در وصیتی که آن حضرت برای برادرشان محمد حنفیه مرقوم فرمودند، جمله ی معروفی است که می فرمایند: «انی لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالماً» (1) یعنی من نه برای گردش و تفریح از مدینه بیرون می روم و نه برای این که فسادی در زمین راه بیندازم و ظلمی بکنم «و انما خرجت لطلب الاصلاح فی أمه جدی صلی الله علیه و آله» فقط برای اصلاح در امت جدم خروج می کنم. اگر دقت کنیم، در تعبیر «لطلب الاصلاح» نکته ای وجود دارد. امام علیه السلام نفرمود: «انما خرجت للاصلاح»؛ بلکه فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح» یعنی من در جستجو و پی اصلاح هستم. نظیر این تعبیر در سخنرانی امام علیه اسلام برای نخبگان و علما هم هست که فرموده بودند: «و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک» (2) این خطبه زمانی ایراد شد که هنوز صحبت از خروج و مبارزه با یزید مطرح نبود. امام علیه السلام در آخر این خطبه دعا می کنند و خطاب به خدای متعال می گویند: پروردگارا! تو می دانی که هدف ما از این فعالیت های سیاسی جز این نیست که معالم دین تو و معیارهای اسلامی را به مردم نشان دهیم؛ یعنی نشان دهیم دین چیست و نشانه های آن کدام است و چگونه و با چه معیاری می توان افراد دیندار و افراد بی دین را شناخت؟ و نیز هدف ما این است که اصلاح را در بلاد تو ظاهر کنیم. کلمه «نظهر» دو معنی می تواند داشته باشد؛ اول این که یعنی روشن کنیم اصلاح چیست، و دیگر آن که یعنی اصلاح را تحقق بخشیم و بر فساد، ظاهر و غالب گردانیم.
مفهوم اصلاح
از آن جا که امروزه واژه «اصلاح» یکی از واژه هایی است که در ادبیات سیاسی ما خیلی کاربرد دارد و مقام معظم رهبری هم در خطبه اخیرشان به این واژه اشاره کردند، روی این کلمه تکیه می کنم و برای این که در مسیر رهنمودهای ایشان حرکت کرده باشم و توضیح بیش تری بدهم، ابتدا معنای این واژه را، و سپس موارد استعمال آن را در قرآن و روایات بیان می کنم و آن گاه مطالبی که بیش تر جنبه کاربردی دارد، عرض خواهم کرد. اصلاح که کلمه ای عربی و از ریشه «ص ل ح» است دو معنی دارد که یکی از ماده صلح و دیگری از ماده صلاح است. اصلاح از ماده صلح، به معنی آشتی دادن، و رفع اختلاف، دعوا و مشاجره بین دو فرد یا دو گروه است. واژه اصلاح به این معنی در قرآن کریم در مورد اصلاح بین دو همسر به کار رفته است؛ می فرماید: «… فابعثوا حکما من أهله و حکما من أهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما…» (3) یعنی برای زن و شوهری که با یکدیگر اختلاف پیدا کرده اند، داوری از طرف خانواده زن، و داوری از طرف خانواده مرد انتخاب کنید؛ اگر زن و شوهر واقعاً بخواهند آشتی و سازش کنند، خدا بین آن ها سازش برقرار خواهد کرد. و در جای دیگر می فرماید: «و ان امرأه خافت من بعلها نشوزاً أو اعراضا فلا جناح علیهما أن یصلها بینهما صلحا و الصلح خیر» (4) در این آیه در مورد آشتی زن و شوهر می فرماید آشتی بهتر است. نظیر این مورد تعبیر دیگری است که زیاد شنیده اید و در قرآن نیز هست و آن اصلاح ذات البین است که به معنی آشتی دادن دو نفر یا دو گروه می باشد که با یکدیگر اختلاف دارند. در قرآن می فرماید: «و أصلحوا ذات بینکم» (5) در روایات هم برای اصلاح ذات البین ثواب بسیاری ذکر شده است، که اگر دو مؤمن یا دو گروه یا دو خانواده با یکدیگر قهر هستند و با هم اختلافی دارند، سعی کنید آن ها را آشتی دهید؛ و ثواب این کار از ثواب نماز و روزه ی سال بیش تر است. (6) دامنه «اصلاح ذات البین» تا آن جا گسترش پیدا می کند که اگر دو گروه از مردم درون جامعه اسلامی با هم بجنگند، «و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا…» (7) در این جا هم قرآن دستور می دهد که سعی کنید ابتدا آن ها را آشتی بدهید: «فأصلحوا بینهما…،» دنباله ی آیه، مربوط به جهاد است که فعلاً مورد بحث ما نیست. بنابراین کلمه اصلاح در جایی که دو گروه با هم می جنگند، به معنی صلح دادن و آشتی دادن به کار رفته است. در این موارد، اصلاح بین دو فرد یا دو گروه انسانی به معنی آشتی دادن آنان با یکدیگر است.
استعمال دیگر اصلاح، از ماده صلاح است. صلاح در مقابل فساد می باشد و معمولاً آن را در زبان فارسی «شایستگی» ترجمه می کنند. کار صالح یعنی کار شایسته و فرد صالح یعنی فرد شایسته. اصلاح به این معنا نیز در مقابل افساد است و به معنی انجام کار شایسته یا برطرف کردن فساد می باشد. به کسی که در صدد است کار شایسته انجام بدهد و فسادها، نقص ها و عیب ها را برطرف کند، «مصلح» می گویند و کسی را در صدد برهم زدن کارها و ایجاد فساد در جامعه است، «مفسد» می نامند. تعبیر «مفسد فی الارض» هم از همینجا است. این معنای اصلاح، مربوط به اصلاح ذات البین وآشتی دادن دو فرد یا دو گروه نیست. کسی که می خواهد فسادی را برطرف کند یا کار فردی شایسته ای را انجام دهد، با فرد خاصی روبه رو نیست. پس این اصلاح که از ماده صلاح است دو نوع مصداق دارد، یکی به معنی کار شایسته انجام دادن و دیگری به معنی برطرف کردن فساد و تبهکاری یا جلوگیری از بزهکاری است. این هر دو نوع مصداق، در قرآن نیز استعمال شده است؛ مثلاً «الا الذین تابوا و أصلحوا» (8) یعنی کسانی که توبه کردند و اصلاح کردند یعنی عملوا عملاً صالحا، به جای کارهای غلط و به جای گناهانی که انجام داده بودند، اصلاح کردند یعنی کار خوب انجام دادند. ولی آنچه بیش تر مفهوم اجتماعی دارد و در کلمات حضرت ابی عبدالله مطرح شده است و در ادبیات سیاسی و اجتماعی امروز هم به کار رفته است، اصلاح مفاسد است که در مقابل افساد به کار می رود. تا این جا مفهوم اصلاح از نظر لغت عربی و از نظر کاربرد قرآنی و دینی آن روشن شد.
اما مفهوم اصلاح که امروزه به کار می بریم، ویژگی خاصی در اصطلاحات سیاسی پیدا کرده و معادل «رفرم» (9) و در مقابل انقلاب به کار می رود. می گویند تغییراتی که در جامعه ایجاد می شود، گاه تدریجی است و آرام آرام و با آهنگ کند انجام می گیرد که در این صورت به آن «رفرم» می گویند؛ و کسانی را که در صدد چنین تغییراتی در جامعه برمی آیند، «اصلاح طلب» می نامند و معادل خارجی آن «رفرمیست» (10) است. در مقابل، کسانی که می خواهند دفعتاً اوضاع را عوض کنند، انقلابیون هستند. انقلاب به معنی تغییر اجتماعی ناگهانی، تند و با سرعت که گاهی احیاناً همراه با خشونت است، مانند انقلاب اسلامی ایران. این اصطلاح اصلاح، به عنوان اصطلاح سیاسی و در مقابل انقلاب، معنای اخصی برای اصلاح است. این اصطلاح، ریشه لغوی ندارد و اصطلاح دینی و مذهبی نیست؛ بلکه اصطلاح سیاسی جدیدی است که اصلاح را در مقابل انقلاب به کار می برند. مسلماً این اصطلاح، جدید است و در قرآن و روایات به این معنای خاص به کار نرفته است. در جایی که سیدالشهداء علیه السلام می فرماید: «خرجت لطلب الاصلاح فی أمه جدی» این معنای خاص را منظور نکرده اند. حرکتی که ایشان انجام دادند، یک حرکت تدریجی، آرام و بی خشونت نبود؛ جنگ بود و کشته شدن و فدا کردن ده ها انسان شریف در راه آن هدف.
مقام معظم رهبری در فرمایشاتشان به این نکته اشاره کردند که وقتی ما می گوییم اصلاح، معنای خاص آن را که امروزه در اصطلاح سیاسی به کار می رود نمی گوییم، بلکه منظور ما هرگونه مبارز با فساد و رفع مفاسد است؛ خواه به صورت تدریجی باشد، و خواه به صورت دفعی و انقلابی. و لذا فرمودند خود انقلاب اسلامی ایران بزرگ ترین اصلاح بود؛ با این که در اصطلاح سیاسی امروز به آن اصلاح نمی گویند. منظور ایشان این بود که ما وقتی به اصطلاح قرآن و روایات، از اصلاح سخن می گوییم، معنای اعم آن را اراده می کنیم؛ چه آن اصلاح به صورت تدریجی باشد یا به صورت دفعی و انقلابی و تند و با آهنگ سریع. و به همین جهت انقلاب اسلامی هم بزرگ ترین اصلاح بود؛ زیرا موجب از بین رفتن مفاسد زیادی گردید؛ گر چه این کار نسبتاً به صورت دفعی، انجام شد. البته دوران نهضت پانزده سال طول کشید تا این که سرانجام به پیروزی رسید؛ ولی زمانی که انقلاب پیروز شد، نظام سابق به صورت دفعی تغییر کرد و دستگاه های کشور و سیاست های سابق ناگهان تغییر کرد، قانون اساسی جدید وضع شد و تحول بنیادین و همه جانبه اتفاق افتاد.
تأثیر نظام ارزشی در تعریف اصلاح
گفتیم واژه اصلاح در قرآن یا از ماده صلح و یا از ماده صلاح است؛ و تکیه بحث ما براصلاح از ماده «صلاح» در مقابل «فساد» است. صلاح و فساد در قرآن از عام ترین مفاهیم ارزشی هستند. از آن جا که بعضی از نوجوانان ما با این اصطلاحات آشنا نیستند، درباره مفاهیم ارزشی توضیح مختصری می دهیم. مفاهیمی را که ما به کار می گیریم، گاه درباره چیزهایی است که هست و موجود است و گاه درباره چیزهایی که می گوییم باید چنین شود یا نباید چنان شود. مفاهیمی را که در بطن معنای آن ها «باید» و «نباید» است، مفاهیم ارزشی می گویند. کار خوب کدام است؟ کاری است که باید انجام داد. کار بد کدام است؟ کاری که نباید انجام داد. صلاح چیست؟ چیز شایسته ای است که باید در پی آن بود. فساد چیست؟ چیزی که باید جلوی آن را گرفت یا نباید آن را انجام داد. صلاح و فساد دو مفهوم ارزشی هستند؛ یعنی وقتی آن ها را تحلیل کنیم، در آن ها باید و نباید وجود دارد. این مفاهیم ارزشی گاه محدود است و در مورد خاصی به کار می رود و گاه بسیار وسیع است و همه کارهای خوب یا همه کارهای بد را در بر می گیرد. به مفاهیمی که همه کارهای خوب یا همه کارهای بد را در بر می گیرند، مفاهیم ارزشی عام گویند. در قرآن چند مفهوم ارزشی عام وجود دارد که از جمله آنها «صلاح» و «فساد» است. از دیگر مفاهیم ارزشی عام که در قرآن به کار رفته است، مفهوم «معروف» و«منکر» است. معروف یعنی هر کار خوب، و منکر یعنی هر کار بد. «خیر» و «شر» نیز از مفاهیم عام ارزشی هستند که در قرآن کریم به کار رفته اند.
یکی از خواص مفاهیم ارزشی این است که معیارهای تجربی عینی ندارند. وقتی شما می گویید «هوا گرم است» یا «این جا روشن است»، می توانید آن را با تجربه ی عینی نشان دهید. مثلاً اگر هوا به گونه ای است که شما عرق می کنید و ناراحت می شوید، هوا گرم است؛ اما اگر می لرزید، هوا سرد است. به همین ترتیب می توانید این چراغ را نشان دهید که روشن است و اگر کلید آن را بزنیم خاموش می شود. صحیح بودن یا غلط بودن این موارد را می توان با تجربه ی حسی و عینی نشان داد و معلوم نمود که جمله های «این جا روشن است» و «هوا گرم است» یا «هوا گرم نیست» صحیح است یا غلط. اما مفاهیم ارزشی این گونه نیستند. با کدام حس می توان خوبی یا بدی کاری را تجربه کرد؟ می گویند «خوب و بد»، «صلاح و فساد» و «معروف و منکر»، تابع دستگاه و نظام ارزشی هستند. افراد، گروه ها و جوامع برای خود، یک نظام ارزشی دارند، یعنی مجموعه ای از کارها را خوب و با ارزش می دانند و مجموعه ای را بد و ناروا می دانند. ممکن است کاری در یک نظام ارزشی، خوب و همان کار در نظام ارزشی دیگر، بد باشد. مثلاً در یک جامعه احترام نمودن به دیگران به شکل خاصی انجام می شود و آن را خوب می دانند؛ در حال که همان کار را در جامعه ی دیگر بد و زشت می دانند. بنابراین «صلاح» و «فساد» متناسب با نظام های ارزشی تفاوت دارند و این گونه نیست که همه مردم یک چیز را خوب و یک چیز را بد بدانند.
با توجه به این که «صلاح و فساد» و «اصلاح و افساد» از مفاهیم ارزشی هستند، اگر در موردی به کار بروند، جای این سؤال باقی است که بپرسیم «اصلاح» طبق کدام نظام ارزشی؟ آیا منظور اصلاح آمریکایی است یا اصلاح اسلامی؟ چرا مقام معظم رهبری فرمودند در جامعه ما اصلاح اسلامی، ایمانی و انقلابی مورد قبول همه است، اما اصلاح آمریکایی مورد قبول هیچ کس نیست؟ مگر اصلاح آمریکایی با اصلاح اسلامی چه فرقی دارد؟ جواب این است، که این که چه چیزی اصلاح به حساب آید، تابع نظام ارزشی و فرهنگی است که این واژه را به کار می برد. باید دید آن ها چه کاری را خوب و شایسته و چه کاری را بد و ناشایست می دانند؟ و چه معیاری برای سنجش خوب و بد و شایسته و ناشایست دارند؟ بنابراین، برای این که بدانیم چه کاری خوب و چه کاری بد است، ابتدا باید معیارهایمان را تعیین کنیم؛ یعنی ببینیم کدام نظام ارزشی را پذیرفته ایم؟ آیا نظام ارزشی اسلامی را پذیرفته ایم و می خواهیم «اصلاح» را بر اساس این نظام ارزشی انجام دهیم؛ یعنی می خواهیم هرچه اسلام می گوید خوب است، انجام دهیم و می خواهیم هرچه اسلام می گوید بد است، با آن مبارزه کنیم؟ یا آن که می خواهیم آنچه آمریکایی ها می گویند خوب است انجام دهیم، هرچند ضد اسلام باشد و کاری را که آن ها می گویند بد است، با آن مبارزه کنیم، هر چند کاری باشد که اسلام می گوید انجام بدهید؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ آری، ممکن است.
توضیح آن که همه مردم، در همه شرایط و با همه اختلاف های فرهنگی، بد بودن برخی از چیزها را می فهمند و قبول می کنند. مثلاً اگر کسی بی جهت دیگری را بزند یا به او ناسزا بگوید، یا کسی را بی جهت ترور کند، برخلاف قانون و بدون آن که به کسی ظلم کرده باشد، او را بکشد، مال کسی را بی جهت تصرف کند یا با عنف به ناموس کسی تجاوز کند، در این صورت همه ی مردم می گویند کار بدی کرده است. در واقع، همه، این قبیل مصادیق ظلم را می شناسند و این موارد در تمام فرهنگ ها بد است. از طرف دیگر کارهایی هم هست که همه مردم خوب بودن آن ها را می دانند، مانند خدمت کردن برای سلامتی مردم. اگر کسی دارویی را کشف کرده و در اختیار مردم قرار دهد، به بهداشت خدمت نموده و همه مردم می گویند کار خوبی کرده است. در این موارد اختلاف پیش نمی آید. اما همه ی موارد خوب و بد این گونه نیستند. برخی موارد امروزه مورد حاجت ماست و در جوامع مختلف به گونه های متفاوت با آن ها برخورد می شود. حتماً شنیده اید که می گویند باید فرهنگ جهانی بشود، یا آمریکا می خواهد فرهنگ خود را بر تمام جهان تحمیل کند، دعوت به وحدت فرهنگ، جهانی کردن فرهنگ و عالمگیر کردن فرهنگ غربی؛ این بدان جهت است که آن ها مسائلی را خوب و مسایل دیگر را بد می دانند و به دیگران می گویند که شما هم باید همین گونه فکر کنید. بعضی از مثالهای آن زشت است و من در این جا ذکر نمی کنم، ولی مواردی از مصادیق این مطلب بین است. آن ها معتقدند مجازات های سخت، مثل بریدن دست، کتک زدن، اعدام کردن و احکامی از این قبیل، زشت و بد است. لذا در اعلامیه ی حقوق بشر آمده که همه کشورها باید مجازات های خشونت آمیز را لغو کنند. این یکی از مواد اعلامیه حقوق بشر است، مجازات های خشونت آمیز باید ملغی شود؛ یعنی تمام احکام جزایی اسلام که از دید آن ها مجازات های خشونت آمیز است، مثل دست کسی را بریدن، تازیانه زدن، اعدام کردن، به خصوص به صورت هایی که در بعضی از حدود هست، به زعم ایشان مجازات های خشونت آمیز است. اعلامیه حقوق بشر می گوید همه کشورهای دنیا باید سعی کنند این گونه مجازات ها را ملغی کنند. یعنی وجود این مجازات ها فساد است و باید اصلاح شود. به چه معنی باید اصلاح شود؟ باید این قانون ها لغو شود.
اما ما چه می گوییم؟ ما بر اساس فرهنگ اسلامی می گوییم آنچه قرآن فرموده است باید عمل بشود، اگر نشود فساد است. فساد به معنی ترک و تعطیل حدود الهی است، نه اجرای حدود الهی، آن ها می گویند اجرای حدود اسلامی فساد، زشت و بد است. باید با آن مبارزه کرد، قوانین آن را لغو کرد و از عمل به آن ها جلوگیری نمود. در این صورت اصلاح خواهد بود. این اصلاح بر اساس فرهنگ غربی است. در اعلامیه حقوق بشر هم آمده است. این که می گویند با خشونت مبارزه می کنند، منظور آن ها این است. وگرنه خشونت های عادی را که همه بد بودن آن ها را قبول دارند؛ بی جهت فحش دادن، بد اخلاقی کردن و امثال آن را چه کسی می گوید خوب است؟ همه می گویند این ها بد است.کلام این است که دست دزد را بریدن، قاتل را اعدام کردن و آشوب گران را محارب حساب کردن و مجازات کردن چگونه است؟ ایشان می گویند این ها فساد و زشت است و امروزه دنیای مدرن این گونه اعمال را نمی پذیرد. باید آن ها را ترک نمود و با آن مبارزه کرد تا اصلاح شود. اگر در مجموعه قوانینی چنین احکامی وجود دارد، آن مجموعه قوانین شایسته زندگی متمدن غربی نیست، پس باید اصلاح شود. اما اصلاحی که ما می گوییم کاملاً بر عکس این نظریه است. اگر در موردی حدود الهی تعطیل شده باشد، باید آن را اجرا کرد تا اصلاح شود. اگر قانونی برخلاف قانون اسلام است، باید آن را تغییر داد تا اصلاح شود. اگر قانون موافق اسلام شد، «اصلاح»، و اگر ضد اسلام شد، «افساد» می شود.
اصلاح از دیدگاه منافقان
از قدیم الایام سوء استفاده از این قبیل واژه ها، به کار بردن ناصحیح و مغالطه کردن در مورد آن ها یکی از شیوه های منافقان بوده است. منافقان افرادی دو چهره هستند و همیشه به گونه ای حرف می زنند که برای هر دو طرف قابل توجیه باشد. نفاق یعنی همین دوچهرگی، آنان همیشه بین حق و باطل و از روی مرز حرکت می کنند، نه حق صرف و نه باطل صرف، برای این که اگر نتیجه به نفع این طرف تمام شد خود را جزء جبهه ی حق قلمداد کنند، «ألم نکن معکم؟ » می گویند مگر با شما نبودیم؟ چرا، ما هم با شما و مؤمن هستیم. اما اگر به نفع طرف مقابل تمام شد، می گویند ما هم از اول به این ها گفتیم این کارها را نکنند اما گوش ندادند. گفتیم حالا که خرمشهر را گرفتید دیگر بس است، جنگ را رها کنید! اما گوش ندادند. همیشه از ویژگی های منافقان این است که روی خط مرزی بین حق و باطل حرکت می کنند: «مذبذبین بین ذلک لا الی هؤلاء و لا الی هؤلاء»، (11) این گونه افراد، فرصت طلب هستند. در واقع نه این طرف را قبول دارند نه آن طرف را، بلکه به دنبال منافع خود هستند. اگر امروز باد از این طرف بیاید، انقلابی هستند. اگر فردا گروه دیگری رأس کار آمد خود را اصلاح طلب می نامند و آن طرفی می شوند. هر روز رنگ عوض می کنند و به تناسب و مطابق شرایط، تغییر چهره می دهند. این از خواص نفاق است.
یکی دیگر از ویژگی های نفاق این است که همیشه خود را اهل اصلاح می دانند «و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤمنین. یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون الا أنفسهم و ما یشعرون»؛ (12) دسته ای از انسان ها یعنی از این حیوان های دو پا هستند که می گویند ما به خدا و قیامت ایمان داریم، ما هم دین داریم، ما هم مذهبی هستیم ولی دروغ می گویند و از جمله ادعاهای آن ها این است که «و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون» (13) اگر به ایشان گفته شود فساد نکنید، مرتکب جرم و جنایت نشوید، کارهای خلاف قانون نکنید، به مردم تهمت بی جا نزیند، ترورهای پنهانی انجام ندهید، «قالوا انما نحن مصلحون» می گویند ما اهل اصلاح هستیم، ما اصلاح طلبیم. منظور این افراد از «اصلاح» مطلب دیگری است. خدا وقتی به ایشان می گوید: «لا تفسدوا» یعنی فساد طبق نظام ارزشی الهی. کار آن ها را بر اساس نظام ارزشی الهی و قرآنی فساد دیده و می گوید: «لا تفسدوا»؛ اما آن ها نظام ارزشی دیگری را پذیرفته اند. امروز می توان نظام مورد نظر آن ها را در ناظم ارزشی آمریکایی یا غربی مجسم کرد. زمان پیامبر صلی الله علیه و آله هم یک نظام ارزشی الحادی در مقابل نظام اسلامی پیامبر صلی الله علیه و آله وجود داشت. تفاوتی نمی کند، هرچه غیر اسلام است، الحادی و کفر است، چه آمریکایی، چه انگلیسی، چه منسوب به قوم دیگری باشد. چه فرقی می کند، اسلام که نبود «الکفر مله واحده».
اگر قرآن می گوید «لا تفسدوا فی الارض»، یعنی کارهایی که طبق نظام اسلامی فساد است انجام ندهید. آن ها می گویند نه، کارهایی که ما می کنیم اصلاح است نه افساد. سر این مسأله در این است که این دو دیدگاه اختلاف مبنا دارند. خدا چیزی را و آن ها چیز دیگری را اصلاح می دانند. خدا چیزی را و آن ها چیز دیگری را افساد معرفی می کنند. این است که قرآن در پاسخ ایشان می گوید: «الا انهم هم المفسدون» با ضمیر فصل و «الف و لام» که دلالت بر حصر می کند، «الا انهم هم المفسدون» مفسدان واقعی همین منافقان هستند، همین کسانی که ادعا می کنند ما اصلاح می کنیم؛ و در واقع دروغ می گویند.
همین کسانی که می گویند ایمان داریم و دروغ می گویند، می گویند ما روشنفکر مذهبی هستیم، اما نمی دانند مذهب چیست. وقتی صحبت از وحی می شود می گویند وحی یک تجربه ی شخصی است! شخص حالی پیدا می کند و فکر می کند خدا با او حرف می زند! و این تصور برای او می شود وحی! صحبت از دین که می شود می گوید اصلاً دین مربوط به امور شخصی است نه امور اجتماعی! دین نه اقتصاد دارد، نه امور سیاسی، نه مسائل اجتماعی و نه اصلاً ارزش های اخلاقی! ارزش ها هم که جزو دین نیست! چون ارزش ها متغیر است و باید هر روز طبق سلیقه های اشخاص تغییر کند! پس دین چیست؟ یک سری مناسک و آداب و رسوم قراردادی، به عنوان پرستش چیزی که شخص فکر می کند خدای اوست! ممکن است این مفهوم در قالب بت پرستی یا خدا پرستی باشد! ممکن است کسی هم دوگانه پرست یا سه سه گانه پرست باشد، دین همین است! هیچ کدام از این ها با هم تفاوت نمی کند! این یک صراط مستقیم و آن یکی هم صراط مستقیم دیگری است! پرستیدن بتی که از سنگ تراشیده شده یک صراط مستقیم است، عبادت آن خدایی هم که اسلام می گوید که از جسم و جسمانیات منزه و کمال مطلق است، دین و صراط مستقیم دیگری است! هیچ تفاوتی هم ندارند! چگونه تفاوتی ندارند؟ چون به نظر آن ها هیچ کدام واقعیت ندارد. اگر دروغ باشد، چه تفاوتی می کند که این دروغ باشد یا آن دروغ! چنین کسانی ادعای دینداری می کنند، نه دینداری تنها، ادعای این که ما راهبر و راهنما هستیم! دیگران را راهنمایی می کنیم و به آن ها دین یاد می دهیم!
چنین کسانی ادعای اصلاح طلبی هم می کنند! اصلاح طلبی طبق کدام نظام ارزشی؟ خودشان گفتند که هیچ نظام ارزشی ثابتی در عالم وجود ندارد و نمی تواند باشد. البته زمانی که درباره احکام اسلام صحبت می شود نهایتا برای این که دیگران را فریب بدهند می گویند بله، این حکم از اسلام است، ولی برای 1400 سال پیش از این بوده است! امروز شرایط تغییر کرده، اسلام هم که پویاست و هر روز تغییر شکل می دهد! اگر اسلامی هست و ما طرفدار اسلام هستیم و می خواهیم نظام اسلامی برپا شود، انقلاب اسلامی کردیم، کدام اسلام را می گوییم؟ اسلام 1400 سال پیش را می گوییم یا اسلامی که شما از آمریکا آوردید؟ کسانی که صدها هزار شهید دادند برای این که نظام اسلامی برپا شود این اسلامی را می خواستند که شما می گویید؟ این کفری را که شما اسم آن را اسلام گذاشتید؟ این افسادی که شما اسم آن را اصلاح گذاشتید؟ این که حجاب را بردارید و زن لخت و عور در جلسات شما بیاید؟ این که مشروب خواری را آزاد کنید؟ این که دختر و پسر در خیابان با هم برقصند؟ به من گفتند چرا این مطالب را می گویی؟ اگر نگویم پس چه زمانی و در کجا این حرف ها گفته شود؟ همه مردم که روزنامه خوان نیستند. آقایان اصلاح را در این موارد می دانند. احیای سنتهای کفار 2500 سال پیش! این می شود اصلاح! تعطیل احکام الهی! تغییر قانون های قرآن! به این کارها اصلاح می گویند! «و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون، الا انهم هم المفسدون. » (14)
اصلاح مطلوب
حال ببینیم سیدالشهداء علیه السلام برای چه قیام کرد؟ برای این که یک نظام «خود ساخته» «متغیر» را بر مردم حاکم کند؟ آیا این اصلاح بود؟ یا گفت باید به همان احکامی که جدم آورده است عمل کنید؟ زمانی که می دید مدعی خلافت، مشروب خوار است و در حال مستی نماز می خواند، آیا او می گفت، اهلاً و سهلاً؟ اصلاح این است؟ یا می گفت باید بر مشروب خوار حد جاری کرد؟ آن گاه که کسانی به مشروب خواران چراغ سبز نشان بدهند، در بعضی موارد بعضی از مؤسسات رسمی کشور به مهمان های خارجی بگویند اگر آبجو احتیاج دارید برایتان تهیه کنیم! اسم این کارها را اصلاح می گذارند! چرا؟ می گویند مردم در اوایل انقلاب سختگیری کردند، نگذاشتند مهمان های خارجی بیایند، ما این موارد را باید اصلاح کنیم، تا مهمان های خارجی بیایند و ما از کنار آن ها استفاده کنیم! مهمانان خارج بیایند در حالی که در چمدان هایشان مشروبات الکی و چیزهای دیگر باشد! بگذرم.
اصلاح یعنی چه؟ این که سیدالشهداء علیه السلام فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی» باید دید منظور حضرت علیه السلام چه بود؟ اجازه بدهید قسمت های دیگری از بیانات ایشان را بخوانم، شاید مسأله روشن بشود. در بین راه کربلا، در یکی از سخنرانی هایش فرمود: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله قد قال فی حیاته من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله ناکثاً لعهد الله مخالفاً لسنه رسول الله یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان ثم لم یغیر بفعل و لا قول کان حقیقاً علی الله أن یدخله مدخله و قد علمتم أن هؤلاء القوم قد لزموا طاعه الشیطان و تولوا عن طاعه الله و أظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالغی و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله و انی أحق بهذا الامر» (15) اگر کسی ببیند که زورمداری و سلطانی که با زور بر دیگران مسلط باشد و قدرتی در اختیار دارد، در سایه قدرت خود پیمان خدا را که عهد عبودیت است، شکسته «ألم اعهد الیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم.» (16) این پیمان خدا است، اگر کسی دید که شخص در پناه قدرت خود، سر از بندگی خدا پیچیده «مخالفا لسنه رسول الله»، با دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت کرده و به آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده عمل نمی کند، «یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان»، رفتارش با مردم همراه با گناه و تعدی است، اگر کسی چنین قدرتمندی را دید و با گفتار و رفتار خود روش او را تغییر نداد، یعنی با سخن یا با عمل کاری نکرد که این شخص به مسیر صحیح برگردد، اگر مسلمانی چنین چیزی را دید و کاری انجام نداد که او را از این رفتار غلط باز دارد، «کان حقیقاًٌ علی الله ان یدخله مدخله» حق خداست که او را نیز با همان ستمکار وارد جهنم کند تا با ستمکاران همنشین شود؛ آن حاکم کار خلافی انجام داد، این شخص هم سکوت کرد. سکوت کردن در مقابل کار خلاف، مهر امضا بر عمل کسی است که مرتکب خلاف گردیده است و باعث می شود که شخص، همنشین خلافکار بشود.
بعد می فرماید «و قد علمتم ان هؤلاء القوم قد لزموا طاعه الشیطان» کسانی که من با آن ها مواجه هستم، یعنی بنی امیه، ملازم اطاعت شیطان شدند «و تولوا عن طاعه الله» عهد خدا این بود که «أن لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین» این عهد را بر عکس کردند، اطاعت شیطان می کنند، اما خدا را اطاعت نمی کنند. «و اظهروا الفساد» مورد شاهد من این عبارت است. این ها فساد را ظاهر کردند، فساد را در جامعه پدید آوردند، چه کار کردند؟ در عطف تفسیر عبارت قبل می فرماید: «و عطلوا الحدود» حدود الهی را تعطیل کردند، در موردی که باید دست دزد را ببرند، نمی برند، جایی که باید زانی و زاینه را تازیانه بزنند، نمی زنند و آن جا که باید سایر احکام الهی را اجرا کنند، نمی کنند. این ها فساد است، در فرهنگ حسین علیه السلام این ها فساد است. «و استأثروا بالغی ء» بیت المال را به خود و دار و دسته خود اختصاص دادند، بیت المالی که باید صرف همه مسلمانان بشود، امکاناتی که باید به طور یکسان در اختیار همه قرار بگیرد، در اختیار دار و دسته خود قرار می دهند، «و أحلوا حرام الله» آن چه را خدا حرام کرده می گویند نه، مقدار کم آن عیب ندارد! یا الآن اشکال ندارد! اسلام سیال است! فقه پویا می خواهیم! دیروز حرام بود، امروز حلال است! کاری کرده اند که حتی بچه های متدین می پرسند چه وقت رقصیدن حلال می شود؟ آیا هنوز حلال نشده است؟ چه زمانی دوست پسر گرفتن و دوست دختر گرفتن جایز می شود، هنوز آقایان اجازه نداده اند؟ می گویم این مسایل حلال شدنی نیست، چیزی که خدا حرام کرده حرام است. می گویند نه، خیلی چیزها هست که حرام بوده است حالا حلال شده است! چه وقت این ها حلال می شود؟ صادقانه سؤال می کنند! فقه پویا را به این شکل تعریف می کنند، یعنی احکام خدا روزی تغییر می کند، چه کسی تغییر بدهد؟ قدرت حاکم! بعد امام علیه السلام می فرماید حال که این گونه شده است.
مگر رسول الله صلی الله علیه و آله نفرمود کسی که این رفتارها را تغییر ندهد با آن ها در جهنم همنشین خواهد بود در چنین زمانی چه کسی از من سزاوارتر است که علیه این ها قیام کند، تا این مطالب را تغییر دهد؟ «و انی أحق بهذا الامر» من سزاوارترین کسی هستم که باید این ها را تغییر بدهد. پس، حرکت من برای اصلاح این موارد است.
آن جا که گفتم «خرجت لطلب الاصلاح فی أمه جدی» (17) یعنی این مطالب. مصداق «اصلاح» این موارد است؛ باید حدود الهی برگردد، باید بیت المال مسلمین به طور یکسان در اختیار همه قرار بگیرد، باید مردم به طور یکسان از تسهیلات اقتصادی، اداری، قانونی استفاده کنند، نه این که فقط خویش و قوم ها، دار و دسته، هم حزبی ها و هم جبهه ای ها از امکانات و تسهیلات استفاده ببرند. این ها فساد است و باید در مقابل این فسادها قیام کرد. حسین علیه السلام قیام کرد تا این فسادها را براندازد. اگر کسانی اصلاح طلبی را این می دانند، همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند، همه طالب چنین اصلاحی هستند، چه کسی با این اصلاح مخالف است؟ مگر کسی که مسلمان نباشد. البته هستند کسانی که با چنین اصلاحی مخالف اند، ولی آن ها همان کسانی هستند که به خدا و احکام خدا ایمان ندارند، دروغ می گویند که مسلمان اند، برای فریفتن من و شما ادعای اسلام می کنند.
اصلاح خوب است اما اصلاح بر اساس سیستم اسلامی، بر اساس نظام ارزشی اسلامی، نه آنچه را که آمریکا یا سایر کفار اصلاح می دانند. برای ما آمریکا یا هرکس دیگر چه تفاوتی می کند. چون او بیشتر اصرار می کند ما او را سمبل قرار داده ایم. و الا برای ما آمریکا با کسان دیگر فرقی نمی کند،؛ هر کافری همین گونه است. هر که با ارزش های اسلامی مخالف است ما دشمن او هستیم؛ ما خواستار تحقق ارزش های اسلامی هستیم، می خواهیم احکام خدا اجرا شود. دنیا می گوید این کارها خلاف اعلامیه حقوق بشر است، می گوییم آن اعلامیه برای خودتان. ما تا جایی با این اعلامیه موافقیم که در فرهنگ اسلامی جایگاه خودش را داشته باشد. «خوب» در نظر ما آن است که اسلام می گوید خوب است، «بد» هم آن است که اسلام می گوید بد است؛ نه آنچه شما یا پارلمان اروپا یا کنگره آمریکا بگوید، گفته های آن ها برای ما حجیت ندارد، مراجع تقلید ما باید بفرمایند، قرآن باید بفرماید، سنت رسول الله صلی الله علیه و آله باید بفرماید.
امام حسین علیه السلام در بیان دیگری، مشابه همین می فرماید: «ان هؤلاء القوم لزموا طاعه الشیطان و ترکوا طاعه الرحمن و أظهروا الفساد فی الارض و أبطلوا الحدود و شربوا الخمور»؛ این ها حدود الهی را باطل کردند، تعطیل حدود، یک مطلب است؛ باطل کردن، از آن بالاتر است، گاهی می گویند امروزه شرایط به گونه ای نیست که ما حد الهی را اجرا کنیم. ولی زمانی هم می گویند این حکم بی مورد است، این قانون خلاف ارزش های انسانی و انسانیت است، آن گونه که جبهه ملی درباره ی لایحه قصاص گفتند، (18) و امروز اتباع آن ها به صورت صریح تر می گویند و می روند در کنفرانس برلین و در آن جا رسماً احکام اسلامی را محکوم کرده و می گویند باید تغییر کند! (19) و متأسفانه بعضی از روحانی نماها نیز چنین افتضاحاتی به بار می آوردند! آن کسانی که خودشان را مدافع قانون اساسی می دانند اقلاً این بی دین ها را به محاکمه بکشانند؛ شما ضروریات اسلام را انکار کرده اید! شما آبروی اسلام را در کشورهای خارجی برده اید! دفاع از قانون اساسی این ها را اقتضا نمی کند؟ آیا فقط اقتضا می کند که جلوی روزنامه ها را باز بگذاریم تا هر غلطی می خواهند بکنند؟ هر جسارتی می خواهند به مقدسات بکنند؟ فقط در این صورت دفاع از قانون اساسی می شود؟ انصاف کجاست؟ شرف کجاست؟ امام حسین علیه السلام می فرماید: «أنا أولی بنصره دین الله و اعزاز شرعه» من به این که دین خدا را یاری کنم و شریعت خدا را عزیز گردانم اولی هستم. این ها شریعت خدا را منزوی و ذلیل کردند، از جامعه کنار زدند، من که پسر پیامبرم صلی الله علیه و آله اولی هستم به این که در مقام عزیز کردن شریعت خدا برآیم. «و الجهاد فی سبیله لتکون کلمه الله هی العلیا» من باید در راه خدا جهاد کنم، ابی عبدالله حرکت خود را جهاد در راه خدا می داند، با این هدف که «لتکون کلمه الله هی العلیا» تا سخن خدا برترین باشد، کسی بالاتر از سخن خدا حرفی نکوید، آن جا که گفتند «خدا گفته است»، همه خضوع کنند. نه این که بگوید خدا گفته، ولی این حرف برای 1400 سال پیش خوب است! امروز خود ما بهتر از خدا می فهمیم!
هدفی که امام حسین علیه السلام در وصیت نامه خود برای برادرش فرمود این بود، «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی» شاید کلمه «طلب» اشاره به این مطلب باشد که، من نمی گویم می توانم چنین کاری را انجام دهم، همه مشکلات را حل و فسادها را برطرف کنم، اما در این راه تکاپو می کنم و قدم برمی دارم؛ نهایت سعی خود را می کنم، اگر مردم هم کمک کرده و به وظیفه شان عمل کردند، این کار انجام خواهد شد، مفاسد اصلاح خواهد شد. اما اگر مردم کمک نکردند، من به وظیفه خود عمل کرده ام. پس هدف «طلب الاصلاح» بود، و این هدف به بهترین وجه تحقق پیدا کرد.
آیا از دست یک انسان یا مجموعه کوچکی از انسان ها بیش از این بر می آمد که چنین تحولی ایجاد کند؟ تحولی که بعد از هزار و سیصد و چند سال این چنین هیجان در مردم پیدا شود، از شرق و غرب عالم برای حسین علیه السلام گریه کنند، به یاد حسین علیه السلام و برای احیای دین خدا قیام کنند. یکی از ثمرات آن، انقلاب اسلامی ایران بود و نظیر چنین ثمراتی در تاریخ اسلام بارها اتفاق افتاده است. گرچه شاید هیچ کدام به شکوهمندی انقلاب اسلامی ایران نبوده است. باید همچنین باشد، چون تجربه ها تکرار می شود، مردم از گذشته ها بیش تر عبرت می گیرند، از مفاسد دستگاه ضد اسلامی بیش تر پند می گیرند. چرا امسال عزاداری ها بیش تر و بهتر از سال های دیگر است؟ چرا؟ شما در شهر خودتان می بینید، اگر دو برابر سال های قبل نباشد، چیزی در همین حدود است. بحمدالله، شهرستان های دیگر، هم به همین صورت است، چرا؟ برای این که دشمنان حسین علیه السلام و این احمق ها دست خود را رو کردند؛ مردم تا به حال باور نمی کردند که این ها دشمن امام حسین علیه السلام هستند. اگر هم مطالبی در زمینه هدف واقعی این افراد گفته می شد، کسی باور نمی کرد، می گفتند این مسائل نادر است؛ یا این مطالب بد بینانه است. اما حالا دیدید چگونه دست ها رو شد؟ در چند شهر ایران در همین شب های تاسوعا و عاشورا آمدند به دسته های عزاداری حمله کردند، (20) مانند رشت و خرم آباد. کسانی که نمی دانند، روزنامه نمی خوانند یا رادیو گوش نمی کنند، بدانند. البته چند نفر بیش تر نبودند، اما برای این که به دیگران جرأت بدهند و دیگران را گستاخ کنند، حرکتی هر چند کوچک انجام می دهند، تا قداست سیدالشهداء علیه السلام و امنیت عزاداری از بین برود، ولو با یک ترقه باشد. این اقدامات رفتارهایی حساب شده است. بی جهت آن شخص نگفت که امسال در ایران ناامنی هایی خواهد شد.آن ها از سال پیش نقشه ی آن را کشیدند. زمانی که دیدند نقشه ی هیجدهم تیرماه سال گذشته به ثمر نرسید، سعی کردند اشتباهات خود را تصحیح کنند و کودتای دیگری راه بیندازند. فهمیدند که تا زد و خورد و کشت و کشتار نشود، آن ها نمی توانند از آب گل آلود ماهی بگیرند. نقشه کشیدند که در این سال این کارها را بکنند. در اصفهان اعلامیه می دهند که ما شلوغ خواهیم کرد، در رشت و خرم آباد به دسته های سینه زنی جسارت می کنند، در بعضی جاهای دیگر بعضی از اوباش به حضرات معصومین علیهم السلام جسارت می کنند. برای این که حریم ها را بشکنند. این ها کارهایی است که دارند می کنند؛ آیا اسم این کارها اصلاح طلبی است؟ کسانی که زمینه را برای این کارها فراهم کردند، آن ها اصلاح طلبند یا افساد طلب؟ آیا در منطق قرآن، آن ها مصلح اند یا مفسد؟ آنان مؤمنند یا منافق؟ «ألا انهم هم المفسدون و ولکن لا یشعرون». (21)
پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روایت 2.
2. همان.
3. نساء، 35.
4. نساء، 128.
5. انفال، 1.
6. ر. ک: بحارالانوار، ج 42، باب 127، روایت 51 و 58؛ ج 75، باب 34، روایت 3؛ ج 76، باب 101، روایت 2؛ ج 78، باب 18، روایت 2.
7. حجرات، 9.
8. بقره، 160؛ نساء 146.
9. Reform
10. Reformist.
11. نساء، 143.
12. بقره، 9 ـ 8.
13. بقره، 11.
14. بقره، 11.
15. بحارالانوار، ج 44، ص 382، باب 37، روایت 2.
16. یس، 61 ـ 60.
17. بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روایت 2.
18. ر. ک: میزان، زمستان 1359 و بهار 1360.
19. ر. ک: کیهان، 23، 24 و 25 فروردین 1379، گزارش های مربوط به کنفرانس برلین.
20. ر. ک: همان، 1379/1/28، ص 2؛ جمهوری اسلامی، 1379/1/22، ص 2. 21. بقره، 12.
منبع: کتاب آذرخشی دیگر از آسمان کربلا