مقالات مربوط به زندگی گهربار حضرت زینب (س) را میتوانید اینجا مطالعه کنید.
شادمانه هایت را به تغزّل بسپار، مدینه!
اینک، هنگام سرور آسمان و زمین است!
اینک خانه کبریایی زهرا علیهاالسلام را صدای کودکی فرا گرفته است که نه تنها زینت پدر و مادر، که زینت آفرینش است.
شکوه نامش از مدینه تا کربلا و از کربلا تا بی نهایت ابدیت خواهد رفت و تاریخ، این زینت استقامت را قهرمان شکست ناپذیر خویش معرفی خواهد کرد.
شادمانه هایت را به حافظه بسپار، مدینه!
امروز، روز جشن دختر خورشید است؛ روز اولین دیدار عاشقانه برادری که همچون پروانه خواهد سوخت و خواهری که همچون شمع، به داغ برادر خواهد گداخت.
امروز، روز تبسّم های شیرین پیامبر صلی الله علیه و آله است که آغوش به نازهای نازکانه زینب خواهد گشود و فرشتگان در آغوش پرندین خویش، او را به تماشای عرش خواهند برد.
امروز، روز زینب علیهاالسلام است؛ روز دختری که مادر مصیبت های تبار خویش است؛ مادر تمام یتیمان پدر و برادران خویش.
امروز، روز زینب علیهاالسلام است؛ روز کسی که واژه صبر، بر قامت شکیبایی اش، رشک می برد و ایوب را از شکوه تحمّل او به شگفتی وا می دارد!
امروز، روز کسی است که مهربان ترین پرستار برای ناسورترین زخم هاست؛ زخم هایی که جز اشک حسرت، مرهمی نداشت و جز شکیبایی، امید درمانش نبود!
امروز، روز زینب علیهاالسلام است؛ روز بانویی که آیینه تمام نمای علوی علیه السلام در استقامت است و تبلور عصمت زهرایی علیهاالسلام در کرامت و عزت نفس.
فصاحت بلاغتش، علوی علیه السلام ، عفت و عصمتش زهرایی علیهاالسلام ، کرامت صبرش حسنی علیه السلام و شجاعت و وقارش حسینی علیه السلام است.
امروز، روز زینب علیهاالسلام است؛ روز آفرینش صبر، روز وقار، روز شکوفایی دست های مهربان پرستاری.
آن چه از حضرت زینب علیهاالسلام آموخته ایم، تماشا در آیینه ای است که در آن، تنها زیبایی را می توان حس کرد و همراه او زمزمه کرد: ما رأیتُ اِلّا جمیلاً؛
حتی اگر این تماشا از دل گودال قتلگاه باشد!
حتی اگر از کوچه های خرمشهر باشد.
درود خداوند بر بانویی که روز عاشورا، صبر را شرمنده خویش ساخت!
درود خداوند بر بانویی که شکوه پرستاری اش را عرشیان ستودند!
درود خداوند بر بانویی که پرچمدار دین پیامبر صلی الله علیه و آله در بحرانی ترین فصل بی دینی در تاریخ شد!
درود خداوند بر زینب علیهاالسلام ، بشکوه ترین نام در بلندای شکیبایی!
نصیبمان باد شفاعتش، روزی که سخت محتاج شفاعتیم!
بوی تو می وزد، در تمام کوچه پس کوچه های آسمان.
صدایت می پیچد در کنگره های عرش.
تو گریه می کنی و آهنگ گریستن تو، در گستره افلاک طنین می افکند.
فرشتگان، قنداقه نورانی ات را فوج فوج، به طواف می ایستند.
تو کلمه به کلمه در گوش جهان هجی می شوی.
بانوی نور و نافله، شاخه ای از شجره طیبه، فرزند طوبی، زینب! خجسته باد لحظه شکفتن بهشت وجودت، دقایق دلنشین حضورت.
قدم بر خاک می گذاری و ذرات کائنات، عطر خوش وجودت را عاشقانه نفس می کشند و شکوه آمدنت را به سجده می افتند.
ای ادامه کربلا در جاری لحظات! زمین، مقدم عاشورایی ات را مدت هاست به انتظار نشسته است.
چه زیبا بود لحظه ورودت؛ غم و شادی توأمان؛ گریستن پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه علیهاالسلام و علی علیه السلام آمیخته با هلهله فرشتگان، خنده تو محو در لبخند حسین علیه السلام ، و گریه جبرئیل، غرق در تبسم تو.
ای قهرمان قصه بلند صبر و حماسه! فقط تو لایق این امتحان بزرگ هستی! خدا تو را برگزید، از میان تمام آفریده ها که فقط شانه های کوهوار تو، تاب تحمّل داغ عاشورا داشت.
فقط قلب صبور و دریایی تو، تاب تحمل امواج مهیب اندوه را داشت.
ای زیور حبل المتین! کدام لحظه ات را بسرایم که خاک و افلاک را به شگفتی وا ندارد؟
کدام لحظه وام دار تو نیست؟
کدام لحظه ات معجزه ای ژرف نیست که تو خود بزرگ ترین معجزه پروردگاری؟
ای عالمه غیر معلّمه! چه نیک تو را نامید، چهارمین ستاره روشن ولایت، که علی نیز از تو در شگفت می ماند.
آن جا که گفت: یک و عطر کلامت پیچید: یک! گفت: دو و تو لبریز از روشنان وحی نور باریدی که پدر، لبی که گفت، یک، چگونه، بگوید، دو؟
بانو!
درس وفا و صبر از مادر آموختی و الفبای حماسه و شجاعت از پدر. ادب از حسن علیه السلام آموختی و عشق از حسین علیه السلام !
تو عصاره پنج شاهکار خلقتی.
چه خوب شد آمدی!
اگر نمی آمدی، چه کسی غمخوار شب های بی فاطمه علی می شد؟
چه کسی پرستار زخم های بی شمار پدر می شد؟
چه کسی راوی رنج و اندوه کریم اهل بیت می شد؟
خوب شد که آمدی.
ضربان عاشورا، ضرباهنگ قدم های توست؛ حسین بی زینب علیهاالسلام می شود؟!
بانو!
هنوز خاطره حماسه ات در کربلا، قرن به قرن و سینه به سینه می چرخد.
طواف تو دور خیمه سوخته و شعله ور، برای نجات یادگار حسین علیه السلام و ستون عرش و فرش، هنوز نقل مجالس قدسیان است.
بانو!
رد پای خون سرخ سرت که بر چوبه محمل زدی، هنوز بر سطر سطر کتاب تاریخ مشهود است.
بانو!
ای روح نماز، نماز نشسته ات در خرابه های شام، ستون خیمه برافراشته «صلوه» است.
هنوز دنیا، شاعر واژه به واژه کلام توست که توفان شد و ویران کرد خشت خشت کاخ ستم را؛ آن گاه که گفتی «ما رایت الا جمیلا».
خوب شد که آمدی؛ چرا که دنیا از دریچه نگاه تو زیبا می شود.
مقدمت خجسته باد، بانو!
آسمان، آسیمه سر، خود را بر آستان خاک آلوده زمین رسانده تا شاهد درخشش نور صبری جمیل باشد؛ صبری که استقامت کوه ها را به سخره خواهد گرفت، صبری که آینه و آیت تمام نمای صفات خداوندی است.
به خانه ساده و کوچکی که پذیرای نوری از انوار ایزدی خواهد بود وجود مقدسی پا به عرصه هستی خواهد گذاشت که پهنه پهناور صحراها و بیابان ها را با قدوم مبارکش در می نوردد.
کودکی در گهواره متلاطم خانه زاده خواهد شد که معنای حقیقی زن را از مادرش به یادگار، بر پیشانی تاریخ حک خواهد نمود.
«زن مگو مرد آفرین روزگار زن مگو بنت الحیا اُخت الوقار
زن مگو مردی از او نیرو گرفت عفت از شرم حیایش رو گرفت»
کدام دریا امشب به سوی خانه نورانی مولا رو نمی کند که صاحب زلالی آب ها از آسمان نازل می شود.
نوری ازلی فرود می آید تا جمع اهورائیان، در خانه مولی الموحدین کامل شود.
کودکی جلوه می کند که جهانی را بی قرار حضور خویش کرده است.
همدمی برای بزرگ ترین حماسه ساز تاریخ می آید.
پناه کودکانِ سرگردان بیابان ها می آید.
عجیب نیست که گریه خویش را در جمال دل آرای حسین علیه السلام ، به لبخند رضایت بدل می کند.
شب، شب هلهله ملائک هفت آسمان است؛ شب افق های تا بی نهایت در اشتیاق.
شب عشق بازی شمع است و پروانه؛ شب شادی و اشک.
این کودک که عالمی را گرفتار نام خود کرده است، بر گرده خویش داغ ها و مصیبت هایی را خواهد کشید که تمام عالم را یارای تحملشان نیست.
این همدم آغوش ملائک، روزی بر محملی خواهد نشست که یادش، اشک ها را بر پهنه چهره ها روان خواهد کرد.
این دردانه علی علیه السلام ، روزی زبان گویای حیدر علیه السلام خواهد شد و چون شمشیر دو دَم پدرش، چهره ظالمان را در خوف و ترس، لرزان خواهد نمود.
می آید؛ او که عقیله بنی هاشمش خواندند.
او که همسفر سرهای از پیکر جدای آل الله خواهد بود.
زینب علیهاالسلام می آید تا زینت پدر باشد؛ تا چادر خاکی مادرش بر زمین فراموش نشود و سر بریده برادر، عَلَم شجاعت و عشق نام گیرد.
می آید تا عاشورا، حادثه لقب نگیرد…
بانو که زیبای نام تو زینت دست های علوی است، چراغ همیشه روشن خانه عشق! امشب، شانه های صبوری را به امتحان می گذارم و برای صبورترین دست های دنیا، دست هایم می خواهد بنویسد.
سلام، مهربانی موجود آفرینش!
سلام، ابتکار ارزشمند خدا در خلق همه صبر!
سلام بر تو که داری از بهشت، به میهمانی اندوهگین خاک می آیی!
کودک زیبای مدینه، زینت پدر!
چهره ات، حلاوت خنده های پیامبر عشق را دارد.
دست هایت هم قسم رنج ها و دلخستگی های مادرت زهراست.
نگاهت، جذبه نگاه علوی را در همه سکناتم می ریزد.
لب هایت، ذکر حسین را یادم می آورد و صدای حسن را به گوش جانم.
تو خلاصه همه ی زیبایی هایی، ترجیع بند تمام شهادت هایی، آغاز بی بدیل رسالت های عشقی.
بگو بانو، شادی ام را با کُدام بوته یاس باغچه بگویم؟
می بینی باغ ما به یُمن آمدنت دارد سبد سبد عطر گُل محمدی را در ایوان خانه ها پخش می کند؟
صدای خودت را می شنوی بانو؟
تو در بادها تکثیر شده ای تا امید میهمان سینه های سوخته شود.
تو در ابر تجلی می کنی تا بارانی و همیشه آبی ات شویم.
تو مفهوم همه درخت های نخلی هستی که اندوه آسمان، بر گُرده آنهاست.
آه، پیامبر سرخ ترین اتفاق تاریخ! چشم های کوچکت را باز کن؛ خُدا تو را آورده است تا ایوب، به شاگردی تو بنازد.
تو را می آورند در حریر و تبسم تا نوح، گریه هایش را دریا کند برای همه اندوه جاری ات.
رسیده ای تا مهربانی مسیح، دنیا را بگیرد.
تو خشم موسی را داری در مقابل همه سامری ها و فرعون ها.
تویی عالِم بدون مُعلم، شهیدی که معنای شهادتی، شعری که سطر آخر آن را هنوز نمی شود نوشت، صبری که انتهایش زیربنای محکم عرش شده است و اندوهی که گسترشش، همه کائنات را می سوزاند.
ای اولین کتابت تاریخی صبر!
تو، ترجمه خورشیدی در آغوش علی، خواهر اقیانوسی.
تو، زینبی.
برمی خیزم و به اولین معنای تجلی یافته و همه واژه های صبر، ایستاده نماز می برم.
ای زینب علیهاالسلام ! مگر سجاد علیه السلام از دریای بی کران علم و فهم تو چه امواجی را دیده و در سخنت چه چیزی را یافت که تو را «عالِمه غیر مُعلَّمه» خواند؟
که تو را آموخت تا در بزم غرور و مستی دشمن، جسارت او را که می خواست شخصیّت ابراهیمی تو را در هم شکند و قامت رسای تو را خم کند، با جمله «ما رَأَیْتُ اِلاّ جَمِیلاً» پاسخ گویی؟
ای حامل فصاحت و صراحت علی! تو با ذوالفقار بیانت بر اهریمن زبون نواختی و در میدان شهامت تاختی تا به آن جا که پرده از گذشته ننگین بنی امیه برداشتی و چهره کریه آنها را به جهانیان نشان دادی.
ای زینت پدر و مونس مادر! چه منزلت و شخصیّتی داری که خدا نام تو را برگزید و بر لوح محفوظ نگاشت.
ای زینب علیهاالسلام ! ای خورشید روز و ماه شب کربلا! با چه شکوه و جلالی طلوع کردی؟ حسین علیه السلام در نماز تو چه دیده بود که در آخرین دیدار فرمود: «خواهرم! در نماز شبت مرا از یاد نبر»؟
ای مظهر کبریایی خدا و جلوه تمام نمای حق تعالی! تو در نماز عشق، با خدا چه گفتی که در عبادت چنان شیفته و شیدا بودی که هیچ درد و رنجی تو را از بندگی و عشق ورزی به خدا باز نمی داشت؟
ای شکوه صبر و شکیب! تو آن دریای خون و حسین علیه السلام را در میان آن غوطه ور دیدی و رو به آسمان کردی و با خدای خویش چنین گفتی: «اللّهم تَقَبَّل مِنّا هذا القُربان»
تو در سیمای حسین علیه السلام آن محبوب دل آرایت، چه دیده بودی که هر لحظه جمال و جلال او را می نگریستی و حتّی در دوران کودکی ات جز در آغوش او آرام نمی گرفتی؟
مبارک باد آمدنت، که با آمدن تو، صبر و شکیبایی آمد، استقامت و ایثار متولد شد.
… آری، درود بر تو، ای بانوی شجاعت و ای زینت پدر!
ای آبروی روی علی، عشق فاطمه!
آری! درود بر تو و بر دست های تو
بر خاک پای تو.
دیدگان خویش را که گشودی، زهره و ناهید در اندرون آبی حیدر و زهرای پاک درخشید و اَلماس های سیرت و صورت آن دو تابناک، بی دریغ بر همگان تابید.
خوش آمدی، ای امید حیدر و آرزوی مادر!
… و باز امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، در انتظارِ پیام آورِ خورشید ماند؛ برای نامگذاری افلاکیِ این فرشته آدمیزاده.
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که آمد، دختر ماه را به آغوش پرنیانی اش سپردند و باز پیامبر خورشید، در انتظار امین وحی خدا، جبرائیل… .
اهالی آسمان غرق در شور و شعور و پای کوبی اند و به تنزیه و تقدیس پروردگار یاس و آب و آیینه، آسیمه.
جبراییل که بر پیامبر لبخند نازل شد، عرض کرد: نام این زیور حبل المتین را «زینب» بگذار! زینبی که زینت پدر، بهشت مادر، آبی بی کرانِ حسن و شریک غم های حسین است.
پس رسول رحمت خداوند فرمود: «همگان، دختر اقیانوس آرام را رعایت کنند و آبیِ زلال این خدیجه ثانی را بپایند، که او مرهم زخم های خورشید حسین است و آبی عنّابی کربلا». خوش آمدی ای بانوی آیینه، ای سرو سپید، ای پرستار!
تو که آمدی، دل اندوهگین بشیر رحمت، از اندوه زخم های حسین، سرخ بود، امّا آبی شد.
تو که آمدی، عبداللّه جعفر طیّار، در طواف ضریح چشم های تو شفا گرفت.
تو که آمدی، ای تهلیل گوی خداوند ابرها! علی در شگفت ماند؛ آن جا که به تو عدد می آموخت: بگو یک! گفتی: یک؛ بگو دو! و تو، از زلالِ جانت کوثر حقیقت جوشید که «پدر جان! کسی که گفت «یک» چگونه می تواند بگوید «دو».
که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الاّ هو
و خورشید تو را بوسید و به سینه چسبانید و فدای تو شد.
خوش آمدی ای زبان یکتا گوی خدای بی همتا! ای سرو پاکباز! عالم فدای تو که غرق عنایتی.
ای «عالمه غیر معلَّمه»، استادِ بی استاد، آموخته به علم لدنّی که «سجّاد» معرفت و «زین العابدین» عشق، درّ و یاقوت سخن فرو هشت و به سینه روزگار سپرد که: عمه جان زینب! بحمداللّه دانش تو دانشی الهی است نه آموختنی و قابل وصف و چشمه فهمی که در قلب شریف تو جاری است از منبع فیاض الهی است، «اَنْتِ بِحَمْدِ اللّهِ عالِمَهٌ غَیْرُ مُعَلَّمَهٍ وَ فَهِمَهٌ غَیْرَ مُفَهَّمَهٍ»
نازک خیالِ علی! تو نازنین گلی، که شهد وصال را از لعل انگبینی پیام آور عرش و از سفره رنگین کمانِ مادر توحید و از جاریِ همیشه مهتاب امیرالمؤمنین حیدر، در کشیدی و بر جا نماز بانوی ذوالفقار، «عارفه» شدی.
در عصر زعامت آفتاب و درخشش مهتاب، برای زنان کوفه تفسیر نور داشتی و قندیل بلور در دلشان می گذاشتی.
ای مفسّر قرآن و معلّم عرفان! مصر نجابتی و خلف یوسف عفاف که همسایه خاکی ات حتّی، یک بار تو را ندید و صدایی از تو نشنید؛ شگفتا از تو و اللّه اکبر.
همراهِ آن بی اندازه فلک پرواز، قربانی عظیم خداوند، آن لاله لاله پرور و آن مه جبینِ سپهر نشین، به سفر آسمان تن سپردی و پروانه شمع برادر به آتش نینوا می غنودی!
مرحبا و مریزاد!
در کشتی شکسته توفان کربلا، چه نیک پرستاری کردی از معجزه بی دریغ حضرت سبحان و امانت ارجمند حسین؛ یعنی سلامت خلفِ امامت؛ آن هم در خیمه نیم گداخته آذرین.
از آن ترسم که آتش برفروزد میان خیمه بیمارم بسوزد
خوش آمدی، ای بهوَرزِ ساقه های شکسته کربلا!
بیا تا شفق گرفته آسمان، یتیمان جگر سوخته را گِرد آوری و خار مغیلان از دامن و پایشان بچینی و دست ناز به نیازِ سرو رویشان کشی و زنان مویه کُنِ موی کَن را دل آرام گردی و سنگ صبور.
ای عزیز خاندان هاشم، «عقیله» بانو!
ای مرهم مهر، پر شکیب! ایّوب زخم از بردباری تو در شگفت است.
ای سرپرستِ اسارت! چه بودی که سیاه دلان خون ریز کوفه در کویر عقل و عاطفه، از زمرّد احساس و درّ نجف بلاغت و عقیق عشق و فیروزه آرامشت، در جاری کربلا و چهل منزل کوفه و شام، انگشت به دهان ماند و مبهوت شد؛ «فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ»!
صاحب کرامتی، ای صاعقه قهر خداوند بر پیر زن ناصبی شام!
صاحب کرامتی، ای لاجوردی پوش حیات و شفا بر لاعلاج کور، ای بانوی صبور! صاحب کرامتی
از آبی زلال اطلسی ات، از سرخ فام مهرت و از عطر یاسِ انفاس قدسی ات، سرشارمان کن!
مقالات مربوط به زندگی گهربار حضرت زینب (س) را میتوانید اینجا مطالعه کنید.
تدریس خصوصی زیست شناسی کنکور
سلام.ممنون .خیلی خوب بود.از دست اندرکاران وبسایت به این خوبی
سپاسگزارم