نویسنده: امیر خواص*
الوهیت حضرت عیسی(ع) یکی از باورهای رسمی مسیحیت است. سرآغاز این اندیشه به پولس برمی گردد که رسول خودخوانده ی جهان مسیحیت است. او که در ابتدا یهودی متعصّبی بود، سال ها پس از حیات زمینی آن حضرت، مدّعی شد که حضرت عیسی(ع) را در مکاشفه ای ملاقات کرده و با دعوت آن حضرت، به آیین مسیحیت گرویده است. وی سال های متمادی در تبلیغ مسیحیت کوشید و درواقع، تفسیری از شخصیت مسیح و رسالت او ارائه کرد که با آموزه های خود آن حضرت و نیز باورهای مسیحیان اولیه در تعارض بود. امّا سرانجام، در قرون بعدی، دیدگاه های وی از سوی برخی از عالمان مسیحی مورد پذیرش قرار گرفت و هرچند مخالفانی نیز داشت، در شوراهای مسیحی به تصویب رسید. گفتنی است که این آموزه ها، از جمله الوهیت آن حضرت، جزء باورهای رسمی مسیحیان شد.
مقدمه
بحث از الوهیت حضرت عیسی (ع)اولین بار از سوی پولس مطرح شده و پس از سال ها نزاع عقیدتی، به عنوان باور رسمی مسیحیت، در شورای نیقیه( 325 م) که اولین شورای جهانی مسیحیت بود، به تصویب رسیده است. بنابراین، ضروری است که ابتدا به صورت اجمالی درباره ی کیفیت ایمان پولس به مسیح، نقش و جایگاهش در مسیحیت، و همچنین اصول اندیشه های او- که در تفسیر شخصیت حضرت عیسی (ع)نقش داشته است- بحث کنیم.
به جرأت می توان گفت پولس مهم ترین شخصیتی است که آیین مسیحیت، متضمّن آموزه ها و اندیشه های مبدع اوست؛ تأثیر او در مسیحیت تا آنجاست که برخی او را معمار مسیحیت کنونی می دانند و برخی دیگر از او به عنوان مؤسس دوم مسیحیت یاد می کنند.(1) بنابراین، آنچه امروزه با نام « مسیحیت » شناخته می شود، تفسیر پولس از گفتار و کردار حضرت عیسی مسیح (ع)است؛ این تفسیر براساس مبانی خاصّی است که وی به آنها معتقد بوده است. به هر حال، پولس بخش مهمی از تاریخ کلیسای رسولی را تشکیل می دهد.(2) پولس و اندیشه هایش همواره مخالفان و موافقان فراوانی داشته است، تا آنجا که برخی او را بزرگ ترین تحریف کننده ی مسیحیت و آموزه هایش می دانند و برخی، در جبهه ی مقابل، او و اندیشه هایش را تأیید می کنند.( یکی از متفکران معاصر، هانس کونگ، از مدافعان پولس است که در کتاب خود، با عنوان متفکران بزرگ مسیحی، سعی فراوانی برای دفاع از پولس و اندیشه ها و عملکرد او دارد. در پایان این بحث، اشاره ای به آن خواهیم کرد. یهودیان می پرسند« آیا او به کلی از یهودیت دست کشید» و مسیحیان سؤال می کنند« آیا او واقعاً عیسای ناصری را درست شناخت یا چیز دیگری از او فهمید»؟)(3)
پولس کیست؟
پولس در میان سال های 5-15 م در شهر طرسوس(Tarsus)، ( شهری در قسمت آسیایی ترکیه)، در خانواده ای ثروتمند و اشرافی به دنیا آمد.(4) تاریخ تولد او نشان دهنده ی آن است که کوچک تر از حضرت عیسی (ع)بوده است. پولس به واسطه ی پدرش توانسته است تابعیت روم را به نظر دست آورد؛ و در عین یهودی بودن، شهروند روم نیز محسوب می شده است. پولس از نظر دینی، به فرقه ی فریسیان تعلّق داشته است. به گفته ی خود وی، ” روز هشتم مختون شده و از قبیله ی اسراییل، از سبط بنیامین، عبرانی ای از عبرانیان، از جهت شریعت فریسی” بوده است.(5) پیش از گرایش به مسیحیت، نام او شائول بوده که نامی عبری، و تلفظ یونانی آن« سولس» است؛ امّا بعد از پیوستن به مسیحیت، او نام « پولس» را برای خود انتخاب کرده که ترجمه ی یونانی شائول، و به معنای کوچک است.(6) پولس در جوانی مدتی را برای تحصیل شریعت یهود در اورشلیم گذرانده، و در این شهر با کتاب مقدّس و اعتقادات یهودی آشنا شده است؛ همان گونه که در شهر طرسوس، فرهنگ یونانی را فراگرفته است. شایان ذکر است که آشنایی با این دو فرهنگ، در شکل دادن به عقاید او نقش اساسی داشته است.
پولس از رسولان حضرت عیسی(ع) نبوده و اساساً هیچ گاه آن حضرت را ندیده بود. خود وی می گوید: در ابتدا نه تنها مسیحی نبوده، بلکه دشمن سرسخت مسیحیان بوده ام.(7) و نام او در عهد جدید، اولین بار، در جریان شکنجه و شهادت استیفان- که برگزیده ی حواریون بوده- ذکر شده است؛(8) در عهد جدید از وی به عنوان ناظر(9) و راضی به (10) شکنجه و شهادت استیفان یاد می شود. پس از شهادت استیفان، که در روزگار رویارویی مسیحیان با انواع دشواری ها رخ داده، پولس نامه ای از مجمع یهودیان اورشلیم دریافت کرده، و برای دستگیری و شکنجه ی تازه مسیحیان، راهی دمشق شده است؛ اما به گفته ی خود وی، هنگام پیمودن این مسیر، مکاشفه ای را تجربه کرده و به دیدار و حضرت عیسی(ع) نائل آمده است. در این دیدار، آن حضرت او را به دین مسیحیت دعوت کرده است:
سولس[پولس] هنوز تهدید و قتل بر شاگردان خداوند همی دمید و نزد رئیس کهنه آمد و از او نامه ها خواست به سوی کنایسی که در دمشق بود تا اگر کسی را از اهل طریقت خواه مرد و خواه زن بیابد، ایشان را بند برنهاده، به اورشلیم بیاورد؛ و در اثنای راه، چون نزدیک به دمشق رسید، ناگاه نوری در آسمان دور او درخشید، و به زمین افتاده، آوازی شنید که بدو گفت: ای شائول، برای چه بر من جفا می کنی؟ گفت: خداوندا، تو کیستی؟ خداوند گفت: من آن عیسی هستم که تو بدو جفا می کنی؛ لیکن برخاسته، به شهر برو که آنجا به تو گفته می شود[که] چه باید کرد.”(11)
بعد از این ماجرا که در بین سال های 32 تا 36م. رخ داد، پولس به مسیحیان پیوست و تا هنگام مرگ، در بین سال های 62 تا 64م، به عنوان مبلّغ دین مسیح به سفرهای تبلیغی پرداخت؛ او در راه تبلیغ و ترویج برداشت خود از مسیحیت تلاش فراوانی کرد و در این راه، سختی های زیادی را متحمّل و چندین بار زندانی شد که شرح آنها در کتاب اعمال رسولان( از باب دهم به بعد)، آمده است. وی سرانجام در سال 64م. یا 65م. کشته شد.(12)
پولس کتاب یا رساله ای ندارد که افکارش را به صورت سازمان یافته بیان کرده باشد؛ ضمناً در منابع مستقل تاریخی که در قرن اول میلادی نوشته شده اند، مطلبی درباره ی او یافت نمی شود. از این رو، برای آشنایی با افکار پولس، باید به نامه های او و نیز کتاب اعمال رسولان مراجعه کرد که در عهد جدید قرار دارد. او در نامه های خود، به طرح مسائل اعتقادی و ارشاد خوانندگان خویش می پردازد؛ هر نامه معمولاً مشکلات جامعه یا فرد خاصّی را بازگو و برطرف می کند.(13)
اندیشه های پولس
در نوشته های پولس، با مسیحیت متأثر از فضای یونانی مآب مواجه هستیم(14). به عبارت دیگر، اندیشه های پولس درباره ی مسیح و پیام او- و تفسیری که وی از مسیحیت ارائه کرده است- تحت تأثیر تفکرات فلسفی و جریانات عرفانی ای است که از حدود یک قرن پیش از میلاد مسیح تا زمان وی رواج داشته است:
از ابتدای قرن سوم قبل از میلاد، با تلاش رواقیون، مذهب در فکر یونانی نقش بیشتری پیدا کرد و از یک قرن قبل از میلاد مسیح نیز جریانات عرفانی مهم ترین عامل در شکل دادن فکر یونانی مآب بود. در این دوره است که عرفان( که گاهی ثنویت آن کاملاً جهان شناختی است و به صورت آیین های گنوسی نمایان می شود) ادیان شرقی از آن جمله میتراییسم، و مذاهب اسرارآمیز، با اصول فلسفی و باورهای ارسطویی، رواقی، و فیثاغوری جمع شده و در چارچوب تفکر افلاطونی، فلسفه ی افلاطونی میانه را می سازد که گرایشی کاملاً عارفانه دارد و همراه با عرفان ثنوی، جهان بینی های حاکم در این دوره را ( یعنی یک قرن قبل از میلاد تا قرن سوم میلادی) شکل می دهد. پولس نیز به عنوان متفکری در آن عصر، همراه و تحت تأثیر این جریانات است. البته، این دو نوع فکر- یعنی فلسفه ی افلاطونی میانه و عرفان ثنوی- نزد یهودیان نیز مشاهده می شد: از یک طرف، جریانات عرفانی را با رنگی ثنوی همراه با زندگی رهبانی نزد اسنی ها می بینیم و از سوی دیگر، فیلون اسکندرانی کتاب « تورات» را تفسیری افلاطونی میانه می کند.(15)
مخالفت پولس با رسولان درباره ی مسیح و پیام او، در همین چارچوب( تأثیرپذیری از فرهنگ یونانی مآبی)، قابل ارزیابی است. برای شناخت تفکرات پولس، باید اندیشه های او را در مقایسه با اندیشه های مسیحیان اولیه بررسی کرد. در این بخش، به مهم ترین اندیشه های او اشاره می کنیم:
انسان شناسی پولس
« انسان شناسی» یکی از اندیشه های زیربنایی پولس است؛ که نقش تعیین کننده ای در تفسیر او از حضرت عیسی(ع) و پیامش ایفا می کند. گرچه برخی مانند ساندرس معتقدند که محور بحث از پولس باید مسیح شناسی او باشد( چون محور بحث پولس، مسیح شناسی است)، و برخی نیز مانند بولتمان محور بحث از پولس را انسان شناسی او قرار داده اند؛(16) اما به نظر می رسد، در شناسایی پولس و اندیشه هایش، توجه به هر دو محور یاد شده ضروری است بر این اساس، ما نیز در بحث از الوهیت عیسی (ع)به مسیح شناسی او توجه خواهیم کرد.
انسان شناسی و گناه
بررسی دیدگاه پولس درباره ی انسان، بدون توجه به مسئله ی گناه، امکان پذیر نیست؛ از این رو، باید انسان شناسی او را همراه با بحث گناه ارائه کرد. پولس نگاهی ارزشی به انسان دارد و بیان تورات را مبنی بر اینکه انسان شبیه خدا آفریده شده، و نشان دهنده ی جلال اوست، می پذیرد؛ امّا از نظر او، انسان، به واسطه ی گناه آدم، آلوده شده است: سرپیچی آدم از فرمان الاهی سبب گناهکار شدن همه ی انسان ها گردید و بدین ترتیب، مرگ و گناه وارد این جهان شد و به سقوط انسان انجامید.(17)
مفهوم « گناه» نقطه ی ثقل انسان شناسی پولس است. از نظر او، همه ی انسان هایی که متولد می شوند، گناهکار هستند؛ زیرا گناه آدم گناه شخصی نبوده و نزد او باقی نمانده است( آدم با گناه خود، ذات و جوهر انسان را فاسد کرد، و انسان تحت سلطه ی گناه درآمد). وی معتقد است: اراده ی خود را تنها اراده دانستن، و آن را در مقابل اراده ی خدا قرار دادن، گناه است. در انسان بودن و دوری جستن از خداوند و خویشتن انسانی خود را در مقابل الوهیت قرار دادن، گناه است. گناه نیرویی شیطانی است که به جهان وارد شده است؛ هیچ کس از گناه فرار نکرده است و نخواهد کرد، چرا که انسان برده ی گناه است و گناه اساس زندگی او را تشکیل می دهد. گناه، مرگ را با خود به همراه می آورد و مرگ نتیجه ی گناه است؛ این گناه از راه جسم انسان ها اشاعه یافته و به همگان رسیده است. گرچه در ابتدای خلقت گناهکاری نبود و اراده ی خدا بر گناهکار بودن انساباه آدم، گناه به جهان سرایت کرد و کسانی که به گناه گرایش یافتند به خداوند کافر شدند و به شرک و بت پرستی روی آوردند. با این همه، انسان موجودی مسئول است که می تواند بین خیر و شر، دست به انتخاب بزند و راه سعادت را برگزیند؛ هرچند به تنهایی نمی تواند خود را نجات دهد، بلکه لطف الاهی باید شامل حال او بشود.(18)
از نظر پولس انسان گناهکار تحت فرمان گناه است(19). وی جسم را در مقابل روح قرار می دهد و این دیدگاهی است که با دیدگاه عرفانی ثنوی روزگار او هماهنگ است؛ امّا پولس جسم را مظهر گناه می داند، زیرا جسم مرگ را می آورد و مرگ شر است( البته او جسم را ذاتاً شر نمی داند، زیرا معتقد است که خدا آن را خلق کرده است، نه اهریمن؛ و همچنین، پسر او یعنی حضرت عیسی(ع) نیز باید جسم به خود بگیرد و نجات را فراهم کند).
پی نوشت:
*استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.1. ر.ک: ناس جان، تاریخ جامع ادیان، علی اصغر حکمت، ص 613.
2. الیاس مقار القس، رجال الکتاب المقدس، ج4، ص 115.
3.Kung, Hans, Great christian thinkers,p 17.
4.Schroeder.F, Pual.Apostle.St, in New Catholic Encyclopedia,v11,p3.
5. پولس، نامه به فیلیپیان، ج 3، ص 5.
6. البستانی، دایره المعارف، ج 5، ص 699.
7. ر.ک: نامه های پولس به خصوص نامه به غلاطیان باب های 1 و 2.
8. اعمال رسولان، ج 6، ص 5.
9. Schroeder.F, Pual.Apostle.St, in New Catholic Encyclopedia,v11,p3
10. اعمال رسولان، ج 7، ص 58-60.
11. اعمال رسولان، ج 6-1، ص 9.
12. البستانی، دایره المعارف، ج 5، ص 701-700.
13. محمد ایلخانی، پولس، ارغنون، ش 5 و 6، ص 394.
14. دیوید فرگوسن، رودولف بولتمان، ترجمه انشاء الله رحمتی، ص 159.
15. محمد ایلخانی، پولس، ص 394.
16. دیوید فرگوسن، رودولف بولتمان، ص 159.
17. پولس، رساله به رومیان، ج 5، ص 12-14.
18. ر.ک: پولس، رساله به رومیان؛ محمد ایلخانی، پولس، ص 397.
19. پولس، نامه به رومیان، ج 5، ص 12-14.
منبع: نشریه معرفت ادیان شماره 2