ولایت و امامت یکی از کلیدی ترین، اساسی ترین و سرنوشت سازترین نیاز انسان است. چرا که بشریت بدون هدایت و راهنمایی رهبر و ولیّ فرزانه و جامع الشرایط خلافت و رهبری در امور دنیا و آخرت، نمی تواند ادامه حیات دهد.
و چون امامت و ولایت، تضمین کننده حیات معقول انسان است، لذا در منابع کلامی «امامت» به عنوان ریاست عامه در امور دنیا و آخرت تفسیر شده است و زمامدار جامعه عنصر فاعلی برای تحقق نظم است به همین جهت است که امام باید معصوم و نائب او نیز باید صائن و عادل باشد. زیرا در غیر این صورت هیچ نظمی که تأمین کننده سعادت بشری است، استوار نخواهد شد.[1]
با مراجعه به منابع سه گانه قرآن، روایات و عقل توجه عمیق آنها به مسئله ولایت و رهبری آشکار می شود.
دلایل قرآنی
از جمله آیاتی که دلالت میکند بر ولایت و امامت امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ ، آیه «إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم راکعون»[2] «جز این نیست که خداوند و رسول او، همچنین کسانی که ایمان میآورند و نماز میگذارند و در حال رکوع، زکات میپردازند، سرپرست شمایند.» ناچاریم از بیان شأن نزول آیه مبارکه و رجوع به سنّت برای بیان اینکه آیه راجع به چه کسی نازل شده است. تفتازانی از متکلمین اهل سنت میگوید: آیه «إنما ولیکم الله و …» به اتفاق و اجماع مفسرین، راجع به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب، نازل شده هنگامی که آن حضرت، در حال رکوع، انگشتر را به سائل عطا کرد.[3] قضیه بخشیدن انگشتر در نماز در حال رکوع توسط امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ ، علاوه بر اجماع مفسرین، آنقدر مشهور بوده که حسان بن ثابت انصاری این قضیه را به شعر درآورده، میگوید:
فأنت الذی أعطیت إذا أنت راکع فدتک نفوس القوم یا خیر راکع
فأنزل فیک الله خیر ولایه فأثبتها فی محکمات الشرایع[4]
پس تو همان کسی هستی که عطا کردی هنگامی که در رکوع بودی، جانهای مردم فدای تو باد ای بهترین رکوع کننده. پس خداوند در مورد تو بهترین ولایت را نازل کرد و آن قضیه را جزء مسلّمات دین ثابت کرد.
اما دلالت آیه بر ولایت و امامت: شکی نیست که کلمه «إنما» دلالت بر حصر میکند. کلمه «ولی» یا مشترک معنوی میباشد و یا مشترک لفظی، در درجه اول آن را مشترک معنوی میدانیم. در کتاب لغت، اینطور مثال میزنند: فلان شخص اولی به این کار است = یعنی به این کار شایستهتر است.
ولایت با واو مفتوح، مصدر است و ولایت با واو مکسور، اسم است چون اسم است برای آنچه به عهده گرفتی آن را و به آن قیام کردی.[5]
هر کس که سرپرستی امری را به دست گیرد یا قیام به آن امر کند، پس او سرپرست آن امر است … و از جمله این معنی، حدیث معروف غدیر است که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «هر کس من سرپرست او هستم، پس علی سرپرست اوست.» و همچنین قول عمر به علی که گفت: مولای هر مؤمن گشتی یعنی سرپرست هر مؤمن شدی. [6] در صورتیکه «ولایه» را مشترک معنوی بدانیم به معنی سرپرستی و قیام به امر، میباشد. اما در صورتی که این کلمه را مشترک لفظی بدانیم، احتیاج به قرینه معیّنه داریم. یکی از قرائن، شعر حسان بن ثابت میباشد که گذشت. در همان حال، در هنگام اعطای انگشتر به سائل و نزول آیه، این شاعر از آیه، معنی محبت، ناصر و … را اراده نمیکند. و نزد او، مسلّم بوده که ولایت در اینجا به معنی سرپرستی میباشد و چنین شعری را میسراید.
قرینه دوم روایتی است که ابوذر غفاری آن را روایت میکند: «همانا روزی از روزها، نماز ظهر را با پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ خواندم پس سائلی در مسجد، کمک خواست ولی کسی به او چیزی نداد. سائل دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا شاهد باش! در مسجد پیامبر، کمک خواستم ولی کسی، چیزی به من نداد»، و علی ـ علیه السّلام ـ در حال رکوع بود. پس اشاره کرد به سائل با انگشت دست راست (انگشت بین وسطی و انگشت کوچک) در حالی که انگشتر در آن میکرد. پس سائل آمد تا اینکه انگشتر را از انگشت ایشان درآورد. و این قضیه جلوی چشمان پیامبر انجام شد. وقتی پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ از نماز، خارج شد، سرش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا! همانا برادرم موسی از تو درخواست کرد. پس فرمود: «رب اشرح لی صدری و یسّرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی و اجعل لی وزیراً من أهلی هارون أخی اشدد به أرزی و أشرکه فی أمری» پس تو، برای موسی قرآن ناطقی نازل کردی و فرمودی «نشدّ عضدک بأخیک» یعنی تو را به وسیله برادرت، تقویت میکنیم خدایا من محمّد، پیامبر تو و دوست و برگزیده تو هستم. خدایا! پس سینهام را شرح صدر عنایت کن و امر مرا آسان گردان و برای من، از اهل خودم برادرم علی را وزیرم گردان و به واسطه او، پشتم را استوار ساز، ابوذر میگوید: «قسم به خدا، رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، این کلام را تمام نکرده بود تا اینکه جبرئیل از جانب خداوند آمد … و خداوند بر تو نازل کرد آیه إنما ولیکم الله و رسوله …»[7]
آیا معقول است که پیامبر اکرم بدین شکل از خداوند درخواست کند و به مردم اعلام کند به اینکه: ای مردم. علی یاور شما است. آیا کسی شک داشت که علی ـ علیه السّلام ـ ، یاور مؤمنین میباشد. با توجه با اینکه پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ قضیه حضرت موسی را مطرح میکند مثلاً «و اجعل لی وزیراً من أهلی» بعد خودشان در دعا اینطور میفرماید: «و اجعل لی وزیراً من أهلی علیاً أخی» و علی بن ابیطالب را به عنوان وزیر و جانشین، از خداوند درخواست میکند.
از احادیثی که بر ولایت ائمه ـ علیهم السّلام ـ ، دلالت میکند حدیث شریف ثقلین میباشد که مورد اتفاق است. حدیثی که در معنی و مدلول خود، واضح میباشد. جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگوار پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ میگوید: رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ را در روز عرفه در ایام حج دیدم، در حالی که بر ماده شتری، سوار بود و سخنرانی میکرد. و میفرمود: ای مردم! همانا من در میان شما به جا میگذارم چیزی را که اگر آن را برگیرید، هرگز گمراه نمیشوید: کتاب خداوند و عترت خود اهل بیتم را.[8] در جای دیگری از همین کتاب، این حدیث بدین صورت آمده: زید بن ارقم روایت میکند که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: من در میان شما بجا میگذارم چیزی را که اگر بدان تمسّک بجوئید، هرگز بعد از من گمراه نمیشوید. یکی از آن دو، که از دیگری بزرگتر است، کتاب خداوند که ریسمانی کشیده شده از آسمان به زمین است و دیگری عترت خود اهل بیتم را و هرگز از هم جدا نمیشوند تا اینکه قیامت نزد حوض کوثر، بر من وارد شوند.[9] شکی نیست که عزیزترین و گرانبهاترین چیزها نزد پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ قرآن و عترت میباشد. و آنگاه پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ این عزیزترینها را در میان مردم میگذارد و میفرماید: «إن أخذتم به لن تضلوا» اگر به آنها تمسک بجوئید هرگز گمراه نمیشود و بدیهی است که حرف «لن» برای نفی ابد است. حدیث ثقلین در بعضی الفاظ، نصّ در خلافت و امامت امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ میباشد مثلاً در بعضی احادیث ثقلین، لفظ «خلیفتین» آمده «انی تارک فیکم خلیفتین …»[10] و در بعضی الفاظ مانند «أخذ» و «تمسک» که در اینگونه الفاظ، دلالت میکند بر امامت و خلافت به دلالت التزامی، زیرا این احادیث دلالت میکند بر انقیاد وتبعیّت و اطاعت مطلقه و بدیهی است که بین اطاعت مطلقه در همه جهات و امامت و خلافت، ملازمه میباشد، چون کسی که در همه جهات، به طور مطلق، باید مورد اطاعت قرار گیرد، کسی است که معصوم باشد و اهل بیت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ از آنجا که معصومند، عهدهدار منصب امامت میباشند. منّاوی از علمای عامه در شرح این حدیث میگوید: «إنی تارک فیکم تلویح بل تصریح بأنهما کتوأمین خلّفهما و وصی أمّته بحس معاملتهما و إیثار حقهما علی أنفسهم و استمساک بهما فی الدین»[11] «من به جا میگذارم میان شما، اشاره میکند بلکه تصریح میکند به اینکه قرآن و اهل بیت، توأم با هم هستند که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ آن دو را جانشین خود، قرار داد و أمّتش را به خوب معامله کردن با آن دو وصیّت کرد و همچنین به برگزیدن حق آن دو بر خودشان و تمسک جستن به آن دو در دین» همچنین منّاوی در توضیح کلمه «أهل بیتی» میگوید: «و هم اصحاب الکساء الذین أذهب الله عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً»[12]. همچنین در بعضی احادیث ثقلین در دنباله چنین آمده: «فلا تقدموهما فتهلکوا و لا تعلموهما فإنّهما أعلم منکم»[13] «پس خودتان را بر قرآن و اهل بیت، مقدم نکنید که هلاک میشوید و به آن دو، یاد ندهید، همانا آن دو، اعلم و داناتر از شما هستند». پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ همه صحابه را مأمور میکند به رجوع به قرآن و اهل بیت و اقتداء به آن دو و یادگیری و اطاعت از ایشان. اینکه اهل بیت بر دیگران مقدّمند، و دیگران وظیفه دارند که از ایشان، یاد بگیرند و نیز اهلیّت برای تعلّم و رجوع به اهلبیت برای یادگیری، دلالت میکند بر امامت و مقدّم بودن اهلبیت بر دیگران و اینکه اهلبیت در کنار قرآن آمده، دلالت میکند بر عصمت اهل بیت و اینکه در هر زمانی، امام معصوم پا به پا و عدل قرآن وجود دارد و میتواند پاسخگوی نیازمندیها باشد و تا قرآن موجود است، امام معصوم نیز، زنده و موجود میباشد.
دلیل عقلی
دلیل عقلی که دلالت بر ولایت علی ـ علیه السّلام ـ می کند این است که وجود امام لطف است و بر خداوند واجب است برای تحقق غرض خلقت که همان سعادت جاودانی است امام و جانشین برای پیامبر خود منصوب کند؟ چرا که با مراجعه به عقل روشن می شود که انسان های عقل وقتی که امامی و رئیسی و خلیفه ای باشد و آنها را از هرج و مرج و از معاصی و گناهان بازداشته و به سوی اطاعت الهی دعوت کند آنها را به سعادت و صلاح نزدیک و از فساد دور می شوند و این امری است بدیهی که هیچ عاقلی در آن شک ندارد. پس برای رستگاری دنیا و آخرت وجود خلیفه الهی از نگاه عقل ضروری و واجب است واین امر در بین حاکمان عادی نیز مورد پذیرش است تا چه رسد به احکم الحاکمین.[14]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ عبقات الانوار، حامد حسین کهنوی.
2ـ نفحات الازهار، آیت الله میلانی.
3ـ شبهای پیشاور، سلطان الواعظین.
پی نوشت ها:
[1] . جوادی آملی، وحی و رهبری، ناشر: انتشارات الزهرا، چاپ سوم، ص 129.
[2] . مائده/ 55.
[3] . تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ اول، 1409 هـ. ، ج5، ص 270.
[4] . حاکم حسکانی، شواهد النزیل، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، چاپ اول، 1411 هـ. ، ج1، ص 215 و 236.
[5] . جوهری، صحاح، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ 4، 1407 هـ ، ج6، ص 2530 و 2531.
[6] . ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث، قم، اسماعیلیان، چاپ 4، 1364 ش، ج5، ص 228.
[7] . شواهد التزیل، ج1، ص 230 ـ 231، و تفسیر ثعلبی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ 1، 1425 هـ ، ج2، ص 467 ـ 468.
[8] . صحیح ترمدی، بیروت، دارالفکر، چاپ 2، 1403 هـ ، ج5، ص 328.
[9] . همان، ج5، ص 329.
[10] . مسند احمد، بیروت، دار صادر، ج5، ص 189، و مجمع الزوائد، ج9، ص 162.
[11] . فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ 1، 1415 هـ ، ج3، ص 220.
[12] . همان، ج3، ص 19.
[13] . المعجم الکبیر، ج3، ص66؛ ج5، ص 167 و مجمع الزوائد، ج9، ص 164.
[14]. حلی، کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد، قم، ناشر جامع مدرسین حوزه علمیه، ص 362.