نویسنده: رضا مختاری
تکریم و احترام عالمان بزرگ و راستین شیعه از اسباب موفقیت طلاب در تحصیل است. اهانت به علمای متعهد و متقی، گناهی است نابخشودنی، و باعث شقاوت و کوتاهی عمر و محرومیت از تحصیل علم و تقوا.
و ما أدراک ما مولی صدرا؟
یکی از نزدیکان امام خمینی درباره ی اوضاع سال 42 و قبل از آن گوید:
طلاب قدری از روز و شب را در بیرونی امام به بحث اختصاص داده بودند و گاهی از بعضی روحانیون انتقاد می شد و از این هم متأسف بودند که چرا امام قدمی برای مرجعیت بر نمی دارند؟ بلکه کناره گیری هم می کنند. روزی مرحوم حاج آقا مصطفی فرزند امام پیام آوردند که آقا فرمودند: « شنیده ام در این جا برخی غیبت و اهانت به علما می کنند، بنده راضی نیستم کسی در این خانه غیبت یا به کسی اهانت کند».
امام در مسجد سلماسیِ قم عصرها اصول تدریس می کردند. به ایشان اطلاع داده بودند که در مجلس درس بعضی به مولی صدرا اهانت شده است. ایشان با حال عصبانیت و در مقام موعظه و نهی از جسارت کردن به بزرگان دین فرمودند: « و ما أدراک ما مولی صدرا؟ مسائلی که بوعلی از آنها عاجز مانده مولی صدرا حل کرده، چرا مواظب زبانمان نیستیم؟!»
سخنی از میرسید حسین قزوینی
علامه میرسیدحسین قزوینی رحمه الله ضمن بر شمردن رئوس فضائل می نویسد:
یازدهم: عظیم شمردن فرمان های الهی و تعظیم و تکریم علمای دین و اهل تقوا و اصحاب وَرَع از مومنین است که منشأ رستگاری دنیا و نجات عُقبی است.(1)
وحید بهبهانی
از وحید بهبهانی پرسیدند: چگونه به این مقام علمی و عزت و شرف و مقبولیت رسیده ای؟ آقا در جواب نوشت:
من ابداً خود را چیزی نمی دانم و در ردیف علمای موجود به شمار نمی آورم. آنچه ممکن است مرا به این مقام رسانده باشد، این است که هیچ گاه از تعظیم و بزرگداشت علما و نام آنان را به نیکی بردن خودداری ننمودم، و هیچ وقت اشتغال به تحصیل را تا آنجا که مقدورم بود ترک نکردم، و همیشه آن را بر تمام کارها مقدم می داشتم.(2)
محدث قمی
وی در شرح حال یکی از فلاسفه ی بزرگ شیعه نیز می نویسد:
برخی از علما اشتباهات ایشان را متذکر شده اند… و لکن چون این حقیر شایسته نمی دانم برای خود نقل عثرات علما را تا چه رسد به بزرگان و رؤسا [یِ دین]، لا جرم از نقل آن طی کشح می کنم و رجوع می کنم به ترجمه ی او.(3)
در احوال محدث قمی رحمه الله آورده اند:
او برای اهل علم مخصوصاً سادات و اولاد پیامبر احترام زیاد قائل بود. اگر سیدی در مجلس بود بر او تقدم نمی جست و پا به سویش دراز نمی کرد.
فرزند ایشان از مرحوم سلطان الواعظین شیرازی-مؤلف شبهای پیشاور-نقل می کند که گفته بود: در ایامی که مفاتیح الجنان تازه منتشر شده بود، روزی در سرداب سامرا آن را در دست داشتم و مشغول زیارت بودم. دیدم شیخی با قبای کرباس و عمامه ی کوچک نشسته و مشغول ذکر است. شیخ از من پرسید: « این کتاب از کیست؟» پاسخ دادم: « از محدث قمی آقای حاج شیخ عباس است و شروع کردم به تعریف کردن از آن. شیخ گفت: « این قدر هم تعریف ندارد، بی خود تعریف می کنی» من با ناراحتی گفتم: « آقا برخیز و از این جا برو. کسی که کنار من نشسته بود، دست زد به پهلویم و گفت: « مؤدب باش، ایشان خود محدث قمی هستند!» من برخاستم با آن مرحوم روبوسی کردم و عذر خواستم و خم شدم که دست ایشان را ببوسم؛ ولی آن مرحوم نگذاشت و خم شد دست مرا بوسید و گفت: « شما سید هستید».(4)
محدث جزایری
سید نعمت الله جزایری رحمه الله ضمن بیان ماجراهای اوایل دوران طلبگی خود می نویسد:
وقتی که از خواندن تصریف زنجانی فراغت یافتم و خواستم کافیه بخوانم، به روستای دیگری به نام کارون رفتم و نزد مرد فاضلی کافیه را خواندم. روزی در مسجد بودم که مردی با لباس سفید و عمامه ی بزرگ -گویی عمامه اش گنبد کوچکی بود و به مردم وانمود می کرد که مرد عالمی است- وارد شد. نزد او رفتم و صیغه های صرف را از وی سوال کردم؛ ولی او پاسخ نداد و مضطرب شد. به او گفتم: تو که این صیغه ها را بلد نیستی چرا این عمامه ی بزرگ را بر سر گذاشته ای؟! حاضران خندیدند و آن مرد همان ساعت برخاست و رفت. این ماجرا مرا بر آن داشت که در فهم صیغه های صرف بکوشم و در آن علم مهارت به دست آورم.
اکنون از این که از آن مرد مومن سوال کردم و چنان سخنی بدو گفتم نزد خداوند متعال استغفار می کنم؛ ولی از سوی دیگر، خوشحالم که این ماجرا قبل از این که بالغ شوم واقع شد و در آن زمان مکلف نبودم.(5)
دفاع از صدرالمتألهین
یکی از دوستان استاد شهید مطهری می نویسد:
در اتاق مرحوم مطهری در مدرسه ی فیضیه میان ایشان و مرحوم حاج شیخ غلامحسین بادکوبی، یکی از علما و مدرسان وارسته ی مشهد که میهمان وی بود، درباره ی نظریه ی « وحدت وجود» مولی صدرا بحث در گرفت. مرحوم آیه الله میرزا مهدی اصفهانی مدرس مشهور مشهد بود و مانند استاد خود با فلسفه میانه ای نداشت، این نظریه را رد می کرد و گاهی هم سخن وی صورت هو کردن داشت. سرانجام استاد مطهری با ناراحتی گفت: این جمله ی نهج البلاغه: « مع کلی شیءٍ لا بمقارنه، و غیر کل شیء لا بمزایله» چیزی جز همان نظریه ی مولی صدرا نیست و بحث را قطع کرد.(6)
چندان امان نداد که شب را سحر کند
وقتی حاکم اصفهان به حاجی کلباسی جسارت و بی احترامی کرد، کلباسی رحمه الله او را نفرین کرد. چیزی نگذشت که آن حاکم بر کنار و بدبخت و بیچاره شد. شیخ کلباسی نامه ای به حاکم بیچاره و معزول نوشت و در آن نامه این بیت را درج کرد:
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را *** چندان امان نداد که شب را سحر کند!(7)
حاجی کلباسی رحمه الله وقتی که به قم می آمد در مزار آن شهر با پای برهنه راه می پیمود و می فرمود: « این مزار پُر است از علما و راویان احادیث؛ از این رو برای رعایت ادب نمی خواهم با کفش روی قبورشان بروم».(8)
شیخ انصاری
شیخ مرتضی انصاری در اخلاق یگانه ی آفاق، و در علم و قدس و زهد و تقوا در زمانه بی نظیر و یگانه بود و ذکر اسامی علما رحمه الله را بسیار تعظیم و توقیر می فرمود.(9)
شیخ عبدالحسین جواهری فرزند صاحب جواهر رحمه الله، پس ازخواندن مقدمات و سطوح در درس پدرش حاضر شد و چون پدرش درگذشت. نزد شیخ انصاری تحصیلات خویش را به پایان رساند و برای بزرگداشت پدرش صاحب جواهر، شیخ انصاری هم مقدمش را گرامی می داشت و وی را احترام می کرد، حتی گاهی که در اثناء درس وارد می شد، بر فراز منبر از وی تجلیل می کرد و می ایستاد.(10)
نکته ی اصلی حمله ی به علمای اسلام
امام خمینی رحمه الله زیر عنوان فوق می نویسند:
… اینان و هر یک از صاحبان آرای باطله و گفتارهای ناهنجار، چون می دانند که تنها کسی که می تواند مشت آنها را در جامعه باز کند و دروغ پردازی آنان را روی دایره بریزد ملاها هستند و دیگر مردم یا تخصص در این میدان ندارند یا اگر هم کم و بیش اطلاعی داشته باشند، وظیفه ی خود را جلوگیری از افسار گسیختگی ها نمی دانند.
[ اینان] تنها چیزی را که برای پیشرفت مقاصد مسموم خود، مقدم بر هر چیز بر خود لازم می دانند، آن هست که به هر وسیله ای، با یاوه سرایی و دروغ پردازی و تهمت و افترا به ملاها، دست توده را از آنها کوتاه کنند و آنها را پیش مردم خوار و کوچک جلوه دهند و از نفوذ روحانی آنها، با هر جانفشانی هست، بکاهند؛ تا میدان تاخت و تاز برای آنها باز شود و با کمال آزادی و دلگرمی بتوانند با جان و ناموس و مال یک مشت بیچاره ی ستمدیده بازی کنند و گرنه، به شهادت تواریخ معتبر از بعد رحلت پیغمبر اسلام تا امروز، تنها کسی که دین مردم را نگاه داشته و جلوگیری از یاوه سرایی افسار گسیختگان کرده علما و ملاها بودند و دیگران یا وظیفه ی این کارها را نداشتند یا خود را وظیفه دار نمی دانستند.(11)
سخنی از علامه شعرانی
علامه شعرانی رحمه الله می نویسد:
… آخرین نصیحت آن که علم بی تقوا و ورع را به چیزی نشمرند و سخن علمای دین را سست نگیرند و تعظیم آنان را چه مرده و چه زنده موجب مزید توفیق دانند… .(12)
من فرصت را این جا غنیمت می شمرم و طلاب علوم دینی را که مانند خود من به کمال علم نرسیده اند، بر حذر می دارم که هرگز سوء ظن به بزرگان علمای دین نبرند که کمترین کیفر این عمل محرومیت از فیض علوم آنهاست. زهی شقاوت که کسی به بزرگان علمای دین بدبین باشد و سخنان آنان را به بی اعتنایی نگرد. اگر یکی از علما را بینی که بر کلام دیگری انگشتی نهد و خرده گیرد برای آن است که حقیقت را بیش از همه دوست دارند و اگر کسی سهوی یا خطایی کرده است- که باید بر کلامش نکته گرفت- برای آن است که معصوم نبود و در مطلبی چنان که باید دقت نکرد و زود بگذشت و آن سهو در کلامش ماند که اگر باز بار دیگر نظر می کرد، اصلاح می فرمود.(13)
گرامیداشت استاد
تعظیم استاد و معلم از ویژگی خاصی برخوردار است، و همه ی مطالبی که در لزوم بزرگداشت علما گفته شده در مورد استاد تأکید بیشتری پیدا می کند و اهمیت فزون تری می یابد. از این رو بزرگان ما به این امر توجه خاصی داشتند و از بی احترامی به معلم پرهیز می کردند و این را یکی از اسباب توفیق در تحصیل علم می دانستند.
در حدیث « حقوق» از امام سجاد علیه السلام چنین آمده است:
حق راهبر و مدبر زندگانی روحی تو، که وجودت را تحت مراقبت خویش می گیرد؛ این است که از او تجلیل کنی و محفل او را گرامی داری و به سخنان او کاملاً گوش فرا دهی و با چهره ای گشاده به وی رو آوری. صدایت را هنگام گفت و گو با او بلند نکنی، اگر کسی از او سوال کرد در پاسخ دادن به آن پیش دستی نکنی، بگذار خود او آن پرسش را پاسخ دهد. اگر کسی نزد تو از او به بدی یاد کرد در مقام حمایت از او برآیی. عیب او را بپوش و خوبی های او را به دیگران اظهار نما. با دشمنانش همنشینی و با دوستانش دشمنی مکن.
اگر به ادای این حقوق برای استاد خویش موفق گردی، فرشتگان آسمانی در جهت خیر تو گواهی خواهند داد.(14)
تا زمانی که میرزای بزرگ شیرازی استاد آخوند در قید حیات بود با آن که حدود پنجاه سال از عمر آخوند می گذشت و وی مجتهدی مسلم و مدرسی معنون بود، با این همه به احترام استاد خود در نجف بالای منبر نمی رفت و نشسته تدریس می کرد. پس از درگذشت میرزا در سامرا و انجام دادن مراسم تشییع و تدفین، آخوند روز درس از پله های منبر بالا رفت و بر صدر آن نشست و فرمود: « قال الأُستاذ رحمه الله … و أقول …؛ استادم که رحمت خدا بر او باد چنین فرمود… و من می گویم…». گفته اند این « و أقولُ» ی آخوند در محافل علمی نجف انعکاس گسترده ای یافت.(15)
میرزا حبیب الله رشتی
هنگامی که میرزا حبیب الله رحمه الله به سوی صحن امیرالمؤمنین علیه السلام می رفت تا درس بگوید وضو می گرفت، سوره ی مبارکه ی « یس» را در بین راه از حفظ می خواند تا به در قبله ی صحن می رسید. خواندن سوره را در کنار آرامگاه استاد خود شیخ انصاری رحمه الله به پایان می رسانید و ثوابش را به روان استاد نثار می کرد و از روح آن مرد بزرگ استمداد می گرفت تا بهتر و روشن تر برای ده ها طلبه ی دانشمند و فاضل حقایق علمی را ایراد کند.(16)
حد اعلای ادب
یکی از شاگردان علامه طباطبائی می نویسد: استاد ما علامه طباطبائی به استاد خود مرحوم قاضی رحمه الله علاقه و شیفتگی فراوانی داشت و در مقابل او خود را کوچک می دانست و در مرحوم قاضی یک دنیا عظمت و ابهت و اسرار و توحید و ملکات و مقامات می دید.
من روزی به ایشان عطر تعارف کردم، ایشان عطر را گرفت، تأملی کرد و گفت: « دو سال است که استاد ما مرحوم قاضی رحلت کرده اند و من از آن وقت تا به حال عطر نزده ام». تا همین زمان اخیر نیز هر وقت بنده به ایشان عطر می دادم، دَرِ آن را می بستند و در جیبشان می گذاشتند و ندیدم که عطر استعمال کنند با این که از زمان رحلت استادشان سال ها می گذشت.(17)
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
از مرحوم آیه الله حائری رحمه الله بنیان گذار حوزه ی علمیه قم، نقل کرده اند:
توفیقاتی که در زندگی نصیب من شد و در پرتو آنها توانستم حوزه را تأسیس کنم، همه مرهون خدمات من به استادم مرحوم سیدمحمد فشاری رحمه الله است. زمانی ایشان به شدت بیمار شدند و من مدت ها در خدمت ایشان بودم و به آن افتخار می کردم.
سزای بی ادبی
محدث بزرگوار سیدنعمت الله جزائری رحمه الله می گوید:
یکی از مجتهدان اصفهان که نزد او درس می خواندم. در اوایل تحصیلش نزد مجتهد دیگری دانش می آموخت. وقتی که از علم بهره ای گرفت و دانشمند شد، شاگردیش را نزد آن استاد انکار می کرد و استادش را فاضل نمی دانست و مقام علمیش را قبول نداشت. استادش از این وضع آگاه شد و گفت: « خدایا، هر چه از من یاد گرفته از او سلب و او را به فراموشی مبتلا کن».
اتفاقاً این شخص که مشهور بود حافظه ای قوی دارد، از نعمت حافظه محروم شد و از آن پس، هیچ مسئله ای را نمی توانست حفظ کند؛ بلکه به هر مطلبی نیاز پیدا می کرد، ناچار بود به کتاب مراجعه کند و قادر نبود از بَر چیزی بگوید.
مرحوم جزائری رحمه الله می افزاید: این شخص هم اکنون در اصفهان است و من خدا را سپاس می گویم بر این که به من توفیق خدمت به اساتید و استغفار برای آنان داد و آنان از من راضی ساخت. (18)
در نجف اشرف مرد فاضل و باسوادی بود که از عبارات مشکل و مطالب پیچیده ی کتاب ها آگاه بود و تفحُّص می کرد این گونه جملات را در کتاب ها پیدا کند و حل آنها را از عالم بزرگوار، شیخ محمدحسن مامقانی تبریزی (م 1323ق) می خواست و در مجالس عمومی و در محافل علما و طلاب از این مرد بزرگ توضیح آن عبارات را پرسش می کرد و هدفش چیزی جز اسائه ادب و کوچک جلوه دادن مرحوم مامقانی نبود. پس از این که علما از نیت این شخص آگاه شدند، او را از این خوی زشت نهی کردند و دوستانش او را نصیحت کردند، ولی او نمی پذیرفت و هم چنان بر این صفت ناپسند پافشاری و اصرار داشت. از قضا عمرش کوتاه و به بیماری صعب العلاج مبتلا شد و در جوانی از دنیا رفت. هیچ کس شک نداشت که کوتاهی عمر آن شخص به سبب اسائه ادب به مرحوم مامقانی بود.(19)
نتیجه ی اهانت به شیخ انصاری
روزی شیخ انصاری رحمه الله پس از زیارت کربلا در حالی که جمعی از علما از جمله عالم بزرگ حاج سیدعلی شوشتری، وصی شیخ و استاد مولی حسینقلی همدانی او را همراهی می کردند، عازم مراجعت به نجف بود. هنگام سوار شدن به کشتی سهواً شیخ کفشش را بر روی فرش یک نفر از مشایخ عرب گذاشت. او که حسد و بغض شیخ در دل داشت، گستاخی کرد و گفت: « عجمها ادب و معرفت ندارند خصوصاً اهل شوشتر!» شیخ چیزی نگفت. حاج سیدعلی شوشتری از شیخ خواست تا جواب گستاخی او را بدهد؛ ولی شیخ هم چنان ساکت ماند. عصر آن روز مرد عرب مبتلا به قولنج شد و اندکی بعد جنازه اش را برای دفن از کشتی بیرون بردند (20)
پی نوشت ها :
1. رساله ی اخلاق و سیر و سلوک، ص 26.
2. وحید بهبهانی، ص136؛ هدیه الأحباب، ص 114-115.
3. الفوائد الرضویه، ص 379.
4. حاج شیخ عباس قمی مرد تقوا و فضیلت، ص62-64.
5. انوار نعمانیه، ج4، ص 303-304.
6. یادنامه ی استاد شهید مرتضی مطهری، کتاب اول، ص 327-328.
7. الفوائد الرضویه، ص 11، قصص العلماء، ص 119.
8. منتخب التواریخ، ص 453.
9. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 78.
10. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 279.
11. کشف اسرار، ص 8-9.
12. ترجمه و شرح فارسی تبصره المتعلمین، ص 808.
13. همان، ص 596.
14. منیه المرید، ص 234.
15. مرگی در نور، ص 98.
16. همان، ص 82.
17. مهر تابان، ص 15-16، بخش نخست. شرح زندگی مرحوم قاضی و تاریخ وفات ایشان گذشت.
18. انوار نعمانیه، ج3، ص 91-92.
19. انوار نعمانیه، ج3، ص 92، پانوشت.
20. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 101.
منبع مقاله :
مختاری، رضا، (1386)، گزیده سیمای فرزانگان، قم: بوستان کتاب، چاپ ششم