اعجاز یعنی به عجز در آوردن و عاجز کردن.وجوه اعجاز و تحدی قرآن از مباحثی است که همواره مورد بحث متکلمان بوده و آراء ونظرات گوناگونی دراین رابطه ، مطرح شده است . با توجه به نظریات مختلف در باب وجه اعجاز قرآن از سوی عالمان و متکلمان مسلمان ، چون شیخ طبرسی ، سید مرتضی ، قطب راوندی ، امین الاسلام طبرسی ، علامه مجلسی و آیت الله خویی و … اقوال و در وجه اعجاز قرآن به دو بخش 1. فصاحت و بلاغت (جنبه های ادبی) و2. محتوا (علوم و معارف ) تقسیم بندی شده است . میرزا مهدی اصفهانی مهم ترین وجه اعجاز قرآن را علوم ومعارف جدید الاهی و کلام الله بودن آن می داند. وی در رساله «اعجاز کلام الله المجید» با ذکر شواهدی ، به تبیین مدّعای خویش می پردازد و معتقد است که وجه اعجاز قرآن را در خود قرآن و کلام حاملان علوم آن باید جستجو کرد. در این پژوهش ، با استناد به این اثر ، به بررسی ادلّه مرحوم میرزای اصفهانی در مورد وجه اعجاز قرآن ، شامل : عمومیّت و شمول اعجاز قرآن در همه اعصار ، طعن کافران به علوم و معارف قرآن ، کلام الله بودن قرآن ، احسن الحدیث بودن قرآن
در هدایت ،حکمت ، معرفت خدا، اثاره ی عقول با تأکید بر احادیث و روایات معصومین(علیه السلام) پرداخته شده است . اعجاز قرآن با رسالت خاتم الانبیاء تناسب دارد و هدف از بعثت ایشان ،رساندن بندگان خدا به وجدان کردن خدا ، تزکیه ، تکمیل عقول و تذکر به علوّ و قدس خداست . در این مقاله ، همچنین انگیزه انحصار وجه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت ، بررسی و راه برون رفت از آن، مراجعه به اهل بیت (علیه السلام) و تدبر در قرآن بیان شده است.
1. معنای اعجاز و تحدی(*)
اعجاز یعنی به عجز درآوردن و عاجز کردن . عاجز هم به معنی ضعیف است.(35:ص604) فیّومی می نویسد:
عَجَّزَ تعجیزاً: جعلته عاجزاً .(37:ص394؛ تک. 4:ج4 ، ص323)
تحدی نیز به معنای هماورد و مبارز طلبیدن است. فراهیدی می گوید:
فلاناً یتحدّی فلاناً ؛ أی : یباریه و ینازعه الغلبه.(35:ص177)
فلانی با فلانی تحدی کرد، یعنی : او را به مبارزه طلبید و برای چیره شدن بر وی با او جنگید.
البته در فرهنگ قرآن وبیان معصومان (علیه السلام) به جای واژه اعجاز، بیشتر واژه های آیه و بیّنه به کار رفته است . به نظر می رسد که لفظ معجزه اصطلاحی است که بیشتر ، متکلمان به کار برده اند. البته در روایات معدودی لفظ به چشم می خورد (27:
ج1 ، ص122 ؛ 40:ج17 ، ص214) که در این موارد هم برخی معتقدند نقل به معناست (9:ص114) و برخی گفته اند: «بعید نیست نظر امام (علیه السلام) بر آن بوده که تفاوت کاربرد اصطلاحی «معجزه» را با «معجزه به معنی آیه» بیان فرماید .(14:ص91) همچنین در این روایات ، واژه ی «معجزه» همراه لفظ «آیه»به کار رفته یا «علامه» معرفی شده است.
پس آنچه خدای تعالی به عنوان شاهد صدق انبیاء خود به ایشان عطا می فرماید ، هما آیه ، بیّنه و علامت راستی ادّعای ایشان است وهدف خداوند هرگز تعجیز و سرکوبی بندگان نیست. از سوی دیگر ، روشن است که بندگان خدا در مواجهه با انبیاء الاهی دو گروه اند: عدّه ای با ارائه بیّنه از سوی رسولان ، به ارتباط ایشان با پروردگار پی می برند و تسلیم می شوند؛ اما عده ای در عین روشن شدن حقیقت ، از پذیرش آن امتناع می ورزند. منکران گاهی پیامبران را به سحر ، جادو و امثال آن متهم می کنند. خداوند حکیم نیز درمقابل ، مخالفان رابه هماوردی می طلبد .در مواجهه با حضرت خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله وسلم)نیز معاندان ، بیّنه ماندگار ایشان یعنی قرآن را «أساطیرالأولین» خواندند. بدین روی خدای تعالی در آیات:22 بقره ، 13 هود ، 38 و 39 یونس و 88 اسراء،به تحدی با مخالفان می پردازد و صریحاً اعلام می کند که بشر از آوردن مثل قرآن عاجزاست.
2. وجوه اعجاز قرآن در کلمات عالمان دینی
پس روشن شد که خدای حکیم با کلام خود، با معاندان و منکران به تحدی پرداخته است؛اما وجه اعجاز و تحدی قرآن از مباحثی است که همواره مورد بحث متکلمان بوده و آراء و نظریات گوناگونی در این رابطه ، مطرح شده است. مرحوم شیخ طوسی می نویسد:
ندانستن جهت اعجاز قرآن ضرری به ما نمی رساند؛ زیرا وقتی دانستیم که قرآن معجزه ای خارق العاده است ، ثبوتش را دانسته ایم و اگر در جهت اعجاز آن شک
داشته باشیم ، به ما ضرری نمی رساند. در اینجا به برخی از آراء در این مورد اشاره می کنیم .
سید مرتضی معتقد است جهت اعجاز قرآن ،«صرفه» (1) است. برخی گفته اند: جهت اعجاز ، حدّ اعلای فصاحت آن است که به تنهایی و بدون در نظر گرفتن نظم ، خارق العاده است .برخی از این گروه ، نظم و اسلوب را نیز همراه فصاحت دانسته اند و این قول قوی تر است .
گروهی گفته اند : قرآن معجزه است ؛ چون اسلوبی خاص دارد که منحصر به خود قرآن است و در کلام عرب نظیری ندارد.
عدّه ای گفته اند : تألیف و نظم قرآن ، از بشر محال است.
برخی گفته اند : قرآن معجزه است ؛ چون در آن علم به غیب[اخبار از غیب] هست.
گروهی دیگر نیز گفته اند: قرآن معجزه است ؛ از آن جهت که اختلاف و تناقض در آن وجود ندارد.
قوی ترین قول نزدمن ، قول کسی است که می گوید : قرآن معجزه ای خارق العاده است؛ از آن جهت که منحصر است در فصاحت اعلای آن به همراه این نظم مخصوص؛ نه فقط فصاحت آن یا فقط نظم آن به تنهایی یا جهت صرفه .(31:ص172-173)
قطب راوندی می نویسد:
1. قرآن از آن جهت که قدیم است ، معجزه است.
2. قرآن در مرتبه ای از فصاحت خارق العاده است که کسی را یارای معارضه با آن از این جهت ، نیست.(نظر شیخ مفید)
3. جهت اعجاز قرآن ،از حیث معانی صحیح آن است که از نظر گذشته و با عقل موافق است.
4. اختلال و تناقض از آن زایل شده ؛ به وجهی که در امور عادی مثل آن جریان
ندارد.
5. وجه اعجاز قرآن به جهت دارا بودن اخبار از غیوب است.
6. قرآن به جهت اختصاصش به نظم مخصوصی ـ که بانظم متعارف مخالف است ـ معجزه است.
7. تألیف و نظم قرآن جهت اعجاز آن است.(نظر اکثر معتزله)
و اگر بگوییم همه این وجوه هفتگانه از جهت های مختلف ، وجوه اعجاز قرآن اند، سخن خوبی است.(19:ج3 ، ص981-982)(2)
امین الاسلام طبرسی می نویسد:
کلام در اعجاز قرآن در این است که آیا جهت اعجاز آن ، مرتبه ی بالای فصاحت آن است یا نظم مخصوصی که در آن هست یا اسلوب بدیع یا صرفه …(29:ج1 ، ص42)
ایشان سپس تفصیل بحث را به کتب کلامی ارجاع داده است.
خواجه نصیرالدین طوسی می گوید:
وجه اعجاز قرآن را فصاحت آن دانسته اند. نیز گفته اند: اعجاز قرآن از جهت اسلوب و فصاحت آن است . بعضی نیز به خاطر صرفه می دانند. همه ی این وجوه محتمل است.(13:ص172)
علامه مجلسی در مورد وجه اعجاز قرآن می نویسد:
جمهور علمای عامه و خاصه از جمله شیخ مفید ، بر آن اند که اعجاز قرآن از آن روست که در مرتبه ی بالای فصاحت و درجه ی دست نایافتنی از بلاغت است؛ نسبت به آنچه فصحاء عرب به سلیقه ی خود و علمای فِرَق به مهارت خویش در فن بیان و به احاطه بر اسلوب سخن می دانستند . این وجه ، همراه با اشتمال قرآن بر اخبار از مغیبات گذشته و آینده ، دقائق علوم الاهی ، احوال مبدأ و معاد، مکارم اخلاق ، ارشاد به فنون حکمت علمی و عملی ، مصالح دینی و دنیوی ، وجوه اعجاز قرآن اند؛ بر اساس آنچه بر تدبرکنندگان ، ظاهر و بر متفکران ، آشکار است .
نیز گفته اند که وجه اعجاز قرآن، اشتمال آن بر نظم شگفت و اسلوب عجیب آن است که با نظم و نثر عرب در شروع ، مقاطع و فواصل مخالف است … و برخی از معتزله بر این قول اند. باقلانی می گوید: وجه اعجاز قرآن مجموع این دو امر، یعنی بلاغت و نظم شگفت آن است. همچنین گفته اند: وجه اعجاز قرآن اشتمال آن بر اخبار از غیب است . و گفته شده عدم اختلاف و تناقص در قرآن ـ با وجود طول و امتداد آن ـ سبب اعجاز قرآن است . سید مرتضی از ما وعده ای از عامه ـ از جمله نظام ـ به صرفه معتقد شده اند…(40:ج17، ص224)
آیت الله سید ابوالقاسم خویی پس از بحث در مورد فصاحت و بلاغت قرآن مجید ، بر جنبه هدایتگری آن اشاره می کند ومی نویسد:
این یکی دیگر از امتیازات و آثار عجیب و شگفت انگیز قرآن مجید است. اینک چند نمونه دیگر از معارف قرآنی که نمودار اعجاز آن است ، می آوریم تا روشن شود که اعجاز قرآن فقط به روش بلاغتی آن نیست و در دانش و معارف خود نیز معجزه است و نمی توان به پایه آن رسید.(15:ص62)
ایشان سپس موارد زیر را به عنوان وجه اعجاز قرآن بر می شمارد و به تبیین آنها می پردازد:
1. معارف عقلی قرآن 2 . اعجاز در هماهنگی قرآن . 3. اعجاز قرآن از نظر تشریع و قانون گذاری. 4. حقایق خلل ناپذیر در قرآن. 5. اخبار غیبی قرآن . 6. اسرار آفرینش در قرآن .(15:ص62-110)
در دایره المعارف تشیع ، ذیل عنوان «اعجاز قرآن» می خوانیم:
در باب سبب اعجاز قرآن ، متکلمان نظریه های مختلفی ابراز کرده اند. بیشتر متکلمان امامیّه از نظریّه ای جانبداری می کنند که بر مبنای آن، اعجاز قرآن معلول فصاحت و بلاغت آن است . با این همه ، دیگر نظریّه ها را نیز غیرممکن می دانند… فهرست نظریه ها یا دیدگاه ها در باب سبب اعجاز قرآن ، بدین شرح است: الف ) نظریّه صرف(= روش صرفه)؛ ب)نظریّه فصاحت و بلاغت (=روش اعجاز)؛ ج) نظریّه اسلوب ویژه؛د) نظریّه اخبار از غیب ؛ ه) نظریّه راست گفتاری(=استقامت بیان در قرآن)؛ و) نظریّه وجود معارف حیرت انگیز
در قرآن ؛ ز) نظریّه اتقان معانی قرآن؛ ح) نظریّه نظام قانون گذاری (تشریع) قرآن؛ ط) نظریّه وجود اسرار آفرینش در قرآن.(16:ج2 ، ص267)
در این مقاله ، پس از توضیح مختصری پیرامون هر یک از این وجوه ، آمده است :
در جنب این نظریه ها برخی از متکلمان از «جزالت »و «نظم اجزای قرآن »به عنوان وجه اعجاز این کتاب آسمانی سخن گفته اند . مراد از «جزالت» ، دلالت الفاظ اندک بر معانی بسیار است و مراد از «نظم اجزاء» چگونگی پیوند اجزای قرآن با یکدیگر است که از ترتیب بدیع کلمه ها به بار می آید.(همان ، ص269)
بدین ترتیب ، روشن شد که نظریات مختلفی در باب وجه اعجاز قرآن از سوی عالمان و متکلمان مسلمان ، ارائه شده است . با صرف نظر از دو نظریّه قدیم بودن و صرفه ـ که جزء آراء شاذّند ـ در یک تقسیم بندی کلی تر ، می توان اقوال را در وجه اعجاز قرآن به دو بخش تقسیم کرد:1. فصاحت و بلاغت(جنبه های ادبی) 2. محتوا (علوم و معارف).
برخی از عالمان صرفاً به جنبه فصاحت و بلاغت آن تأکید دارند و برخی علوم و معارف قرآن را جنبه اعجاز و مورد تحدی خداوند متعال می دانند؛ اما بیشتر عالمان شیعه هر دو جنبه را سبب اعجاز قرآن معرفی کرده اند.
میرزای اصفهانی(3) مهم ترین وجه اعجاز قرآن را در علوم ومعارف جدید الاهی و کلام الله بودن آن می داند که در مقابل علوم و معارف فرسوده ی بشری قرار دارد. ایشان در مجموعه ی مستقلّی با عنوان«إعجاز کلام الله المجید» با ذکر شواهدی ، به تبیین مدّعای خویش می پردازد ؛ آن گاه به توطئه سلطه جویان در مخفی کردن علوم و معارف الاهی قرآن و منحصر کردن جهت تحدّی آن به فصاحت و بلاغت ، اشاره می کند و راه نجات بشر از این توطئه را مراجعه به حاملان علوم قرآن ، یعنی امامان
اهل بیت (علیه السلام) از یک سو و تدبر در قرآن مجید از سوی دیگر ، معرفی می کند . ایشان به مناسبت ، به وجوب تعلیم عربی ضمن پرهیز از پرداختن به عربی مدون و مرسوم ، می پردازد.
در این مقاله ، کوشیده ایم تا با استناد به این اثرمرحوم میرزا مهدی اصفهانی ـ اعلی الله مقامه الشریف ـ تصویر جامعی از آراء ونظریه های ایشان در مورد وجه اعجاز قرآن ارائه کنیم . به جز مواردی که مدارک آنها ذکر گردیده ، تمام آنچه دراین مقاله ،به مرحوم میرزا مهدی اصفهانی نسبت داده شده ، به مطالب ایشان در رساله «إعجاز کلام الله المجید» مستند است . این رساله تاکنون چاپ نشده ؛ ولی نسخه های خطی چندی از آن به خط شاگردان ایشان موجود است . نسخه های مورد استفاده در این گفتار ، عبارت اند از: نسخه مرحوم شیخ محمدرضا دامغانی ، نسخه مرحوم شیخ علی اکبر صدرزاده ، نسخه مرحوم شیخ محمدباقر ملکی میانجی.
3. وجه اعجاز قرآن از نظر میرزای اصفهانی
مرحوم میرزا مهدی اصفهانی معتقد است که وجه اعجاز قرآن را باید در خود قرآن و کلام حاملان علوم قرآن جستجو کرد . ایشان به پرسشی در مورد وجه اعجاز قرآن ، چنین پاسخ می دهد:
پس جواب سؤال مرقوم ، به این عبد عاجز مربوط نیست؛ خود کتاب مقدّس و عالمین علوم آن در زمان صدور قرآن إلی یومنا هذا وما بعده من الأیّام ، جواب فرموده ؛فقط این عاجز تذکّر به جواب آنها می دهم. و ما توفیقی إلّا بالله ، علیه توکّلت و إلیه أنیب.
قرآن ، اگر چه فصاحت و بلاغتش در اعلا درجه است و جای شبهه و انکار نیست ؛ لکن در آیات کریمه و بیانات حَمَله ی علم و ائمه دین ـ صلوات الله علیهم ـ
اسمی از حیث فصاحت و بلاغت برده نشده است.(4)از اول تا آخر قرآن ، یک آیه نیست که تحدّی به قرآن از حیث فصاحت و بلاغت فرموده باشد ؛ ولکن در آیات کثیره ، قرآن را به اوصافی توصیف فرموده که تمام آن اوصاف ، امتیاز قرآن را معین می کند و بعد تحدی و وجه عجز بشر را ـ که در قرآن تصریح شده ـ بیان
می فرمایدو جای بیان برای دیگران نمی گذارد ، یکی از آن اوصاف به صریح آیات کثیره ، هدایت است و دیگری حکمت ، و دیگری علم و دیگری برهان و بصائر و شفاء و روح و پند و اندرز و نور و بیّنات .(46:ج1 ، ص58-59)
ایشان آیات بسیاری را به عنوان شاهد مدّعای خویش ، می آورد و پس از آن می نویسد:
از مجموع آیات ، استفاده شد که قرآن مجید ، علوم و معارف و حکمتی است که بصیرت دهد بشر را به بیّنه و برهان ، از تاریکی جهل و نادانی ؛ و به روشنایی علم و دانایی سوق دهد و امراض قلبی را شفا بخشد و پند و اندرز است ؛ و نوری است که هر پوشیده را ظاهر سازد و روحی است که مایه حیات دل است. آیا این صفات مصرّحه در قرآن ، به غیر از علم و حکمت و معارف ، معنی دیگری دارد؟…
پس نتیجه این شد که قرآن یعنی علم و حکمت و معارف الاهی و فصاحت و بلاغت آن ـ که در اعلا درجه است ـ بالاترین لباس زیبایی است که بر قامت علوم ومعارف الاهی پوشانیده ؛ ولیکن تحدّی به علوم و معارف است. نه به فصاحت و بلاغت.(همان ، ص61)
ایشان در جای دیگر می نویسد:
سپس به خود قرآن کریم مراجعه می کنیم و جهت تحدّی را از خود آن آشکار می سازیم و می گوییم : کسی که قرآن را نازل کرده ، آن را به صفاتی توصیف فرموده و مزایای آن را معرفی کرده که عبارت اند از:
هدایت در مقابل گمراهی بشر ، علم در مقابل جهل بشر ، حکمت در مقابل توهّمات بشر ، نور در مقابل تاریکی خیالات بشر ، برهان در مقابل قیاسات بشر، روح در مقابل اوهام بشر که جسم بدون روح است و روشنایی و بینایی در مقابل کوردلی بشر.(6:ص4)
همچنین می نویسد:
حاصل آنکه تحدّی به علوم و معارف قرآن است؛ در مقابل همه ی معارف بشر.(همان)
4. ادلّه مدّعای میرزای اصفهانی در وجه اعجاز قرآن
4-1) عمومیت و شمول اعجاز قرآن در تمام اعصار
مرحوم میرزا مهدی اصفهانی معجزات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دو قسم می داند: یکی قسم معجزاتی که مخصوص افراد معاصر با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است . و قسم دیگر معجزه ای که منحصر به عصر خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم)نیست و باید تا آخر دنیا باقی باشد ، ایشان می نویسد:
شکّی نیست که هر پیامبری ، معجزه ای داردـ یعنی چیزی که بشر از آوردن مثل آن عاجز است ـ و معجزات خاتم الانبیا(صلی الله علیه و آله و سلم)بر دو قسم است: یک قسم از آنها معجزات انبیاء پیشین ـ علی نبیّنا و آله و علیهم السلام ـ است که برای اشخاص خاصی می آورد که در زمان او هستند و او را مشاهده و درک می کنند؛ مثل زنده کردن مردگان ، خبر دادن از مغیبات و… چون دین ایشان تا آخر دنیا باقی است ، پس باید معجزه ای جاودانه داشته باشدو آن قسم دوم[از معجزات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی قرآن است . و قرآن چیزی است که پیامبر به وسیله آن ، هم برای اهل زمان خود و هم بر اهل زمانهای بعد تا فنای دنیا تحدّی می کند و معجزه ای که تا بعد از وفات پیامبر هم باقی است ، منحصر به قرآن است … واعجاز قرآن تا زمانی که دنیا باقی باشد ، باقی است[چنان که در سوره اسراء آیه 88 می فرماید:] «هرگز نمی توانند مثل آن را بیاورند هر چند پشتیبان یکدیگر باشند.»
مرحوم میرزا مهدی اصفهانی ـ پس از طرح این موضوع که برخی جهت اعجاز قرآن را فصاحت و بلاغت آن معرفی کرده اندـ نظر خود را چنین می نویسد:
ای کاش که در همه اعصار و برای تمام اشخاص قابل درک است ؛ با اینکه علم فصاحت و بلاغت درعصر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)در مدت زمان اندک و کوتاهی [رواج داشته است] و در دوره های بعدی ، کسی جهت فصاحت را درک نمی کند
و به آن نائل نمی شود. پس ضرورتاً باید با حسن ظنّ به پیشینیان ، به فهم ایشان اعتماد کند.
همچنین درعصر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز این علم ، مخصوص اشخاص معدودی از نابغه های آن زمان بوده است نه برای همه ی مردم . و برای ما مسلّم نیست که حتّی در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز همه ی مناطق عرب زبان به این علم آگاهی داشته اند؛ با اینکه پذیرش دین اسلام برای همگان ـ اعم از عرب و عجم و برای هر گروه با هر گویشی ـ تکلیف و واجب است . پس فایده ای برای چنان معجزه ای نیست که فقط تعداد کمی از یک ملت واحد ، یعنی عرب ها ، از آن بهره می برند.
4-2) جهت طعن کافران به علوم و معارف قرآن
مرحوم میرزا مهدی اصفهانی ، طعن کافران راجع به معارف و علوم قرآن را یکی از دلایل مدّعای خود می داند؛ مبنی بر اینکه جنبه ی اعجاز قرآن ،علوم ومعارف الاهی آن است نه فصاحت و بلاغت آن . ایشان در قسمتی از پاسخ خود به سؤال مربوط به جنبه اعجاز قرآن می نویسد:
معلوم است که طعن طاعنین ، راجع به معارف و علوم و سخنان حکمتی بود که قرع سمع آنها می کرد نه مسئله ی فصاحت و بلاغت ؛ زیر رواج فصاحت در عهد رسول بود نه قرون سابقه ی قدیم ، و اساطیر اوّلین ، یعنی کلیّه طعن جامعش به صریح آیات این بود که این سخنان سابقین را نشانه نبوّت قرارداده .لهذا قرآن مجید جدّاً انکار این فرموده و فرموده سخنان قدیم نیست ؛ بلکه سخنان تازه است ؛ یعنی علوم و معارف تازه در قبال علوم و معارف کهنه بشری آورده.
وی در جای دیگر ـ ضمن اشاره به مواردی از جهات تحدّی کلام الله مجید که در خود قرآن ذکر شده است ـ می نویسد:
مخالفان در مقابل این اوصاف[که قرآن از خود ارائه داده است] در آن طعن می کردند و این آیه به خاطر سخن مخالفان نازل شده که خدای تعالی می فرماید:«و گفتند این همان افسانه های پیشینیان است که آنها را نگاشته و بر او املاء می شود.»(فرقان(25)/5)این طعن به جهت فصاحت و بلاغت متوجّه
نیست ؛ زیرا این جنبه در [سخنان] پیشینیان نبوده است ؛ بلکه در عصر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) حادث شده بود و حاصل گفتار مخالفان این بود که علوم[قرآن] جدید نیست ؛ بلکه پیامبر این سخنان را از پیشینیان گرفته و نشانه ینبوت خود قرار داده است.
و معنای کلام خدا که از قول مخالفان نقل می کند :«این قرآن چیزی جز افسانه های پیشینیان نیست» (انعام(6)/25) یعنی اینکه کلمات و علوم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برگرفته از علوم سابق است. همچنین اینکه خدا از قول مخالفان می فرماید: «این قرآن جز دروغی که آن را بافته [چیز دیگری] نیست وگروه دیگر بر این کار او را یاری کرده اند.»(فرقان(25)/4) و همچنین اینکه : «و خواهند گفت این دروغی دیرینه است.» (احقاف (46)/11) و خداوند پس از گفتار مخالفان ، قرآن را به حدیث بودن توصیف کرده است؛یعنی علوم آن جدید است ؛ علی رغم گفتار مخالفان که آن را قدیم می دانند.[خداوند در مقابل این گفتار ، آیات زیر را] نازل فرمود:«آیا این سخن نو را سست و کوچک می شمارید ؟» (واقعه (56)/8) و آیه ی شریفه «و کسی که این سخن جدید را تکذیب می کند»(قلم (68)/44) و آیه ی شریفه «پس به چه سخن تازه ای بعد از قرآن ، ایمان خواهند آورد؟» (اعراف (7) /185؛مرسلات (77)/50) و آیه ی شریفه «خداوند بهترین سخن نو را نازل فرمود…»(زمر (39)/23؛6:ص5-6)
پس روشن شد که طعن مخالفان نسبت به علوم و معارف قرآن بوده است؛ چرا که آنها خیال می کردند علوم قرآن از پیشینیان گرفته شده ، پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به این نکته تحدی می کند که قرآن ، بهترین سخن تازه است و باطل کننده ی همه علوم بشری است و در هیچ آیه ای تحدّی به فصاحت قرآن نشده تا مخالفان برای انکار ، به این جنبه طعن کنند.
5. جهت معجزه بودن علوم و معارف قرآن
روشن شد که از نظر مرحوم میرزا مهدی ، وجه اعجاز قرآن ، علوم و معارف
جدید آن در مقابل معارف کهنه بشری است. میرزای اصفهانی به تفصیل این موضوع را تبیین کرده است که در ادامه ، به ارائه توضیحات ایشان می پردازیم.
5-1) کلام الله بودن قرآن
از نظر میرزا مهدی اصفهانی ، برای کسی که در قرآن تدبّر می کند، روشن است که قرآن از شروع تا پایان ، کلامی است به زبان الوهیّت . ایشان تکرار واژه «قُل» را در آیات متعدد، دلیلی بر الاهی بودن لسان قرآن می شمارد و در ادامه می فرماید:
ندای پیامبر اکرم و جانشینان [بر حقّ] ایشان (علیه السلام) و همه مسلمانان ، عالم را فراگرفته که قرآن ، خود را کلام خداوند معرّفی کرده است.
ایشان معتقد است که چون بین خدا و خلق ، تباین حقیقی وجود دارد و هیچ سنخیتی بین حق تعالی و مخلوقات نیست، پس فعل خدا نیز سنخیّتی با فعل بشر ندارد و بشر از انجام افعال الاهی عاجز است . قرآن نیز کلام خدا و حکمت و هدایت الاهی است؛ پس با کلام و معارف بشری سنخیّتی ندارد وبشر از آوردن مثل آن عاجز است.
از نظر میرزای اصفهانی ، علاوه بر علوم و معارف قرآن ، تمام مفردات الفاظ ، ساختار جملات و عربیّت قرآن ، فعل خداوند است و با ادبیّات و قواعد عربی غیر فطری ـ که توسط مخالفان تدوین شده استـ سنخیّتی ندارد. فصاحت قرآن نیز از آن جهت است که کلام الاهی است وبا عربی ملحون شده(5) توسط بشر ، متفاوت است.
فصیح در لغت به معنای خالص است.(5:ج2 ، ص544) مرحوم میرزا مهدی اصفهانی این معنا را با استناد به کتب لغت ، تثبیت می کند.(نک :ص 380؛ 10:ج1، ص391 ؛ 30:ج3 ، ص404) به اعتقاد ایشان لغت فصیح به وضع و الهام خدای تعالی است؛ لذا این لغت در گویش بسیار ملیح و آسان ، در شنیدن بسیار شیرین و مهیّج و
در مقام اداء، دارای تناسب بین حروف است.
میرزا مهدی اصفهانی با استناد به روایات فراوانی از عامّه و خاصّه ، اثبات می کند که زبان حضرت آدم (علیه السلام) عربی فصیح بوده است(نک 38:ج1 ، ص283 ؛ 22:ج1،ص58 ؛21:ج1، ص5) سپس در اثر سرکشی بشر و اختلاط اولاد آدم با جنّ و انسانهایی غیر از اولاد پدرشان ، عربی ملحون شد . سپس خداوند ، بعد از مندرس شدن زبان عربی ، مجدداً عربی فصیح را به حضرت اسماعیل(علیه السلام) الهام کرد.(نک .2: ص23 ؛40:ج35، ص141؛17:ج1، ص221؛38:ج1، ص283؛23:ج1، ص435؛45:ج11،ص490؛43:ج2 ،ص203) پس از آن ، باز هم این زبان از مفهوم خود منحرف گشت(23:ج1 ، ص368؛3:ج4،ص3) و در آن حذف ، انقلاب ، تغیر و تبدیل صورت گرفت و زبانهای سریانی وعبری از آن متولد شد. خداوند متعال مجدداً این لغت را با انزال قرآن مجید ـ که در نهایت فصاحت است ـ احیاء کرد.(18:ج3، ص360؛ 34:ص298؛44:ج8 ، ص397) بنابراین ، واجب است که قرآن اساس تعلیم لغت فصیح قرار گیرد و چون قرآن در منازل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیه السلام) نازل شده و تکلم به عربی فصیح به ایشان الهام گردیده است (6)،لذا ضرورت دارد که جهت ضبط و یادگیری لغت عربی فصیح به ایشان مراجعه شود.
5-2) حدیث بودن قرآن
نکته دیگری که مرحوم میرزا مهدی اصفهانی بدان متذکر شده اند، «حدیث» و بلکه «احسن الحدیث» بودن قرآن مجید است . ایشان می فرماید: حدیث در لغت به معنای مطلب جدید(5:ج1، ص131؛4:ج2،ص36) و در مقابل مطالبی است که در عرف عموم رواج دارد. قرآن مجید نیز در آیات:6 جاثیه ، 23 زمر ، 33 و 34 طور ، خود را «حدیث» و «احسن الحدیث» معرفی کرده است.
5-2-1) معنای حدیث بودن قرآن
از نظر مرحوم میرزا مهدی ، جدید بودن کلام خداوند متعال ، از آن جهت است که روش هدایتی آن ـ برخلاف مطالب و معارف بشری ـ همواره نو و محکم است و کهنگی و فرسودگی در آن راه ندارد؛ در حالی که حکمت بشری با گذشت زمان ، کهنه و فرسوده می گردد و به تدریج ، جای خود را به مطالبی دیگر می دهد و از صحنه علم و دانش برچیده می شود. در مقابل ،قرآن از یک سو انسان را به معروف فطری خود تذکر می دهد و از سوی دیگر ، عقول مردم را اثاره می کندو بدین ترتیب ، مردم را از خواب غفلت بیدار می سازد . قرآن ندای فطرت انسانها و هدایتگر بشر به نور عقل است. از این رو ، هرگز کهنه و فرسوده نمی شود و همواره تازه و بلکه بهترین سخن جدید است. آیت الله میرزا مهدی اصفهانی پس از تذکر به این جهت ، می نویسد:
[کشف حقایق اشیاء به نور خدای تعالی] امر جدیدی است که با سنخ حکمت و هدایت بشری تباین دارد. خدای بلند مرتبه این قرآن و کتاب مبین را به احسن الحدیث وصف کرده وفرموده است :«خداوند بهترین سخن جدید را نازل فرمود ، کتابی که آیاتش با هم مشابه اند؛ آیاتی مکرر دارد که از آن ، بر تن کسانی که از پروردگارشان می ترسند، لرزه می افتد ، سپس تن و جانشان با یاد خدا آرام می گیرد. این هدایت خداست که هر که را بخواهد با آن راهنمایی می کند.»(زمر (39)/23)
ایشان همچنین می فرماید:
زیرا قرآن از جهت اول، عین تذکر به نور عقل است و [وجوب] اطاعت از آن و اطاعت از چیزهایی است که به واسطه آن ظاهر می شود…و از جهت دوم… تذکر به پروردگاری است که او را می شناسند و یادآوری به آیات اوست که به واسطه او آنها را می شناسند و[هدایت] به سوی نعمتها، افعال ، حجج و خلفای خداست که به نور خدای تعالی ، آنها را می شناسند.
5-2-2) حدیث بودن قرآن در هدایت و حکمت
آیت الله میرزا مهدی اصفهانی پس از طرح چند آیه در این زمینه ، می فرماید :
این آیات به روشنی می گویند قرآنی که نازل شده ، حکمت و هدایت الاهی جدیدی است ؛ در مقابل حکمت ، هدایت ، علوم و معارف بشری. این موضوع عین تحدی به این جهت است[که اگر می توانند] مثل آن را بیاورند. خدای عزّوجلّ در سوره قصص ـ که مکّی است ـ می فرماید:«پس هنگامی که حق از جانب ما برای آنها آمد ، گفتند: چرا مانند آنچه به موسی داده شد، به این رسول داده نشده است؟ آیا پیش از این به آنچه به موسی داده شد، به این رسول داده نشده است ؟ آیا پیش از این به آنچه به موسی داده شد، کافر نشدند؟ و گفتند:[قرآن وتوارت] دو جادویند که همدیگر را پشتیبانی می کنند. و گفتند : ما به همه اینها کافریم.بگو : اگر راست می گویید ، کتابی از نزد خدا بیاورید که هدایت بخش تر از این دو باشد تا من از آن پیروی کنم.» (قصص (28)/48-49) خلاصه اینکه آیه صریح است در این موضوع که تحدّی قرآن ، از حیث هدایت بودن آن است.
همچنین می فرماید:
قرآن به صراحت ، خود را به این عنوان وصف کرده که حکمت و هدایت الاهی است و در مقابل تاریکی و گمراهی آشکاری است که بشر در آن قرار گرفته است .روشن است صرف این ادعا که چیزی حکمت و هدایت الاهی است، عین تحدّی به آن است که غیر بشری است و این عین تعجیز بشر از آوردن چیزی مثل آن است.
میرزای اصفهانی تأکید می کند که قرآن ، حکمت و هدایت الاهی جدید است و در مقابل علوم و معارف بشری قرار دارد که فرسوده و گمراه کننده است . به عقیده ایشان ، معارف بشری پیشینه زیادی دارد. این معارف از یونان باستان، ریشه گرفته و منشأ فِرَق و مذاهب منحرف همین روش معرفتی آنهاست . ایشان می فرماید:
این فنّ ،تا به امروز [معارف بشری] بر پایه ی یقین و جزم بوده است. پس اساس علوم بشری که در شرق و غرب عالم منتشرشده ، از یونان و یونانیان ریشه
گرفته و تصوّف از آنها جدا شده است… حکمت بشری در شرق و غرب عالم تا به امروز،منتشر شده و دهرّیه ، طبیعیه و مادّی گرایان از آن انتشار یافته اند.
به اعتقاد آیت الله میرزا مهدی اصفهانی معارف وعلوم بشری ، از دو راه حاصل می شود : یکی راه برهان و دیگری راه عرفان ، یا شهود و عیان . آن گاه پس از بیان این موضوع می نویسد:
شکی نیست که در هر دو طریق ، میزان تامّ و تمامی برای تمییز حق از باطل نیست؛ زیرا در مسائل فلسفی ، برهانی که نتیجه یقین به واقع باشد ، وجود ندارد. و شاهد یقینی بر این بیان ، اختلاف بزرگان بشر در مسائل فلسفی است . اهل اطلاع می دانند مسئله ای از مسائل فلسفی ـ چه در الهیات و چه در طبیعیات ـ نیست که مورد اختلاف نباشد ؛ چنان که ارسطو می گوید: در الهیات راه یقین نداریم…و اما عیان وشهود ، طریق امتیاز حقّ از باطل ندارد و مکاشفین در قسمتی از مطالب مهم بایکدیگر اختلاف دارند و یکدیگر را تکذیب می کنند.(46:ج1 ، ص66-67)
ایشان در جای دیگر می فرماید:
روشن و آشکار است که اساس علوم و معارف بشری…بر یقین و جزم نهاده شده است و بالاترین یقین نزد ایشان چیزی است که به حواس ظاهری حاصل گردد و مادّیون بر این باورند؛ اما چون ذات جرم و یقین ، نور و کشف نیست ، بنابراین ، در میان این یقینها ،درست وغلط ، حق و باطل ، علم و جهل و راست و دروغ را نمی توان جدا کرد و بشر میزانی برای تمییز آنها ندارد. پس اساس علوم بشر بر اختلاف است و آنها رافعی برای این اختلاف ندارند. در نتیجه ، جزم و یقین شان ، تنها ظلمت و جهل است و مجزومات و متیقّناتشان جز مظلمات و مجهولات نیست.
میرزای اصفهانی یادآور می شود که قرآن نیز به تاریکی و گمراه کنندگی معارف بشری ، تذکر داده است. از نظر ایشان ، این موضوع به نورعقل نیز کشف می شود؛ زیرا نور عقل به ذات خود کاشف این حقیقت است که یقین و جزم [حاصل از برهان] نور و روشنایی نیست ؛ بلکه صرفاً یک حالت و کیف نفسانی است . لذا
تشخیص درستی و نادرستی آن ممکن نیست. بنابراین ، سلوک در این راه و علم نامیدن جزم و یقین در امور مهمّه ، عین گمراهی آشکار است . همچنین تذکّر و قرآن به علوّ و قدس خدای تعالی نیز ـ از آن جهت که عقل ، آیه ای برای این علوّ و قدس است ـ حجتی الاهی است که بطلان شهود عرفانی را نشان می دهد . هر عاقلی نور عقل را به خود عقل می شناسد و می داند که ذات عقل ، نور و کاشف بودن است ؛لذا حرکت عقل به سمت فعل قبیح ـ که قبحش به عقل آشکار می شود ـ ممتنع است.(7) پس نسبت فعل قبیح به خدای تعالی به طریق اولی ، ممتنع خواهد بود. این نکته حجتی الاهی است بر بطلان تصوف [که با قول به وحدت وجود و نسبت افعال قبیح به خدا ، مروج اباحی گری است].
میرزای اصفهانی درجای دیگر می فرماید:
پس خدای بلند مرتبه ، هنگامی که به ذاتش در کلام خود تجلی می کند، تاریکی علوم و معارف بشر را آشکار می سازد؛ زیرا حکمت و هدایت بشر به سوی خدا چیزی جز[برهان] با مقدمات یقینی یا مکاشفات نیست؛ [مکاشفاتی] که برای تشخیص شیطانی و رحمانی بودن ، باید به این مقدمات عرضه شوند… و عرفان صوفیه عبارت است از اعتقاد به وحدت حقیقی خالق و مخلوق ؛ بنابراین خبیث ترین گمراهی و پلیدترین جهالت است.
بر این اساس ، معارف بشری حاصل افکار و اوهام فرسوده و کهنه ای است که جز به تاریکی و گمراهی نمی انجامد . در مقابل ،معارف قرآن ، حکمت و هدایتی است که هرگز کهنه و فرسوده نمی شود.
پی نوشت :
*پژوهشگر ، حوزه علمیه قم.
*در اصل مقاله ، نصّ کلمات عالمان بزرگ شیعی ـ به ویژه عبارات آیت الله میرزا مهدی اصفهانی در رساله چاپ نشده «إعجاز کلام الله المجید» ـ عیناً نقل شده بود که در اینجا ، برای رعایت اختصار ، به ترجمه آنها اکتفا شد.(ویراستار)
– یعنی خداوند متعال ، معارضان قرآن را از آوردن مثل قرآن در فصاحت و بلاغت ، باز می دارد.
2- البته مرحوم راوندی وجه اول را مردود دانسته و مطالبی را در رد آن نگاشته است. لذا پذیرش وجوه هفتگانه درعبارات اخیر ، ناشی از سهو ایشان است.
3- درباره شرح حال ایشان ، بنگرید به فصلنامه سفینه ، شماره 2 ، ص30-31، و منابعی که ذیل آن معرفی شده است.
4-مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی نقل می کند:
ابن سکیّت به امام رضا(علیه السلام) عرض کرد: چرا خداوند موسی بن عمران (علیه السلام) را با عصا ، ید بیضا و ابزار سحر مبعوث کرد؟ و عیسی (علیه السلام ) را با ابزار طب و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را با کلام و خطبه ؟
امام رضا(علیه السلام) فرمود: وقتی خداوند موسی (علیه السلام) را مبعوث کرد، سحر بر اهل زمانش غالب بود. پس موسی از جانب خدا چیزی آورد که مثل آن در توان آنها نبود ، چیزی که سحر آنان را باطل و حجّت را برایشان تثبیت می کرد. و عیسی را در وقتی برانگیخت که بیماری های مزمن پدیدار شده بود و مردم را به طب نیازمند بودند. پس عیسی (علیه السلام) از جانب خدا چیزی آورد که مثل آن در توانشان نبود… و خداوند محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را در عصری مبعوث کرد که خطبه وکلام بر اهل زمانش غالب بودـ و گمان می کنم فرمود:شعر ـ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خدا ، مواعظ وحکمتهایی آورد که قول آنان را باطل و حت را با آن تثبیت می کرد…(39:ج1، ص24)
ممکن است در نگاه اول ، چنین تلقی شود که این روایت قرینه است بر این قول که وجه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است (چنان که محققان کتاب«سه ارجوزه در کلام ، امامت و فقه» گفته اند.(نک: 14:ص93) اما با اندکی دقت وتدبر در روایت ، روشن می شود که امام رضا (علیه السلام) نه تنها به این جهت نظر ندارد، بلکه بر موعظه و حکمت بودن قرآن تأکید می فرماید . مرحوم ملکی میانجی در ذیل این حدیث می نویسد:
این حدیث شریف نصّ است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی خدا با موعظه ها و حکمتها و آنچه قول مردم را باطل می کند، آمده و در آن اشاره نشده که اعجاز کلام به فصاحت و بلاغت مصطلح است ؛ بلکه عدول امام رضا (علیه السلام) از واژه ی«کلام» به عبارت «مواعظ و حکمتها» ، دلالت می کند بر اینکه کلام ایشان موعظه و حکمت است.(42:ج1 ،ص66)
از همه ی آنچه ذکر کردیم، روشن و واضح شد که در این روایت ، دلیلی وجود ندارد که وجه تحدّی قران فصاحت و بلاغت مصطلح است…
ایشان همچنین معتقد است هرگز از روایت ابن سکیّت استفاده نمی شود که وجه تحدّی قرآن ، فصاحت و بلاغت آن است؛ بلکه روایت در مورد سنت و صنع محکم خداوند در آیات انبیاء بحث می کند و تذکر می دهد که خداوند برای انبیائش براهین و آیاتی به فراخور زمانشان انتخاب می کند و این دلیل نمی شود که برهان موسی (علیه السلام) از سنخ سحر و برهان عیسی (علیه السلام) از سنخ طبابت و برهان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از سنخ کلام بشری است ؛ یعنی از روایت چنین استفاده نمی شود که آنچه موسی آورده ، سحری برتر است و آنچه عیسی آورده ، برترین وجه طبّ است و آنچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده ، برترین شکل از فصاحت مصطلح است.(همان، ص65)
5-لحن به معنای لهجه،غلط خواندن و تغییر دادن مفهوم است.
6-مرحوم میرزا مهدی اصفهانی ،خطب ،ادعیه ،مواعظ و روایات اهل بیت علیهم السلام را شاهدی بر صدق مدعای خویش معرفی می آورد.
7-دقت شود :حرکت عقل به سمت چنان فعل قبیحی ممتنع است نه حرکت عاقل ،عاقل ،تنها زمانی از آن فعل قبیح امتناع می کند که به حکم عقل ،گردن نهد و گرنه مرتکب آن می شود.
نویسنده : اصغر غلامی(*)
منبع:فصلنامه تخصصی مطالعات قرآن و حدیث سفینه،شماره 21