خداوند براى اتمام حجت با بندگان خویش، مکتوبى را در بین آنها به ودیعه گذاشت که این مکتوب، نه مانند کتاب هاى گذشتگان تحریف شدنى است و نه مانند کتاب هاى بشرى، مختص به عصر خاصى است. این کتاب هم چون خورشید فروزان در حرکت است و انسان هاى تشنه، هر یک بر اساس قابلیت ها و استعدادها و نیازهاى عصر خود، از این منبع نامتناهى بهره مى برند. قرآن داراى حرکتى است که سکون بردار نیست و چراغى است که خاموش شدنى نیست. اگر قرآن براى زمان خاصى نازل شده بود، یا تحریف پذیر بود، با اعجاز و جاودانگى هم خوانى نداشت و نمى توانست باشد. در مورد اعجاز قرآن همین بس که چهارده قرن از آن گذشته، ولى کسى نتوانسته است یک سوره مانند آن را به رشته ى تحریر درآورد. به هر حال، وصف قرآن در هیچ واژه اى نمى گنجد. پرسش هاى در این زمینه مطرح است که به برخى از آنها مى پردازیم:
حقیقت اعجاز چیست؟
واژه ى «اعجاز» در لغت و اصطلاح
«اعجاز» مشتق از ریشه ثلاثى مجرد «عجز» است و در لغت به معناى: درماندگى، ناتوانى و نیز انتهاى همه چیز آمده است،[1] و در مقابل قدرت قرار مى گیرد. در قرآن نیز به معناى لغوى به کار رفته است: (وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ)[2];بدانید که شما بر خداوند دست نخواهید یافت. در اصطلاح نیز عبارت است از: کار شگفت و امر خارق العاده و معارض ناپذیر، که پیامبران الهى به منظور اثبات ادعاى رسالت خویش انجام مى دهند و انسان ها از انجام دادن آن ناتوان و عاجزند.[3]
با این وجود، عنصر تشکیل دهنده ى مبادى اعجاز، جوهر نفسانى انسان با توان فوق العاده اش و جهان غیب و ملکوت است.
ویژگى هاى اعجاز
اعجاز داراى ویژگى هایى است از جمله:
1. اعجاز فعل عادى نیست، بلکه امرى برخلاف جریان طبیعى عام و خارق العادت و خارج از توان متعارف بشر است.
2. قابل تعلیم و تعلم نیست و مغلوب عوامل دیگر نمى شود.
3. اعجاز نبوى همیشه توام با دعوت نبوت و به منظور اثبات نبوت و همراه با تحدى صورت مى گیرد.[4]
امتیازهاى اعجاز
حقیقت اعجاز داراى امتیازهایى است که آن را از قدرت هاى دیگر مانند، سحر،[5]کهانت[6] و… متمایز نموده است:
1. هدف ها: از جمله فصول امتیازبخش اعجاز انبیا، جهت گیرى ها و اهداف آنهاست که به منظور هدایت مردم به سوى خدا و بر اساس هدف خیرخواهانه و دعوت به سعادت و اعمال صالح صورت مى گیرد; در حالى که اهداف ساحران و دیگران، شخصى و کسب درآمد مادى است.
2. قلمروها: برخلاف سحر ساحران که محدود بوده و بر اساس تمرین و ریاضت صورت مى پذیرد، معجزه هاى انبیا، داراى قلمرویى محدود و مشخص، و نیازمند ابزار ویژه و تمرین و ریاضت و بر محور موضوعات خاص نمى باشد.
3. استناد به فراطبیعت: معجزات پیامبر با استناد به فراطبیعت، عالم غیب و قدرت بیکران الهى ظهور مى یابد; اما آثار ساحران و… با تلاش علمى یا تمرین دشوار به دست مى آید.
4. سیره و رفتار مجریان: از دیگر تفاوت هایى که میان معجزات الهى و دیگر پدید آورندگان آثار خارق العاده وجود دارد; ویژگى هاى شخصى مجریان دو گروه است. انبیاى الهى که مجریان معجزات الهى اند افرادى پاک سرشت، داراى سابقه ى روشن و برجستگى هاى اخلاقى و روحى اند، در صورتى که چنین خصوصیتى در زندگى ساحران و… یافت نمى شود.
5. ابزار و وسایل: انبیا، براى ترویج پیام الهى و نشان دادن معجزات الهى از ابزار باطل (خدعه و نیرنگ، اغواگرى و تحریک نیروى خیال آدمیان) استفاده نمى کردند، ولى ساحران و… از چنین ابزارهایى بهره مى بردند.[7]
سؤالى که در این جا مطرح است این که، آیا اعجاز از طریق قانون علیّت و قوانین طبیعى به وجود مى آید، یا بدون علت تحقق مى یابد؟
در پاسخ باید گفت: معجزات و خوارق العادات بر اساس قوانین طبیعى به وجود نمى آیند، بلکه نوعى استثنا در قوانین طبیعى تلقى مى شود; مانند: سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم(علیه السلام)،[8] تولد حضرت عیسى(علیه السلام)بدون وجود پدر،[9] سخن گفتن حضرت عیسى در گهواره[10] و…
بین پذیرفتن اصل علیت و پذیرفتن علت هاى خاص فرق است. در عالم هستى موجوداتى هستند نیازمند به موجود دیگر که بدون تحقق آن، به وجود نمى آیند; این قاعده بدیهى و قابل تشکیک نیست; اما معلول هاى خاصى وجود دارند که نیاز به علت هاى خاص دارند. قانون فلسفى مى گوید: معلول علت مى خواهد، و براى آن اوصاف کلى بیان مى کند نه یک علت خاص براى معلول خاص. این وظیفه ى علم است که با تجربه ى دقیق، علت ها را بشناسد. عدم دسترسى ما به علت ها، دلیل بر نبود علت نیست، بلکه به خاطر تجربه ى ناقص ماست.
پذیرفتن اعجاز به هیچ وجه به معناى انکار اصل علیت یا پذیرفتن استثنا در اصل علیّت نیست; چون اوّلاً اعجاز از آن جهت که مستند به خداست یک علت مفیضه ى هستى بخش را در خود دارد، یعنى فرض پذیرفتن اعجاز، فرض پذیرفتن علیت خداست.
در مواردى اعجاز مى تواند علل دیگرى، غیر از اسباب طبیعى، داشته باشد که آن علت بر ما پوشیده باشد; ثانیاً علیت امور غیر طبیعى براى امور طبیعى با قانون علیت انکار نمى شود (تأثیر یک امر غیرطبیعى در پیدایش امر طبیعى); مثلاً نفس یااراده ى پیامبر یا ولىّ دیگر در پیدایش یک پدیده مؤثر باشد که هیچ قانون علمى آن را نفى نمى کند.[11]
قرآن کریم معجزه ى الهى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)است و در قرآن علاوه بر تحدى (مبارزه طلبى) به مجموعه ى قرآن،[12] به ده سوره[13] و به یک سوره از قرآن[14] نیز تحدى شده است. این نشان دهنده ى آن است که قرآن علاوه بر محتوا، مضمون، فصاحت و بلاغت، در نظم و نثر سوره ها نیز اعجاز دارد که انسان ها از همانندآورى آن عاجز و ناتوان اند.
به عبارت دیگر، اعجاز قرآن ذاتى است نه الفاظ ظاهرى; زیرا اگر قرآن صرف الفاظ بود، اعراب نیز با استفاده از محاورات و گفت وگوى عرفى خود، مى توانستند سوره هایى مانند آن بیاورند; در حالى که کسى که قدرت بر ماده دارد، لزوماً قدرت بر ترکیب را هم ندارد.[15] مثل این که شخصى بگوید: چرا فلانى که شمشیرى را ساخته، نمى تواند در جنگ پیروز شود; در حالى که براى پیروزى بر دشمن، علاوه بر ابزار (شمشیر)، شجاعت، دلاورى، اراده، قدرت و… نیز[16] لازم است.
برخى از معجزه هاى پیامبران، حسى و مختص به یک زمان و براى افراد خاصى بوده است; مانند زنده کردن مردگان، عصاى موسى و…; و برخى نیز مانند قرآن، دایمى و همیشگى و جهانى است.[17]
در این جا لازم است به ویژگى دیگرى از اعجاز پرداخته شود که عبارت است از تناسب در اعجاز.
از ویژگى هاى معجزه آن است که با صنعت و فن رایج زمان خویش سنخیت و مشابهت داشته باشد و از نظر بقا و موقعیت تابع ادیان باشد; یعنى اگر دینى موقت و مخصوص به زمانى بوده، معجزه هم موقت و مخصوص همان باشد و اگر ابدى و همیشگى بود، طبعاً معجزه هم باید ابدى باشد.
اگر به زمان حضرت موسى(علیه السلام)نظر بیفکنیم خواهیم دید که در آن عصر، سحر شایع بود; بنابراین معجزه ى موسى(علیه السلام)مناسب با همین قسم بود; مانند عصایى که حضرت آن را به قصد اعجازى افکند و تبدیل به اژدهاو مار شد و تمامى ادوات ساحران را فرو برد. به همین خاطر، ساحران اولین گروهى بودند که پس از دیدن معجزه ى موسى(علیه السلام)به او ایمان آوردند و گفتند: (آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ)[18]; زیرا علماى یک فن با اشراف و احاطه اى که به رموز و جزئیات و اصول کار خویش دارند، بهتر از دیگران قادر به تشخیص و تصدیق معجزات پیامبران اند و چون دین موسى(علیه السلام)موقت بود، معجزه ى آن هم موقت بود و همین طور است دیگر معجزات حضرت موسى(علیه السلام)و سایر انبیا(علیهم السلام) .
در عصر ظهور اسلام، آن گاه که فنون ادب در میان عرب به اوج خود مى رسد و خطیبان و ادیبانى که از فصاحت و بلاغت بیش ترى برخوردارند، به عنوان خداوندان سخن مورد تشویق قرار مى گیرند و بازارهایى معین براى عرضه ى اشعار نغز و زیباى آنان به وجود مى آید، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با سلاحى قدم در این کارزار مى گذارد که همه ى ارباب سخن را به حیرت وا مى دارد و از آن جا که اسلام، دین باقى و همیشگى است، معجزه ى آن حضرت نیز جاودان و دایمى است.[19]
در اصول کافى روایتى از امام دهم(علیه السلام)نقل گردیده است که حضرت در فلسفه ى اختلاف معجزات پیامبرانى چون موسى(علیه السلام)و عیسى و محمد(صلى الله علیه وآله)فرموده است:
… و حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) را در زمانى فرستاد که خطبه خوانى و سخنورى زیاد شده بود، سپس آن حضرت از طرف خدا، پندها و دستوراتى شیوا آورد که گفتار آنها را باطل و حجت را برایشان تمام نمود.[20]
امتیاز اعجاز قرآن
قرآن کریم نسبت به معجزات پیامبران گذشته و حتى نسبت به سایر معجزات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)از امتیازات خاصى برخوردار است.
1. قرآن معجزه گویا: قرآن کریم در عین حال که معجزه است، کتاب تشریع نیز هست و تشریع و اعجاز مقرون به هم شده اند و وحدتى بین آن دو ایجاد شده است. ابن خلدون مى گوید:
غالب معجزات نبى اکرم(صلى الله علیه وآله)با وحى مغایرت داشته است و باید براى صدق وحى، معجزه بیاورد ولى قرآن همان وحى ادعا شده است و به عبارت دیگر، دلیل و مدلول فیه در این معجزه اتحاد دارند.[21]
قرآن یک معجزه ى گویاست. نیازى به معرفى ندارد، خودش به سوى خود دعوت مى کند، مخالفان را به مبارزه مى خواند و محکوم مى سازد، و از میدان مبارزه پیروز بیرون مى آید; لذا پس از گذشت قرن ها از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله)همانند زمان حیاتِ او به دعوت خود ادامه دهد; هم دین است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.[22]
2. جاوادنگى و جهانى بودن قرآن: از دیگر امتیازات اعجاز قرآن جاودانى و جهانى بودن آن است. قرآن مرز زمان و مکان را در هم شکسته و مافوق زمان و مکان قرار گرفته است و پس از گذشت 1400 سال، هم چنان با قیافه اى که در محیط تاریک حجاز تجلى کرد، امروز بر ما تجلى مى کند، حتى گذشت زمان و پیشرفت دانش، امکان استفاده ى بیش ترى از آن را به ما داده است.[23] جاودانگى قرآن بدین معناست که لازم نیست آورنده اش همراه آن باشد، بلکه در هر دوره و عصرى خودگویاى حقانیت خویش است.
3. اعجاز روحانى: از دیگر ویژگى هاى قرآن، روحانى بودن آن است. معجزات انبیاء(علیهم السلام)و سایر معجزات نبى اکرم(صلى الله علیه وآله)جنبه ى جسمانى داشت; شفاى بیماران غیرقابل علاج، زنده کردن مردگان، شق القمر، ناقه ى صالح و… همه جنبه ى جسمى دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر مى کنند، ولى الفاظ قرآن که از همین حروف و کلمات معمولى ترکیب یافته، در اعماق دل و جان انسان نفوذ مى کند، روح او را مملو از اعجاب و تحسین مى سازد، افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم مى نماید و معجزه اى است که تنها با مغزها و اندیشه ها و ارواح انسان ها سروکار دارد. برترى چنین معجزه اى بر معجزات جسمانى احتیاج به توضیح ندارد.[24]
قرآن داراى چه اعجازى است که دشمنان سعى در مشابه سازى آن دارند؟
قرآن براى رساندن انسان ها به کمال سعادت، سلسله قوانین و احکامى را وضع نمود که با هوى و هوس قدرت طلبان و زراندوزان مطابقت نداشت; لذا قرآن را یک کتاب معمولى و افسانه ى پیشینیان معرفى کردند. قرآن در جواب آن ها فرمود:
(وَ إِن کُنتُمْ فِى رَیْب مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَه مِّن مِّثْلِهِ ى);[25] اگر درباره ى آنچه بر بنده ى خود (پیامبر(صلى الله علیه وآله)) نازل کردیم تردید دارید (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر خدا فراخوانید، اگر راست مى گویید.
این آیه تمام مخالفان را به مبارزه طلبیده، امّا از زمان نزول قرآن تا به حال کس و گروهى نتوانسته است شبیه قرآن بیاورد; این همان اعجاز قرآن است.
انگیزه ى دشمنان در مشابه سازى قرآن
اوّلاً، از صدر اسلام تا کنون مسئله ى مبارزه ى فرهنگى با قرآن و پیامبر وجود داشت و در تاریخ به افراد زیادى برمى خوریم که علیه قرآن قد علم کردند; مانند:
1. اسود غسى که در اواخر عمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به معارضه با قرآن برخاست و دوران ادعاى نبوتش چهار سال بود.
2. عبدالله بن مقفع که از نویسندگان معروف قرن دوّم هجرى است، در عصر امام صادق(علیه السلام)مى زیست و داعیه ى مبارزه با قرآن را داشت.
3. مسیلمه ى کذاب که در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) در سرزمین «یمامه» ادعاى پیامبرى کرد. او مدعى بود که فرشته اى براى او وحى مى آورد و به زعم خود، آیاتى را براى مردم مى خواند.
افراد دیگرى مانند: سجاح، ابوالعلاء معرى، احمد بن حسین کوفى، احمد بن عیسى… با قرآن معارضه نمودند و سعى در مشابه سازى قرآن نمودند.[26]
ثانیاً، برخى قصد داشتند با شبیه سازى قرآن و با بیان خطاها بفهمانند که قرآن وحى الهى نیست، بلکه نوشته ى بشرى هم چون رسول الله(صلى الله علیه وآله) است و بشر هم در نوشتن، دچار اشتباه و خطا مى شود و طبق فرهنگ و دانش زمان خود مى نویسد، در نتیجه قرآن هم خطاپذیر است.
علاوه بر آن برخى مى کوشند تا این مطلب را القا کنند که قرآن براى مردمان ابتدایى آمده است، امّا در عصر حاضر که عصر تمدن و صنعت است کاربرد عملى ندارد.
ثالثاً، قوانین قرآن بر اساس حکومت عدالت در جامعه و نفى سلطه گرایى و تبعیض و فساد و… و بر اساس حقانیت پایه ریزى شده است و با انگیزه ى قدرت طلبان و سوءاستفاده کنندگان سازگارى ندارد; لذا همیشه سعى مى کنند شبیه قرآن را بیاورند و قداست قرآن را زیر سؤال ببرند، تا آزادانه به اهداف خود برسند.
جنبه هاى اعجاز قرآن
امّا درباره ى اعجاز قرآن باید گفت: همین که در طول 14 قرن کسى نتوانسته است سوره اى مانند سوره هاى قرآن بیاورد، بزرگ ترین معجزه است. در قرآن اعجاز فراوانى نهفته است; از جمله:
الف) فصاحت و بلاغت: حضرت على(علیه السلام) درباره ى بلاغت قرآن مى فرماید:
کثرت تکرار و شنیدن پى درپى، هرگز آن را کهنه نمى کند.[27]
ب) بیان معارف الهى: در معارف قرآن هیچ مبالغه اى وجود ندارد و همه مطابق با عقل سلیم و فطرت بشر است; مانند: توحیدشناسى، معادشناسى، وحى شناسى و…
ج) بیان تاریخ: بیان تاریخ در قرآن داراى ویژگى هایى است: از جمله، تکیه بر قسمت هاى حساس که داراى نقش تربیتى است، خالى بودن از هرگونه حشو و زواید، خالى بودن از تناقض و تضاد و ناهماهنگى ها، تجزیه و تحلیل و پیامد تاریخ گذشتگان، جداسازى حقایق از افسانه ها، و…
بیان تاریخ در قرآن از آن جنبه داراى اعجاز است که فرد امّى و درس نخوانده که در میان افسانه ها و خرافه هاى تاریخى پرورش یافته حقایق تاریخى را از خرافه ها جدا نموده است.[28] بیان کیفیت خلقت حضرت آدم(علیه السلام)[29]، ملاقات حضرت ابراهیم با فرشتگان،[30]سرچشمه ى اختلاف زبان ها،[31] گوساله پرستى بنى اسرائیل،[32] و سایر موارد.
د) وضع قوانین: اعم از; جامعیت قوانین،[33] عدالت اجتماعى،[34] روابط اجتماعى،[35] مسائل دفاعى،[36] احترام به حقوق بشر[37]، اهتمام به تأمین آزادى و امنیت[38] و…
ه) عدم تضاد و اختلاف در آیات قرآن: قرآن مى فرماید: آیا درباره ى قرآن نمى اندیشند که اگر از سوى غیرخدا بود اختلافات فراوانى در آن مى یافتند.[39]
و) علوم روز و اکتشافات علمى:[40]
براى اختصار، چند نمونه را ذکر مى کنیم:
1. حرکت زمین: آیات متعدّدى در قرآن کریم با تعابیر «فراشاً»،[41] «مهداً»،[42] «قراراً»،[43]«مهاداً»[44] و … به حرکت آرام و منظم زمین اشاره دارد. دانشمندان نیز حرکت انتقالى زمین به دور خورشید را که با سرعت زیادى (در هر ثانیه 20 و در هر دقیقه 1200 کیلومتر) در حرکت است تصدیق مى کنند.[45]
2. جاذبه ى عمومى در عالم هستى: آیه ى زیر بر این مطلب دلالت دارد:
(اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمَـوَ تِ بِغَیْرِ عَمَد تَرَوْنَهَا)[46]; خدا همان کسى است که آسمان ها را بدون ستون هایى که ببینند برافراشت.
دانشمندان از این آیه جاذبه ى عمومى در فضا را استفاده مى کنند.[47]
3. کروى بودن زمین: از آیات زیر کروى بودن زمین استفاده مى شود:[48]
(مشارق الارض و مغاربها)،[49] (رب المشرقین و رب المغربین).[50]
4. اکسیژن در جو زمین:
(مَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ و یَجْعَلْ صَدْرَهُ و ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِى السَّمَآءِ);[51] آن کس را که خدا بخواهد گمراه کند، سینه اش را آن چنان تنگ مى کند که گویا مى خواهد به آسمان بالا برود.
قرآن حالت افرادى را که گمراه شده اند و ایمان نمى آورند به بالا رفتن به آسمان تشبیه مى کند. این تشبیه به یک نکته ى علمى اشاره دارد و آن این که انسان هرچه به طرف آسمان بالا رود به سبب کم شدن اکسیژنِ هوا به زحمت نفس مى کشد.[52]
زوجیت در گیاهان،[53] پیدایش شیر در جانوران،[54] زندگى زنبور عسل و فواید آن، فواید خرما، طریقه ى رشد جنین،[55] حرمت گوشت خوک، مردار، خون و خمر،…[56] و هزاران معجزات علمى و بلاغى و ادبى آیات هر محقق منصفى را متعجب مى سازد و منطبق با تکنولوژى و آزمایش هاى تجربى امروز است. امیدواریم روزى فرا رسد که حقایق و معجزات قرآن آشکارتر گردد.[57]
تحدى یعنى چه؟ آیا تحدى قبل از قرآن در میان عرب معمول بوده است؟
قبل از هر چیز لازم است به این مسئله پرداخته شود که یکى از راه هاى شناخت صحت ادعاى هر فرد، دلایلى است که بر صحت مدعاى خود اقامه مى کند. هر چه ادعا مهم تر باشد دلایل باید از استحکام بیش ترى برخوردار باشند. پیامبران در طول تاریخ براى اثبات ادعاى نبوت دلایلى آورده اند که در لسان قرآن «آیه»[58] یا «بیّنه»[59] نامیده مى شوند که بعداً مسلمانان آن ها را «معجره» نامیدند و مخالفانِ خود را به مبارزه و همانندآورى فراخوانده اند.
انتخاب نوع معجره بستگى به شرایط زمانى و مکانى هر پیامبر دارد. امام رضا(علیه السلام) در تحلیل تفاوت معجزات پیامبران مى فرماید:
هنگامى که خداوند موسى را مبعوث کرد سحر و ساحرى بر اهل آن عصر غلبه داشت; لذا خداوند چیزى از سوى خود براى آن ها فرستاد که در قدرت آن ها نبود و سحرشان را باطل کرد و حجت را تمام نمود و عیسى(علیه السلام) را هنگامى مبعوث کرد که بیمارى هاى صعب العلاج آشکار شده بود و مردم نیازمند به طبیبانى بودند. خداوند از سوى خود چیزى فرستاد که نزد آن ها نبود; مردگان را براى آن ها زنده مى کرد و کور مادرزاد و بیماران مبتلا به بیمارى هاى علاج ناپذیر را به فرمان خدا بهبودى مى بخشید و حجت را به وسیله ى آن بر مردم تمام مى کرد. خداوند محمد(صلى الله علیه وآله)را در وقتى مبعوث ساخت که خطبه ها و سخنان دلنشین و فصیح و بلیغ بر آن عصر غالب بود; خداوند از سوى خود مواعظ و حکمت هایى در اوج فصاحت و بلاغت فرستاد که سخنان آنان را باطل کرد و حجت را بر آنان تمام نمود.[60]
قبل از ورود به بحث لازم است در ابتدا واژه ى «تحدّى» در لغت و اصطلاح بررسى شود.
تحدّى در لغت و اصطلاح
تحدى در لغت به معناى مبارزه طلبى و همانندآورى است[61] و در اصطلاح به این معنا آمده است که، کسى دیگران را براى عمل یا گفتار یا نوشتار خود به مبارزه و همانندآورى دعوت کند. یکى از ارکان معجزه ى قرآن تحدّى است; یعنى مدعى نبوت باید دیگران را به مقابله و مبارزه دعوت کند. تحدّى مشتمل بر قیاس و برهان است; بدین گونه که:
لوکان هذا الکتاب من عند غیر الله لامکن الاتیان بمثله، لکن التالى باطل فالمقدم مثله; اگر این کتاب، کلام الله نباشد، پس کلام بشرى است و اگر بشرى باشد پس شما هم که بشر هستید باید بتوانید مثل آن را بیاورید، اگر شما توانستید مثل آن را بیاورید بشرى بودنش اثبات مى شود و اگر نتوانستید، معلوم مى شود که بشرى نیست و اعجازى است که اثبات کننده ى ادعاى نبوت و رسالتِ آورنده ى آن خواهد بود.[62]
وجود انگیزه در همانندآورى قرآن
مخالفان قرآن بیش ترین انگیزه را براى همانندآورى قرآن داشتند. آنان اهل فصاحت و بلاغت، متعصب نسبت به آداب و رسوم خویش، به ویژه فرهنگ بت پرستى، و قومى لجوج و سرسخت و متکبر بودند. قرآن آداب و رسوم آنان را نادرست[63] و بت پرستى را امرى خرافى مى داند;[64] و فخر فروشى آنان را نکوهش مى کند.[65] در عین حال، آیات تحدّى، آنان را به همانندآورى قرآن ترغیب و تشویق مى کرد و پذیرش و عدم پذیرش قرآن را با سعادت و شقاوت جاودانه پیوند مى داد.[66] تشویق به کمک گرفتن از کلیه ى نیروهایى که مى توانند در آوردن همانند قرآن نقشى ایفا کنند،[67] دروغ گو پنداشتن در صورت ناتوانى[68] و ده ها انگیزه ى دیگر.[69]
ناتوانى مخالفان در همانندآورى قرآن
کتب تاریخى و علوم قرآنى، افراد متعددى را ذکر مى کنند که در صدد همانندآورى قرآن برآمدند، ولى خود با بررسى قرآن به عجز خویش پى بردند و یا به آوردن چیزى شبیه قرآن دست یازیدند; اما با نمونه هایى که ارائه دادند موجبات رسوایى خویش را فراهم آورده، ناتوانى بشر از همانندآورى را اثبات کردند. این همانندخواهى و مبارزه جویى یک دعوت جهانى و تاریخى است. اکنون نیز این دعوت فراروى همه ى جهانیان است و مى توانند به جاى گزینش هر جنگ نظامى و اقتصادى و… به دعوت قرآن پاسخ دهند.[70]
سابقه ى تحدّى در میان عرب قبل از قرآن
در عصر نزول قرآن کریم بلاغت به اوج خود رسیده بود; لذا شعرا در بازار «عکاظ» به شعرخوانى مى پرداختند و شعرهاى برتر را با عنوان «معلقات سبع» با آب طلا نوشته، بر دیوار کعبه آویزان مى کردند. یکى از اندیشمندان در این زمینه مى گوید:
عرب عادت داشت که در مقام مسابقه در قصاید و سخنرانى هاى خویش دیگران را به تحدّى فراخواند. قرآن نیز از همین روش آنان را تحدّى کرد که مانند قرآن یا لااقل قسمتى از قرآن بیاورند، پس خبر داد که نخواهند توانست چنین کارى را انجام دهند.[71]
نمونه اى از این تفاخر و تحدّى در شعر «تمیم بن مُقبل» از شعراى پیشین عرب این گونه جلوه مى کند:
اذا مِتُّ عَنْ ذکرِ الْقَوافى فَلَنْ تَرى
لها قائلاً بَعْدى اَطبّ و اَشْعَرا
اگر از گفتن اشعار لب فروبندم، پس از من دیگر کسى را نخواهى یافت که بهتر و پاکیزه تر از من شعر بگوید و در شاعرى از من استادتر باشد.[72]
ولید بن مغیره فخر مخزومى، گل سرسبد بوستان عرب (ریحانه العرب)، با تمام کینورزى و دشمنى با پیامبر(صلى الله علیه وآله) و پیام وحى، ناگزیر اعتراف کرد که این سخن بالاتر از افق کلام انسان است. او درباره ى کلام خدا که از زبان پیامبر(صلى الله علیه وآله) بیان مى شد چنین مى گوید:
گفتار او شیرینى خاصى دارد و زیبایى و طراوت فوق العاده اى; شاخه هایش پرمیوه و ریشه هایش پرمایه، و سخنى است که از هر سخن دیگر بالاتر مى رود و هیچ سخنى بر آن برترى نمى یابد.[73]
علامه صدر بلاغى در مقدمه ى تفسیر آلاء الرحمن همین بُعد از اعجاز را که اعجاز بیانى است، براى اعراب زمان پیامبر از دیگر ابعاد اعجاز قرآن روشن تر مى داند.[74]
سید قطب در این زمینه مى گوید:
تلاش اصلى من در مکتب قرآن همین است که جنبه ى هنرى و ویژگى هاى ادبى قرآن جلوه گر شود و اندیشه ها زیبایى نهفته ى آن را دریابند. به نظر من در آغاز نیز اعراب از همین طریق در حوزه ى جاذبه و شکوه هنر قرآن قرار گرفتند و همین بیان زیبا بود که تا عمق احساس آن ها نفوذ کرد و نفوسشان را برانگیخت.[75]
در نتیجه، دعوت قرآن به همانندآورى یک دعوت جهانى است و با آن که اعراب در بعد فصاحت و بلاغت یکه تاز میدان بودند و قبل از نزول قرآن، در اشعار و خطب همدیگر را به تحدى فرا مى خواندند، توان هماوردى با قرآن را نداشتند و تاکنون نیز هیچ کس توان مقابله با قرآن را نداشته و نخواهد داشت.
مفهوم تحدى در قرآن
تحدى در لغت یعنى مبارزه طلبى و معارضه کردن، و در اصطلاح یک واقعیت تاریخى قرآنى است که عبارت است از امر خداوند به مخالفان و منکران وحى قرآن و صدق نبوت حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)که اگر طبق ادعاى خود، قرآن را مجعول و پیش خودساخته و اساطیر الاولین مى دانند، نظیر آن را بیاورند.[76]
آیات تحدى در قرآن
آیات تحدى در قرآن به دو صورت مطرح شده اند:[77]
الف) تحدى به صورت عام و کلى
آیاتى که تحدى به صورت کلى در آن ها مطرح شده است، به ترتیب نزول، عبارت اند از:
1. (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِیراً);[78] بگو اگر جن و انس اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد، هرچند یکدیگر را در این کار کمک کنند.[79]
2. (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَه مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ);[80] آیا آن ها مى گویند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟ بگو: اگر راست مى گویید، یک سوره همانند آن بیاورید، و غیر از خدا هر کس را مى توانید (به یارى) طلبید!
3. (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَر مِثْلِهِ مُفْتَرَیات وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ); آیا مى گویند: او به دروغ این قرآن را به خدا نسبت داده و ساختگى است؟ بگو: اگر راست مى گویید، شما هم ده سوره ى ساختگى همانند این قرآن را بیاورید; و تمام کسانى را که مى توانید، غیر از خدا براى این کار دعوت کنید!
4. (أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ فَلْیَأْتُوا بِحَدِیث مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ)[81]; یا مى گویند: قرآن را به خدا افترا بسته ولى آنان ایمان ندارند، اگر راست مى گویند سخنى همانند آن بیاورند.
5. (وَ إِنْ کُنْتُمْ فِى رَیْب مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَه مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ);[82] و اگر درباره ى آنچه بر بنده ى خود (پیامبر) نازل کرده ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر خدا فراخوانید، اگر راست مى گویید; پس اگر چنین نکردید که نخواهید کرد از آتشى بترسید که هیزم آن، بدن هاى مردم (گنهکار) و سنگ ها (بتها) است، و براى کافران آماده شده است!
در آیات قرآن کریم، گاه تحدى به کل قرآن، گاه به ده سوره و گاه به یک سوره از آن صورت گرفته است. این گونه تحدّى زمینه ساز این سؤال شده است که راز این درخواست ها و همانندخواهى هاى متفاوت چیست؟
پاسخى که معمولا داده مى شود این است که قرآن با این شیوه، تحدى از اشد به اخف نموده است تا اعجاز قرآن بهتر به کرسى بنشیند. در آغاز درخواست کرده تا همانند کل قرآن را بیاورند; پس از آن که تلاش براى همانندآورى کل قرآن صورت گرفت و ناتوانى بشر از آوردن همانند آن روشن شد، ده سوره همانند سور قرآن را مى طلبد و پس از تلاش و اثبات عجز آنان از آوردن ده سوره، قرآن از آنان مى خواهد که یک سوره همانند قرآن بیاورند; به این ترتیب قرآن مجید سه بار با فاصله ى زمانى انگیزه هاى مردم را به سوى همانندآورى قرآن سوق داده و عجز آنان از آوردن همانند قرآن را در سه مرحله با سیر از دشوار به آسان به اثبات رسانده است.
این پاسخ بر یک پیش فرض استوار است و آن این که نزول و به ویژه ابلاغ آیات یاد شده به ترتیبى بوده باشد که در این پاسخ مطرح شده است. به این معنا که اوّل آیات تحدى به کل قرآن، سپس آیات تحدى به ده سوره و در نهایت آیات تحدى به یک سوره نازل شده باشد; در حالى که در آیات قرآن هیچ شاهدى بر این مدّعا وجود ندارد.
به علاوه، قول مشهور بین مفسران و دانشمندان علوم قرآنى آن است که سوره ى یونس که مشتمل بر آیات تحدى به یک سوره است قبل از سوره ى هود که مشتمل بر آیات تحدى به ده سوره مى باشد، نازل شده است[83] و به این دلیل پیش فرض یاد شده مورد تردید قرار گرفته و پاسخ مزبور را دچار تزلزل ساخته است. این نکته مفسران را بر آن داشته است که تبیین و توجیه هاى دیگرى را به میان کشند و یا دفاعى ویژه از پیش فرض یاد شده به عمل آورند.[84]
در این جا به منظور جلوگیرى از اطاله ى سخن از پرداختن به نقد و بررسى اقوال یاد شده خوددارى کرده، به بیان وجهى که به نظر ما سازگارترین وجه با آیات است اکتفا مى کنیم.
هر چند اکثر قریب به اتفاق مفسران و دانشمندان علوم قرآنى مفاد آیات تحدى به مثل قرآن را به کل قرآن دانسته اند، این احتمال نیز به صورت جدّى مطرح است که مقصود از قرآن در این آیات معناى جنسى باشد، نه بیان مقدار معجزه; زیرا قرآن از ماده ى قرائت است و قرائت و تلاوت، هم بر کل قرآن صادق است و هم بر جزء آن. علاوه بر آن، هنگام نزول این آیات، تمام سوره هاى قرآن نازل نشده بود; بنابراین نمى توان تحدى در این آیات را تحدى به کل قرآن دانست. در این صورت، بحث از «ترتیب تحدى» در این مورد رنگ مى بازد; ولى با فرض پذیرش قول مفسران در این خصوص مى توان گفت آیات تحدّى در مرحله ى اوّل مى خواهد که اگر در خدایى بودن قرآن تردید دارند کتابى همانند قرآن که داراى همه ى امتیازات قرآن باشد بیاورند و پس از آن که عجزشان ثابت شد تخفیف داده، مى فرماید: یک سوره که از هر جهت شبیه سور قرآنى باشد و همه ى امتیازات یکى از سور قرآن را دربرداشته باشد بیاورند، و پس از آن که از چنین امرى نیز عاجز شدند تخفیف داده از ایشان مى خواهد که ده سوره بسازند که هر کدام داراى یکى از جهات اعجاز قرآن باشد به طورى که مجموع آن ده سوره بتواند ویژگى هاى یک سوره ى قرآن را دارا باشد. بدیهى است که ساختن یک سوره که از هر نظر شبیه یک سوره ى قرآن باشد، مشکل تر از فراهم آوردن چند سوره است که هر یک در یک جهت شبیه قرآن باشد.پس تحدى از اشد به اخف صورت گرفته و معقول است.[85]
ب) تحدّى به صورت خاص و جزئى;
در دسته اى دیگر از آیات قرآن، تحدى به صورت خاص مطرح شده است[86] که تنها به عناوین موضوعات اشاره مى کنیم:
1. تحدى به آورنده ى قرآن.
2. تحدى به فصاحت و بلاغت.
3. تحدى به هماهنگى و عدم اختلاف.
4. تحدى به خبرهاى غیبى.
دامنه ى تحدى
گسترده ترین تحدى از میان آیات قرآن در آیه ى سوم سوره ى اسراء انجام گرفته است.[87] مخاطب این مبارزه طلبى، جن و انس، یعنى همه ى جهانیان اند. از این آیه به خوبى استفاده مى شود که ابعاد اعجاز قرآن اختصاص به فصاحت و بلاغت و زبان خاص آن، که زبان عربى است، ندارد و از جهات مختلف مطرح است; و گرنه دعوت به مقابله ى غیر عرب با یک کتاب عربى بى تناسب است.[88]
لازم به توضیح است که همانندآورى (تحدى) در آن نیست که سخنى همسان و همانند سخن خدا بیاورند، به گونه اى که در شیوه ى بیان و نحوه ى تعبیر کاملاً همانند باشد; زیرا این گونه همانندى جز با تقلید امکان پذیر نیست! بلکه مقصود از «تحدى» آوردن سخنى است که هم چون قرآن از نظر معنویت داراى جایگاهى ارجمند و والا بوده و در درجه ى اعلاى بلاغت و فصاحت قرار گرفته باشد; سخنى توانا و قدرتمند، رسا و گویا، با محتوایى بلند و متین و استوار. علماى بیان با معیارهاى مشخصى، درجات رفعت و انحطاط هر کلامى را معین ساخته اند و برترى یک کلام بر کلام دیگر با همین معیارها مشخص مى گردد که در علم «بلاغت» به تفصیل از آن معیارها سخن گفته شده است.[89]
معارضه با آیات تحدى
برخى از متکلمان مسلمان قایل به این هستند که خداوند، همت و اراده ى مدعیان را براى پاسخ گویى به قرآن و آوردن نظیر آن سست مى کند و نظر آنان را از این کار «صرف» مى کند (برمى گرداند). به این نظریه «صرفه» گفته اند.[90] قول به صرفه نه تنها از جنبه ى نظرى خدشه پذیر است، بلکه از حیث عملى نیز بطلانش ثابت شده است; زیرا تاریخ برخى از این معارضه ها را ثبت نموده است که البته مایه ى عبرت و شگفتى است; بنابراین در مقابل تحدّى، معارضه صورت گرفته است،امّا سرانجام براى معارضه کنندگان چیزى جز خسارت و فضاحت حاصل نشده است. نمونه هایى از این معارضه ها به شرح زیر است:
مسیلمه ى کذاب که ادعاى نبوت و پیامبرى داشت در مقابل سوره ى «فیل» این جملات را ساخته است: «الفیل، ما الفیل، و ما ادراک ما الفیل، له ذنب و بیل و خرطوم طویل….»[91].
یکى از نویسندگان مسیحى، که مدعى معارضه با قرآن است، در مقابل سوره ى «حمد»، با اقتباسى که از خود سوره داشته است، به زغم خود سوره اى عرضه کرده است: «الحمد للرحمن، رب الاکوان، الملک الدّیان، لک العباده و بک المستعان، اهدنا صراط الایمان»;[92] و در مقابل سوره ى کوثر گفته است: «انا اعطیناک الجواهر، فصلّ لربک وجاهر و لا تعتمد قول ساحر»! این فرد با تقلید کامل از نظم و ترکیب آیات قرآنى و تغییر برخى از الفاظ آن چنین تلقین مى کند که با قرآن معارضه نموده است. او همین بافته هایش را نیز از مسیلمه ى کذاب به سرقت برده است. مسیلمه در برابر سوره ى کوثر گفته است: «انا اعطیناک الجماهر، فصل لربک و هاجر و انّ مبغضک رجلٌ کافر».[93]
نمونه هاى دیگرى نیز از معارضه هاى واهى و بى اساس وجود دارد که براى همیشه به بایگانى تاریخ سپرده شده اند.[94]
پی نوشت :
[1]. ابن المنظور، لسان العرب، (بیروت، دارالمعارف) ج 4، ص 287; ابن فارس، مقاییس اللغه، (تهران: مکتب الاعلام الاسلامى، چ اول، 1404)، ج 4، ص 231[2]. توبه: 2.
[3]. سعیدى روشن، معجزه شناسى، (قم: اندیشه معاصر، چ 1، 1379)، ص 18.
[4]. ابوالقاسم خویى، البیان فى تفسیر القرآن، (بیروت: دارالزهراء)، ص 33.
[5]. سحر، عمل خارق العاده اى است که موجب آثارى در وجود افراد مى گردد و گاهى چشم بندى و شعبده را نیز مى گویند.
[6].مراد از کهانت، رابطه ى ارواح بشرى با ارواح مجرد، یعنى جن و شیطان است.
[7]. سعیدى روشن، معجزه شناسى، ص 20 ـ 25.
[8]. انبیاء: 69.
[9]. مریم: 17.
[10]. مریم: 30.
[11]. ر. ک: محمدتقى مصباح یزدى، معارف قرآن، (قم: مؤسسه در راه حق، 1373)، ج 3 ، 1، ص 124 ـ 130.
[12]. اسراء: 88.
[13]. هود: 23.
[14]. بقره: 23.
[15]. ابوالقاسم خویى، همان، ص 83.
[16]. جوادى آملى، قرآن در قرآن، (قم: نشر اسراء، چ 1، 1378)، ج 1، ص 165.
[17]. ر.ک: حسن عرفان، اعجاز در قرآن، (تهران: دفتر مطالعات، چ 1، 1379); محمد حسین طباطبایى، اعجاز قرآن، (انتشارات رجاء، چ 1، 1362).
[18]. شعراء: 47.
[19]. برگرفته از: سید ابوالفضل میرمحمدى زرندى، تاریخ و علوم قرآن، (قم: جامعه ى مدرسین، چاپ سوم، 1373)، ص185.
[20]. شیخ کلینى، اصول کافى، ترجمه ى سیدجواد مصطفوى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل بیت)، ج1، ص28،حدیث 20،کتاب العقل و الجهل.
[21]. عبدالرحمن بن محمدبن خلدون، مقدمه ابن خلدون، (قاهره: دارنهضته) ج1، ص403; و نیز: محمد هادى معرفت، تلخیص التمهید، (قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1416 ق) ج2، ص15.
[22]. ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، (تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1373) ج1، ص129 ـ 130.
[23]. همان.
[24].همان، ص130.
[25]. بقره: 23.
[26]. ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، (قم: انتشارات نسل جوان، چ 2، 1374)، ج 8، ص 104 ـ 112.
[27]. نهج البلاغه، خطبه ى 156.
[28]. ناصر مکارم شیرازى، همان، ج 8، ص 194.
[29]. بقره: 30.
[30]. هود: 69.
[31]. روم: 22.
[32]. طه: 85 ـ 96.
[33]. حجرات: 10.
[34]. حدید: 52.
[35]. مائده: 1.
[36]. انفال: 60.
[37]. مائده: 32.
[38]. بقره: 255.
[39]. نساء: 82.
[40]. ناصر مکارم شیرازى، همان، ص 113 ـ 311.
[41]. بقره: 22.
[42]. طه: 53.
[43]. نمل: 6.
[44]. نباء: 6.
[45]. ناصر مکارم شیرازى، همان، ج 8، ص 156.
[46]. رعد: 2.
[47]. ناصر رفیعى محمدى، تفسیر علمى قرآن، (تهران: فرهنگ گستر، چ 5، 1379)، ج 2، ص 250.
[48]. سیّد ابوالقاسم خویى، البیان، (بیروت: دار الزهراء، 1987 م)، ص 133.
[49]. اعراف: 151.
[50]. الرحمن: 17.
[51]. انعام: 125.
[52]. احمد مصطفى مراغى، تفسیر مراغى، (بیروت: دار احیاء التراث العربى)، ج 8، ص 25.
[53]. لقمان: 10.
[54]. نمل: 66.
[55]. مؤمنین: 12 ـ 14.
[56]. فاطر: 12.
[57]. محمدعلى رضایى اصفهانى، درآمدى بر تفسیر علمى قرآن، (انتشارات اسوه) و ر.ک: رضا پاک نژاد، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، (انتشارات مکتب اسلامى).
[58]. مؤمنون: 50; اسراء: 101.
[59]. انعام: 157.
[60]. عیون اخبار الرضا، به نقل از: ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، (چ 2، بهار 74)، ج 8، ص 115 ـ 116.
[61]. على اکبر دهخدا، لغت نامه، (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، بهار 73)، ج 4، ص 5660.
[62]. عبدالله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، (قم: انتشارات اسراء، چ 1، 1378)، ج 1، ص 138.
[63]. ص: 2; مریم: 97.
[64]. نجم: 23.
[65]. حج: 9.
[66]. بقره: 24.
[67]. اسراء: 88; هود: 13; یونس: 39.
[68]. بقره: 25.
[69]. ر. ک: محمد تقى مصباح یزدى، قرآن شناسى، (قم: انتشارات مؤسسه ى آموزشى و پرورشى امام خمینى(ره)، چ 1، بهار 1376)، ج 1.
[70]. محمد تقى، مصباح یزدى، همان، ص 140; مکارم شیرازى، همان، ص 140، به بعد; محمد هادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، (قم: مؤسسه النشر الاسلامى، چ 1، 1416)، ج 4، ص 261 ـ 227; حسن عرفان، اعجاز در قرآن کریم، (دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامى، چ 1، 1379).
[71]. مصطفى صادق الرافعى، اعجاز القرآن و البلاغه النبویه، (انتشارات دار الکتب العربى، 1393)، ص 169; محمد باقر سعیدى روشن، معجزه شناسى، (تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ى اسلامى، چ 1، پاییز 1379)، ص 216 ـ 217.
[72]. ر. ک: شیخ عبدالقاهر جرجانى، دلائل الاعجاز فى القرآن، ترجمه و تحشیه ى سید محمود رادمنش، (انتشارات آستان قدص رضوى، 1368)، ص 599 ـ 615.
[73]. ناصر مکارم شیرازى، همان، ص88; سعیدى روشن، همان، ص 128 ـ 170.
[74]. علامه صدر بلاغى، تفسیر آلاءالرحمن، مقدمه، ص 4.
[75]. سید قطب، مشاهد القیامه فى القرآن، (دار الشروق، 1415)، ص 9.
[76]. بهاء الدین خرمشاهى، قرآن پژوهى، (تهران: دوستان، چ 1، 1377)، ج 1، ص 481.
[77]. ر.ک: حسین جوان آراسته، درس نامه ى علوم قرآنى، (قم: دفتر تبلیغات اسلامى، چ 1، 1377).
[78]. اسراء: 88.
[79]. در ترجمه ى آیات از ترجمه ى آیت الله مکارم شیرازى استفاده شده است.
[80]. یونس: 38.
[81]. طور: 33 ـ 34.
[82]. بقره: 23 ـ 24.
[83]. ر.ک: ابو عبدالله زنجانى، تاریخ القرآن، (تهران: منظمه الاعلام الاسلامى، چ 1، 1404)، ص 55 ـ 64.
[84]. ر.ک: محمدتقى مصباح یزدى، قرآن شناسى، (قم: مؤسسه ى آموزشى پرورشى امام خمینى(ره)، چ 1، 1376)، ص 127 ـ 133.
[85]. همان، ص 125 ـ 133.
[86]. ر.ک: محمد حسین، طباطبایى، المیزان، ج 1، ص 59 ـ 73.
[87]. مرتضى مطهرى، اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، (تهران: انتشارات صدرا)، ص 47.
[88]. حسین جوان آراسته، همان، ص 352.
[89]. محمد هادى معرفت، علوم قرآنى: التمهید، (چ 1، 1378)، ص 372.
[90]. بهاء الدین خرمشاهى، قرآن پژوهى، ج 1، ص 481.
[91]. ر.ک: المیزان، ج 1، ص 68.
[92]. ر.ک: البیان، ص 94.
[93]. همان، ص 94 ـ 99.
[94]. حسین جوان آراسته، همان، ص 358.