نویسنده: على اکبر بابایى
2. بررسى احتمالات و دیدگاه ها در معناى ظاهر و باطن
در بیان معناى ظاهر و باطن، در گذشته و حال، دیدگاه ها و احتمال هاى فراوانى مطرح شده است و چون در این مقاله مجال بررسى همه احتمالات و دیدگاه ها نیست، به بررسى دو احتمال از شیخ طوسى و دو احتمال از آخوند خراسانى و دیدگاه هاى علامه طباطبایى و استاد معرفت اکتفا مى شود.
1 ـ 2. احتمالات شیخ طوسى
شیخ طوسى، پس از نقل روایت «ما نزل من القرآن من آیه الا و لها ظهر و بطن» از رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم، در بیان معناى آن، چهار وجه، از دیگران نقل کرده و آنها را محتمل دانسته است که در اینجا به بررسى دو وجه نخست آن ـ که مهم تر است ـ اکتفا مى شود:
1. مراد از آن، قصه هایى است که [ظاهر آنها] خبر از هلاکت امت هاى نخستین و باطن آنها موعظه و اندرزى است که [ضمن آن داستان ها] براى دیگران وجود دارد. شیخ این وجه را به عنوان معنایى که در اخبار شیعه از معصومین علیهم السلام روایت شده است و آن را از ابوعبیده حکایت کرده اند، آورده است. 36 زرکشى نیز این وجه را از ابوعبیده نقل کرده و پس از نقل چند قول دیگر، گفته است: قول ابوعبیده [به صحت] نزدیک تر است. 37 سیوطى نیز آن را با عبارتى روشن تر آورده و آن را اشبه به صواب دانسته است. 38 بغوى نیز در شمار اقوال در معناى ظاهر و باطن، از این وجه یاد کرده است. 39 اگر منظور از این وجه، این باشد که باطن قرآن منحصر به اندرزهاى حاصل از داستان هاى امت هاى نخستین است، نمى توان آن را صحیح دانست؛ زیرا از جهات متعددى با مشخصات روایى باطن قرآن سازگارى ندارد:
الف. طبق این دیدگاه، فقط آیاتى که داستان هاى امت هاى پیشین را بیان کرده، باطن دارد و در روایات فراوان، از جمله در روایت معتبر فضیل، آمده است که تمام آیات قرآن ظاهر و باطن دارد.
ب. بسیارى از معانى یا مصادیقى که در روایات، به عنوان باطن آیات ذکر شده است، اندرز حاصل از داستان هاى قرآن نیست؛ نمونه آن، بیان معناى دیدار امام براى آیه «ثُمَّ لْیَقْضُواْ تَفَثَهُمْ» در روایت صحیح عبداللّه بن سنان است. 40 ولى اگر منظور این باشد که باطن آیاتى که قصه هاى امت هاى نخستین را بیان کرده، اندرزهاى حاصل از آنهاست و این بخشى از باطن قرآن است، قابل قبول است و چه بسا منظور از روایت مورد اشاره شیخ نیز همین معنا باشد.
2. ظاهر هر آیه اى افرادى است که به آن آیه عمل کرده اند و باطن آن افرادى است که در آینده به آن عمل مى کنند. شیخ در بیان وجه دوم، از معناى حدیث ظاهر و باطن، به عنوان سخنى که از ابن مسعود حکایت شده، گفته است: هیچ آیه اى نیست، مگر این که گروهى به آن عمل کرده اند و براى آن، گروهى است که [در آینده] به آن عمل مى کنند. 41 زرکشى و سیوطى نیز از این وجه به عنوان قول ابن مسعود یاد کرده اند. 42 از این عبارت، به قرینه این که در مقام بیان معناى ظاهر و باطن قرآن است، تعریف فوق براى ظاهر و باطن آیات به دست مى آید و این تعریف، تا حدودى، با معنایى که در روایت حمران براى ظهر و بطن قرآن بیان شده، مشابهت دارد. در هر صورت، ممکن است افرادى که در آینده به آیات عمل مى کنند و به تعبیر دیگر، مصادیق آینده آیات هستند، قسمى از باطن قرآن به شمار آیند، ولى اگر منظور از این وجه، انحصار ظاهر قرآن در افرادى که در گذشته به آیات عمل کرده اند (مصادیق گذشته) و انحصار باطن آن در افرادى که در آینده به آیات عمل مى کنند (مصادیق آینده) باشد، این وجه نیز با برخى مشخصات روایى باطن قرآن مطابقت ندارد و نمى توان به آن ملتزم شد؛ زیرا: اولاً. از روایات استفاده مى شود که تمام آیات قرآن داراى ظاهر و باطن است و طبق این وجه، فقط آیاتى که بیانگر وظیفه و تکلیفى باشند و زمینه براى عمل کردن به آنها فراهم باشد، ظاهر و باطن دارند. روشن است که همه آیات چنین نیستند. ثانیا. بسیارى از باطن هایى که در روایات براى آیات بیان شده، با این وجه مطابقت ندارد؛ یعنى آن باطن ها افرادى که در آینده به آیات عمل مى کنند، نیستند. ثالثا. آگاهى از افرادى که در آینده به آیات عمل مى کنند، ویژه راسخان در علم نیست و براى دیگران نیز میسر است؛ حال آن که، مطابق روایات، دست کم، هیچ کس جز راسخان در علم نمى توانند از بخشى از باطن قرآن آگاه شود.
2 ـ 2. احتمالات آخوند خراسانى
محمّد کاظم خراسانى، معروف به آخوند خراسانى، دانشمند معروف علم اصول فقه، در بحث استعمال لفظ در بیش از یک معنا، در مقام نفى دلالت روایات بطون قرآن، بر وقوع استعمال لفظ در بیش از یک معنا، براى بیان ماهیت و چیستى بطون قرآن، دو احتمال ذکر کرده که در اینجا به عنوان نمونه اى از آراى دانشمندان علم اصول در این مسأله بررسى مى شود:
الف. شاید مراد از بطون قرآن، معناهایى باشد که هنگام استعمال لفظ در معنا، به خودى خود، اراده شده باشند، نه از لفظ؛ به گونه اى که لفظ در آنها [نیز] استعمال شده باشد. 43 بر این احتمال، اشکال شده است که اولاً، در صورتى که لفظ آیات در آن معانى استعمال نشده باشد، آن معانى، بطون آیات نیستند و حال آن که در روایات، معانى باطنى از بطون و معانى آیات به شمار آمده اند. ثانیا، اگر مراد از بطون قرآن، چنین معناهایى باشد، این امتیاز و فضیلتى براى قرآن نسبت به سایر کلام ها نیست؛ زیرا اراده معناهایى، به خودى خود، هنگام تکلّم الفاظ، غیر از معنایى که لفظ در آن استعمال شده است، در محاورات غیر قرآنى نیز ممکن است و چیز ساده اى است و حال آن که در روایات، وجود بطن براى قرآن، عظمت و فضیلتى براى آن به شمار آمده است. 44
ب. شاید مراد از بطون، لوازم معناى مستعمل فیه لفظ باشد؛ اگرچه فهم ما از ادراک آن قاصر باشد. 45 آقا ضیاءالدین عراقى نیز نظیر این وجه را در معناى باطن، احتمال داده است؛ زیرا در دفع استدلال به اخبار بطون، بر جواز استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا فرموده است. ممکن است مراد از بطون، در اخبار، آن نوع از لوازم معناى مطابقى باشد که بعضى از آنها مخفى تر از بعضى دیگر است و عقل هاى ما به آن نمى رسد و جز کسى که قرآن به او خطاب شده است، آن را نمى داند. 46 هر چند لوازم پنهان معناى مستعمل فیه را مى توان یکى از اقسام بطون به شمار آورد، در برخى روایات نیز چنین لوازمى از معانى آیات کریمه به حساب آمده است 47 و چون دلالت آیات بر آن لوازمْ پنهان است، مى توان گفت که از بطون آیات است؛ ولى در روایات زیادى امورى که از لوازم معناى مستعمل فیه نیست، به عنوان بطون آیه معرفى شده است؛ مثلاً در صحیح عبداللّه ابن سنان ملاقات با امام از بطون آیه کریمه «ثُمَّ لْیَقْضُواْ تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُواْ نُذُورَهُمْ» 48 به شمار آمده است و حال آن که لقاى امام از لوازم «گرفتن شارب و چیدن ناخن ها» ـ که از معانى مستعمل فیه ظاهر آیه کریمه است ـ نیست و در روایت محمّد بن منصور آمده است که ائمه جور، باطن آیاتى است که بر محرمات الهى دلالت مى کند و ائمه حق، باطن آیاتى است که بر آنچه خدا حلال کرده است، دلالت مى کند 49 و ائمه جور و حق از لوازم محرمات و حلال هاى الهى نیست. همچنین، در روایات بسیارى، آیات بر امورى منطبق شده اند که چون دلالت آیات بر آن امور طبق اصول محاوره ظاهر نیست، گفته مى شود آن امور از بطون آیات کریمه است؛ ولى آن امور از لوازم معانى مستعمل فیه ظاهر آن آیات نیست؛ به عنوان نمونه در ذیل آیات «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَـاهَا * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَـاهَا * وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّـاهَا * وَ الَّیْلِ إِذَا یَغْشَـاهَا»، 50 در چند روایت، شمس به نبى اکرم صلى الله علیه و آله وسلم و قمر به حضرت على علیه السلام و نهار به امام از نسل حضرت فاطمه علیهاالسلام و لیل به ائمه جور تأویل شده است. 51 حال، آن که این افراد از لوازم معانى ظاهر آن آیات نیستند.
3 ـ 2. دیدگاه علامه طباطبایى
علامه در کتاب قرآن در اسلام، ظاهر آیه «وَاعْبُدُواْ اللَّهَ وَلاَ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْـئا» 52 را نهى از پرستش معمولى بت ها دانسته و باطن آن را نهى از پرستش غیر خدا و باطنِ آن باطن را نهى از پیروى از دل خواه خود و باطن را نهى از غفلت از خدا و التفات به غیر خدا بیان کرده است 53 و در بحث روایى آیه 7 ـ 9 سوره آل عمران، با اشاره به انطباق برخى آیات، بر مصادیق دقیق و دقیق تر، مانند انطباق آیات منافقان بر مؤمنان فاسق و انطباق آن بر اهل مراقبت و ذکر در تقصیر و سهل انگارى شان نسبت به یاد خدا و، در انطباقى دقیق تر، بر اهل مراقبت و ذکر از جهت تصور ذاتى شان از اداى حق ربوبیت، فرموده است:
از اینجا ظاهر مى شود اولاً، از قرآن، به حسب مراتب و مقاماتِ اهل آن، مراتبى از معانى مراد است و ثانیا، ظهر و بطن دو امر نسبى هستند؛ هر ظَهرى نسبت به ظَهْرش بَطْن است و بالعکس؛ یعنى نسبت به بطنش ظهر است. 54 با توجه به این دو بیان، مى توان گفت که وى «ظاهر و باطن را معانى متعدد نسبى مى داند که در طول یکدیگر از آیات اراده شده اند؛ به این صورت که از آیه اى، ابتدا معناى ساده اى فهیمده مى شود و با تأمل و تحلیل آن معنا، معناى دیگرى فهمیده مى شود که نسبت به معناى ساده اول، باطن است و نسبت به معناى دیگرى که با تحلیلى دیقیق تر فهیمده مى شود، ظاهر است و به همین صورت، معناى سوم نسبت به معناى دوم، باطن و نسبت به معناى چهارم ـ که با تحلیلى دقیق تر به دست مى آید ظاهر است».
گذشته از مناقشه صغروى در بیان دلالت آیات بر مصادیق و مراتب یاد شده، اشکال عمده این دیدگاه این است که چنین معنا و تعریفى براى باطن، در برگیرنده همه معانى باطن قرآن نیست؛ زیرا همان گونه که در مشخصات روایى باطن بیان شد، معانى باطنى آیات دو نوع است: 1. معانى و معارفى فراتر از دلالت هاى عرفى کلام که خداى متعال از حروف، کلمات، جمله ها و آیات قرآن اراده کرده است وتنها راسخان در علم (پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام) به آن آگاه اند. 2. مصادیقى که آیات، با تنقیح مناط و القاى خصوصیت، به آنان تعمیم و تطبیق داده مى شود. طبق بیان ایشان، باطن قرآن، منحصر به نوع دوم است و در نتیجه، بخش عظیمى از معانى باطنى را ـ که در روایات براى آیات بیان شده است ـ در برنمى گیرد؛ به عنوان نمونه، چگونه مى توان از تحلیل معناى ظاهرِ «وَ جَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِى بَـارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَـاهِرَهً» 55 به دست آورد که اهل بیت علیهم السلام مصداق و مرتبه اى از معناى «الْقُرَى الَّتِى بَـارَکْنَا فِیهَا» است و دانشمندان ـ که بین آنان و مردم واسطه اند ـ مصداق و مرتبه اى از معناى «قُرًى ظَـاهِرَهً» است؟! یا از تحلیل معناى «النَّبَإِ الْعَظِیمِ» ـ که بر حسب سیاق خبر، قیامت و زنده شدن پس از مرگ است ـ ولایت على بن ابى طالب علیه السلام را به دست آورد. اشکال دیگر، این است که وى ظاهر و باطن آیات را نسبى و داراى مراتب دانسته و یک معنا را نسبت به مرتبه ظاهرتر از آن، باطن و نسبت به مرتبه باطن تر از آن، ظاهر تلقى کرده است. این مدعا، افزون بر این که مستند معتبرى ندارد، 56 با بسیارى از معانى باطنى مذکور در روایات سازگار نیست. بسیارى از معانى باطنى، یک معنا در عرض معناى ظاهر آیات بوده و متعدد و در طول یکدیگر نیست تا نسبى بودن درباره آن تصور شود.
4 ـ 2. دیدگاه استاد معرفت
وى باطن قرآن را به «مفهوم عام فراگیرى که از فحواى آیات استباط و به موارد مشابه قابل انطباق در طول روزگار تأویل مى شود»، تعریف کرده و گفته است: تأویل، ذوقى و سلیقه اى نیست؛ ضوابطى دارد که حدود و شرایط آن را بیان کرده ایم. 57 و در بیان معناى تأویل فرموده است: گاهى از تأویل به بطنى که دلالت واقعى آیه بر آن منطوى است تعبیر مى شود.
وى در توضیح آن، دو آیه را مثال آورده است؛ یکى از آنها آیه «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبَى» 58 است که در بیان مثال بودن آن گفته است: این آیه در مورد غنایم جنگ بدر نازل شده و نهایت دلالت آن، این است که غنایم همه جنگ هایى را که شرایط جنگ بدر را داشته باشد نیز شامل مى شود؛ لیکن امام ابوجعفر محمّد بن على باقر علیه السلام را مى بینیم که به عموم موصول تمسک مى کند و غنیمت را به مطلق فایده و سود کسب و تجارت هایى که صنعت پیشگان و تاجران و غیر آنان در طول سال به دست مى آورند، تفسیر کرده است. 59 وى در این بیان دلالت، آیه را بر وجوب خمس غنایم جنگى ظاهر آیه، و دلالت آن را بر وجوب خمس مطلق فایده باطن آیه معرفى کرده است. این که فرموده است، تأویل ذوقى و سلیقه اى نیست، ضوابطى دارد و براى دست یافتن به معانى باطنى قرآن، شرایط و معیارهایى است، مطلبى صحیح و غیر قابل اشکال است؛ ولى در دیدگاه ایشان نسبت به معناى بطن از جهاتى تأمل است:
1. مفهوم عام فراگیر استنباط شونده از فحواى آیه ـ که در دیدگاه وى باطن قرآن است ـ در بسیارى از آیات مقتضاى اطلاق یا عموم لفظ آیات است و از ظواهر آیات به شمار مى آید، نه باطن آن؛ براى نمونه در همان آیه خمس ـ که ایشان براى باطن قرآن مثال آورده است ـ با توجه به این که «غُنْم» در مقابل «غُرْم» است 60 و «غَنِمَ الشیى ء» را به «فازَ به» (به آن دست یافت، آن را به دست آورد) معنا کرده اند. 61 با در نظر گرفتن اطلاق «ما» و عموم «مِنْ شى ء» تردیدى نمى ماند که کلمه «أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْ ءٍ»، 62 مفهوم عام و فراگیرى دارد و هر فایده اى را که انسان (چه از جنگ و چه از غیر آن) به دست آورد، دلالت آشکار دارد.
و در نتیجه، وجوب خمسِ فوایدى که از غیر جنگ از کسب و تجارت ها و مانند آن به دست مى آید، دلالت آشکار دارد و در نتیجه، وجوب خمسِ فوایدى که از غیر جنگ از کسب و تجارت ها و مانند آن به دست مى آید، مدلول ظاهر این آیه است و آن گونه که وى پنداشتنه اند، تأویل و معناى باطنى آیه نیست. روایتى را که در تأیید مدعاى خود آورده است، نیز نه تنها بر مدعاى وى دلالت ندارد؛ (زیرا سخنى از تأویل و باطن آیه در آن روایت مطرح نیست)، بلکه از این که در مقام بیان وجوب خمسِ مطلق غنیمت ها و فایده ها براى مخاطبان خود به این آیه کریمه استناد مى کند، معلوم مى شود که دلالت آیه بر این حکم عام، ظاهر بوده است و روایت دیگرى که از امام صادق علیه السلام نقل شده که در پاسخ پرسش از این آیه کریمه فرموده است: هى واللّه الافاده یوما بیوم؛ 63 به خدا قسم [موضوع] این آیه فایده بردن روز به روز است. نیز تأیید مى کند که آن معناى عام و فراگیر، ظاهر آیه کریمه است. فقیه محقق، مقدس اردبیلى رحمه الله نیز، پس از بیان این که از ظاهر این آیه وجوب خمس در هر غنیمتى فهمیده مى شود و آن غنیمت در لغت، بلکه در عرف نیز فایده است، از اشعار این روایت بر این معناى عام خبر داده است. 64 شیخ طوسى در ذیل آیه، پس از بیان این که در نزد اصحاب ما (شیعه) در هر فایده اى که از کسب و سود تجارت ها و گنج و معادن و غواصى و غیر آن به دست مى آید، خمس واجب است، فرموده است: و ممکن است به این آیه بر وجوب خمس در آن امور استدلال شود؛ زیرا همه آنها غنیمت نامیده مى شوند. 65
طبرسى رحمه الله نیز، پس از بیان امکان استدلال به این آیه، بر وجوب خمس در آن امور فرموده است: زیرا در عرف و لغت بر همه آن امور اسم غُنْم و غنیمت اطلاق مى شود. 66 قرطبى، مفسر معروف اهل تسنن، نیز هر چند به استناد اجماع اهل سنّت، آیه را به غنایم جنگى تخصیص داده، تصریح کرده است: غنیمت در لغت، چیزى است که شخص یا جمعیت با کوشش به دست مى آورند. و اعتراف کرده است: لغت، این تخصیص را اقتضا ندارد. 67 آیه اللّه خویى رحمه الله نیز در بیان دلالت این آیه، بر وجوب خمس در مطلق فایده، فرموده است: کلمه «غَنِمَ»، به شکلى که در آیه مبارکه وارد شده، با «رَبحَ» (سود کرده است) و «اسْتَفادَ» (فایده برده است) و مانند آن، مرادف است، پس مطلق فایده را شامل مى شود و اختصاص آن به جنگ را هیچ کس توهم نکرده است و شاید در تعبیر «شیى ء» به این تعمیم و ثبوت خمس در هر چه که شى ء از ربح بر آن صدق کنده، اشاره باشد؛ هر چند که آن چیز بسیار اندک باشد؛ مانند یک درهم ـ که مناسب با غنایم جنگى نیست ـ و ذکر جنگ در آیات قبل و بعد این آیه با این تعمیم، منافات ندارد؛ زیرا روشن است که مورد، مخصص حکمى که بر آن وارد شده، نیست. 68 2. این تعریف براى باطن، از جهات متعددى، با روایات باطن و تأویل قرآن ناسازگار است که به آن اشاره مى شود: الف. طبق بیانى که گذشت، از روایات استفاده مى شود که هر آیه اى از آیات قرآن، بلکه هر حرفى از حروف آن، ظاهر و باطنى دارد و روشن است که براى هر حرف از حروف قرآن، حتى براى هر آیه اى از آیات آن، مفهوم عام و معناى جامعى که ظاهر و باطن آن حرف یا آیه از مصادیق آشکار و پنهان آن باشد، قابل تصور نیست؛ پس نمى توان باطن قرآن را در معنایى که ایشان بیان کرده است، منحصر دانست. ب. بسیارى از معانى باطنى که در روایات براى آیات بیان شده، در این تعریف نمى گنجد؛ زیرا مفهوم عام فراگیرى که بر آن معانى منطبق باشد، به نظر نمى رسد؛ براى نمونه، در برخى از روایات، جمیع آنچه خدا در قرآن حرام کرده، ظاهر [قرآن] و باطن آن، پیشوایان جور، و جمیع آنچه خدا در قرآن حلال کرده، ظاهر [قرآن] و باطن آن، پیشوایان حق به شمار آمده است 69 و مفهوم عام و معناى جامعى که محرمات قرآن و پیشوایان جور و حلال هاى قرآن و پیشوایان حق را شامل شود، به نظر نمى رسد. در صحیح عبداللّه بن سنان، جمله «ثُمَّ لْیَقْضُواْ تَفَثَهُمْ» 70 ظاهر آن به گرفتن شارب وچیدن ناخن ها و باطن آن به لقاى امام علیه السلام تفسیر شده است. 71
گنجانیدن این دو معنا در مفهوم عامى که هر یک از این دو معنا مصداقى از آن مفهوم عام باشد، مشکل است. 72 در روایت دیگرى از عبداللّه بن سنان، از امام صادق علیه السلام ، در بیان معناى باطنى و رموز حروف «بسم اللّه الرحمن الرحیم» نقل شده که باء، بهاء (= درخشندگى، نیکویى، عظمت و کمال) خداست؛ سین، سناء (= روشنایى، بلندى و رفعت) خداست؛ میم، مجد (= بزرگى و عزّت) خدا، و به روایت بعضى، مُلک (=فرمانروایى) خداست 73 و مفهوم عامى که شامل معناى ظاهر «بسم» و این معانى و رموز باشد، متصور نیست. در بیان معناى حروف، برخى دیگر از کلمات قرآن و معناى حروف مقطعه ابتداى سوره هاى قرآن نیز از این قبیل روایت، فراوان نقل شده است 74 که ذکر همه آنها به طول مى انجامد. البته سند بیشتر این روایات، صحیح نیست؛ ولى با توجه به کثرت آن روایات و قوت سند برخى از آنها 75 نمى توان به همه آنها بى اعتنا بود و باطن قرآن را به گونه اى تعریف کرد که شامل معانى مذکور در آن روایات نباشد و مستلزم بى اعتنایى به همه آن روایات باشد. ج. در روایتى از امام على نقل شده که فرمود: اگر بخواهم، در تفسیر فاتحه الکتاب (سوره حمد) هفتاد شتر را بار خواهم کرد. 76 از ابن عباس نقل کرده اند که گفت: شبى على بن ابى طالب علیه السلام یک ساعت در تفسیر الف «الحمد» و یک ساعت در تفسیر لام آن و یک ساعت در تفسیر حاى آن و یک ساعت در تفسیر میم آن و تا سپیده دم در تفسیر دال آن براى من سخن گفت. 77 از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: اگر براى علمى که خداى ـ عزّوجلّ ـ به من عطا فرموده است، فراگیرندگانى مى یافتم، توحید،اسلام، ایمان و شریعت ها را از کلمه «الصمد» بیان مى کردم. 78 روشن است تفسیر و دانشى که در این روایات به آن اشاره شده، تفسیر و معانى باطنى قرآن کریم است و تعریفى که در این دیدگاه، براى باطن و تأویل قرآن بیان شده، شامل این گونه تفسیرها و دانش ها نیست و با انتزاع مفهوم عام از آیات نمى توان به این بخش از دانش قرآن دست یافت.
5 ـ 2. تعریف پیشنهادى
«باطن قرآن، معانى و مصادیق پنهان آیات در دو مرتبه عرفى و فراعرفى است». این تعریف هم با معناى لغوى «باطن» مناسبت دارد؛ زیرا در لغت، «بَطَن» به «خَفِىَ» و باطن به پنهان، معنا شده است 79 همچنین، با این که تمام آیات قرآن باطن داشته باشد و باطن قرآن در مقابل ظاهر آن باشد، سازگار است و هم با دو نوع معنایى که در حسنه حمران و معتبره فضیل براى باطن قرآن بیان شده، مطابقت دارد؛ زیرا قید مرتبه عرفى، به معنایى که در حسنه حمران و مانند آن آمده، اشاره دارد؛ چون جریان و شمول حکم آیات نسبت به افرادى که آیات درباره آنان نازل شده است، عرفى و قابل فهم براى عموم انسان هاست و قید مرتبه فراعرفى، به معنایى که در معتبر فضیل بیان شده، نظر دارد؛ به لحاظ این که در آن روایت، بطن به تأویل معنا شده و دانستن تأویل به خدا و راسخان در علم اختصاص یافته و فوق فهم عرف و افراد عادى است.
ذکر معانى و مصادیق، در تعریف نیز بدین لحاظ است که باطن هایى که در روایات، براى آیات، بیان شده، برخى، معناى پنهان است؛ مانند معناى آیات متشابه، معناى حروف مقطعه و اشاره سوره نصر به رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و برخى، مصداق پنهان است؛ مانند مصداق بودن بنى امیه براى «فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الْکَـفِرِینَ 80 ». 81 و با توجه به این که باطن هایى که در روایات براى آیات بیان شده، برخى عرفى و قابل فهم براى عموم است و برخى فراعرفى و فهم آن ویژه راسخان در علم است، مطابقت تعریف با این روایات را مى توان سبب دیگرى براى اشتمال تعریف به قید «دو مرتبه عرفى و فراعرفى است» دانست. بنابراین، مى توان گفت که این تعریف، از جهات متعدد، با روایات باطن و مشخصاتى که در آن روایات، براى باطن قرآن بیان شده، مطابقت دارد و با هیچ یک از روایات باطن ناسازگارى ندارد.
نتیجه گیرى
از آنچه در این مقاله بیان شد، نتایج زیر به دست مى آید: الف. همه آیات قرآن داراى باطن است. ب. باطن قرآن، معانى و مصادیقى است که از آیات اراده شده اند؛ ولى دلالت آیات بر آن معانى و انطباقشان بر آن مصادیق، آشکار نیست. ج. باطن قرآن مراتب دارد؛ مرتبه اى از آن در محدوده دلالت عرفى آیات است و غیر پیامبر و امامان معصوم نیز مى توانند، با دقت و تیزبینى، بر آن آگاه شوند و مرتبه اى از آن، فراتر از دلالت عرفى آیات است و فهم آن ویژه راسخان در علم (پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام) است. د. عبارات دانشمندان، در بیان چیستى باطن قرآن، مختلف است و هیچ یک از تعاریف یاد شده، در این مقاله کامل نیست و با ویژگى هایى که در روایات براى باطن بیان شده است، مطابقت ندارد؛ برخى از آنها، مانند احتمال اول آخوند، ناصحیح و غیر قابل قبول است و بسیارى از آنها فقط به قسمى از باطن قرآن اشاره دارند.
پی نوشت:
36) التبیان، ج1، ص9.
37) البرهان فى علوم القرآن، ج2، ص169.
38) الاتقان، ج2، ص1220.
39) تفسیر البغوى، ج1، ص35.
40) ر. ک: من لا یحضره الفقیه، ج2، ص290.
41) التبیان، ج1، ص9.
42) ر. ک: البرهان فى علوم القرآن، ج2، ص169؛ الجامع الصغیر، ج2، ص1220.
43) فعللّه کان بارادتها فى انفسها حال الاستعمال فى المعنى لا من اللفظ کما اذا استعمال فیها (کفایه الاصول، ص38).
44) ر. ک: محاضرات فى اصول الفقه، ج1، ص213.
45) کفایه الاصول، ص38.
46) نهایه الافکار، ج1، ص117.
47) ر. ک: بحارالانوار، ج23، ص357، ح7 و 9، ص359، ح16، ص361، ح18، ص363، ح23، ص368، ح39.
48) سوره حج، آیه 29.
49) تفسیر نورالثقلین، ج2، ص25.
50) سوره شمس، آیه 1 ـ 4.
51) البرهان فى تفسیر القرآن، ص8 ـ 297 و 298؛ تفسیر نورالثقلین، ج5 ، ص585 و 856 .
52) سوره نساء، آیه 36.
53) قرآن در اسلام، ص20 و 21.
54) المیزان، ج3، ص73.
55) سوره سبأ، آیه 18.
56) روایت «انّ للقرآن ظهرا و بطنا، و لبطنه بطنا الى سبعه ابطن»، ظهور در این مدعا دارد؛ ولى این روایت را در مصادر روایى نیافتم و در مقدمه تفسیر الصافى، بدون سند نقل شده است؛ لذا مستند معتبر نیست.
57) التفسیر و المفسرون، ج2، ص527 .
58) سوره انفال، آیه 41.
59) التفسیر و المفسرون، ج1، ص21 ـ 23.
60) المصباح المنیر، ص622 .
61) المعجم الوسیط، ص664 .
62) سوره انفال، آیه 41.
63) تهذیب الاحکام، ج4، ص106.
64) زبده البیان، ص210.
65) التبیان، ج5 ، ص123.
66) مجمع البیان، ج4، ص544 .
67) الجامع لاحکام، ج8 ، ص3.
68) مستند العروه الوثقى، ص194.
69) ر. ک: تفسیر نور الثقلین، ج2، ص25.
70) سوره حج، آیه 29.
71) من لا یحضره الفقیه، ج2، ص369.
72) برخى بزرگان، جامع این دو معنا و معانى دیگر را که براى این جمله ذکر شده است، ازاله هر چیزى که انسان را در بدن و دل و روحش زشت و معیوب مى کند، دانسته اند (ر. ک: بحارالانوار، ج18، ص248)، ولى لقاى امام را مصداق آن جامع دانستن، مشکل است. مصداق آن را رفع جهل و ازاله اوساخ روحى مى توان قرار داد که لقاى امام ممکن است سبب آن باشد، نه خود آن.
73) معانى الاخبار، ص3.
74) ر. ک: همان، ص3، 7، 22، 28.
75) مانند روایت عبداللّه بن سنان که در متن به آن اشاره شد و رجال سندش، جز «قاسم بن یحیى» توثیق خاص دارند و در توثیق او نیز گفته اند: از رجال کامل الزیارات و مشمول توثیق عام ابن قولویه است و وثاقتش را تأیید کرده اند؛ به این که صدوق، روایتى را در زیارت امام حسین ـ که در سند آن قاسم بن یحیى است ـ صحیح دانسته است؛ بلکه گفته است این زیارت صحیح ترین زیارت ها در نزد اوست (ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج14، ص65 و 66 )؛ البته تضعیف هایى دارد، ولى گفته اند این تضعیف ها از تضعیف نقل شده از ابن غضایرى ناشى شده است و تضعیف نقل شده از وى اعتبار ندارد و روایت بزرگان، بویژه احمد بن محمّد بن عیسى، از قاسم بن یحیى به اعتماد کردن آنان به وى و به وثاقتش اشاره دارد و کثرت روایات وى و فتوا دادن به مضمون آنها نیز مؤید آن است (ر. ک: تنقیح المقال، ج2، ص26، رقم 9618).
76) بحارالانوار، ج92، ص103.
77) همان، ص105 و 106.
78) لو وجدت لعلمى الذى اتا فى اللّه عزّوجلّ حمله لنشرت التوحید و الاسلام و الایمان و الشرایع من الصمد (التوحید، ص91).
79) ر. ک: المعجم الوسیط، ص62 ؛ منتهى الادب، ج1، ص88 .
80) سوره بقره، آیه 89 .
81) تفسیر العیاشى، ج1، ص50 .
کتابنامه
ـ الإتقان فى علوم القرآن، عبدالرحمن سیوطى، تقدیم و تعلیق: مصطفى دیب البغا، دمشق ـ بیروت: دار ابن کثیر، 1416ق /1996م.
ـ بحارالأنوار، محمّد باقر مجلسى، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق.
ـ البرهان فى تفسیر القرآن، سیدهاشم بحرانى، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1419ق /1999م.
ـ البرهان فى علوم القرآن، محمّد بن عبداللّه زرکشى، تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالمعرفه، بى تا.
ـ التبیان فى تفسیر القرآن، محمّد بن الحسن طوسى، بیروت: دار احیاء التراث العربى، بى تا.
ـ ترتیب کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدى، تحقیق: مهدى مخزومى و ابراهیم سامرایى، قم: انتشارات اسوه، 1414ق.
ـ تفسیر البغوى (معالم التنزیل)، حسین بن مسعود بغوى، اعداد و تحقیق: خالد عبدالرحمن العک و مروان سوار، بیروت: دارالمعرفه، 1423ق /2002م.
ـ تفسیر البیضاوى (انوار التنزیل و اسرار التأویل)، عبداللّه بن عمر بیضاوى، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1408ق.
ـ تفسیر الصافى، ملاّ محسن فیض کاشانى، بیروت: مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بى تا.
ـ تفسیر العیاشى، محمّد بن مسعود عیاشى، تهران: المکتبه العلمیه، بى تا.
ـ التفسیر الکبیر، محمّد بن عمر فخر رازى، بیروت: دار احیاء التراث العربى، بى تا.
ـ تفسیر نورالثقلین، عبدعلى بن جمعه العروسى حویزى، تصحیح: سید هاشم رسولى محلاتى، قم: المطبعه العلمیه، بى تا.
ـ التفسیر و المفسرون فى ثوبه القشیب، محمّدهادى معرفت، مشهد: الجامعه الرضویه للعلوم الاسلامیه، 1377ش /1419ق.
ـ تنقیح المقال، عبداللّه مامقانى، بى نا، بى جا، بى تا.
ـ التوحید، محمّد بن على صدوق، قم: انتشارات اسلامى، بى تا.
ـ تهذیب الاحکام، محمّد بن الحسن طوسى، بیروت: دار الاضواء، دوم، 1413ق /1992م.
ـ الجامع الصغیر، عبدالرحمن سیوطى، بیروت: دارالفکر، 1401ق.
ـ الجامع لاحکام القرآن، محمّد بن احمد قرطبى، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1408ق.
ـ الدرایه فى علم مصطلح الحدیث، زین الدین شهید ثانى، قم: مکتبه المفید، بى تا.
ـ رجال النجاشى، احمد بن على نجاشى، قم: مؤسسه النشر الاسلامى، 1413ق.
ـ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانى، سید محمود آلوسى، بیروت: دار احیاء التراث العربى، 1405ق /1985م.
ـ زبده البیان فى احکام القرآن، احمد بن محمّد اردبیلى، تهران: المکتبه المرتضویه لاحیاء الاثار الجعفریه، بى تا.
ـ الصحاح، اسماعیل بن حماد جوهرى، بیروت: دارالفکر، 1418ق /1998م.
ـ صحیح ابن حبان به ترتیب ابن بلبان، على بن بلبان فارسى، بى جا، مؤسسه الرساله، 1414ق.
ـ الکافى، محمّد بن یعقوب کلینى، ترجمه و شرح: سید جواد مصطفوى، تهران: پاساژ صدقى نژاد، بى تا.
ـ کفایه الاصول، محمدکاظم آخوند خراسانى، قم: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، سوم، 1426ق.
ـ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسى، تهران: مکتبه العلمیه الاسلامیه، بى تا.
ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نورالدین هیثمى، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1408ق.
ـ محاضرات فى اصول الفقه، سید ابوالقاسم خویى، به قلم محمّد اسحاق فیاض، قم: دارالهادى، 1410ق.
ـ مستند العروه الوثقى (کتاب الخمس)، مرتضى بروجردى، قم: المطبعه العلمیه، 1364ش.
ـ مسند ابى یعلى الموصلى، احمد بن على ابویعلى، بى جا، دار المأمون، بى تا.
ـ المصباح المنیر، احمد بن محمّد فیومى، قاهره: المطبعه الامیریه، 1928م.
ـ معانى الاخبار، محمّد بن على صدوق، قم: مؤسسه النشر الاسلامى، 1361ش.
ـ معجم الثقات و ترتیب الطبقات، ابوطالب تجلیل تبریزى، قم: انتشارات اسلامى، 1363ق.
ـ المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد طبرانى، قاهره: مکتبه ابن تیمیّه، بى تا.
ـ المعجم الوسیط، ابراهیم، انیس و عبدالحلیم منتصر، عطیه الصوالحى، محمّد خلف اللّه احمد، بى جا، مکتب النشر الثقافه الاسلامیه، بى تا.
ـ المعجم الوسیط، سلیمان بن احمد طبرانى، بى جا، دارالحرمین، بى تا.
ـ معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خویى، قم: مدینه العلم، بى تا.
ـ معجم مقابیس اللغه، احمد ابن فارس، قم: مکتب الاعلام الاسلامى، 1404ق.
ـ مقباس الهدایه فى علم الدرایه، عبداللّه مامقانى، بیروت: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1411ق.
ـ منتهى الادب، عبدالرحیم بن عبدالکریم صفى پور، بى جا، کتابخانه سنایى، بى تا.
ـ من لا یحضره الفقیه، محمّد بن على صدوق، بیروت: دارالاضواء، 1413ق.
ـ نهایه الافکار فى مباحث الالفاظ، آغاضیاءالدین عراقى، به قلم محمّد تقى بروجردى نجفى، قم: مؤسسه النشر الاسلامى، 1414ق.
ـ وسائل الشیعه، محمّد بن حسن حرّ عاملى، تهران: مکتبه الاسلامیه، ششم، 1367ق.
ـ «باطن قرآن کریم»، على اکبر بابایى، معرفت، ش26، ص7 ـ 17، پاییز 1377.