الهی جعفر سبحانی.
3. دوره معادشناسی، ج 3، مجلس 10، آیت الله محمد حسین حسینی طهرانی.
پی نوشت ها:
[1] . ر.ک: انسان کامل، استاد مرتضی مطهری.
[2] . «کل نفس بما کسبت رهینه»، هر نفسی در گرو چیزی است که آن را کسب کرده است. (مدثر/ 38) ـ «انّا هدیناه سبیل اما شاکرا و اما کفورا»، (سوره انسان/ 3)
[3] . فروغ کافی، کتاب الجفائز باب تلقین المیّت، طبع سنگی، حیدری، ج 3، ص123.
[4] . حشر/ 16.
[5] . المؤمن العبین الرّاسخ لاتحرّکه العواصف، تفسیر عیاشی، ج 2، ص 225، (طبع انتشارات قم).