معنی واقعی عصمت در سه چیز خلاصه می شود:

معنی واقعی عصمت در سه چیز خلاصه می شود:

1ـ عصمت در دریافت و نگهداری بدون تغییر در وحی.
2ـ ابلاغ وحی بدون تغییر به انسان ها.
3ـ عصمت در گناه که قطعاً لازمه 1و2 است چون گناه هر دو مورد اول و دوم را خدشه دار می کند. سوال این است که عصمت در خطا به نظر حرف بی موردی است؟
در پاسخ به سؤال مورد نظر توجه به چند نکته لازم است:
الف: دلائل معتبری که دلالت بر وجوب انقیاد در برابر امام و پیامبر دارند، از قبیل کتاب، سنّت، اجماع و عقل، دلالت بر وجوب اطاعت از امام و پیامبر به طور مطلق دارد به گونه ای که مقیّد به حالی و وقتی نیست. و به عبارت دیگر: امام ـ علیه السلام ـ حجت خداوند بر خلق اش است و مردم نیز اگر از امام ـ علیه السلام ـ پیروی و تبعیت نمایند و به دستورات و راهنمائی ها و به سیره او عمل نمایند، در برابر خداوند متعال به امام و حجت الله احتجاج خواهند کرد، و به همین جهت امام هم حجت خدا بر مردم است و هم حجت مردم در نزد خداوند، در صورتی که از امام اطاعت و پیروی نموده باشند. و لذا سنّت که عبارت است از قول ، فعل و تقریر معصوم، حجه است. و این نیست مگر بدان جهت که جمیع حرکات، افعال، تروک و حالات معصوم باید به گونه ای باشد چنان چه از او سؤال شود که چرا فلان کار را انجام دادی و یا ترک کردی؟ و چرا چنین بودی و یا چرا چنین نبودی؟ در جواب بتواند بگوید که در همه احوال به امام اقتداء کردم. بنابر این به همان ملاکی که عصمت از گناه در امام لازم است عصمت از خطاء و نسیان نیز لازم است و الا اطاعت مطلقه و بدون قید و شرط از امام معنا نداشته و سنّت هم که مجموعه ای از قول و فعل و تقریر معصوم می باشد نباید حجت باشد چون بر فرض سؤال مورد نظر احتمال خطاء و سهو در بعضی از اقوال و افعال امام می رود!!
ب: مراجعه به کتب کلامی شیعه و سنی نشان می دهد که یکی از دلائلی که لازم است پیامبر معصوم از گناه و خطاء باشد اینست که گناه و خطاء از اموری اند که باعث تنفر و انزجار می گردد و لذا باید پیامبر از اموری که باعث تنفّر و انزجار مردم می گردند پاک و معصوم باشند زیرا خداوند شخص پیامبر را برگزیده و (هم چنین امام را) تا تمام اعمال او حجت باشد و برای این که در جمیع اعمال، حالات و سیره اش برای مردم اسوه و الگو باشد و سهو و خطاء خصوصاً در صورت تکرار چیزی است که در نظر مردم برای امام جماعت و حتی افراد عادی نیز ناپسند است چه رسد به پیامبر اکرم و امام که خداوند متعال آن دو را حجت و اسوه و الگو برای مردم قرار داده و اطاعت مطلق آن بزرگواران را واجب نموده است. بنابر این خطاء و سهو از اموری است که باعث تنفّر مردم از امام می شود و لذا امام باید معصوم از آن باشد.
ج: شیعه و سنی اتّفاق دارند بر اینکه «رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ چشمان مبارک اش را خواب فرا می گرفت اما قلب مطهّر آن بزرگوار بیدار بود»[1] و هرگز به خواب نمی رفت و در تعدادی از کتب مرحوم شیخ صدوق در علامات امام ـ علیه السلام ـ روایاتی از معصوم نقل شده که فرمود: «امام ـ علیه السلام ـ چشمش به خواب می رود اما قلب اش بیدار است»[2] بنابر این خواب و بیداری پیامبر و امام یکی است. آیا سهو و خطاء بالاتر از خواب است؟! کسی که (امام و پیامبر) در خواب اش بیدار است و در حال خواب قلب مبارکش بیدار است و به خواب نمی رود، چگونه در حق او احتمال می رود که در بیداری سهو و خطا و اشتباه نماید؟! و آیا ممکن است کسانی را که خداوند متعال چشم خود (دیده بان) در میان خلق اش قرار داده، گرفتار غفلت و سهو و نسیان بشود؟! «و جعلنا عینه فی عباده….»[3] خداوند ما را (ائمه) چشم خودش در میان خلق اش قرار داده است.» پس نسبت سهو دادن به افرادی که قائل به جواز سهو و خطاء در معصومین ـ علیهم السلام ـ هستند سزاوارتر است از نسبت آن به امام معصوم.
د: با توجه به نکاتی که بیان شد و با توجه به قاعده عقلی که در نکته اول توضیح دادیم لازم است آیاتی را که در قرآن کریم مخالف این قاعده می باشند و بحسب ظاهر دلالت بر عدم عصمت انبیاء از بعضی امور دارند، تأویل نمائیم و بر اساس ادله قطعیه عقلیه و نقلیه که بر خلاف ظاهر چنین آیات است عمل نمائیم. و الا آیاتی که بحسب ظاهر دلالت بر تجسیم دارند در قرآن موجود اند و هم چنین آیاتی که به حسب ظاهر دلالت بر عدم عصمت انبیاء دارند. و ما ناگزیریم که بر اساس ادله قطعیه عقلیه و نقلیه این آیات را بر خلاف ظاهر آن تفسیر و تأویل نمائیم.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ رساله (عصمت)، سید علی میلانی.
2ـ امامت و رهبری، شهید علامه مطهری.
3ـ تفسیر نمونه و ترجمه تفسیر المیزان ذیل آیات 121 سوره طه و آیه 2 سوره فتح.

پی نوشت ها:
[1] .  رساله العصمه، السید علی المیلانی، ص21، سنن ترمذی، ج2، ص 302.
[2] . رساله العصمه، سید علی المیلانی، ص21، خصال، شیخ صدوق ـ رحمه الله ـ، ص527،  معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص 102.
[3] .  کافی، ج1، ص144.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید