وقف و صدقه در لغت و اصطلاح
وقف در لغت
وقف در لغت به معنای ایستادن و درنگ کردن است (2) در لسان العرب (مادهی وقف) این واژه را چنین توضیح داده است: وقوف در ضد جلوس است، هر گاه کسی در مکانی بایستد میگویند: «وقف» و جمع آن وقوف است و به صورت متعدی نیز به کار میرود میگوییم: وقفتها انا وقفا و وقف الدابه،..
هر گاه گفته شود: «وقف الارض علی المساکین یا للمساکین) وقفا» به معنای حبس خواهد بود (3)
خلیل بن احمد در توضیح این واژه مینویسد:
وقف مصدر «وقفت الدابه» و «وقفت الکلمه وقفا» میباشد و این کلمه متعدی است که گاهی لازم هم به کار میرود و «اوقفت» بجز در معنای کندن و انتزاع کردن به کار نمیرود. همچنین به نوعی زیور که از عاچ و یا شاخ حیوانات ساخته میشود، نیز «وقف» میگویند (4)
سخن جوهری در صحاح اللغه این است:
وقف به معنای زیوری ساخته شده از عاج نیز آمده است، «وقفت المرأه توقیفا» یعنی: در دست آن زن وقف (زیور) قرار دادم. معنای دیگر آن ایستادن است و به معنای آگاه ساختن نیز آمده است: میگوییم: وقفته علی ذنبه: «او را بر گناهش آگاه ساختم». و «اوقفتها» با الف لغتی پست (ردیئه) است، البته این واژه (با الف) در موردی که به معنای کندن و انتزاع کردن به کار رود، و نیز اگر به کسی که ایستاده است، بگوییم،«ما اوقفک هیهنا؟»، نیکوست و قبحی ندارد (5)
در معجم مقاییس اللغه نیز واژهی «وقف» را به «مکث» معنا کرده است. طریحی در معجمع البحرین نیز برای بیان معنای لغوی «وقف» به کریمهی: «و لو تری اذ وقفوا علی النار» (6)شاهد آورده که همان «مکث و درنگ کردن» است، البته به شکل متعدی، فهمیده میشود (7)
از مجموع آنچه در معنای لغوی واژهی «وقف» بیان کردهاند به دست میآید که این واژه به معانی: ایستادن و درنگ کردن، سرپا نگه داشتن، آگاه شدن و آگاه ساختن، کندن و انتزاع کردن، منع و نوعی زیور و احیانا بعضی معانی دیگر آمده است. و در مباحث آینده روشن خواهد شد که همهی این معانی لغوی به شکلی با معنای اصطلاحی آن در فقه اسلامی تناسب و ارتباط اساسی دارند.
صدقه در لغت
نویسندهی معجم مقاییس اللغه در توضیح ریشهی معنای صدقه مینویسد: صدقه، یعنی آنچه انسان از طرف خود و مالش تصدق میکند و این واژه از «صدق» گرفته شده که به معنای شیء قوی است؛ قول و یا غیر آن و راستگویی را «صدق» نامیدهاند، برای این که در ذات خود قوی و ابطال ناپذیر است، بر خلاف «کذب» که ضعیف و متزلزل است، «شیء صدق» یعنی صلب و محکم و «رمح صدق» یعنی نیزهی محکم و این که به مهریهی زن هم «صداق» میگویند برای قوت حقانیت آن است (8)
در لسان الغرب از خلیل نقل شده است که:
کامل از هر چیز را «صدق» میگویند؛ «رجل صدق» و «امرأه صدقه» یعنی مرد و زن کامل… و صدقه چیزی است که انسان آن را در راه خدا به فقرا انفاق میکند… و مصدق، کسی است که صدقات انعام و… را جمع آوری میکند و به معطی صدقات و گیرنده و درخواست کنندهی آنها یعنی سائل، (هر دو) «متصدق» میگویند (9)
در صحاح اللغه آمده است: هر چند عموم مردم به سائل هم «متصدق» میگویند، اما این واژه به معنای معطی است و «مصدق» هم در واقع همان «متصدق» است که با تبدیل و ادغام به این صورت درآمده است، و «صداقه» و «مصادقه» به معنای خلت و دوستی است و «صدیق» به کسی میگویند که گفتارش، کردارش را تأیید و تصدیق میکند. و «صدق» به معنای نیزهی مستحکم نیز هست… و «صدقه»، آن چیزی است که به فقرا انفاق میشود (10)
ابناثیر در ذیل واژهی «صدقه» حدیثی را ذکر کرده است که: رسول خدا صلی الله علیه و سلم آن گاه که آیهی کریمهی «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» (11) را قراءت کرد، فرمود: «تصدق رجل من دیناره و من درهمه و ثوبه» (یعنی آیه مربوط به کسی است که از دینار و درهم و پوشاک خود تصدق کرده است.) و این جمله هر چند ظاهر خبری دارد اما در معنای انشاء است یعنی: «لیتصدق» مانند: «انجز حر ما وعده» یعنی «لینجز» (12)
طریحی نیز در مجمع البحرین ضمن بیان این مطلب که: صدیق یعنی انسانی که بر تصدیق به حق و حقیقت مداومت دارد، معنای اصطلاحی صدقه را ذکر کرده است، یعنی: آنچه انسان به طور تبرعی و بلاعوض با قصد قربت به دیگری میدهد. وی اظهار میدارد که: زکات، کفاره و امثال آن در این تعریف داخلند (13).
بنابراین، صدقه در لغت از ماده «صدق» و «صدق» به معنای درستی، دوستی، استحکام و مانند اینهاست و تناسب و ارتباط آن با معنای اصطلاحیاش، که به آن اشاره شد و توضیح بیشتر آن خواهد آمد، روشن است.