اسرار آفرینش در قرآن

اسرار آفرینش در قرآن

نویسنده: حضرت آیت الله حاج سید ابوالقاسم خوئی ( ره )
مترجم:
محمد صادق نجمی
هاشم هاشم زاده هریسی

قرآن مجید در آیات متعددی از مسائل مربوط به قوانین آفرینش و عالم طبیعت و کرات آسمانی و امثال آن ها سخن گفته است. قرآن در عصری از این حقایق و اسرار، پرده برداشته است که راهی به این گونه مسائل و مطالب نبود و کسی نمی توانست به این حقایق پی برد، مگر از راه وحی و اخبار غیبی. البته در آن تاریخ از دانشمندان یونانی و غیریونانی عده معدودی بودند که بر قسمتی از اسرار آفرینش دست یافته بودند و بر پاره ای از این دقایق علمی آگاهی داشتند ولی جزیره العرب از این مسائل کاملاً به دور و بی اطلاع بود و در آن منطقه از این حقایق خبری نبود.
اما قسمتی از حقایق علمی که قرآن از آن ها پرده برداشته است و بیش تر علوم و دانش هایی که این کتاب آسمانی از چهارده قرن پیش برای بشر آورده است، آن چنان مهم و دقیق است که آن روز، نه در یونان و نه در سایر جاها کسی از آن ها مطلع نبود، بلکه پس از قرن ها با پیشرفت و ازدیاد علوم این دانستنی ها و اسرار کشف گردید.
نکته قابل توجه این که: آیات علمی قرآن در عین بیان حقیقت همیشه راه حزم و احتیاط را در پیش گرفته، مطالبی را که قابل درک و فهم آن دوران بود، به وضوح و صراحت بازگو نموده ولی مطالبی که قابل درک مردم آن عصر نبود، به اجمال و اشاره برگزار شده و درک و فهم کامل آن را به مردم اعصار آینده که با تجهیزات و ابزار فنی پیشرفته و اکتشافات و پیشرفت های علمی نائل خواهند شد، محول نموده است.
این قسمت از آیات که از اسرار آفرینش و از حقایق و دقایق جهان هستی سخن می گوید، فراوان است، اینک نمونه های چندی از آن ها را در این جا می آوریم:

1- قانون توازن در قرآن
(وَ أَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ مَوْزُونٍ.)‌ (1)
ما، در روی زمین از هر گیاهی، با توازن رویاندیم.
در این آیه به ترکیبات متناسب و متوازن نباتات که یکی از اسرار دقیق جهان آفرینش است، اشاره شده است.
این آیه دلالت دارد بر این که هر گیاه و علفی که در روی زمین سبز می شود و هر گل و لاله ای که در فصل بهار شکوفا می گردد، دارای وزن مخصوص و ترکیب خاصی است و قانون توازن دقیق و اندازه گیری حساب شده در آن ها حکومت دارد و اخیراً از نظر گیاه شناسی نیز ثابت گردیده که هر یک از انواع نباتات از اجزا و عناصر خاصی و به میزان و مقدار معینی ترکیب و تشکیل یافته است به طوری که اگر بعضی از اجزای آن کم یا زیاد می شد، از صورت آن نبات خاص خارج گردیده و نبات دیگری می شد.
و باز ثابت شده است که نسبت بعضی از این اجزا با بعضی دیگر به قدری دقیق است که با موازین و مقیاس های دقیق و مدرن روز که تاکنون در اختیار بشر قرار گرفته است، نمی توان مقدار آن را تحقیقاً تعیین و اندازه گیری نمود.

2- قانون تلقیح در قرآن
یکی دیگر از اسرار عجیبی که وحی الهی به آن اشاره نموده، موضوع تلقیح در علم نباتات است که اشجار و نباتات به وسیله ی بادها تلقیح و بارور می شوند و در اثر همان تلقیح است که نباتات تولید مثل نموده، میوه ها و گل ها به وجود می آید.
قرآن کریم در این مورد می گوید:
(وَ أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ. )(2)
ما بادها را برای بارور ساختن [ابرها و گیاهان] فرستادیم.
مفسرین گذشته تلقیح را به اعتبار این که در لغت به معنای حمل نیز آمده است، به همان معنی گرفته، این آیه را چنین تفسیر نموده اند: بادها را فرستادیم تا ابرها را حمل کنند و حرکت دهند یا بادها را فرستادیم که باران را در لابه لای ابرها حمل نمایند.
ولی این گفتار در معنای آیه، صحیح به نظر نمی رسد زیرا اولاً: تذکر این نکته خیلی قابل توجه و حائز اهمیت نبوده و در خور شأن قرآن مجید نیست و ثانیاً: اصلاً بادها را حمل نمی کنند، بلکه آن ها را از نقطه ای به نقطه دیگر می رانند.
بنابراین، آیه ی مذکور یک هدف عالی تری را تعقیب و ما را به یک حقیقت جالب علمی که افکار گذشتگان از درک آن عاجز بود، رهبری می نماید؛ آن حقیقت این است که اشجار و نباتات نیز مانند حیوانات به عمل لقاح و به هم رسیدن دو ماده مخالف نیازمندند و بدون تلقیح نتیجه و ثمره ای نمی دهند، تولید مثل و تکثیر نوع نمی کنند.
عمل تلقیح گاهی به وسیله ی بادها انجام می پذیرد به طوری که در زردآلو، صنوبر، انار، پرتقال، پنبه، حبوبات و امثال آن ها تلقیح تنها به وسیله ی بادها انجام می شود، بدین صورت که کیسه های داخل شکوفه ها بعد از رسیدن، سرباز می کنند و گردی که میان آن هاست، به وسیله ی بادها بر چهره ی ماده گل ها افشانده می شود و عمل لقاح انجام می گیرد و ماده گل ها آبستن می شوند و برای به وجود آوردن نتایج و نباتات دیگر آمادگی پیدا می کنند.

3- قانون زوجیت در قرآن
باز قرآن مجید از یک حقیقت علمی دیگر چنین خبر می دهد که: سنت و قانون ازدواج و زوجیت اختصاص به حیوانات ندارد، بلکه در تمام انواع نباتات نیز این قانون حکم فرماست، آن جا که می گوید:
(وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ. )(3)
خداوند در زمین از همه ی میوه ها دو جفت آفرید.
(سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ‌.) (4)
پاک و منزه است، خدایی که جفت ها را آفرید: جفت هایی از گیاهان و روییدنی ها، از وجود انسان ها و از آن چه انسان ها آن ها را نمی شناسند، آفرید.

4- حرکت زمین در قرآن
باز اسراری که قرآن کشف نموده، عبارت است، از حرکت زمین؛ خداوند در این مورد می فرماید:
(الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً. )(5)
آن چنان خدایی که زمین را برای شما گهواره قرار داد.
ملاحظه می کنید که این آیه شریفه چگونه با یک رمز جالب، به حرکت زمین اشاره می کند و مطلبی را که قرن ها پس از نزول قرآن برای بشر روشن شد، بیان می نماید و از کره ی زمین با لفظ «مهد» تعبیر می کند که برای اطفال کوچک و شیرخوار به کار می برند تا در اثر حرکت آرام آن، به خواب و استراحت بپردازند.
کره ی زمین نیز برای بشر حکم گهواره را دارد که در اثر حرکت وضعی و انتقالی اش حالت آرام بخشی برای ساکنین اش می بخشد و همان طوری که نتیجه ی تکان و حرکت گهواره، پرورش و استراحت اطفال است، نتیجه ی حرکت روزانه و سالانه زمین نیز پرورش انسان ها و پرورش تمام موجودات این جهان می باشد.
آری در این آیه ی شریفه به حرکت زمین یک اشاره ی زیبا و لطیفی گردیده است ولی این مطلب با وضوح و صراحت بیان نشده است زیرا این آیه در دورانی فرود آمده است که تمام مردم و دانشمندان آن دوران بر سکون و عدم حرکت زمین، عقیده داشتند و ثابت بودن کره زمین در میان آنان یکی از مطالب ضروری و غیرقابل تردید محسوب می شد.(6) قرآن به این مسئله علمی به طور اجمال و با ظرافت اشاره کرده تا آیندگان، کامل بفهمند.

5- قاره های ناشناخته در قرآن
یکی دیگر از اسراری که قرآن مجید چهارده قرن قبل پرده از روی آن برداشته وجود قاره ی دیگری است که قرن ها بعد از نزول این آیه شریفه کشف گردید که در این باره می گوید:
(رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ‌ )(7)
او پروردگار هر دو مشرق و پروردگار هر دو مغرب است.
این آیه چندین قرن، تمام اذهان و افکار مفسرین را به خود مشغول و متوجه ساخته بود که منظور از دو مشرق و دو مغرب چیست؟ بعضی از آنان می گفتند: مراد از دو مشرق و دو مغرب یکی مشرق و مغرب آفتاب و دیگری مشرق و مغرب ماه می باشد و بعضی دیگر این آیه را بر دو مشرق و مغرب تابستان و زمستان حمل می نمودند.
ولی ظاهراً این آیه به وجود یک قاره دیگر اشاره می کند که در سطح دیگر زمین قرار گرفته است و لازمه ی غروب آفتاب از قاره ی ما، طلوع و تابیدن آن بر همان قاره ی دیگر است.
(یَا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ.)‌ (8)
ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه بد همنشینی بودی!
از این آیه استفاده می شود که فاصله ی بین دو مشرق دورترین فاصله و مسافتی می باشد که برای بشر محسوس است. بنابراین، ممکن نیست که منظور از دو مشرق و مغرب در آیه قبلی مشرق و مغرب آفتاب و ماه و یا مشرق و مغرب تابستان و زمستان باشد زیرا مسافت در میان این ها دورترین مسافت محسوس نیست، به ناچار باید منظور از مسافت دو مشرق که طولانی ترین مسافت باید باشد، همان مسافت میان مشرق و مغرب است زیرا مغرب قاره ی ما نسبت به طرف دیگر زمین مشرق نامیده می شود. در این صورت معنای آیه صحیح بوده، از وجود یک قاره ی دیگر که قرن ها بعد از نزول قرآن کشف گردیده است، خبر می دهد.
بنابراین، آیاتی که در آن ها لفظ مشرق و مغرب به طور مفرد ذکر شده، منظور نوع مشرق و مغرب است، مانند آیه ی شریفه(وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ)(9) و در آیاتی که کلمه مشرق و مغرب به صورت تثنیه (مشرقین) آمده است و آیاتی که در آن ها لفظ مشرق و مغرب به طور جمع( مشارق، مغارب) آمده است، منظور مشرق ها و مغرب های تمام شهرها و نقاط کره ی زمین می باشد که در اثر اختلاف افق ها تولید می گردد، بعداً هم به این مطلب اشاره خواهیم کرد.

6- کرویت زمین در قرآن
باز یکی دیگر از اسراری که قرآن مجید از روی آن پرده برداشته است، کروی بودن زمین می باشد؛ خداوند متعال می فرماید:
(وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا.)(10)
مشرق ها و مغرب های پربرکت زمین را به آن قوم مستضعف و ستم دیده واگذار کردیم.
(رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا وَ رَبُّ الْمَشَارِقِ‌.)(11)
او پروردگار آسمان ها و زمین و آن چه در میان آن هاست و پروردگار مشرق ها است.
(فَلاَ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ.)‌ (12)
سوگند! به پروردگار مشرق ها و مغرب ها که ما تواناییم.
این سلسله آیات در عین این که بر متعدد بودن محل طلوع و تابش آفتاب و محل غروب آن دلالت می کند، بر کروی بودن زمین نیز اشاره دارد زیرا اگر زمین کروی باشد، طلوع کردن و تابیدن آفتاب بر هر جزئی از اجزای کره ی زمین مستلزم این است که از جزء دیگر آن غروب بکند و در این صورت تعدد مشرق ها و مغرب ها بدون هیچ گونه تکلف و زحمتی، روشن و واضح می گردد ولی در غیرکروی بودن زمین، تعدد مشرق ها و مغرب ها که از آیه استفاده می شود، قابل درک و مفهوم نیست.
اما قرطبی و برخی مفسرین، مشارق و مغارب را به مشرق ها و مغرب های آفتاب که با اختلاف روزهای سال تغییر می کند، تفسیر کرده، تعدد مشارق و مغارب را بدین گونه حل نموده اند.
ولی این تفسیر، خلاف ظاهر آیه بوده و قابل قبول نمی باشد زیرا که آفتاب در روزهای سال، مشارق و مغارب خاص و معینی ندارد تا مورد سوگند قرار گیرد، این است که باید منظور از مشارق و مغارب، مشرق ها و مغرب هایی باشد که در اثر حرکت و کرویت زمین و اختلاف افق ها، در نقاط مختلف زمین به وجود می آید.

روایاتی مربوط به کرویت زمین
چنان که گفته شد: آیات مشارق و مغارب همان طور که به تعدد مشارق و مغارب دلالت دارند، به کرویت زمین نیز دلالت می کنند زیرا که این دو مسئله تا حدی به همدیگر مربوط اند و این مطلب از احادیث و خطبه ها و همچنین از دعاهای معصومین نیز به روشنی استفاده می شود که نظر خواننده ی عزیز را در این جا به نمونه های چندی از این احادیث معطوف می داریم:
1- از امام صادق(علیه السّلام) نقل است که فرمود: در یکی از سفرها مردی با من همسفر گردید؛ او همیشه نماز مغرب را پس از تاریکی شب و نماز صبح را قبل از طلوع صبح در تاریکی آخر شب می خواند ولی من برخلاف او رفتار می کردم و نماز مغرب را در موقع غروب و نماز صبح را در موقع فجر به جا می آوردم. او به من گفت: « تو نیز به مانند من عمل کن زیرا آفتاب پیش از آن که از افق ما سر زند بر دیگران طلوع کرده است و آن گاه که از ما غروب می کند، هنوز در پاره ای از افق ها ناپدید نگردیده است.»
امام صادق(علیه السّلام) می فرماید: « من به وی گفتم که در طلوع و غروب آفتاب، هر قوم و ملتی باید از افق خود پیروی کند و طبق آن وظایف و مراسم مذهبی خویش را انجام دهد نه طبق افق دیگران.(13)
در این روایت، آن مرد به اختلاف و تعدد مشرق ها و مغرب ها که از کرویت زمین به وجود می آید. اشاره می کند و امام صادق(علیه السّلام) نیز در این باره گفتار وی را تصدیق می نماید، سپس حکم مسئله را بیان نموده و او را به رمز اشتباهش متوجه می سازد.
2- باز امام صادق(علیه السّلام) فرموده است: « تو باید در غروب و طلوع آفتاب از افق خود پیروی کنی.»
3- از امام سجاد(علیه السّلام) نقل گردیده است که در نیایش های صبحگاهی و شامگاهی خویش چنین می گفت: « خداوند برای هر یک از روز و شب حد و اندازه ای معین نموده است و هر یک از آن ها را در دیگری وارد می کند، در همان حال که دیگری را نیز در آن وارد نموده است.»(14)
امام سجاد با این بیان جالب می خواهد کرویت زمین را که موجب تداخل روز و شب و شب بر روز می شود روشن کند ولی چون این مطلب از فهم و درک مردم آن روز خارج بود و برای آنان قابل فهم و درک نبود، آن حضرت که دارای مقام امامت است و با مقتضای زمان، این حقیقت را با یک اشاره لطیف و با یک روش بلیغ و شیوا بیان فرموده که کوچک ترین اشکالی در افکار مردم آن عصر تولید نشود.
ممکن است، چنین تصور شود که منظور امام (علیه السّلام) از تداخل شب و روز کوتاه و بلند شدن آن هاست نه کرویت زمین ولی این تصور درست نیست، به دلیل این که امام اگر در این مقام بود که کوتاه شدن شب ها و بلند شدن روزها و یا عکس آن را که همه مردم درک می کنند، بیان کند؛ به همان جمله اولی اکتفا می فرمود که: «هر یک از شب و روز را در دیگری داخل می کند» و دیگر احتیاجی نبود که جمله دیگری نیز بیاورد و بگوید: « در همان حال که دیگری را نیز در آن وارد نموده است» چون این جمله، به ظاهر تکرار معنای جمله اولی است، بنابراین باید گفت: منظور امام از جمله دوم- که به صورت جمله حالیه در آمده است – این است که وارد ساختن شب در روز، درست در همان موقع است که روز در شب وارد شده است و این حالت در صورتی تحقق می یابد که زمین کروی باشد زیرا اگر زمین کروی باشد، در یک سطح که شب وارد روز شده است، در همان حال در سطح دیگر زمین، روز وارد شب خواهد گردید.

نتیجه ی مباحث
این بود قسمتی از وجوه و جوانب اعجاز قرآن و ما در این جا به همین اندازه اکتفا می کنیم که این اندازه مختصر می تواند دلیل بر وحی بودن قرآن باشد و ثابت کند که قرآن از طرف پروردگار بوده و آوردن چنین کتابی از قدرت بشر خارج است.
در وحی و آسمانی بودن قرآن همین بس که او تنها مکتبی است که شاگردی مانند علی بن ابی طالب را تربیت نموده و تحویل اجتماع داده است که دانشمندان بزرگ دنیا درک اسرار و رموز کلمات آن بزرگوار را مایه ی افتخار و مباهات خود می دانند و محققین و متفکرین جهان از دریای علمش سیراب می شوند، آن حضرت در خطبه های خود به هر موضوعی که می پردازد و گفتار خویش را به هر جهت و ناحیه ای که متوجه می سازد، برای هیچ کس جای حرف و گفتاری باقی نمی گذارد.
اگر کسی وارد سیره و تاریخ زندگی امیرمؤمنان نشود، خیال می کند که آن حضرت در هر رشته و موضوعی که سخن می گوید، تمام عمر خویش را در تحقیق همان موضوع به پایان رسانیده و در آن رشته خاص مهارت و تخصص پیدا نموده است ولی جای تردید نیست که علوم و معارف امیرمؤمنان به منبع وحی متکی بوده و از آن مبدأ، اتخاذ و اقتباس شده است زیرا اگر کسی با تاریخ جزیره العرب و مخصوصاً با تاریخ حجاز قبل از اسلام آشنا باشد، نمی تواند باور کند که سخنان و وحی به دست آمده از سرچشمه ی دیگری جز سرچشمه ی غیب سرازیر شده باشد.
چه نیکو سخنی است، آن چه درباره ی نهج البلاغه و سخنان امیرمؤمنان (علیه السّلام) گفته شده است که:
پایین تر از کلام خالق و بالاتر از کلام مخلوق است.
این است که می گوییم: تصدیق نمودن امیرمؤمنان، معجزه بودن قرآن را با آن مقام ارجمندی که او در بلاغت، معارف و علوم دارد، دلیل و گواه حقی است بر این که قرآن جز وحی الهی و گفتار خدا چیز دیگری نیست زیرا:
اولاً: تصدیق نمودن امیرمؤمنان در اثر جهل و بی اطلاعی نمی تواند باشد و قطعاً از روی تخصص و کارشناسی است چون آن حضرت خلاق فصاحت و بلاغت است منبع و سرچشمه ی تمام علوم اسلامی است و عالی ترین نسخه و نمونه ای است در علوم و معرفت، شخصیت فوق العاده ای است که دوست و دشمن بر نبوغ سرشار و مقام شامخ وی اعتراف دارند.
و ثانیاً: این تصدیق همان طور که در اثر جهل و بی اطلاعی نبوده است، یک تصدیق ظاهری و متکی بر اغراض مادی هم نیست زیرا که امیرمؤمنان جرثومه تقوی و پرهیزگاری است. او مردی است که از دنیا و از زر و زیورش چشم پوشید و آن گاه که با وی شرط نمودند که با روش ابوبکر رفتار کند، زعامت و ریاست را زیر پا نهاد و زیربار چنین شرطی نرفت. او همان کسی است که با معاویه ظاهر سازی ننمود و برای تثبیت حکومت خویش، حکومت ظالمانه ی او را حتی برای چند روزی امضا نکرد، چه آن که از عواقب خطرناک این کار با اطلاع بود.
با این سوابق درخشانی که امیرمؤمنان (علیه السّلام) از آن برخوردار است، به خوبی روشن می گردد که شهادت او بر اعجاز قرآن یک شهادت حقیقی است و شهادت از روی علم، تخصص و تقوا است که از ایمان کامل و عقیده راسخ او سرچشمه می گیرد، این همان حقیقت انکارناپذیری است که جز آن نمی تواند باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1-حجر/19.
2-حجر/22.
3-رعد/3.
4- یس/36.
5-طه/53.
6- ده قرن پس از هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یک دانشمند هیوی به نام «گالیله» جرئت به هم رسانید و توانست برای کره ی زمین، دو حرکت وضعی و انتقالی ثابت کند و آن را اعلام نماید ولی دیری نپایید که مورد اهانت و شکنجه قرار گرفت تا آن جا که به قتل و اعدام وی تصمیم گرفته شد و با آن مقام علمی که داشت به زندان محکوم گردید؛ این بود که دانشمندان اروپا مجبور شدند، کشفیات علمی خود را که با خرافات گذشته و قدیمی سازش نداشت، کتمان نمایند.
7-رحمن/17.
8- زخرف/38.
9- بقره/115.
10- اعراف/137.
11- صافات/5.
12- معارج/40.
13-وسائل الشیعه، باب 16، ج3، ص 131.
14- صحیفه سجادیه، دعای ششم.
منبع مقاله:
خوئی، سید ابوالقاسم، (1385)، البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید