معجزه میلاد

معجزه میلاد

نویسنده: حجهالاسلام اصغر هادوی کاشانی

مقدمه
گاهی درباره معجزه قرآن و یا معجزات پیامبر سؤال می شود. به نظر می رسد که پاسخ، بسیار روشن است. علاوه بر قرآن و اعجاز شگفت انگیز آن که معجزه زنده و همیشگی وحی الهی است، این که مردم از جاهلیت بریدند و گروه گروه به دین خدا گرویدند و گرد شمع وجود پیامبراکرم(ص) چون پروانه سوختند، رفتار و گفتار او بوده است؛ این که پیامبری از جانب خدا مبعوث شود و حلقه اتّصال آسمان و زمین گردد و پیام خدا را به مردم برساند و با این عظمت، با مردم و مثل مردم زندگی کند، برای حضورش مجلس آرایی نکنند؛ همواره گل خنده، روی لبانش باشد؛ بین خانواده خود و دیگران فرق نگذارد؛ در سلام کردن از دیگران سبقت بگیرد و هر روز و ساعت و لحظه اش برای دیگران خاطره باشد؛ این معجزه پیامبر است و الّا خیلی کارهای خارق العاده را مرتاضان و ساحران نیز انجام می دهند و نامی از آنها در حافظه تاریخ نمانده است؛ امّا امروز بعد از چهارده قرن، هنوز بوی عطر گل محمّدی به مشام بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان می رسد.
این گفتار، اشاره به گوشه ای از صفات پیامبر دارد که بیشتر آن ها در کتاب عیون أخبار الرضا آمده است و در کتاب های اهل سنّت نیز با اندکی تفاوت، وجود دارد.
امام حسن مجتبی(ع) فرمود: از دایی خود هند بن ابی هاله- که از وصف کنندگان پیامبر خدا است- خواستم که مقداری از ویژگی های ایشان را برایم بیان کند و این چنین برایم توصیف کرد که به گوشه هایی از آنچه در این روایات و روایات دیگر آمده، اشاره می شود:

1. سخن گفتن
زبان انسان باید از پشتوانه هایی چون: قلب و عقل و اندیشه برخوردار باشد. مادامی که سخن، هنوز گفته نشده، در بند انسان است و چون گفته شود، انسان در بند آن است. پیامبر این گونه بود:
«یخزن لسانه الّا عمّا یعنیه؛(1) جز به هنگام ضرورت، لب به سخن نمی گشود.»
سخن او مانند بذر در زمین حاصلخیز بود. هر کجا احتمال رویشی وجود داشت، بذر سخن می کاشت.

2. یاد خدا
قبله دل انسان، یاد خداست. اگر دل به سوی او روی نکند، تزلزل می یابد و به هر سو می رود. قبله نما فقط رو به روی قبله، استوار می شود. جمال یار، و پرده نقاب ندارد. انسان اگر غبار از دل برگیرد و دل را آرامگاه یاد خدا کند، به آرامش می رسد. هیچ کاری، در هیچ حالتی نباید انسان را از یاد خدا غافل کند. در مجالس و محافلمان گاهی شیطان هم حضور دارد و عهد بسته است که بسیاری از انسان ها را گمراه کند. پیامبر(ص)- که در اوج عرفان و محبّت خدا بود- همواره و در هر مجلسی با ذکر خدا، می نشست و بر می خاست: «لا یقوم و لا یجلس الّا علی ذکر الله.»(2)

3. حضور در مجالس
وقتی پیامبر خدا به مجلسی وارد می شدند، فروغ نور او روشنی بخش مجلس بود و برای نور، فرق ندارد کجای مجلس باشد. در مجلس، جای مخصوصی برای خود انتخاب نمی کرد و کسی از آنان نمی پنداشت که دیگری نزد آن حضرت از او گرامی تر است. حاجت مردم را برآورده می کرد. به قدری با مردم مهربان بود که او را پدری مهربان می دانستند. مجلس او، مجلس صداقت و امانت بود. آبروی کسی ریخته نمی شد. فرادستان را احترام می کردند و با فرودستان مهربان بودند. غریبه ها در مجلس، احساس غربت نداشتند.

4. خدامداری
اعتبار بخش شخصیت پیامبر بندگی خدا بود. در سوره اسراء هم که داستان معراج آمده است، به جای رسول یا نبی یا محمّد(ص)، اشاره به بندگی او شده است: «سبحان الّذی اًسری بعبده…».(3) پیامبر، شاخه درخت توحید بود، هر چند شاخه به تنه درخت نزدیک تر باشد، ضخیم تر است و هرچه از آن دورتر باشد، ضعیف تر و نازک تر. محور کارهای او خدا بود: «لا یقصّر عن الحق».(4) دلش برای مردم می سوخت و می خواست مردم را به منبع فیّاض الهی، نزدیک کند.

5. ظریف کاری
پیامبر بعضی ریزه کاری ها را رعایت می کرد که ممکن است کسی در طول عمرش حتّی یک بار هم به آنها توجه نکند. کارهای چشمگیر و بزرگ را خیلی ها انجام می دهند، ولی بعضی ظریف کاری ها، زیبایی خاصی دارند. در ساختن ساختمان ها هم آنچه در نهایت، به ساختمان، جلوه و زیبایی می دهد، همین کارهای کوچک و نازک کاری هاست. پیامبر ضمن آن که از کارهای همه خوبان غافل نبود، ویژگی های منحصر به فردی داشت. در روایت است: «اذا أشار أشار بکیفه».(5) با انگشت اشاره نمی کرد. اگر می خواست به کسی نگاه کند، گردنش را نمی چرخاند، بلکه همه بدنش را به سوی او می کرد به کوچک و بزرگ سلام می نمود.
امیرالمؤمنان به مردی از قبیله سعد فرمود: «هرگاه به خانه من و فاطمه می آمد، سه بار سلام می کرد. اگر جواب می شنید داخل می شد وگرنه باز می گشت.»
و هم او فرمود: «هرگز نشد که پیامبر خدا با کسی دست دهد و زودتر دستش را بکشد.»(6)
امام صادق فرمود: «پیامبر خدا هرگاه با کسی می نشست، از جا برنمی خاست تا همنشین او از جای برخیزد.»(7)
بسیاری از کسانی که دست در خیر داشتند، در جایی می نشستند تا صاحب حاجتی، حلقه در آنها را بکوبد و حاجت خویش را بگیرند، ولی پیامبر در غم آنانی می سوخت که حاجتمند بودند، ولی به هر دلیلی، قادر به اظهار نیاز خود نبودند، لذا می فرمود: «ابلغونی حاجه من لا یقدر علی ابلاغ حاجته؛(8) حاجت حاجتمندانی را به من گزارش دهید که خودشان توان بیان حاجتشان را ندارند.»
هنگامی که کسی از او تقاضایی داشت، اگر می توانست او را سیر می کرد و اگر نداشت، با سرسبزی و نشاط سخن نرم خود، او را آرام می کرد:
«من سئله حاجه لم یرجع الا بها بمیسور من القول»(9)

حاصل سخن
آنچه گفته شد، قطره ای از دریای رحمت این مولود مبارک است. به نظر می رسد وظیفه امروز ما احساس نیاز به این دریای جود و کرم است. گرچه وجود نازنینش در بین ما نیست. امّا خود او فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی…» جامعه علمی و دانشگاهی ما بویژه در حوزه علوم انسانی می توانند همه نیازهای امروز خود را از این دوچشمه جوشان بگیرند.
مولوی قصّه ای از معجزه آن حضرت بیان کرده که می تواند حالت تمثیلی داشته باشد و به نیاز امروز سرایت کند. داستان مفصّلی نقل می کند که کاروانی در بیابان گرم و بی آب مانده بودند و مرگ را پیش چشم خود می دیدند. ناگهان پیامبر برای کمک به آنها از راه رسید و دید:
اشترانشان را زبان آویخته
خلق اندر ریگ هر سو ریخته
پیامبر دستور داد مشک آب او را آوردند و فرمود: «خودتان و شترانتان از مشک بنوشید و برای ادامه راه هم آب بردارید.»
آنها سیراب شدند ولی تعجب کردند:
این کسی دیده است کز یک راویه
سرد گردد سوز چندان هاویه؟
و پیامبر در پاسخ آنها فرمود: «این از رحمت من است و او با بد عهدی ما از سر لطف وارد می شود».
ننگرم عهد بدت بدهم عطا
از کرم، این دم چو می خوانی مرا
امروز باید بر عهدی که کرده ایم و این دو میراث گران بهای او را که مهجور داشته ایم، توبه کنیم و صلاح دین و دنیای خود را در بازگشت به آن دو گوهر بدانیم تا معجزه این میلاد را احساس کنیم. ان شاءالله!

پی نوشت ها:

1. حلیه الابرار، ج1، ص175 .
2. میزان الحکمه، ج4، ص3219 .
3. سوره اسراء، آیه1 .
4. سنن النبی، علّامه طباطبایی، ص103 .
5. الاحادیث الطوال، الطبرانی، ص75 .
6. سنن النبی، علّامه طباطبایی، ص35 .
7. همان، ص37 .
8. بحارالانوار، ج16، ص151 .
9. معجم کبیر، طبرانی، ج22، ص158 .

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید