رفتار سیاسی امام ـ علیه السلام ـ در دوران سخت و طاقت فرسای حکومت 25 ساله خلفاء همه جا نشان از هوشیاری و تقوای الهی دارد. هر چند برخی از مخالفان اسلام از جمله ابوسفیان در صدد برآمدند تا از شرایط بوجود آمده بهره جسته و کینه خود را از اسلام و مسلمین باز ستانند، ولی امام دست ردّ بر سینه آنها زد.[1] امام به دلیل رعایت حفظ وحدت مسلمین و جلوگیری از تزلزل عقیدتی تازه مسلمانها، راه سکوت بلکه مدارا با خلفاء را در پیش گرفت، تا آنجا که گمان شد امام ـ علیه السلام ـ از عمل آنها راضی است.[2] سکوت امام نه از سر ترس و عافیت طلبی بود که همه می دانستند انس وی به مرگ بیش از علاقه نوزاد به پستان مادر است.[3] بلکه از آن رو بود که قیام و شهادت در آن شرایط خاص، تنها به زیان اسلام بود امام در دفاع از روش خردمندانه اش می گوید:
دیدم صبر بر آن بهتر از تفرقه میان مسلمین و ریختن خونشان است مردم تازه مسلمانند و دین مانند مشکی که تکان داده می شود، کوچکترین سستی آن را تباه می کند و کوچکترین فردی آن را وارونه می نماید.[4]
سیاست سکوت و مدارای امام، مانع از آن نبود که اعتراض خود را به صورتهای گوناگون نشان دهد برخی از شیوه های امام در این مبارزه عبارتند از:
الف: بیان دلایل برتری خویش؛ امام ـ علیه السلام ـ پس از آن که برخی با ابوبکر در سقیفه بنی ساعده بیعت نموده و پس از آن بیعت عمومی خود با مردم را به انجام رساندند، به بیان حق مسلم خود درباره خلافت و نکوهش بیعت آنها پرداخت.[5] و فضایل خود را برای اَحق بودن نسبت به خلافت برشمرد.[6] در نهج البلاغه درباره اولویت امام برای خلافت به سه اصل استدلال شده است: اوّل وصیت و نص رسول خدا (در خطبه شماره 2)، دوّم شایستگی علی ـ علیه السلام ـ و اینکه جامه خلافت تنها زیبنده اندام اوست (در خطبه شماره 3 معروف به شقشقیه) سوم روابط نزدیک نسبی و روحی آن حضرت با رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ (در خطبه 195).[7]
ب: خودداری از بیعت داوطلبانه، امام پس از افشاگری نسبت به عدم صلاحیت ابوبکر برای خلافت، از بیعت با وی امتناع نمود. و در پاسخ عمر که وی را تهدید به بیعت نمود، پاسخ داد: (از شتر خلافت)شیری را بدوش که برای تو نیز سهمی از آن است، امروز برای ابوبکر خلافتش را محکم کن تا فردا به تو بازگرداند.[8] بیشتر متفکران بر این باورند که بیعت اجباری امام با ابوبکر، پس از شهادت حضرت زهراء ـ سلام الله علیها ـ بوده که تقریباً شش ماه از زمان خلافت وی گذشته بوده است.[9] امام در پاسخ نامه ای از معاویه، چگونگی بیعت تحمیلی خود را شرح می دهد: گفتی مرا چون شتری، بینی مهار کرده می راندند تا بیعت کنم، به خدا که خواستی نکوهش کنی، ستودی، و رسوا سازی و خود را رسوا نمودی. مسلمان را چه نقصان که مظلوم باشد و در دین خود بی گمان؟ یقینش استوار و از دو دلی به کنار؟[10]
ج: انتقاد از عملکرد خلفاء، انتقادهای امام از خلفاء به دو صورت کلی و مشخص بوده است. انتقاد مشخص از ابوبکر، در دو جمله خلاصه شده یکی اینکه ابوبکر با وجود شایستگی امام، لباس خلافت را بر تن نموده است. و دیگر اینکه چرا در همان حال که خود را شایسته خلافت نمی دانسته، زمینه خلافت عمر را فراهم نموده است.[11] در جای دیگر از همین خطبه دو خصوصیت اخلاقی عمر را مورد انتقاد قرار می دهد، یکی خشونت و سخت گیری عمر و دیگری اشتباه و پوزش طلبی وی.[12] درباره عثمان نیز مجموعاً شانزده بار از وی سخن به میان آمده که بیشتر آنها درباره حادثه قتل عثمان است.
د: اتمام حجت با انصار و مهاجرین، امام جهت بازگرداندن خلافت به مسیر اصلی و احقاق حق خود، با بهره گیری از شخصیت والای حضرت زهرا شبانه به در خانه مهاجران و انصار رفته و پس از جلب نظرشان، از آنها می خواست تا سرهای خود را به نشانه بیعت و از جان گذشتگی تراشیده و سحر گاهان آمادگی خود را آشکار نمایند، امّا جز چند نفر انگشت شمار، کسی به پیمان خود وفا نکرد.[13]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. سیری در نهج البلاغه، استاد شهید مرتضی مطهری.
2. تلخیص الشافی، شیخ طوسی، ج3.
پی نوشت ها:
[1] . ر.ک: مفید، الارشاد، مؤسسه آل بیت ـ علیه السلام ـ ، داراحیاء التراث، 1413، هـ ، ج1، ص 190؛ بلاذری، انساب الاشراف، دارالفکر، بیروت، 1417هـ، ج2، ص 271.
[2] . لبیب بیضون، تصنیف نهج البلاغه، مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ دوم، 1408، ج1، ص 325.
[3] . نهج البلاغه، خطبه 5.
[4] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1385 هـ ، ج1، ص 308.
[5] . مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالمعرفه، 1403، ج2، ص 307.
[6] . ابن قتییه، الامامه و السیاسه، قم، انتشارات شریف الرضی، 1371ش، ج1، ص 29.
[7] . ر.ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، صدرا، ص 146.
[8] . الامامه و السیاسه، ابن قتییه، ج1، ص 29.
[9] . همان، ص 31-32؛ نیز مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص 308-309، و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، چ 2، ص 10 و 14.
[10] . نهج البلاغه، نامه 28.
[11] . همان، خطبه سوم، معروف به شقشقیه.
[12] . همان.
[13] . ر.ک: کتاب سلیم بن قیس هلالی، تحقیق موسوی، مؤسسه البعثه، 1407 هـ ، و این واقعه با اندکی تفاوت در تاریخ یعقوبی، ج2، ص 11 و ابن قتییه، الامامه و السیاسه، ج1، ص 12، آورده است.