ویژگی های مربی ( مرد حق ) از نظر مولانا

ویژگی های مربی ( مرد حق ) از نظر مولانا

نویسنده: مهناز قانعی خوزانی

« مرد حق » که می تواند پیشوای معنوی و معلم اخلاق باشد، ویژگی هایی دارد که به وسیله ی آنها از سایرین جدا می گردد. یکی از آنها این است که او تعالیم سیر و سلوک را از روی تقلید فرانگرفته، بلکه آن را به جان تجربه کرده و در آن محقق است نه مقلد. از نظر مولانا، مقلد هرچند زبان آور و صاحب فن باشد، نمی تواند معلم اخلا باشد، زیرا سخن و تعلیم او دارای جان نیست و بنابراین در جان متعلم اثر نمی کند. علاوه بر این، تزلزلی که ناچار در وجود چنین فردی هست، بی آنکه خود او متوجه باشد، باعث فروریختن ارزش اخلاقیات و گستاخی مخاطبین وی می گردد:
آن مقلد صد دلیل و صد بیان
در زبان آرد ندارد هیچ جان
چونک گوینده ندارد جان و فر
گفت او را کی بود برگ و ثمر
می کند گستاخ مردم را به راه
او به جان لرزان ترست از برگ کاه
پس حدیثش گرچه بس بافر بود
در حدیثش لرزه هم مضمر بود
3- 5/2480
علاوه بر این، یکی از شرایط معلم عشق است. مرد حق، بی شک عاشق است، در حالی که مقلد، هرچند بکوشد که مانند عاشقان رفتار کند، اما وجودش از عشق بی بهره است:
گرچه با روباه خر اسرار گفت
سرسری گفت و مقلدوار گفت
آب را بستود و او تایق (1) نبود
رخ درید و جامه او عاشق نبود
6- 5/2455
ویژگی دیگر پیر اینکه عاقل، حکیم و داناست و از خطرهای راه، مکائد نفس و ویژگی های روانی انسان به خوبی آگاه است:
دست تو از اهل آن بیعت شود
که ید ا… فوق ایدیهم بود
چون بدادی دست خود در دست پیر
پیر حکمت که علمیست و خطیر
1- 5/740
دیگر اینکه در اثر مصاحبت با پیر و متابعت او رذایل اخلاقی انسان آرام آرام زایل می شود، بدون آنکه در وی اثر بدی بر جای گذارد. او در مثل مانند آبی است که به دریا متصل است، پاک می کند و خود آلوده نمی شود:
خود غرض زین آب جان اولیاست
کو غسول تیرگی های شماست
چون شود تیره ز غدر اهل فرش
بازگردد سوی پاکی بخش عرش
بازآرد زان طرف دامن کشان
از طهارات محیط او درسشان
3- 5/221
به همین دلیل مصاحبت با چنین انسانی، مایه ی حیات جان و دل آدمی است:
پس به تأویل این بود کانفاس پاک
چون بهارست و حیات برگ و تاک
1/2058
گرم و سردش نوبهار زندگی ست (2)
مایه ی صدق و یقین و بندگی ست
1/2061
ویژگی دیگر پیر اینکه به معنای واقعی فقر و ناتوانی خود را می بیند. بجز مرد حق، که مولانا گاه او را « شاه » نامیده است، کسی از نهایت فقر و تجز خود به درستی آگاه نیست. بیشتر انسان ها به صفات ناشایست خود خو گرفته و آن را درست و زیبا می پندارند و به تعلقات خود دلخوش می کنند. به همین دلیل اگر کسی سخنی برخلاف تعلقات و عادات و تصورات آنان گوید، آتش خشم وکینه در آنان شعله ور می شود. اما عارف واصل و مرد حق، نهایت افلاس و فقر خود را مشاهده می کند و از خود چیزی ندارد که به آن دلخوش کند تا سخن مخالف دیگرانش آرامش او را بر هم زند:
چون خلاف خوی تو گوید کسی
کینه ها خیزد ترا با او بسی [ … ] چون نباشد خوی بد سرکش درو
کی فروزد از خلاف آتش درو
8- 2/3476
تا نشد زر مس نداند من مسم
تا نشد شه دل نداند مفلسم
2/3483
به همین دلیل از مرد حق جز خوبی و احسان سر نمی زند و چون خورشید است که بر همه نور و روشنی می بخشد:
تو شب و روز از پی این قوم غمر
چون شب و روزی مدد بخشای عمر [ … ] تو همان کن که کند خورشید شرق
ما نفاق و حیله و دزدی و زرق
6- 2/1864
به عبارت دیگر، مرد حق، گرچه بر ظلمت و گناه و نامردمی دیگران دل خون است، اما در همان حال نسبت به آنان مشفق و از جان و دل طالب راستی و درستی آنان است:
ز آتش این ظالمانت دل کباب
از تو جمله اهد قومی بُد خطاب (3)
2/1871
خصوصیت دیگر ولی یا پیر اینست که در عین محبت و رحمت بی غرض، ظلم ستیز است و یار مظلوم:
شیر مردانند در عالم مدد
آن زمان کافغان مظلومان رسد
بانگ مظلومان ز هرجا بشنوند
آن طرف چون رحمت حق می دوند
آن ستون های خلل های جهان
آن طبیبان مرض های نهان
محض مهر و داوری و رحمتند
همچو حق بی علت و بی رشوتند
6- 2/1933
بردبار و دستگیر:
دست گیرنده وی است و بردبار
دم بدم آن دم ازو امیدوار
2/2534
و در روزگار سختی یاریگر و مهربانند:
مهربان بی رشوتان یاری گران
در مقام سخت و در روز گران
2/2223
رحمت فراگیری که همه ی آدمیان را، گذشته از کفر و ایمان آنان در بر می گیرد:
بر همه کفار ما را رحمت ست
گرچه جان جمله کافر نعمت (4) ست
زان بیاورد اولیا را بر زمین
تا کندشان رحمه للعالمین [ … ] جهد بنماید از این سو بهر پند
چون نشد گوید خدایا در مبند
6- 3/1804
هرگز دستخوش غم و ناامیدی نشدن، از خصوصیات دیگر مربی راستین است:
تو نه آن عودی کز آتش کم شود
تو نه آن روحی که اسیر غم شود
2/1873
خلاصه آنکه، انسانی که مولانا او را پیر می نامد، کسی است که بر تعلقات نفسانی خود به کلی فایق آمده، انانیت خود را فانی کرده و از « خودی » او چیزی باقی نیست. بنابراین خواسته ها، افعال و ویژگی های او همه الهی است و ناشی از هوا و هوس نیست. سالکی که مشغول طی مراتب و مقامات است و هنوز به طور کامل از « خودی » عاری نشده است، در زبان مولانا، « پیر » نامیده نمی شود و بنابراین احکام پیر در مورد او صادق نیست:
گر رهید از بعض اوصاف بشر
شیخ نبود کُهل باشد ای پسر
3/1795
ور سر مویی ز وصفش باقی است
او نه از عرش است او آفاقی است
3/1798
باید توجه داشت که رسیدن به مرتبه ی کمال، امری نیست که صرفاً با جهد و تلاش و خواست انسان محقق گردد. به همین دلیل عارف واصل، لزوماً انسان سالخورده ای نیست که مراحل سلوک را با گذشت زمان و مجاهدات بسیار پشت سر گذاشته است، بلکه چه بسا عنایت و حکمت الهی اقتضا کند که کسی در کودکی، به مقام پیری برسد و یا سالک سالخورده ای پس از مجاهدات بسیار، هنوز در برخی از مواقف و وادی های نفس سرگردان و متحیر باشد. (5) به طور کلی معیار و ملاک اساسی پیر، که او را از سایرین ممتاز می سازد از نظر مولانا این است: وجود و اوصاف او به کلی الهی شده و هیچ وصف و تعلق نفسانی در او باقی نمانده باشد:
شیخ که بود پیر یعنی موسپید
معنی این مو بدان ای کژ امید
هست آن موی سیه هستی او
تا ز هستی اش نماند تای مو [ … ] هست آن موی سیه وصف بشر
نیست آن مو موی ریش و موی سر
عیسی اندر مهد بردارد نفیر
که جوان ناگشته ما شیخیم و پیر
4- 3/1790

لزوم دقت در تشخیص و انتخاب پیر
مولانا توجه می دهد که باید در تشخیص و انتخاب پیر، کمال دقت را به خرج داد، زیرا چه بسا شیادانی که به قصد فریب خلق، مدعی وارستگی و پیشوایی معنوی دیگرانند:
چون بسی ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نشاید داد دست
ز آنک صیاد آورد بانگ صفیر
تا فریبد مرغ را آن مرغ گیر [ … ] حرف درویشان بدزدد مرد دون
تا بخواند بر سلیمی زان فسون
9- 1/316
از خدایی بویی نه او را نی اثر
دعویش افزون ز شیث و بوالبشر
دیو بنموده ورا هم نقش خویش
او همی گوید ز ابدالیم و بیش
حرف درویشان بدزدیده بسی
تا گمان آید که هست او خود کسی
خرده گیرد در سخن بر بایزید
ننگ دارد از وجود او یزید
9- 1/2276
گروه دیگری نیز هستند که گرچه قصد شیادی ندارند، اما به دلیل تهی مغزی و سطحی نگری فریفته شده و خود را پیشوا و بزرگ دیگران می پندارند، در حالی که حتی از قوه ی تشخیص کافی برخوردار نیستند:
هر خسی دوعی داودی کند
هر که بی تمییز کف در وی زند [ … ] نقد را از نقل نشناسد غوی ست
هین از او بگریز اگرچه معنوی ست (6)
رسته و بربسته پیش او یکی ست (7)
گر یقین دعوی کند او در شکی ست
7- 3/2564
تبعیت و قرار گرفتن تحت سرپرستی مدعیان دروغین و یا تهی مغزان خیالبافی که خود را ولی حق تصور می کنند، سرمایه ی عمر و نیروی طالب را به هدر داده و فرصتی غیر قابل بازگشت را از او می ستاند:
چونک پیدا گشت کو چیزی نبود
عمر طالب رفت آگاهی چه سود
1/2286
علاوه بر این، قرار گرفتن تحت تربیت این مدعیان، معمولاً شخص را حقیر و ضعیف، عاجز و ناتوان، غمگین و افسرده و دچار تردیدهای دائمی می کند:
« کسی که از مزوری و سالوسی پرورده شود و علم ازو آموزد همچون آن شخص حقیر و ضعیف و عاجز و غمگین و بی بیرون شو از ترددها باشد و حواس او کوته بود: وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ » (8)
چنین شخصی اگر پس از آگاهی از حقیقت امر تحت تربیت درستی قرار گیرد، باز نیروی از دست رفته ی او جبران نمی شود و آثار سوء تربیت قبلی به سادگی از بین نمی رود. (9) البته در موارد نادر، ممکن است طالب صادقی که مرشد و استاد مدعی و مزور خود را واصل و پیر راستین می پندارد، در اثر شدت صدق، خلوص، گرمی و شور خود از تعلیمات او بهره ی لازم را برده و به جایی برسد:
لیک نادر طالب آید کز فروغ
در حق او نافع آید آن دروغ
او به قصدِ نیکِ خود جایی رسد
گرچه جان پنداشت و آن آمد جسد
چون تحری در دل شب قبله را
قبله نیّ و آن نمازِ او روا
9- 1/2287

پی‌نوشت‌ها:

1. تایق: مشتاق.
2. منظور از گرم و سرد، فرمان ها و سخنان موافق یا مخالف طبع مخاطب و مرید است. پرهیز از مقاومت و عرضه ی خود و تسلیم جان در مقابل پیر، باعث حیات و باروری انسان می گردد. به همین دلیل طریقه ی ارادت، مستلزم فرمانبری محض، و تسلیم وظیفه ی شاگرد و مرید است ( نک. فروزانفر، پیشین، جزو سوم از دفتر اول، ص 849؛ سهروردی، عوارف المعارف، پیشین، ص 78 به بعد؛ مرصادالعباد، ص 264-265 ).
3. اشاره است به جمله ای از پیامبر که در برابر آزار و ستم برخی از دشمنانشان فرمودند: « اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون » ( نک. احیاء العلوم، ج3، ص 201 ). گرچه این جمله از زبان شخص پیامبر خاتم ( ص ) است، اما به اعتقاد مولانا اولیاء الهی نیز انبیاء زمان خویشتند:
چون بدادی دست خود در دست پیر
پیر حکمت که علیمست و خظیر
کو نبی وقت خویش ست ای مرید
تا ازو نور نبی آید پدید [ … ] 3- 5/741
4. کافر نعمت به معنای ناسپاس؛ مصرع به صورت دیگری نیز خوانده شده که معقول نیست. ( نک. نیکلسون، پیشین، دفتر سوم، ص 1148؛ شهیدی، پیشین، دفتر سوم، ص 282 ).
5. نک. بدیع الزمان فروزانفر، پیشین، جزء اول و دوم از دفتر اول، ص 143.
6. کنایه از این که دعوی رسیدن به حقیقت و عالم معنی کند ( شهیدی، پیشین، دفتر سوم، ص 390 ) و یا اینکه گفتار و ظاهرش رنگ و لعاب معنوی داشته باشد ( کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص 650 ).
7. رُسته، کنایه از علمی است که از درون سینه می جوشد و بر بَسته علم تقلیدی است که از طریق تعلیم و تعلم معمولی، اندوخته می شود در حالی که جان انسان نسبت به آن بیگانه است ( نک. شهیدی، همانجا ).
8. فیه مافیه، ص 33؛ مولانا در سخن خود به آیه ی 257 سوره ی بقره استناد کرده است مطابق با آن، آدمی عملاً در راه و جهت کسی قرار می گیرد که او را به عنوان سرپرست و راهنمای خود برگزیده است.
9. فروزانفر، پیشین، ص 968.
منبع مقاله:
قانعی خوزانی، مهناز؛ ( 1390 )، اخلاق در نگاه مولانا؛ هستی و چیستی، تهران: نگاه معاصر، چاپ دوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید