ولادت و زندگى مهدى موعود(عج), از رخدادهاى مهم است و ریشه در باور دینى مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد, حیات طولانى, ظهور و امامت آن حضرت, مسائله اى است اساسى که نقش سرنوشت ساز و جهت بخشى را به زندگى و رفتاردین باوران, بویژه شیعیان داده است.احادیث فراوانى از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از طریق سنّى و شیعه رسیده که بیانگر ویژگیهاى شخصى امام زمان(عج) است: از خاندان رسالت, از فرزندان فاطمه(ع), نهمین فرزند امام حسین(ع), دوازدهمین پیشواى شیعیان و…(1)
چگونگى ولادت و زندگى مهدى موعود(عج)
گزارشگران تاریخ نیز, چه آنان که پیش از ولادت وى مى زیسته اند و چه آنان که در زمان ولادت و پس از آن بوده اند, از این ولادت پر برکت خبر داده اند و برخى از آنان که توفیق دیدار و مشاهده مهدى(عج) را داشته اند از شمایل و اوصاف آن امام سخن گفته اند.(2)
با وجود این شواهد و قراین, که در درستى آنها تردیدى نیست, هنوز درباره زندگى و شخص آن حضرت, مسایل و مطالبى مطرح است که بحث و بررسى بیشتر و دقیق ترى را مى طلبد.در این نوشتار, بر آنیم که ضمن اشاره گذرا به سیر طبیعى زندگى امام عصر(عج), از آغاز تولد تا عصر ظهور, به اندازه توان و مجال, به برخى از پرسشها پاسخ بدهیم.
چگونگى ولادت
حضرت مهدى(عج), ولادت استثنایى داشته و این,براى بسیارى سؤال انگیز بوده و هست. از این روى ,ترسیم و تصویر و شرح مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت(ع), در برابر این پدیده, ضرور مى نماد.جریان امامت پیشوایان معصوم(ع), پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهاى گوناگونى پیدا کرد. امامان(ع), با حفظ استراتژى کلى و خطوط اساسى امامت, در رابطه با حفظ مکتب و ارزشهاى آن, تاکتیکها و روشهاى گونه گونى را در برابر ستم پیشگان, در پیش گرفتند.
این فراز و نشیبها, تا زمان امامت على بن موسى الرضا(ع), استمرار داشت و امامان اهل بیت, هر یک به تناسب زمان و مکان و ارزیابى شرایط و اوضاع سیاسى و اجتماعى, موضعى خاص انتخاب مى کردند.
پس از امام رضا(ع), جریان امامت شکل دیگرى یافت.امام جواد, و امام هادى و امام حسن عسگرى(ع), در برابر دستگاه حاکم و خلفاى عباسى موضعى یگانه برگزیدند.از آن جا که این بزرگواران, زیر نظر مستقیم و مراقبت شدید خلیفه وقت, در حصر و حبس به سر مى بردند, حرکتها, هدایتها و رهبریهاى آنان محدود شد وفرصت هرگونه حرکت سیاسى, از آنان سلب گردید.این محاصره و سخت گیرى, نسبت به امامان سه گانه, از تزویج دختر خلیفه به امام جواد(ع) آغاز شد(1) و با فراخوانى امام هادى(ع) و فرزندش امام حسن(ع) به مرکز خلافت (سامراء) و سکونت دادن آنان در محله (عسکر) ادامه یافت.(2)
گزارشهاى جاسوسان خلیفه از مدینه به وى رسید که امام هادى(ع) محور و ملجائ شیعیان و دوستداران اهل بیت گردیده است. اگر این مرز وبوم را مى خواهى اقدام کن.
متوکل عباسى, پیامى به والى مدینه نوشت وافرادى را براى آوردن امام, به سامراء گسیل داشت.
به این اقدام هم بسنده نکرد, پس از اقامت امام در سامرا, گاه و بى گاه ماموران خود را به خانه امام مى فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پیش خلیفه بردند, و مورد آزار و اذیت قرار دادند. (3)
روز به روز,حلقه محاصره تنگ تر مى شد. و ملاقات شیعیان با امام دشوارتر. البته علت اصلى این سخت گیریها, از ناحیه حکومت, بیم از انقلاب و شورش مردم علیه آنان وجلوگیرى از رسیدن وجوه شرعى و اموال به امام(ع) و مسائلى از این دست بود.
پس از امام هادى(ع) و در زمان امامت امام حسن(ع), این فشارها به اوج رسید و دشمن, با تمام توان و تلاش, در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شیعیان با امام (ع) را به پایین ترین حدّ رساند. آزار و شکنجه و زندانهاى مکرّر آن حضرت, گویاى این حقیقت است, بویژه این که دشمن احساس کرده بود آنچه را که از آن نگران است, در شرف تکوین و وقوع قرار گرفته از این روى, مى کوشید تا واقعه را پیش از وقوع آن علاج کند.
تولد مهدى موعود(عج), به عنوان دوازدهمین پیشواى شیعیان, با نشانه هایى چون:
نهمین فرزند امام حسین(ع), چهارمین فرزند امام رضا(ع) و… مشهور شده بود و مسلمانان حتى حاکمان, آن را بارها از زبان راویان و محدثان شنیده بودند و مى دانستند که تولد این نوزاد با این ویژگیها, از این خانواده, بویژه خانواده امام حسن عسکرى(ع) بیرون نیست و روزى فرزندى از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل و داد بر پا خواهد کرد و ضمن فرمانروایى بر شرق و غرب, بنیاد ظلم را بر خواهد انداخت.
از این روى بر فشارها و سخت گیرى هاى خود نسبت به امام حسن عسکرى(ع), مى افزودند, مگر بتوانند با نابودى ایشان از تولد مهدى(عج) و تداوم امامت جلو بگیرند(4) اما برخلاف برنامه ریزیها و پیشگیریهاى دقیق و پى در پى آنان, مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد و توطئه هاى دشمنان, راه به جایى نبرد.
امام هادى(ع), در زمان حیات خویش مى دانست که آخرین حجت خدا در زمین از نسل اوست. از این روى در مساله ازدواج فرزند برومند خود, حسن بن على اهتمام تام داشت و براى روییدن و رشد آن شجره طیّبه, به دنبال سرزمینى طیّب و طاهر مى گشت.
داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روایت شده است, لکن آنچه با قرائن و روند طبیعى مساله سازگارتر مى آید آن است که: خواهر امام هادى(ع), حکیمه خاتون, کنیزان فراوان داشت. امام هادى(ع) یکى از آنان را به نام (نرجس), که از آغاز زیر نظر وى فرائض و معارف دینى را به درستى فرا گرفته بود, به نامزدى فرزندش در آورد وبا مقدماتى که در کتابهاى تاریخى آمده است, به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد.(5) مدتى از این ازدواج مبارک گذشت دوستان و شیعیان در انتظار ولادت آخرین ستاره امامت, روز شمارى مى کردند و نگران آینده بودند.
امام حسن(ع) , گه گاه, نوید مولودش را به یاران مى داد:
(… سیرزقنى الله ولداً بمنّه ولطفه)(6).
به زودى خداوند به من فرزندى خواهد داد و لطف و عنایتش را شامل من خواهد کرد.
با تلاوت مکرر آیه شریفه:
(یریدون لیطفئوا نوراللّه بائفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون)(7).
به یاران امید و بشارت مى داد که هیچ نقشه و مکرى نمى تواند جلو این قدرت و حکمت خداوندى را بگیرد وروزى این وعده به تحقق مى رسد.
از آن سو, دشمن نیز,آنچه در توان داشت به کار گرفت, تا این وعده بزرگ الهى, تحقق نیابد: قابله هاى فراوانى در خانواده هاى منسوب به امام حسن(ع), بویژه در منزل امام(ع) گمارد, امام را بارها به زندان افکند, مامورانى را گمارد که اگر فرزند پسرى در خانه امام دیدند,نابودش کنند و…(8)
اما بر خلاف این تلاشها, نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن(ع) و افراد خاصى از وابستگان و شیعیان آن حضرت, از این امر, آگاه نشدند(9).
تقدیر الهى بر تدبیر شیطانى ستمگران پیروز شد و درشب نیمه شعبان سال 255 ه.ق.
آن مولود مسعود, قدم به عرصه وجود نهاد و نوید امامت مستضعفان و حاکمیت صالحان را داد(10).
امام حسن(ع) که آرزوى خود را بر آورده دید, فرمود:
(زعمت الظلمه انّهم یقتلونى لیقطعوا هذا النسل فکیف راوا قدره اللّه(11)…)
ستمگران بر این پندار بودند که مرا بکشند, تا نسل امامت منقطع گردد, اما از قدرت خداوند غافل بودند.
بدین ترتیب, در آن شرایط رعب و وحشت و در آن فضاى اختناق و حاکمیت خلفاى جور, دوازدهمین ستاره فروزان امامت و ولایت طلوع کرد و با تولدش, غروب و افول ستمگران و حاکمیت ستمدیدگان را اعلام کرد. (12)
یاد آورى دو نکته:
1. ولادت پنهانى
معمولاً کسى که داراى فرزند مى شود, خویشان, دوستان و همسایگان از آن آگاه مى شوند, بویژه اگر شخص داراى موقعیت اجتماعى باشد, این مساله از کسى پوشیده نمى ماند. چگونه مى توان تصور کرد که براى امام حسن(ع) نوزادى به دنیا بیاید و مخالفان, با آن همه دقت و حساسیّت و گماردن جاسوسهاى فراوان در منزل امام و وابستگان آن حضرت, از تولد نوزاد آگاه نگردند.
آیا این مساله عادى و طبیعى بود, یا اعجاز و خرق عادت؟
پاسخ: امام حسن(ع), از پیش گوییها آگاه بود و اهمیّت و عظمت آن مولود را نیز به درستى مى دانست و از حساسیت دشمنان درباره تولد این نوزاد, غافل نبود و اوضاع سیاسى و شرایط اجتماعى را کاملاً مى شناخت, از این روى, به گونه اى,مقدمات و پیش زمینه هاى ولادت فرزندش را فراهم ساخت که نه تنها دشمنان, بلکه بسیارى از دوستان هم از این امر آگاه نشدند. بنابراین, مى توان گفت:
تدبیر و کیاست و حزم و دور اندیشى امام حسن(ع) ایجاب مى کرد تا آن حضرت به گونه اى این ماموریت را به انجام رساند که دشمنان در هدفهاى شوم خود, ناکام بمانند و چنین هم شد.
به همین جهت, شیخ طوسى, ولادت پنهانى امام زمان(ع) را امرى عادى و معمولى دانسته و مى نویسد:
(این نخستین و آخرین حادثه نبوده است و در طول تاریخ بشرى, نمونه هاى فراوان داشته است.(13)).
اشاره دارد, به: ولادت پنهانى ابراهیم(ع), به دور از چشم نمرودیان(14) و ولادت پنهانى موسى(ع) به دور از چشم فرعونیان.(15)
2. مکان تولد و نگهدارى
در این باره, چند احتمال وجود دارد:
الف. در سامرا به دنیا آمد و تا آخر عمر پدر بزرگوارش, در آن جا زیست.
ب. در سامرا متولد شد و پیش از درگذشت پدر, به مکه فرستاده شد.
ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد و براى حفاظت و رشد, او را به مدینه بردند.
د. در مدینه زاده شد و در همان جا ادامه حیات داد.
براى هر یک از این احتمالها شواهد و قرائنى است که به نقد و بررسى آنها مى پردازیم.
دلایل احتمال اول
1. براى احتمال اول, دسته اى از روایات را که بیانگر تبریک و تهنیت شیعیان,بر امام حسن(ع) است, شاهد آورده اند, از جمله:ابوالفضل الحسین بن الحسن العلوى گوید:
(دخلت على ابى محمد(ع) بسرّ من راى فهناته بسیّدنا صاحب الزمان علیه السلام لما ولد)(16).
در سامرا, به منزل امام حسن(ع) رفتم و ولادت سرورمان, صاحب الزمان(ع) را به وى تبریک گفتم.
این گونه روایات, مى رساند: گروهى از شیعیان سامرا که از تولد فرزند امام حسن(ع) با خبر شده اند, براى عرض تبریک, به خدمت ایشان رسیده اند.
به نظر ما, این گونه روایات, دلالتى ندارند بر این که مهدى(ع), در منزل امام (ع) به دنیا آمده, یاخیر, زیرا امکان دارد, درمحلّ دیگرى به دنیا آمده و خبر ولادت وى, به اصحاب و یاران خاص رسیده است و آنان براى تبریک, به منزل امام(ع) در سامرا رفته اند.
2. روایاتى که به عبارات گوناگون, از زبان حکیمه خاتون, نقل شده است, از جمله:
دعوت امام حسن(ع), از ایشان در شب ولادت مهدى(ع), براى کمک به نرجس خاتون و مشاهده وى, امام زمان(ع) را به هنگام ولادت و پس از آن, در سامرا(17).
به این دسته از روایات هم نمى توان اعتماد کرد,زیرا, در برابر این دسته از روایات, روایت دیگرى است که تعارض دارد با آنها. نقل کرده اند:
(شخصى پس از وفات امام حسن(ع) در مدینه به خدمت حکیمه خاتون مى رسد و از ایشان مى پرسد: امام ِپس از امام حسن(ع) کیست؟
ایشان پاسخ مى دهد: زمین خالى از حجت نیست و فرزند امام حسن(ع) جانشین اوست.
راوى مى پرسد: که شما فرزند ایشان را دیده اید یا شنیده اید.
مى گوید: شنیده ام(18))
اصولاً, روایاتى که از طریق حکیمه در این باره رسیده است, اضطراب دارند و روشن نیستند. و نمى توان برآنها براى اثبات این احتمال, استدلال کرد.
3. روایاتى که بیانگر دیدن امام زمان, توسط گروهى از اصحاب, در منزل امام حسن عسکرى(ع) است.
* امام, در پاسخ آنان که درخواست دیدن جانشین وى را دارند, مى فرماید:
(… هذا امامکم من بعدى وخلیفتى علیکم, اطیعوه ولاتتفرقوا من بعدى فتهلکوا فى ادیانکم, اما ا…نکم لاترونه بعد یومکم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت الاایام قلائل حتى مضى ابومحمد(ع).(19))
پس از من, این پسر, امام شماست و خلیفه من است در میان شما. امر او را اطاعت کنید از گرد رهبرى او پراکنده نشوید که هلاک مى گردید و دینتان تباه مى شود.
این را هم بدانید که شما او را پس از امروز, نخواهید دید.
آن جمع گفتند: از نزد امام بیرون آمدیم, و روزى چند نگذشت تا اینکه امام حسن(ع) درگذشت.
* از این قبیل است ملاقات احمد بن اسحاق و سعد با امام حسن(ع).
احمدبن اسحاق مى گوید: براى آن حضرت مقدارى وجوه شرعى از طرف مردم بردم. در پایان خواستم پرسشهایى مطرح کنم.امام حسن (ع) فرمود:
(… والمسائل التى اردت ان تساله فاسال قره عینى واوما الى الغلام فسال سعد الغلام المسائل, وردّ علیه باحسن اجوبه, ثم قال مولانا الحسن بن على الى الصلاه مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلک الى منزل مولانا(ع) فلا نرى الغلام بین یدیه.(20))
پرسشهایى که دارى از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدى(ع)) بپرس. سعد آنچه
خواست پرسید و آن پسر, با بهترین شیوه پاسخ داد.
سپس امام یازدهم فرمود: نماز را با وى بخوانید.
از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتیم,لکن آن حضرت را ندیدیم.
* مردى از شیعیان از اهل فارس مى گوید:
(به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن(ع) رسیدم, بدون این که اذن بطلبم,امام (ع) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامى که وارد شدم و بر وى سلام کردم از افرادى احوال پرسى کرد.
سپس فرمود: بنشین و پرسید به چه انگیزه اى به این جا آمدى؟
عرض کردم: براى خدمت به شما.
فرمود: در خانه ما باش.
از آن روز به بعد, با سایر خدمتگزاران در خدمت امام(ع) بودم. گاهى مسؤولیت بازار و خرید اجناس و لوازم, به عهده من بود. مدتى گذشت که با افراد, اُنس گرفتم. روزى از روزها, برامام حسن(ع) وارد شدم و ایشان در اتاق مردان بودند.
صدایى شنیدم که به من فرمود: سرجایت بایست. ایستادم. ناگهان کنیزى را دیدم که چیزى خدمت امام(ع) آورد وروى آن پوشیده بود.
امام(ع) مرا به نزدیک فرا خواند,به خدمتش رفتم. سپس آن کنیز را صدا زد و او برگشت. به او فرمود: روپوش را کنار بزن و او چنین کرد. پسر بچه اى را دیدم زیبا صورت گندمگون و…
آن گاه فرمود: هذا صاحبکم. سپس دستور داد, وى رابردند و دیگر آن مولود را ندیدم تا امام یازدهم از دنیا رفت.(21))
در این نمونه از روایات چند نکته است:
1. اشخاصى که حضرت را در خانه امام یازدهم دیده اند, بیش ازیکمرتبه دیدار نداشته اند و در رفت و آمدهاى بعدى, آن حضرت را ندیده اند. احتمال دارد که امام حسن(ع), براى اتمام حجت و این که بعد از ایشان, حضرت مهدى(ع) امام شیعیان است, دستور داده آن حضرت را به سامرا بیاورند و سپس به محلّى که در آن زندگى مى کرد و نگهدارى مى شد, برگرداندند.
2. اگر امام مهدى(ع) در سامرا مى زیست و اصحاب مورد وثوق هم رفت و آمد داشتند, چه مانعى داشت که آن حضرت را بار دیگر ببینند و اطمینان بیشترى بیابند.
3. در روایت اولى آمده است که آن چهل نفر گفتند چند روزى از ملاقات ما با امام زمان(ع) نگذشت که امام حسن(ع) در گذشت. معلوم مى شود آن ملاقات در آخر عمر امام یازدهم صورت گرفته است و این, منافات ندارد که در هنگام ولادت و یا بعد از آن, در سامرا نمى زیسته و اواخر عمر امام حسن(ع), براى تحویل امور امامت و خلافت و نیز اتمام حجت, به سامرا آمده باشد.
دلایل احتمال دوم
برخى بر این باورند که حضرت مهدى(ع), مدتى پس از ولادت, از سامرا هجرت کرد, و تا رحلت پدر بزرگوارشان در مکه مکرّمه زندگى مى کرد.
مسعودى در اثبات الوصیه, از حمیرى و او از احمدبن اسحاق نقل مى کند که گفت:
(دخلت على ابى محمد(ع) فقال لی: ما کان حالکم فیما کان الناس فیه من الشک والارتیاب؟ قلت یا سیدی لما ورد الکتاب بخبر سیدنا ومولده لم یبق لنا رجل ولا امراه ولا غلام بلغ الفهم ا…لاّ قال بالحق, فقال اما علمتم ان الارض لاتخلو من حجه اللّه ثم امر ابو محمد(ع) والدته بالحج فى سنه تسع وخمسین وماتین وعرّفها مایناله فغ سنه الستین, واحضر الصاحب(ع) فاوصى الیه وسلم الاسم الاعظم والمواریث والسلاح الیه وخرجت ام ابى محمد مع الصاحب جمیعاً الى مکه و…(22))
بر امام حسن عسکرى(ع) وارد شدم.
فرمود: چگونه اید در مساله اى که مردم در آن تردید دارند؟
گفتم سرور من! وقتى خبر ولادت سید و مولاى ما, به ما رسید مرد و زن و کوچک و بزرگ ما, آن را پذیرفتند.
امام فرمود: آیانمى دانید که زمین از حجت خدا هرگز خالى نمى ماند. پس از این, امام حسن(ع) در سال 259 امام مهدى(ع) را همراه با مادر خود[ مادر امام حسن] به سوى مکه و حج فرستاد و سفارشهاى لازم را کرد و امور مربوط به امامت را به وى واگذاشت و به مادرش از حوادث سال آینده[ سال ] 260خبر داد.
از این روایت چندنکته به دست مى آید:
1. خبر ولادت حضرت مهدى(ع), به بسیارى از شیعیان داده شده بود و آنان به وسیله نامه و یاافراد مطمئن, از این مساله خبردار شده بودند.
2. شیعیان درباره تولد حضرت مهدى(ع) در حیرت و تردیدبودند و بسیارى به واسطه همین مساله دچار لغزش و انحراف شدند.
3. مدتى پس از ولادت, امام مهدى(ع) در سامرا بوده است.
4. امام مهدى(ع) برابر این نقل, چهارسالگى و یک سال پیش از درگذشت پدر بزرگوارشان, شهر سامرا را ترک کرده و سفارشها و اسرار امامت را در همان زمان از پدر دریافت کرده و از آن پس, امام حسن(ع) را ملاقات نکرده است.
5. آن حضرت, به همراهى جدّه خود, به سوى مکه رفته اند و در آن وادى امن, رحل اقامت افکنده اند.
مؤید این احتمال, روایاتى است که مکان ومسکن حضرت مهدى(ع) را (ذى طوى), محلى در نزدیکى مکه, دانسته اند.
دلایل احتمال سوّم و چهارم
حضرت مهدى(ع) یا در سامرا به دنیا آمد و به مدینه فرستاده شد و یا در مدینه به دنیا قدم نهاد و درهمانجا ماندگار شد.
بر این دو احتمال, مى توان روایات و گزارشات تاریخى اقامه کرد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
ابى هاشم جعفرى مى گوید:
(قلت لابى محمد(ع) جلالتک تمنعنى من مسالتک فتاذن لى ان اسالک؟ فقال: سل.
قلت: یا سیدى هل لک ولد؟ فقال نعم, فقلت فان حدث بک حدث فاین اسال عنه؟
قال: بالمدینه.(23))
به امام حسن عسکرى(ع) عرض کردم: پرسشى دارم,ولى بزرگوارى شما مانع پرسیدن من است. اجازه مى دهید آن را مطرح سازم؟ امام (ع) فرمود: بپرس. گفتم: سرورم, آیا شما را فرزندى هست؟ فرمود: آرى. گفتم: اگر پیش آمدى شد کجا مى توان او را یافت؟
فرمود: مدینه.
ظاهر این صحیحه آن است که در زمان حیات امام حسن(ع), مهدى (عج) به دنیا آمده و در سامرا نبوده است. ابى هاشم هم از کسانى نبوده است که امام(ع) از او تقیه کند. این که امام(ع) فرمود: در مدینه است, به این معنى نیست که بعد از درگذشت من سراغ او را در مدینه بگیرید; زیرا سؤال کننده مى دانست که زمین خالى از حجت نیست و وجود حجت بعد از امام یازدهم ضرورى است, امام (ع) هم در جواب فرمود: آن حجت, در مدینه نگهدارى مى شود و نگران آینده نباشید. شاید این اشکال به ذهن بیاید که از کلمه (المدینه) نمى توان فهمید که همان مدینه رسول اللّه (ص) است که پیش از آن, یثرب نام داشت, بلکه هر شهرى را شامل مى شود. در نتیجه, با وجود این احتمال, استدلال به روایت ناتمام خواهد بود؟
پاسخ: گرچه بعضى از بزرگان نیز این احتمال را داده اند, ولى برخى دیگر, مدینه را به همان مدینه منوّره معنى کرده اند. مؤیدات دیگرى هم از روایات بر این احتمال مى توان اقامه کرد.
علامه مجلسى مى نویسد:
(قال بالمدینه اى الطیبه المعروفه او لعله علم انه یدرکه او خبراً منه فى المدینه, وقیل اللام للعهد والمراد بها سرّ من راى یعنى ان سفراءه من اهل سر من راى یعرفونه فسلهم عنه)(24).
مقصود امام(ع) از مدینه, همان مدینه طیبه است. شاید امام(ع) مى دانست که شخص سؤال کننده, مهدى(ع) و یا خبر او را درمدینه خواهد یافت.
برخى گفته اند: الف و لام کلمه (المدینه) براى عهد است و مقصود سامراست. به این معنى که سفیران و نمایندگان خاص حضرت حجت(ع) که در سامرا هستند, او را مى شناسند. از آنان راجع به فرزند من, بپرس.
علامه مجلسى, در آغاز نظر خود را نسبت به این روایت, به صراحت اعلام مى دارد و مدینه را به همان مدینه معروف و مشهور تفسیر مى کند و قول دیگر را با تعبیر (قیل) مى آورد که حکایت از آن دارد که مورد تایید وى نیست.
مؤید این احتمال (که مدینه همان مدینه طیّبه باشد) روایتى است که از امام جواد(ع) رسیده.
راوى مى گوید از ایشان پرسیدم:
(… مَنِ الخلف بعدک؟ فقال: ابنى على وابنا على, ثم اطرق ملیّاً, ثم رفع راسه, ثم قال: انها ستکون حیره, قلت: فاذا کان ذلک فالى اَین؟ فسکت, ثم قال:
لا این ـ حتى قالها ثلاثاً فاعدت علیه, فقال: الى المدینه, فقلت: اى المُدُن؟
فقال: مدیتنا هذه وهل مدینه غیرها.(25)).
جانشین شما کیست؟
امام (ع) فرمود: فرزندم على و فرزند او[ حسن بن على]
سپس چند لحظه اى ساکت شد و بعد فرمود: به زودى شما دچار حیرت خواهید شد.
گفتم: در این دوران حیرت چه کنیم و کجا برویم؟ امام(ع) ساکت شد, سپس سه مرتبه فرمود: جایى نیست.
باز از ایشان پرسیدم.
در پایان فرمود: مدینه.
گفتم کدام مدینه؟
فرمود همین مدینه[ طیّبه] و آیا غیر از این مدینه اى هست؟
قرائن و شواهد تاریخى آن زمان نیز, این احتمال را تایید مى کند.
نمونه زیر, بیانگر آن است که شیعیان, امام مهدى را در مدینه طیّبه مى جستند.
محمد بن حسن (236ـ 316) از کسانى است که براى تحقیق و بررسى مساله غیبت به مدینه رسول رفت.در این باره نوشته اند:
(وکان من محله فى الشیعه انه کان الوافد عنهم الى المدینه عند وقوع الغیبه سنه
ستّین وماتین واقام بها سنه, وعاد وقد ظهر له من امر الصاحب علیه السلام ما احتاج الیه(26)).
محمد بن حسن, در میان شیعیان, موقعیت ویژه اى داشت. در سال 260 هجرى به عنوان تحقیق و بررسى مساله غیبت امام مهدى(ع) وارد مدینه شد و یک سال در آن جا, بماند و سپس برگشت و آنچه درباره امام زمان(ع) بدان نیاز بود, بر وى, روشن شد [و شیعیان را در جریان قرار داد]
در این نقل تاریخى, هیچ اشاره اى به سامرا نشده, معلوم مى شود که درنزد گروهى از شیعیان آن زمان, مسلّم بوده است که امام(ع) در مدینه زندگى مى کند, یا از آن جهت که حضرت در آن جا به دنیا آمده و بزرگ شده است, و یا این که پس از ولادت در سامرا, به مدینه آورده شده, تا از دست ماموران خونخوار خلیفه در امان باشد.
اگر قرار بر این بود که حضرت حجت(ع) از دست توطئه گران و مخالفان در امان بماند و به گونه طبیعى دوران کودکى و رشد خود را پشت سر بگذارد, بهترین جا براى این دوران, مدینه بوده است; زیرا هم از مرکز خلافت (سامراء) به دور بوده و هم خانواده بنى هاشم, در مدینه از پایگاه و موقعیّت ویژه اى برخوردار بودند و مى توانستند از این مولود مسعود, به بهترین وجه محافظت کنند, تا از گزند حوادث و آفات مصون بماند. و این, با اصل این که آن حضرت (خفی الولاده والمنشا(27)) است نیز, سازگارى دارد.
از سوى دیگر, حضور حضرت در سامرا, به گونه عادى و معمولى, با توجه به کنترل شدید دشمن نسبت به خانه امام(ع), غیر ممکن بوده و لزومى هم ندارد که همه چیز را با اصل معجزه و کرامت حلّ کنیم. پذیرفتن این نکته که امام(ع) در مدینه متولد شده و یا دست کم, پس از ولادت, به آن جا انتقال یافته و در آن جا دوران رشد و کودکى را پشت سر نهاده, با اصول امنیتى, بیشتر سازگار است.
——————————————-
پی نوشت ها:
(1) (کتاب الغیبه), شخ طوسى تحقیق شیخ عباد اللّه تهرانى و شیخ على احمد ناصح,136 ـ 141, مؤسسه معارف اسلامیه. (کتاب الغیبه), محمد بن ابراهیم نعمانى تحقیق على اکبر غفارى/ 116 ـ 126, مکتبه صدوق. (کنز العمال فى سنن الائقوال والائفعال) علاء الدین هندى, ج261/14 تا 276.
(2) .(اثبات الوصیه), مسعودى 276/, دارالائضواء, بیروت. (مروج الذهب ومعادن الجوهر) مسعودى, ج199/4, دارالمعرفه, بیروت. (کمال الدین) شیخ صدوق 434/.
(1)(بحارالانوار), علامه مجلسى, ج73/50, مؤسسه الوفاء ,بیروت; (اثبات الوصیه),مسعودى 237/
(2) (بحار الانوار), ج113/50.
(3) (همان مدرک), ;200/ (مروج الذهب), ج93/4.
(4) (کتاب الغیبه), شیخ طوسى 231/.
(5) (همان مدرک);644/ (کمال الدین) صدوق 417/ ـ ;423 (بحار الانوار), ج12/51ـ ;25(اثبات الوصیه)272/.
(7 و6) (اثبات الوصیه) مسعودى 268/ـ270.
(8) (ینابیع الموده),حافظ سلیمان455/,بصیرتى,قم.
(9) (کمال الدین) 424/.
(10) (کتاب الغیبه) شیخ طوسى 237/.
(12و 11)(همان مدرک) 231/, 232,239.
(13) (همان مدرک)77/, 105.
(14) (بحار الانوار), ج19/12.
(15) (همان مدرک), ج15/13.
(16) (کتاب الغیبه), شیخ طوسى230/, ;251 (کمال الدین) 434/.
(17) (کتاب الغیبه), شیخ طوسى/ ;232 (کمال الدین)/429 .
(18) (کمال الدین) 501/.
(19) (همان مدرک) ;435/ (سفینه البحار), شیخ عباس قمى, ج703/2.
(20) (المقالات والفرق), سعد بن عبداللّه ابى خلف الاشعرى القمى, با مقدمه و تصحیح جواد مشکور, مقدمه/ط,مرکز انتشارات علمى و فرهنگى.
(21) (کمال الدین) 434/.
(22) (اثبات الوصیه), مسعودى, 271.
(23) (اصولى کافى), کلینى ج328/1, دارالتعارف, بیروت.
(24) (مرآه العقول فى شرح اخبار آل الرسول), علامه مجلسى, ج2/4, دارالکتب الاسلامیه, تهران.
(25) (کتاب الغیبه), نعمانى185/.
(26) (رساله ابى غالب الزرارى) 141/, انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى, قم.
(27) (اصول کافى), ج;1/341 (مرآه العقول), ج57/4.
کتاب«چشم به راه مهدى»