بیشتر آیاتی که در قرآن مجید درباره رستاخیز وارد شده توضیح و تشریحی برای «معاد جسمانی» است. اصولا کسانی که با آیات قرآن سروکار دارند می دانند معاد در قرآن جز به شکل «معاد جسمانی، روحانی» عرضه نشده است. به این معنا که به هنگام رستاخیز هم این «جسم» باز می گردد و هم «روح و جان» و لذا در قرآن از آن به احیاء موتی «زنده کردن مردگان» تعبیر شده است. و اگر رستاخیز تنها جنبه روحانی داشت زنده کردن مردگان اصلا مفهومی نداشت. و آیه 260 سوره مبارکه بقره که داستان حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ را در مورد کشتن چهار پرنده نقل می کند با صراحت تمام موضوع بازگشت اجزای پراکنده همین بدن را مطرح می کند.
و هنگامی که ابراهیم ـ علیه السّلام ـ از خداوند می خواهد که «و اذ قال ابراهیم ربّ ارنی کیف تحیی الموتی» خدایا به من نشان ده چگونه مردگان را زنده می کنی؟ از جمله «ارنی کیف… » (به من نشان ده چگونه… ) به خوبی استفاده می شود که او می خواست با رؤیت و شهود، ایمان خود را قوی تر کند آن هم درباره چگونگی رستاخیز نه درباره اصل آن. و هدف این بود که نمونه رستاخیز و زنده شدن مردگان را به هنگامی که اجزای بدن آنها متلاشی می شود و هر ذره ای به گوشه ای می افتد و با دیگر ذرات از بدن کسی دیگر می آمیزد با چشم خود مشاهده کند، ابراهیم ـ علیه السّلام ـ این کار را کرد و آنها را صدا زد، در این هنگام اجزای پراکنده هر یک از مرغان، جدا و جمع شده و به هم آمیخته و زندگی را از سرگرفتند و این موضوع به ابراهیم نشان داد که همین صحنه در مقیاس بسیار بزرگتر و وسیعتر در رستاخیز انجام خواهد شد. پس این که خداوند سؤال حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ را بدین صورت جواب داد بخاطر این نکته بوده است که نمونه ای از حقیقت معاد جسمانی را برای ابراهیم ـ علیه السّلام ـ نشان دهد که کیفیت زنده کردن مردگان چگونه خواهد بود و چنانکه از دیگر آیات مربوط به معاد بر می آید که به هنگام رستاخیز هم همین جسم است که باز می گردد نه این که با ماهیت دیگری عود کند.[1]
اما بخش اول سؤال که راجع به شبهه آکل و ماکول است از دیرباز در بین متکلمین و فلاسفه مطرح بوده و جواب های متعددی از آن داده شده است. شبهه این است که از نظر علمی تردیدی نیست که بدن انسان پس از مرگ و دفن، تحت عواملی تبدیل به نیترات و ازت می شود و قسمتی از آن در خاک جذب می گردد. همین مواد پس از زراعت، در محصولات کشاورزی جذب می شوند و با مصرف آنها توسط انسان های زنده، همان مواد باعث رشد و نمو انسان های زنده گشته و تشکیل دهنده سلول های بدن فرد جدید می شوند. در روز رستاخیز و در موقع احیای مجدد انسان کمبود مواد سازنده بدن فرد اول چطور جبران می شود؟ اگر با همان مواد اولیه تکمیل شود بدن فرد ثانوی دچار نقص می گردد! و اگر تکمیل نگردد بدن فرد نخستین ناقص خواهند ماند؟[2]
همانطور که اشاره کردیم به این شبهه پاسخ های گوناگونی داده شده است که به یک مورد آن به اختصار می پردازیم.
1. بازگشت به آخرین ذرات:
این پاسخ مبتنی بر سه مقدمه است: الف) همچنانکه می دانید در مدتی کمتر از 10 سال، تقریبا همه سلول های بدن از نظر اجزاء دگرگون گشته و هیچ یک از ذرات پیشین بدن انسان باقی نمی ماند. در عین حال تا آستانه مرگ همه ذرات قبل، خواص و آثار خود را به سلول های تازه می سپارند. به همین دلیل خصوصیات جسمی انسان مانند: رنگ، شکل، قیافه، و… با گذشت زمان ثابت هستند. بنابراین جسم آخرین انسان که خاک می شود دارای مجموعه صفاتی است که انسان در طول عمر خود کسب کرده است. ب) اساس شخصیت انسان را روح تشکیل می دهد، ولی روح همراه با جسم پرورش و تکامل می یابد و هر دو در یکدیگر تاثیر متقابل دارند. لذا همان طور که جسم های انسان ها از تمام جهات با هم شبیه نیستند روح انسان ها نیز از تمام جهات، با هم شباهت نخواهند داشت به همین دلیل هیچ روحی بدون جسمی که با آن پرورش یافته، نمی تواند فعالیت کامل و وسیعتری داشته باشد. پس در رستاخیز باید به همان جسم سابق بازگردد تا فعالیت خود را در یک مرحله عالی تر از سر بگیرد. ج) انسان از روز نخست، سلولی بیش نبود، همان یک سلول نطفه، تمام صفات او را در بر داشت و به تدریج از راه تقسیم به دو سلول تقسیم شد و دو سلول به چهار سلول و به همین ترتیب تمام سلول های بدن انسان بوجود آمد. بنابراین هر یک از سلول های بدن انسان شعبه ای از سلول نخستین می باشد، که تمام مشخصات جسمی او را در بردارند، و اگر مانند آن پرورش بیابند انسان شبیه به او از هر نظر خواهند ساخت که عین صفات او را دارا باشد.
نتیجه:
با توجه به ظاهر آیات قرآن که می گوید: آخرین ذراتی که در بدن انسان، در هنگام مرگ وجود دارد، در روز قیامت به همان بدن باز می گردد و با در نظر گرفتن مقدماتی که بیان شد، می توان به این نتیجه رسید که اگر انسانی از انسان دیگر تغذیه کرد و قسمتی از اجزای بدن خود را از انسان دیگری به وجود آورد. در قیامت این اجزاء از بدن او خارج شده و به بدن صاحب اصلی بر می گردد، تنها مشکلی که در این جا خواهد بود این است که بدن دوم ناقص می شود ولی باید گفت که در حقیقت ناقص نمی شود، بلکه کوچک می شود، زیرا اجزای بدن او در تمام بدن دوم پراکنده شده بود پس هنگامی که اجزای بدن اول از آن دومی گرفته شد، به همان نسبت مجموعه بدن دوم لاغرتر و کوچکتر می شود، ولی از آن جا که این بدن کوچک تمام صفات مشخصه بدن دوم را بدون کم و کاست، در بردارد و به هنگام رستاخیز همچون فرزندی که کوچک است و سپس بزرگ می شود به صورت انسان کاملی محشور می گردد.
چنین تکاملی و رشدی هیچ مشکل عقلی و نقلی به وجود نمی آورد.[3] اما این که پرورش هنگام رستاخیز، فوری است یا تدریجی بر ما روشن نیست فقط می دانیم که هر کدام باشد، هیچ اشکالی ایجاد نمی کند. و از همین جا جواب شبهه و سوال نیز روشن شد ، زیرا ارتباط شبهه آکل و مأکول با دا ستان چهار پرنده در اختلاط اجزای بدن آنان در هنگام مرگ وجدا شدن آن ها درحیات مجدد است، همان طور که در آن جریان اجزای هر پرنده به بدن اصلی خود باز گشتند درشبهه آکل ومأکول نیز اجزای هر انسان به بدن اصلی خود باز می گردند .
در ضمن به شبهه آکل و ماکول پاسخ های دیگری نیز داده شده است که بخاطر ضیق مقال به منابعی که معرفی می شود مراجعه کنید.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. بررسی های اسلامی، سید محمد حسین طباطبایی، ج 2، قم، انتشارات هجرت.
2. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 2، انتشارات دارالکتب الاسلامیه.
3. معاد در نگاه وحی و فلسفه، محمد باقر شریعتی سبزواری، انتشارات دانشگاه تهران.
پی نوشت ها:
[1] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 301 ـ 304.
[2] . طباطبایی، سید محمد حسین، بررسی های اسلامی، قم، انتشارات هجرت، ج 2، ص 102.
[3] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 309، 310، 311.