پرسش فوق شامل دو بخش است، یکی تفاوت معجزه و کرامت و دیگری ارتباط آن با پیشرفت علم.
چنان که دانشمندان بزرگ علم کلام بیان کردهاند کرامت و معجزه از هم جدا نیستند و تفاوت آنها فقط در نامگذاری آنهاست؛ یعنی کرامت معجزهای است که از غیر انبیا صادر میشود، مثل ائمه اطهار و اولیای صالح خداوند. خواجه نصیر الدین طوسی با تمسک به حضور غذای بهشتی در نزد حضرت مریم ـ سلام الله علیها ـ وجود کرامات را ثابت میکند و علامه حلی در توضیح خود بر کلام خواجه، داستان انتقال تخت ملکه سبأ و کرامات امیر المؤمنین را نیز به دلایلی اضافه میکند.[1] هر چند خواجه طوسی در کتاب دیگرش کرامت را با این قید آورده که تحدّی و مبارزه طلبی نداشته باشد و همین نکته را فخر رازی از علمای اهل سنّت نیز بیان کرده است.[2]
از نظر آیت الله سبحانی تفاوت کرامت و معجزه در واقع در ادعای نبوت و عدم ادعای نبوت است؛ یعنی معجزه از نبی صادر می شود و برای اثبات نبوت است؛ ولی کرامت چنین نیست[3] هر چند هر دو از طرف خدا بوده است و خارق العاده می باشند.
تعریفی که آیت الله خویی از معجزه ارایه میدهند میتواند شامل کرامت هم باشد. ایشان میفرمایند: معجزه آن است که کسی که، مدعی یکی از مناصب الهی است عملی انجام دهد که خارق سنت ها و قوانین طبیعت باشد و دیگران از انجام آن عاجز باشند و این عمل را شاهدی بر صدق ادعای خویش قرار دهد.[4]
به نظر میرسد نظر آیت الله سبحانی و آیت الله خویی در این مورد صحیحتر باشد، چرا که در کرامات صادره از ائمه نیز به نوعی تحدی وجود دارد، چنان که در داستان شهادت حجرالاسود به امامت امام سجاد (ع) آمده است. ایشان در مقابل محمد حنفیه از او خواست تا به شهادت حجر الاسود گردن نهند و هر که را که سنگ امام خواند، به عنوان امام بپذیرند.[5] و لذا تفاوت بین معجزه و کرامت همان صدور از نبی و غیر نبی است. در واقع تفاوت در نام گذاری است؛ یعنی معجزه غیر انبیا کرامت نامیده میشود.
در کتب کلامی در بحث معجزه اشارهای نیز به تفاوت معجزه با سایر اعمال خارق العاده شده است که پاسخ بخش دوّم پرسش از این بحث روشن میشود، توضیح آن که وجود اعمال و حوادث خارق العاده در جهان قابل انکار نیست، همانند سحر و شعبده بازی یا اعمالی که برخی بر اثر ریاضت فراوان قادر به انجام آنها هستند. پس اعمال خارق العاده منحصر در معجزات و کرامات نیستند؛ بلکه معجزه قسمی از اقسام کارهای غیر عادی است. و لذا اگر امروز با انرژی درمانی، برخی بیماریها علاج میشوند، این عمل نیز خارق العاده است؛ زیرا عادت و قانون طبیعی آن است که بیماری در اثر معالجه و استفاده از داروها و با طی شرایطی خاص مداوا شود. و اگر بیماری از طریقی دیگر درمان شود قانون طبیعت نقض شده است، چه این مداوا با انرژی درمانی باشد و چه با سحر و جادو و چه با دعای اهل معرفت و یا با اراده امام و پیامبر؛ پس انرژی درمانی ضرری به خارق العاده بودن معجزه حضرت عیسی نمیزند؛ چرا که معیار خارق العاده بودن یک فعل همین است که از راههای متعارفی که برای افراد و از طریق حس و فکر قابل دسترسی، انجام پذیر نباشد، بلکه خارج از دایره شناخت عادی باشد.[6]
آن چه در این بحث مهم است شناخت تفاوتهای معجزه با سایر امور خارق العاده است که برخی از آنها عبارتند از:
1. برخی از امور خارق العاده قابل تعلیم و تعلّم هستند مثل سحر، کهانت و … ؛ در حالی که معجزه قابل آموزش نیست.
2. این اعمال قابل معارضه هستند؛ یعنی همیشه کسی یافت میشود که بتواند در مقابل دیگری ایستاده و همان عمل یا بالاتر از آن را انجام دهد، هر چند در سالها و قرون بعدی. و لذا صاحبان چنین علوم و قدرتهایی مبارزه طلبی نمیکنند.
3. معجزات انبیا با هم شبیه نیستند؛ یعنی این که حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ از محتویات انبارهای دیگران خبر میدهد، ارتباطی با شفای مریض و جان بخشیدن به پرنده گلی ندارد؛ در حالی که اهل ریاضت و یا انرژی درمانی و سحر و غیره همیشه اعمالی شبیه به هم انجام میدهند.[7]
4. انجام بسیاری از امور خارقالعاده منوط به وجود شرایط، زمان و مکان خاصی است؛ در حالی که معجزات فقط متکی به اذن و اراده الهیاند که فراتر از زمان و مکان است که اعمال خارقالعاده غیر الهی در برخی موارد اصلاً عمل نمیکند؛ ولی معجزه همیشه عمل میکند و مؤثر است.
5. صاحبان قدرتهای غیرعادی و خوارق عادات، اعمال را به خودشان نسبت میدهند و برای برتری خود انجام میدهند؛ در حالی که انبیا اعمال خود را منتسب به خدا میکنند و از خود چیزی ادعا نمیکنند.[8]
به نظر علامه طباطبایی، مهم ترین تفاوتی که معجزه بودن عمل را نیز رهن آن میداند، استناد به علتی غیر عادی است که مغلوب نمیشود؛ یعنی مغلوب نشدن شاخص اصلی معجزه است؛ زیرا کسی را که با دارویی مداوا کردهاند میتوان از راه دیگری بر آن غلبه کرد؛ ولی پیامبر در معجزهاش مغلوب نمیشود و کسی نمیتواند در مقابل اعجاز پیامبر عملی انجام دهد که آن را باطل کند.[9]
پس رکن اصلی معجزه این نیست که پیامبر یا امام از علت و یا سببی با خبر است که دیگران از آن اطلاعی ندارند تا بگوییم به مرور زمان معلوم میشود که فعل انبیا معجزه نبوده است؛ بلکه نکته اساسی مغلوب نشدن معجزه است.
نکته پایانی بحث نیز این است که حتی اگر چنین باشد که علت معجزه چیزی کاملاً عادی بوده که هیچ کس از آن اطلاع نداشته؛ ولی قرن ها بعد کشف شده است. پاسخ خواهیم داد همین که آن پیامبر در عصر خود این نکته را میدانسته است؛ نشان میدهد که این علم نیز عنایتی الهی است در حالی که به صورت عادی و به دلیل عدم تحصیلات و امکانات برای آن علم، آن علت برای هیچ کس ممکن نبوده است و لذا عمل او معجزه خواهد بود.
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
ـ مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی، از مجموعه معارف قرآن، ج 4 و 5، انتشارت موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1376، بخش راه شناسی، ص 57 ـ 112.
پی نوشت ها:
[1] . حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق جعفر سبحانی، قم، موسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ ، 1375، ص 159.
[2] . طوسی، نصیر الدین، قواعد العقاید، تحقیق: علی ربانی گلپایگانی، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، 1416 هـ .ق، ص 89.
[3] . سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، تلخیص: علی ربانی گلپایگانی، قم، موسسه للنشره الاسلامی، چاپ ششم، 1418 هـ .ق، ص 376.
[4] . موسوی خویی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، دار الثقلین، چاپ سوم، 1418، ص 35.
[5] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1983، چاپ سوم، ج 46، ص 22، باب 3.
[6] . ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1371، چاپ پنجم، ج 1، ص 82.
[7] . ر.ک: سبحانی، جعفر، همان، ص 377 ـ 378.
[8] . طباطبایی، سید محمد حسین، همان، ص 243.
[9] . ر.ک: همان، ج 1، ص 82 ـ 83.