پیامبران باید از عیوب جسمانی که مانع از تحقق آرمان های الهی آنان و مایه نفرت و انزجار عمومی است، پیراسته باشند؛ زیرا در غیر این صورت نقض غرض می شود و آفریدگار حکیم هرگز نقض غرض نمی کند. متکلمان اسلامی برخورداری پیامبر از این ویژگیها را، بر پایه قاعده لطف مبتنی نموده اند. خواجه نصیرالدین می فرماید: پیامبران باید دارای کمال عقل، ذکاوت و هوشیاری، و قوت رأی و نظر باشند و باید از سهو و نسیان و هر چیزی که باعث تنفر انسان ها است، مانند پستی پدران و بدکاری مادران، درشت خویی، و مانند آن مبرّا باشند.[1] و هم چنین کارهایی، مانند غذا خوردن در حال راه رفتن و نظایر آن را که نفرت آور است انجام ندهند؛ به عبارت دیگر متصف به صفات ثبوتی بوده و از صفات سلبی و نواقص روحی و جسمی پیراسته باشند؛ بنابراین پیامبران واجد همه کمالات روحی هستند و از همه صفات نقص و عیب، اعم از روحی و جسمی منزه و مبرا می باشند. آیت الله جوادی آملی می فرمایند: حضرت موسی از خدای سبحان دو چیز خواست یکی گسترش زبان و دیگری گسترش جان؛ یعنی آن معارف بلندی را که می فهمیم نیازمند بیان گویایی است تا کاملاً ابلاغ شود؛ زیرا که فصاحت گفتار، در ابلاغ پیام های الهی سهم والایی دارد. انسان ممکن است حرف خوب بزند؛ اما نتواند خوب حرف بزند، اگر کسی بتواند خوب حرف بزند و حرف خوب بزند گفتارش مؤثرتر است و مبلغ الهی هر اندازه شیواتر سخن بگوید پیام او دلپذیرتر و نفوذش بیشتر است. مراد حضرت موسی این است که آن شیوایی گفتاری که در برادرم هارون وجود دارد در من نیست و از آیه شریفه فصیح بودن حضرت موسی هم استفاده می شود؛ زیرا که می گوید برادرم از من فصیح تر است.[2]
آیا پیامبران علاوه بر پیراستگی از نواقص و عیوب باید برترین کمالات جسمی را دارا باشند؛ مثلاً زیباترین و خوش صداترین و از نظر اندامی اکمل از همه باشند؟ دلیل قرآنی نداریم و در جوامع روائی ما هم وارد نشده[3] و از جهت عقل هم برهانی بر این مطلب نداریم؛ پس این که در تمام جهات، حتی در این امور هم برترین باشد دلیلی نداریم. آیت الله جوادی هم می فرمایند: نقصی که شایسته رسالت نباشد، در حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ نبود؛ ولی در مرحله عالی شیوایی و زیبایی در گفتار هم نبود[4] و نیز چنان که در قرآن و در سوره طه آمده است حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ از خداوند درخواست می کند که گره زبان او را باز کند و خداوند نیز خواسته او را اجابت می فرماید؛[5]
به علاوه حضرت هارون هم پیامبر بود و فردی عادی نبود، چه اشکالی دارد که در بعضی جهات پیامبران بر همدیگر برتری داشته باشند اگر اشکالی هم باشد در برتری افراد عادی نسبت به پیامبر است نه پیامبری نسبت به پیامبر دیگر؛ چنان که در جریان حضرت موسی با حضرت خضر، با این که موسی پیامبر اولی العزم است، مطالبی از حضرت خضر یاد می گیرد و خضر در جهاتی بر او برتری دارد اگر چه در امور دیگر از او پائین تر است (البته بنابراین که خضر پیامبر باشد)؛ پس ما دلیلی نداریم که پیامبر در اموری که نقصی در رسالت حساب نمی شود. سرآمد همه ی مردم باشد؛ مثل زیبایی و اینکه از نظر اندام پیامبر از تمام مردم زمان خودش بالاتر باشد و از جهت قیافه بر مردم عصر خود برتری داشته باشد.
در تأیید عدم لزوم مافوق بودن در تمام جهات، این جریان نقل می شود: شیخ حر عاملی می گوید: از امام عصر معجزاتی مکرر در خواب دیدم، یکی این جریان است که امام عصر را در خواب دیدم به محضرش مشرف شده و بعد از بوسیدن دست مبارک به حضرت گفتم: چند تا سؤال دارم اجازه می فرمایید. امام فرمودند بنویسید جواب بدهم، قلم، دوات و کاغذ دادند مسائلی را نوشتم، موقع جواب نوشتن امام به خطش نگاه کردم دیدم خط متوسط دارد، در حد اعلای از حسن نیست، به قلبم خطور کرد که می بایستی بهتر از این باشد، امام فرمودند از شرط امامت حسن خط نیست. [6] البته هر چند خواب حجیت ندارد ولی در حد تقریب به ذهن و موید می توان از آن استفاده کرد .
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر موضوعی سیره پیامبران، عبد الله جوادی آملی، قم نشر اسراء، 1376، صفحات 170 ـ 169.
2. منشور جاوید ، جعفر سبحانی، انتشارات توحید، ج 10، ص 215.
پی نوشت ها:
[1] . خواجه نصیرالدین طوسی، کشف المراد، شرح تجرید الاعتقاد، قم، مکتبه المصطفوی، ص 274؛ سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، انتشارات توحید، 1370، ج10، ص214؛ خرازی، سید محسن، بدایه المعارف للالهیه، قم، نشر الهادی، 1422، ص 259 به بعد؛ مظفر، محمد رضا، عقاید الامامیه، قاهره، چاپ دوم، 1381، ص 36.
[2] . جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی سیره پیامبران در قرآن، قم، نشر اسراء، چاپ اسوه، 1376، ص 170 ـ 169.
[3] . سبحانی، جعفر، تفسیر موضوعی، قم، منشور جاوید، انتشارات توحید، ج 10، ص 215.
[4] . جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی، سیره پیامبران در قرآن، قم، نشر اسراء، چاپ اسوه، 1376، ص 170 ـ 169.
[5] . طه/ 25 ـ 36.
[6]. حر عاملی، اثبات الهداه، بالنصوص والمعجزات، ج 3، ص 711.