نوروز یا روزِ نو در همه تقویم ها، دوره ها و در میان همه فرهنگ ها، با اسامی گوناگون مطرح بوده و هست. گردش زمین به دور خورشید و پدید آمدن روز و شب و فصول سال و نیز حرکت ماه بر گرد زمین، بشر را به محاسبه واداشته و به طور طبیعی، تقویم را پدید آورده است. آغاز هر سال، شروع جدیدی است که خود به نوعی انسان را با احساسی تازه و تولّدی نو به حرکت در می آورد. این آغاز همراه با شادی و سرور بوده و در هر فرهنگی آیین های ویژه ای برای نشان دادن خوشحالی و شادی تعبیه شده است. در میان ایرانیان، این روزِ نو، روزی بود که شاه جدید ساسانی به تخت می نشست. خواهیم دید که آخرین نوروز ایرانی که در آن آیین های ویژه ای را اجرا می کردند (فهرستی از آنها را ابوریحان در آثارالباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران، امیرکبیر، 1363 از منابع زردتشتی آورده است. بنگرید: صص 333 – 325)، روزی در اواخر خردادماه بود که یزدگرد سوم بر تخت نشست و از آن پس، این نوروز، هر سال با توجه به عدم محاسبه کبیسه و اهمال آن، در هر چهار سال یک روز به عقب می افتاد. پس از آمدن اسلام، سنت نوروز، پابرجا ماند و این بدان دلیل بود که مردم ایران، به سرعت اسلام را نپذیرفته و تا یکی دو سه قرن، بسیاری از آنان بر آیین کهن خود بودند. حتی اگر اسلام را پذیرفتند، نتوانستند به آسانی آن آداب را ترک کنند.
این نکته دانسته است که اسلام، دو عید را با عنوان عید فطر و اضحی با آیین های ویژه مطرح کرد، هر چند آنها آغاز سال نبود، اما به هر روی عید طبیعی مسلمانان به شمار می آمد. در برابر، نه از سوی اهل سنّت و نه امامان شیعه، موضعگیری روشن و شناخته شده مفصلی نسبت به نوروز مطرح نشد. آنچه در این باره گفته شده پس از این اشاره خواهیم کرد.
بحث از نوروز در فرهنگ شیعه، از قرن پنجم به بعد مطرح شد و تا آنجا که به منابع برجای مانده مربوط می شود، نخستین بار در مختصر مصباح شیخ طوسی از آن یاد شد. پس از آن در منابع دیگر هم وارد گردید. در این مقاله سیر ورود آن در منابع شیعه و موضعگیری فقهای شیعه در باره آن را توضیح خواهیم داد. نکته جالب توجه آنکه در دوره صفوی، آثار فراوانی در زمینه عید نوروز نوشته شد. شیخ آقابزرگ تهرانی در زیر مدخل نوروزیه، از بیش از پانزده رساله که در دوره صفوی تألیف شده یاد کرده است. در این مقال برآنیم تا بر چند رساله نوروزیه که در این دوره تألیف شده، شرحی به دست دهیم.
مبنای محاسبه روز نوروز
نوروز، نخستین روز فروردین ماه شمسی به حساب می آید. محاسبه سال شمسی تا پیش از پیدایش تاریخ جلالی در سال 467 یا 471 به این ترتیب بود که سال را به دوازده ماه سی روزه تقسیم می کردند که جمعا 360روز می شد. پنج روز باقی مانده را در پایان آبان ماه یا اسفندماه بر آن می افزودند که جمعا 365روز می شد. با این حال پنج ساعت و 48دقیقه و 45/51 ثانیه باقی می ماند. این زمان در هر چهار سال، یک روز می شد و از آنجا که در محاسبه نمی آمد، روز اول فروردین در فصول سال تغییر می کرد. بنابر این ماه های شمسی نیز در آن زمان، مانند ماه های قمری در فصول سال متغیر بود. معنای این سخن، آن است که نوروز در آغاز فروردین واقعی، یعنی نقطه آغاز اعتدال ربیعی قرار نداشت.
زمانی که یزدگرد سوم، آخرین شاه ساسانی در سال 632 میلادی به تخت نشست، روز نخست سال، یعنی اول فروردین در آن تاریخ، مطابق بود با شانزدهم حزیران (ژوئن)؛ مطابق با 27 خرداد. پس از آن با محاسبه بالا، روز نوروز یا اول فروردین، هر چهار سال، یک روز به عقب می آمد.
در سال467. ق، روز نوروز مطابق دوازدهم حوت یا اسفند بود. در این سال، ملکشاه سلجوقی، دستور داد تا منجمان، محاسبه دقیقی از سال شمسی انجام دهند و روز اول فروردین را معین کنند. بر اساس محاسبه خواجه عبدالرحمان خازنی، منجم مرو، عوض آن که بر اساس محاسبه قبلی، روز واقعی دوازدهم اسفند اول فروردین دانسته شود، اول فروردین را هیجده روز جلوتر برده و در ابتدای اعتدال ربیعی، یعنی فروردین واقعی قرار گرفت. در محاسبه جدید، هر سال را در چهار نوبت، 365 روز محاسبه کرده (دوازده سی روز به ضمیمه پنج روز که در آخر ماه آبان یا اسفند افزوده می شد) و سال پنجم را 366 روز محاسبه کردند. البته پس از هر هشت دوره چهارساله، سال پنجم را 366 قرار می دادند. در این محاسبه آن پنج ساعت و اندی نیز در محاسبه می آمد. بدین ترتیب، روز نوروز به عنوان نخستین روز فروردین ماه، از آن سال ثابت ماند.
بنابر این، نخستین سالی که روز اول فروردین آن دقیقا مطابق آغاز زمان اعتدال ربیعی بود، سال 467 یا 471 بوده است. (مجموع آنچه گذشت، از مقالات تقی زاده: گاه شماری در ایران، ج 10، صص 6- 3، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1357، مقاله همو تحت عنوان نوروز در مجله یادگار سال چهارم، ش 7 و مدخل نوروز در لغتنامه دهخدا گرفته شده است). در باره اختلاف در اینکه نوروز سلطانی در سال 467 بوده است یا 471، بنگرید: مقالات، ج 10، ص 168 پاورقی. توضیحات محیط طباطبائی در باره سیر تقویم در ایران نیز قابل توجه است. وی مشکل سال 467 یا 471 و مسأله افزودن پنج روزه اضافی به آخر آبان و اسفند را نیز حل کرده است. بنگرید: تاریخ تحولات تقویمی در ایران از نظر نجومی، میراث جاویدان، شماره _15 – 14، صص 108 – 101).
دانسته است که سال قمری، به عنوان سالشمار پذیرفته شده در آیین های دینی در دین مبین اسلام پذیرفته شده و در میان مردم و کتاب های تاریخی مرسوم بوده است. در کنار آن، سال شمسی به دلیل ثبات آن در تعیین فصول، همیشه به عنوان سال مورد استفاده در امر کشاورزی و خراج و جز آن، اهمیت خود را حفظ کرده و در تقاویم محاسبه و یاد می شده است. تطبیق این دو روز شمار با یکدیگر در فرهنگ های مختلف همیشه مورد بحث واقع شده و راه حلهای مختلفی برای آن عرضه شده است. سیری از این تطبیق ها در میان تاریخ قمری و شمسی را تقی زاده مورد بحث قرار گرفته است. (مقالات تقی زاده، ج 10، گاه شماری در ایران قدیم، فصل پنجم، ص 153به بعد).
در سال 1304 شمسی (1343 قمری، مطابق 1925 میلادی) در ایران، تقویم شمسی به عنوان تقویم رسمی پذیرفته شد. محاسبه پیشین که دقیق بود، مراعات شد و تنها عوض افزودن پنج روز به سال، شش ماه نخست سال را سی و یک روز، و پنج ماه دوم را سی روز و اسفند را بیست و نه روز قرار دادند که هر چهار سال، سی روز محاسبه می شود. سالی که اسفند آن سی روز بود، آن را سال کبیسه نامیدند. (متن تصویبنامه مجلس شورای ملی را که در شب 11 فروردین ماه 1304 شمسی انجام شده و اسناد دیگر در این باره را ببینید در: پیدایش و سیر تحول تقویم هجری شمسی، محمدرضا صیاد، مجله میراث جاویدان، ش 15- 14 صص 118 – 19).
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز مبنای محاسبه سال، شمسی بوده و سال قمری نیز در کنار آن به عنوان تقویم دینی مورد تأکید قرار گرفت.
این بود اجمالی از نوروز در تقویم شمسی. مهم ترین نکته آن، این است که نوروز تا سال 467 در سال متغیر بوده و پس از آن در آغاز اعتدال ربیعی، قرار گرفته و از آن پس تغییری نیافته است.
نوروز در منابع کهن شیعی
در آغاز باید اشاره کنیم که مقصود از منابع کهن، منابعی است که تا زمان شیخ طوسی تألیف شده است. آنچه که در باره نوروز در این منابع آمده، به شرح زیر است:
نخست آنکه نجاشی ذیل شرح حال ابوالحسن نصر بن عامر بن وهب سنجاری نوشته است که وی از ثقات اصحاب است و کتاب هایی داشته، از جمله کتاب ما رُوِی فی یوم النیروز. (رجال النجاشی، ص 428).
روشن نیست حجم روایاتی که وی در این کتاب جمع آوری کرده، چه اندازه بوده است. گفتنی است که صاحب بن عباد که باید او را با احتیاط شیعه معتزلی دانست، کتابی با عنوان «الاعیاد و فضائل النیروز» داشته است. (الفهرست، ابن الندیم، ص 190).
در منابع کهن، چند روایت نیز در باره نوروز آمده، که به این ترتیب است:
– نخست روایتی از ابراهیم کرخی که ضمن آن، از امام صادق (ع) سؤال شده که شخصی مزرعه بزرگی دارد. در روز مهرگان یا نوروز، هدایایی (از طرف کسانی که بر روی آن کار می کنند)، به او داده می شود. آیا بپذیرد؟ حضرت فرمود: آنها که هدیه می دهند مسلمانند؟ ابراهیم می گوید: آری. حضرت فرمود: هدیه آنها را بپذیرد. (الکافی، ج 5 ص 141 کتاب من لایحضره الفقیه، ج 3 300 التهذیب، ج 6، ص 378.)
– روایت دیگر چنین است که در روز نوروز به امیرالمؤمنین (ع) گفته شد: الیوم نیروز. حضرت فرمودند: «اصنعوا کل یوم نیروزا»؛ هر روز را نوروز کنید. (کتاب من لایحضره الفقیه، ج 3 ص 300) و نقل دیگر، همان روایت آنکه حضرت فرمود: «نیروزنا کل یوم». (همان منبع). این همان روایتی است که در آن گفته شده در روز نوروز به آن حضرت، فالوذج هدیه کردند و حضرت این پاسخ را دادند. در حاشیه نسخه ای از فهرست ابن ندیم آمده است که ثابت بن نعمان بن مرزبان، پدر ابوحنیفه، یا جد او همان کسی بود که فالوذج به امام علی علیه السلام، هدیه کرد و حضرت فرمود: «نوروزنا کل یوم یا مهرجونا کل یوم». (الفهرست ابن الندیم، ص 256)، (الانساب، ج 3، ص 37) تعبیری که صاحب دعائم آورده، قدری متفاوت است. در آنجا آمده است: وقتی فالوذج به امام اهدا شد، حضرت دلیلش را پرسید، گفتند: امروز نوروز است. حضرت فرمود: «فنیروزا ان قدرتم کل یوم»؛ یعنی تهادوا و تواصلوا فی الله. (دعائم الاسلام، ج2، ص 326). این روایت را بخاری نیز در التاریخ الکبیر، ج 4، ص 201 آورده است.
به جز آنچه از کتاب من لایحضره الفقیه نقل شد، در آثار صدوق، اشاره ای به نوروز نشده است. تنها در «عیون اخبارالرضا»، ضمن اشاره به داستان زیدالنار آمده است که جعفر بن یحیی برمکی بعد از کشتن ابن افطس علوی، سر وی را همراه هدایای نوروز نزد هارون فرستاد. (عیون اخبار الرضا، ص 550). صدوق هیچ اشاره دیگری به نوروز نکرده است. گفتنی است که در آثار شیخ مفید نیز، کلمه نوروز یا نیروز یافت نشد.
در تهذیب شیخ طوسی، به بحث هدیه در روز نوروز و مهرجان ( عید مهرگان، روز شانزده هم مهرماه برگزار می شده است ـ بنگرید: آثار الباقیه، ص 337)، اشاره شده بود. جدای از آن شیخ طوسی در مصباح المتهجد، برای نخستین بار بحث از روز نوروز، به عنوان روزی متبرک که روزه استحبابی و نماز دارد، کرده است. آنچه در مصباح (بنا به نقل از بحار آمده) چنین است:
روی المعلی بن خنیس عن مولانا الصادق علیه السلام فی یوم النیروز قال: اذا کان یوم النیروز فاغتسل و ألبس أنظف ثیابک و تطیب بأطیب طیبک و تکون ذلک الیوم صائما فاذا صلیت النوافل و الظهر و العصر، فصل اربع رکعات، تقرأ فی اول رکعه فاتحه الکتاب و عشر مرات انا انزلناه و… (مصباح المتهجد، ص 591، بحار الانوار، ج 59، ص 101 وسائل الشیعه، ج7، ص 346).
گفتنی است که شیخ طوسی روز نوروز را نه در مصباح و نه در مختصر مصباح معین نکرده است.
ابن ادریس در کتاب السرائر ص 598 می نویسد: شیخ ما ابوجعفر در مختصر مصباح از چهار رکعت نماز مستحب در نوروز فرس سخن گفته، اما روز آن را معین نکرده، چنانکه ماه آن را از ماه های رومی یا عربی مشخص نکرده است. آنچه برخی از اهل حساب و علمای هیأت و اهل فن در کتابش گفته، این است که روز نوروز دهم ماه ایار (دهم ماه مه مطابق دوم اردیبهشت) که سی و یک روز است می باشد. زمانی که نوروز از آن گذشت، روز نوروز فرا می رسد. گفته شده، نیروز و نوروز دو لغت است، اما نیروز معتضد که به آن «نوروز معتضدی» می گویند، روز یازدهم حزیران (یازدهم ژوئن مطابق سوم خرداد) است. مردمان سواد و زارعین در باره امر خراج به وی شکایت کردند و اینکه پیش از رسیدن محصول، خراج گرفته می شود و همین سبب بدهکاری آنهاست که خود عامل اجحاف به رعایاست. او مصمم شد که پیش از یازدهم حزیران، خراج از کسی مطالبه نکنند. شعری نیز در باره این عمل او سروده شد… همه این مطلب را صولی در کتاب الاوراق آورده است. (السرائر، ج1 ص 315).
در دو کتاب دعا که به فارسی در قرن ششم تألیف شده، یاد از حدیث معلی بن خُنَیس در اعمال روز نوروز که مهمترین آنها، گرفتن روز، پوشیدن لباس نیکو و نماز مخصوص است، شده است. این دو مورد از دو متن فارسی شیعی قرن ششم قابل توجه است، جز آنکه به احتمال قریب به یقین، برگرفته از شیخ طوسی است.
– در کتاب «ذخیره الاخره» که مشتمل بر ادعیه بوده و در نیمه نخست قرن ششم تألیف شده، فصلی تحت عنوان عمل روز نوروز فارسیان آمده است. در شرح آن حدیث معلی بن خنیس به این ترتیب نقل شده است:
روایت کند، معلّی بن خُنَیس از صادق علیه السلام که گفت: چون روز نوروز بُوَد، روزه دار و غُسْل کن و جامه پاکترین درپوش و بوی خوش بکار دار و چون نماز پشین و دیگر و سنّتهای آن بگذارده باشی، چهار رکعت نماز کن به دو سلام و بخوان در رکعت اوّل الحمد و ده بار «إنّا أنزلناه فی لیله القدر» و در رکعت دویم الحمد و ده بار و ده بار «قل یا أیها الکافرون» و در رکعت سیم الحمد و ده بار «قل هو اللّه أحد» و در چهارم رکعت الحمد و ده بار «معوذتین». و چون از نماز فارغ گردی، تسبیح زهرا علیها السلام بگوی. چون چنین بکنی خدای تعالی شصت ساله گناه تو بیامرزد. و دعا این است… (ذخیره الاخره، ص152).
– در کتاب «نزهه الزاهد» نیز که در نیمه دوم قرن ششم یا نیمه نخست قرن هفتم نوشته شده آمده است: نوروز فُرس: امام جعفر صادق علیه السلام گفت: چون روز نوروز درآید، غسل کن و جامه پاک ترین در پوش و بوی خوش بکار دار و روزه فراگیر و پس از نماز پیشین و دیگر، چهار رکعت نماز کن به دو سلام. پس از الحمد در اول رکعت، ده بار «إنّا أنزلناه» بخوان و در دوم ده بار «قل یاأیها الکافرون» و در سوم ده بار «قل هو الله أحد» و در چهارم ده بار هر دو «قل أعُوذ»ُ. و چون فارغ شوی، سجده شکر کن و این دعا بخوان، تا تو را گناه شصت ساله بیامرزد. و دعا این است: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ الاَْْوْصِیاءِ الْمَرْضِیینَ وَصَلِّ عَلی جَمیعِ أَنْبِیاءِک وَ رُسُلِک بِأَفْضَلِ صَلَواتِک وَ بارِک عَلَیهِمْ بِأَفْضَلِ بَرَکاتِک. ..» (نزهه الزاهد، 285).
– قطب الدین راوندی (م 573) حدیثی در باره نوروز در کتاب لب اللباب خود آورده است: عن رسول الله صلی الله علیه و آله: «ابدلکم بیومین یومین، بیوم النیروز و المهرجان، الفطر و الاضحی». دو روز را برای شما جانشین دو روز کردم. عید فطر و قربان را بجای عید نوروز و مهرگان قرار دادم. (مستدرک الوسائل، ج 6، ص 152از لب اللباب).
مناسب است در اینجا بیفزایم که مراسم نوروز در شهرهای شیعه نیز برپا بوده است. حداقل دو قصیده از سیدضیاءالدین ابوالرضا فضل الله راوندی از قرن ششم در دست داریم که عید نوروز را به برخی از بزرگان آن ناحیه تبریک گفته است. در یکی از این اشعار آمده: (دیوان السید ضیاءالدین ابوالرضا فضل الله راوندی، تصحیح محدث ارموی، تهران، 1374ق، ص 65).
هذا الربیع و هذه أزهاره
وافی سواء لیله و نهاره
اشعار دیگری هم در ص 131 و 196 آمده است.
– ابن شهر آشوب (م 588) در مناقب خبری در برخورد منصور با امام کاظم علیه السلام آورده است. وی می نویسد: منصور از امام خواست تا در عید نوروز، بجای او در مجلسی نشسته و هدایایی را که آورده می شد از طرف او بگیرد. امام در پاسخ چنین گفت:
اِنّی قَدْ فَتَّشْتُ الاَْخبارَ عَنْ جَدّی رَسُولِ الله صلی الله علیه و اله فَلَمْ اَجِدْ لِهذَا الْعیدِ خَبَرا؛ اِنَّهُ سُنَّهٌ لِلْفُرْسِ مَحاهَا الاِْسْلامُ وَمَعاذَ الله اَنْ نُحْیی ما مَحاهُ الاِْسْلامُ. (مناقب ابن شهرآشوب، ج 2ص 379 مسند الامام کاظم ج 1 صص 51 – 52)
من اخباری را که از جدّم رسول خدا ( ص) وارد شده، بررسی کردم و خبری در رابطه با این عید پیدا نکردم. این عید از سنن ایرانیان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده است. به خدا پناه می برم از اینکه چیزی را که اسلام آن را از میان برده دوباره آن را زنده کنم.
صاحب جواهر با توجه به نقل شیخ، ابن فهد، شهید اول و دیگر متأخرین، بر مسلم بودن استحباب روزه روز نوروز تأکید کرده است. سپس نقل بالا را از امام کاظم علیه السلام آورده و گفته است که این نقل نمی تواند معارض ادله استحباب باشد، به علاوه که محتمل است که بر اساس تقیه صادر شده باشد؛ شاید هم مقصود، نوروزی جز نوروزی باشد که متفق علیه است. (جواهر الکلام، ج 5 ص 40) باید توجه داشت که مستند همه، روایت معلی بن خنیس است. به علاوه، اگر تقیه ای در کار بود، باید امام همان ابتدا موافقت می کرد نه مخالفت. نکته سوم وی نیز واضح البطلان است، زیرا به هر روی در آن روزگار، یک نوروز بیشتر وجود نداشته است.
این بود آنچه در منابع شیعه تا قرن ششم در باره نوروز نقل شده است. در این باره، مهم همان روایت معلی بن خنیس است و جز آن، چیزی در باره تأیید نوروز به چشم نمی خورد. منشأ آنچه در آثار بعدی در باره استحباب غسل روز نوروز و نماز و دعای مربوطه آمده، همین نص است و بس. البته مطالب دیگری نیز افزوده شده که به منشأ آنها اشاره خواهیم کرد.
در اینجا بی مناسب نیست، اشاره ای به آنچه در منابع اهل سنت در باره روز نوروز آمده داشته باشیم. بطور کلی باید گفت که این عید، از پس از اسلام مورد توجه حکام اموی و عباسی بوده و بویژه در حوزه شرق، هدایای نوروز به طور مرتب از طرف حکام از کدخدایان دریافت می شده است. افزون بر آن کار گرفتن خراج نیز بر اساس نوروز بوده و یکی دوبار در عهد متوکل (تاریخ الطبری، ج 9ص 218حوادث سال 245) و معتضد عباسی، (همانجا، ج10، ص39) نوروز تا تیرماه به تأخیر افتاده تا مردم در پرداخت آن گرفتار مشکل نشوند، زیرا در این وقت محصول به دست می آمده است. در زمان مقتدر نیز این مشکل به عنوان نوعی ظلم در حق رعایا مطرح بوده است. (همانجا، ج 11، ص 203، حوادث سال 301).
به گزارش یعقوبی، معاویه پس از رسیدن به خلافت، به عبدالرحمن بن ابی بکره نوشته است، تا هدایای نوروز و مهرگان برای وی ارسال شود. (تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 306). عمر بن عبدالعزیز، در ردیف کارهای اصلاحی خود این امر را متوقف کرده (همانجا، ج 2ص 306) و نامه ای به یکی از حکام خویش نوشته تا از گرفتن هدایای نوروز و مهرگان خودداری کند. (تاریخ الطبری، ج 6، ص 659، حوادث سال 101) بعد از وی، یزید بن عبدالملک، بار دیگر گرفتن هدایای نوروزی را باب کرده است. (تاریخ یعقوبی، ج 2ص 313) در زمان نصر بن سیار نیز گرفتن هدایا در خراسان مرسوم بوده، (تاریخ الطبری، ج 7ص 277) چنانکه در سال 236 در فارس. (همانجا، ج 9ص 184حوادث سال 236) در باره نوروز و مهرگان در ادب عربی، مقالاتی در زبان های فرنگی نوشته شده است. (مقالات تقی زاده، ج10ص 155).
در تمام این دوران، روز نوروز به عنوان یک روز معین برای مسلمانان شرق شناخته شده بوده و به دلیل درگیر بودن آن با امر خراج، موقعیت خود را حفظ کرده است. شاعری در سال 220هجری، روز نوروز را در ردیف دو عید «فطر» و «اضحی» قرار داده است:
فأبکوا علی التمر أبکی الله أعینکم
فی کل اضحی و فی فطر و نیروز
شواهدی وجود دارد که در اواخر قرن سوم، توده مردم در این نواحی، در ایام نوروز به آتش بازی و ریختن آب می پرداخته اند. حکومت نیز به احتمال تحت تأثیر فقهای اهل سنت با آن مقابله می کرده است.
در حوادث سال 282آمده است که در این سال، مردم از آنچه در نوروز عجم، از آتش بازی و ریختن آب و جز آن انجام می دادند، منع شدند. (تاریخ الطبری، ج 10ص 39)
در حوادث سال 284 آمده است که روز چهار شنبه، سوم جمادی الثانیه، یازدهم حزیران )ماه ژوئن(، در چهارسوها و بازارهای بغداد، اعلام شد که کسی در شب نوروز حق روشن کردن آتش و ریختن آب را ندارد. روز پنجشنبه نیز همین اعلان، اعلام شد. اما در عصر روز جمعه، در خانه سعید بن یکسین، رییس شرطه بغداد، در بخش شرقی بغداد، اعلام شد که خلیفه، مردم را در روشن کردن آتش و ریختن آب آزاد گذاشته است. پس از آن توده مردم، حتی بیش از حد به این کار پرداختند، به طوری که بر روی اصحاب شرطه نیز در مجلس جسر (پل) آب ریختند. (همانجا، ج 10ص 53).
برگزاری مراسم نوروز، نه تنها در شرق اسلامی، بلکه در غرب اسلامی نیز رواج یافته است. به نقل مقریزی در سال 363هجری، المعزلدین الله، خلیفه فاطمی مصر، دستور داد تا از روشن کردن آتش در شب نوروز و همچنین ریختن آب خودداری کنند. در همانجا آمده است که در سال361، آتش بازی گسترده ای در قاهره انجام شده و این کار سه روز ادامه یافته است. معز فاطمی، مردم را از روشن کردن آتش و ریختن آب منع کرد و کسانی را نیز گرفته و حبس کردند. (الخطط المقریزیه، ج 1ص 268) همو آورده است که در سال 517 هجری نیز در روز نوروز هدایای گرانب هایی از طرف امرا تقدیم شده که بسیار بسیار مفصل و گرانقیمت بوده است. (همانجا، صص 269 – 268). همو در سالهای بعد از آن روز، که از آن با عنوان نوروز قبطی یاد شده، از گستردگی بازی و کارهای ضد اخلاق و گرفتن هدیه توسط امیر نوروز و جز آن سخن گفته است. (همانجا، ص 26).
در منابع فقهی اهل سنت هم، مخالفت با نوروز دیده می شود. از جمله غزالی در کیمیای سعادت بر ضد نوروز سخن گفته است. (مقالات تقی زاده، ج 10ص 153) در منبع دیگری، گفته شده است: روزه گرفتن روز شنبه، کراهت دارد چون تشبه به یهود است. نیز روزه گرفتن نوروز و مهرگان، چرا که آن هم تشبه به مجوس است. (بدائع الصنایع، ج2، ص 79). ابن قدامه نیز نوشته است: روزه گرفتن نوروز و مهرگان کراهت دارد، زیرا اینها، روزهایی است که کفار آن را بزرگ می شمرند. (المغنی، ج 3، ص 99). گروه طالبان هم که زمانی بر افغانستان حکومت می کردند در سال 1376ش اعلام کردند که نوروز برخلاف اسلام و بدعت بوده و برگزاری آن حرام می باشد.
نوروز در منابع شیعی قرن هفتم به بعد
همانگونه که گذشت، منابع بعدی با تکیه بر سخن شیخ، به بیان اعمال روز نوروز در کنار اعیاد دیگر پرداخته اند. اما بحث مهم از این زمان به بعد، بحث از تعیین روز نوروز است. کسانی از فقیهان برای تعیین روز نوروز کوشش هایی کرده اند. از آن جمله شهید اول (م 786) در کتاب «ذکری الشیعه» است. وی در آنجا با اشاره به روایت معلی بن خنیس نوشته است که مقصود از نوروز یا اول سال فارسیان یا وارد شدن خورشید در برج حمل (فروردین) و یا دهم ایار (دوم اردیبهشت) است. بدین ترتیب سه قول در این باره نقل کرده که تفصیل آن در سخن ابن فهد آمده است.
عبارت مفصل در تعیین روز نوروز از احمد بن محمد بن فهد حلی (م 841) است. وی با اشاره به سخن شیخ طوسی در مختصر مصباح المتهجد و چهار رکعت نماز مستحبی آن می نویسد: «یوم، النیروز جلیل القدر»، اما تعیین روز آن از سال مشکل است. این در حالی است که چون متعلق عبادت الهی شده شناخت آن مهم است و با این حال، از علمای ما جز آنچه ابن ادریس گفته متعرض بیان آن نشده است. سپس ابن فهد سخن ابن ادریس و شهید را آورده است.
آنگاه درباره سخن شهید که گفته روز نوروز یا اول سال فارسیان یا رفتن خورشید به برج حمل است می نویسد: قول نخست وی که اول سال فارسیان باشد همان است که در میان فقهای عجم مشهور است. آنها نوروز را زمان وارد شدن خورشید به برج جدی (دی ماه) قرار می دهند. (درست آن است که اول سال فرس، اول برج عقرب یا آبان ماه بوده است.) این همان است که نویسنده کتاب الانواء آن را گفته است. (تاکنون بر ما روشن نشده که این کتاب که در باره دانش نجوم بوده، از کیست. دهها کتاب با این نام در فهرست ابن ندیم شناسانده شده است. محتمل است که مقصود کتاب الانواء احمد بن عبدالله ثقفی (م 319) باشد.) پس از آن سخن صاحب الانواء را نقل کرده. آنگاه می افزاید: آنچه از این تفاسیر درست تر است، آنکه نوروز همان زمان وارد شدن خورشید به برج حمل (فروردین) است. سپس دلایلی برای آن ذکر می کند. مهم ترین دلیل آنکه شناخت این روز به عنوان نوروز میان مردم رایج است و طبعا خطاب باید راجع به همین عرف باشد. آنگاه خود دو اشکال بر این دلیل آورده است: یکی آنکه در همه مناطق عجم، نوروز بر روز اول ورود خورشید در حمل اطلاق نمی شود و دوم آنکه نوروز بودن روز نخست ماه حمل، نوروز سلطانی و جدید است. این اشاره به تغییر روز نوروز در زمان سلطان ملکشاه سلجوقی است. پاسخ ابن فهد آن است که وقتی عرف مختلف شد، عرف شرعی باید مراعات شود. اگر چنین عرفی در کار نبود، عرف نزدیک ترین بلاد به شرع باید مراعات شود. افزون بر آن، هر دو تفسیر از نوروز – اعم از سلطانی و غیر آن – مربوط به پیش از اسلام است! (المهذب البارع فی شرح المختصر النافع، ج 1، ص 193 – 191، چاپ انتشارات اسلامی، قم 1414)
نکته مهم در مطالب ابن فهد آن است که روایت معلی بن خنیس را به گونه ای دیگر نقل کرده و شکل مفصل آن را آورده است. وی از نسابه معاصر خود علامه بهاءالدین علی بن عبدالحمید نسابه – و او به سند خود تا معلی بن خنیس – روایت مفصلی را درباره روز نوروز آورده است. این روایت پیش از این زمان، در منابع دیگر شیعی نبوده است. روایت چنین است که معلی نقل کرده که امام صادق علیه السلام فرمود: روز نوروز، روزی است که رسول خدا (صلی الله علیه و اله)، برای امام علی (علیه السلام) در غدیر پیمان گرفت و مردم به ولایت او اعتراف کردند. خوشا به حال کسی که بر آن پیمان باقی ماند و بدا به حال کسی که آن عهد را شکست. روز نوروز، روزی است که رسول خدا (ص) امام علی (ع) را به وادی جن فرستاد و او بر آنها عهدها و پیمانها گرفت. روز نوروز، روزی است که امام علی(ع) بر خوارج غلبه یافت و ذوالثدیه را کشت. روز نوروز، روزی است که قائم ما از اهل بیت (ع) قیام خواهد کرد و خداوند او را بر دجال پیروز خواهد نمود و دجال را بر کناسه کوفه بدار خواهد زد. هیچ نوروزی نخواهد آمد، جز آنکه ما انتظار فرجی در آن داریم. این از روزهای متعلق به ماست که فارسیان آن را حفظ کردند و شما (عربها) آن را ضایع کردید. یکی از انبیای بنی اسراییل از خدایش خواست تا قومی را که چندین هزار بودند و از ترس مرگ از دیارشان خارج شده بودند و خداوند آنها را میرانده بود، زنده کند. خداوند به وی فرمود: بر قبرهای آنان آب بریز. او در این روز، بر قبور آنها آب ریخت و آنها که سی هزار تن بودند زنده شدند. همین امر سبب شد تا ریختن آب در روز نوروز سنّت شود، امری که سبب آن را جز راسخان در علم نمی دانند. روز نوروز، اول سال فارسیان است. معلی می افزاید: آن حضرت، این مطالب را بر من املا کرد و من از املای آن حضرت آن را نوشتم. (المهذب، ج 1، ص 195 – 194)
ابن فهد، به دنبال آن، روایت دیگری از معلی نقل کرده است. در این روایت آمده است که امام صادق علیه السلام در صبحگاه نوروزی که معلی به خدمت آن حضرت رسیده بود، از ایشان شنید که: روز نوروز، روزی است که خداوند از بندگانش پیمان گرفت تا او را عبادت کرده به وی شرک نورزند و به انبیای او، حجج او و اولیای او ایمان بیاورند. روز نوروز، نخستین روزی است که خورشید در آن طلوع کرد و بادها وزیدن گرفت و در زمین شکوفه پدید آمد (و خلقت فیه زهره الارض. … ). روز نوروز، روزی است که کشتی نوح بر کوه جودی فرونشست و روزی است که خداوند، کسانی را که از ترس مرگ از سرزمینشان خارج شده و مرده بودند زنده کرد و روزی است که جبرییل بر رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرود آمد و روزی است که ابراهیم بت های قومش را شکست. و روزی است که رسول خدا (ص) امام علی(ع) را بر دوش گرفت تا بت های قریش را در مسجدالحرام شکست. (المهذب، ج _1، ص 196 – 195).
ابن فهد به چهار نکته در این دو روایت توجه کرده است؛ یکی تطبیق روز نوروز با روز غدیر یعنی هیجده ذی حجه سال دهم هجرت است. دوم سنت آب ریختن که در بهار معنا دارد نه در ماه جدی (دی ماه). سوم خلقت خورشید در این روز که با سخن منجمان سازگار است و چهارم شکوفه دادن زمین که باز در فروردین است نه در دی ماه. (المهذب، ج1، ص 196). به این ترتیب وی خواسته تا از این روایت نتیجه بگیرد که روز نوروز، همان زمان ورود خورشید به حَمَل یعنی آغاز فروردین ماه است. به نظر می رسد، این قدیمی ترین بحثی است که در کتاب های فقهی شیعه در تعیین روز نوروز شده و بعد از آن در دوره صفوی بارها مورد نقد و ایراد قرار گرفته است.
مشکل این دو حدیث آن است که در منابع کهن شیعه نیامده است. افزون بر آن، روایات مزبور که در اصل باید یکی باشد، حاوی دو نوع آگاهی درباره روز نوروز است که این خود، منشأ شبهه درباره آن شده و احتمال جعل آن را تقویت می کند. افزون بر آن، دانسته است که، ابن غضائری گفته: غالیان روایاتی را به معلی بن خنیس نسبت داده و نمی توان بر اخبار وی اعتماد کرد. (مجمع الرجال، قهپائی، ج 6، ص 110). در این صورت، این روایت که بی گرایش غالیانه یا نگرش افراطی هم نیست، ممکن است از همان دسته مجعولاتی باشد که غالیان به معلی نسبت داده اند. باید این نکته را نیز یادآوری کرد که گفته شده، قرامطه ـ با گرایشی وابسته به مذهب افراطی اسماعیلیه – دو روز را در سال که نوروز و مهرگان بوده، روزه می گرفته اند. (تاریخ الطبری، ج 10، ص 269) بلافاصله باید تأکید کنیم که مجوسیان، نه تنها نوروز را روزه نمی گرفته اند، بلکه به نقل بیرونی، اساسا مجوس را روزه ای نیست و هر کس از ایشان روزه بگیرد، گناه کرده است.( آثار الباقیه، ص 357)
یاد از این نکته لازم است که بخش ریختن آب روی مردگان که به یکی از انبیای بنی اسراییل نسبت داده شده، در روایتی از ابن عباس آمده است. (الخطط المقریزیه، ج1، ص 268 آثار الباقیه، ص 325) متن حدیث را بیرونی چنین آورده: نقل شده که در نوروز، جامی سیمین که پر از حلوا بود، برای پیغمبر(ص) به هدیه آوردند. آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند: امروز روز نوروز است. پرسید که، نوروز چیست؟ گفتند: عید بزرگ ایرانیان است. فرمود: آری، در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد. پرسیدند: عسکره چیست؟ فرمود: عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند. سپس آنان را زنده کرد و ابرها را امر فرمود که به آنان ببارد. از این روست که پاشیدن آب در این روز رسم شده. سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب خود قسمت کرده و گفت: کاش هر روزی برای ما نوروز بود. در همانجا آمده که وقتی از مأمون در باره سنت آب پاشی در روز نوروز سؤال شد، نوروز را همان روزی دانست که مردگان از قوم بنی اسرائیل در آن روز زنده شدند. ممکن است، این روایت از اسراییلیات نیز باشد که در جامعه اسلامی به نوعی با عقاید رایج پیوند داده شده است.
از همه اینها گذشته، شاید بنوان تأویل دیگری برای این روایت جستجو کرد و آن اینکه ـ در صورت درستی صدور آن از امام صادق (ع) ـ شاید امام، خواسته اند بفرمایند که اصولا هر روزی که نشانی از پیروزی آیین الهی در آن باشد، نوروز است. درست همان طور که در یکی از روایات سابق الذکر آمده بود که امام علی(ع) فرمودند: هر روز ما را نوروز کنید. این معنا برای نوروز، کاملا مطابق تعبیر «ایام الله» است که در قرآن به روزهای متعلق به خداوند اطلاق شده است. البته با این تأویل، باید آنچه در روایت در باره نوروز فارسیان آمده، قدری اصلاح شود. البته اشکالات دیگری هم در برخی از رساله های نوروزیه بر این خبر وارد آمده است.
نوروز و نوروزیه های دوره صفوی
چنین به نظر می رسد که نوروز، در فرهنگ مسلمانان شرقی، حتی با وجود مخالفت های برخی از فقهای سنی مذهب، دوام آورده است. عجیب آنکه برخی از آداب و رسوم خاص آن مانند چهارشنبه سوری و سیزده بدر که از پیش از اسلام وجود داشته، و بیپایگی آن از نگاه اسلام بر همه روشن بوده، به دلیل همسویی نوروز با طبیعت و نیز دخالت آن در تعیین خراج سالانه، همچنان حفظ شده است. حضور این عید در بخش وسیعی از دنیای اسلام در حال حاضر، از نواحی عراق و ترکیه گرفته تا جمهوری آذربایجان، جمهوریهای آسیای میانه، افغانستان، پاکستان و طبعا ایران، نشان آن است که پیش از تشکیل دولت صفوی، این عید مورد اعتنای کامل بوده است. در اینجا باید دو نکته را مورد توجه قرار داد:
نخست آنکه در دوره صفوی، تاریخ قمری و شمسی رواج داشته و طبعا مراسم نوروز برگزار می شده است. اولئاریوس در آن عهد چنین نوشته: ایرانی ها سال خود را برحسب حرکت خورشید و ماه تعیین و تنظیم می کنند و به همین جهت دارای دو نوع سال شمسی و قمری می باشند. سال قمری از نظر مذهبی برایشان اهمیت دارد که اعیاد و روزهای سوگواری خود را برحسب آن سال تعیین می کنند. وی پس از آن اشاره کرده است که ایرانیان، عمر خود را برحسب سال شمسی محاسبه کرده و مثلا می گویند که فلان مقدار نوروز از عمر آنها گذشته است. (سفرنامه اولئاریوس، ترجمه حسین کردبچه، تهران، کتاب برای همه، 1369، ج 2، ص 690).
وی چهارشنبه آخر سال را که چهارشنبه سوری بوده، از ایام مورد توجه مردم یاد کرده و گفته است که مردم آن را بدترین روزهای سال دانسته، کار را تعطیل می کنند، از خانه کمتر خارج شده و حتیالمقدر کمتر حرف می زنند و سعی می کنند به کسی پولی ندهند. .. عده ای هم کوزه های خود را برداشته. .. به خارج شهر رفته و کوزه را از آب پر کرده و آن را می آورند و به خانه و اطاق های خود می پاشند و عقیده دارند که چون آب، صاف و پاک است، پلیدی ها و بدبختی ها را از خانه شسته، با خود می برد…(سفرنامه اولئاریوس، ج 2، ص 466). تاورنیه نیز از عید نوروز به با این عبارت که از اعیاد بزرگ ایرانیان است سخن گفته و می نویسد: در این روز تمام بزرگان برای سلام شاه به دربار حاضر می شوند و هر کس به اندازه شأنش باید ارمغان و پیشکشی به شاه بدهد. .. و در این روز شاه ثروت گزافی به دست می آورد. .. برای روز اول سال، اگر یک ایرانی اتفاقا پول نداشته باشد که قبای نو تدارک نماید، اگر باید تن خود را گرو بگذارد، می گذارد و قبای نو را حتما به دست می آورد. (سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، تهران، سنایی، 1336ص 635).
شواهد فراوانی درباره اهمیت برگزاری مراسم نوروز در میان ایرانیان در دوره صفوی در دست است که نیازی به نقل آنها نیست.
نکته دوم آنکه این مسأله را باید از زاویه دیگری نیز مورد توجه قرار داد و آن اینکه با پیدایش دولت شیعی، طبیعی بود که روزهایی که در فرهنگ فقهی و تاریخی شیعه، از اهمیتی برخوردار است بزرگ داشته شده و به عنوان شعائر شیعی بزرگ داشته شود. این روزها، یا روزهای عزا و مصیبت بودند و یا روزهای شادی و فرح. نوع دیگر، روزهایی بود که در تقویم مذهبی، عباداتی برای آنها در نظر گرفته شده بود. با توجه به اختلافاتی که در تعیین این روزها وجود داشت، لازم بود تا تحقیقی در باره تعیین روز دقیق آنها صورت گیرد. به عنوان نمونه چندین رساله مولودیه نوشته شد تا اثبات شود، تولد رسول خدا (ص) در دوازدهم ربیع الاول بوده یا در هفدهم آن. (ذریعه ج23، ص 276 – 275)، همینطور رساله ای به دستور شاه سلطان حسین صفوی نوشته شد با عنوان هدایه الصالحین در اثبات آن که تولد امام علی (ع) در سیزدهم رجب بوده و سایر اقوال نادرست است. (فهرست کتابخانه مجلس، ج10، ص 1737 به احتمال قوی این رساله از محمدباقر بن اسماعیل خاتون آبادی – م 1127- باید باشد).
به علاوه، مردم نیاز به تقویم هایی داشتند تا به معرفی این روزها پرداخته و آداب و عبادات ویژه آنها را بیان کند. نمونه آن کتاب تقویم المحسنین فی معرفه الساعات و الایام و الاسبوع از فیض کاشانی (م 1091) و اختیارات علامه مجلسی (م 1110) است. باید اعتقاد به خوبی و بدی ساعات را هم به این مطالب افزود و رساله هایی که به این مسائل هم پرداخت به آنچه گذشت، اضافه کرد. مجموع این مسائل، جریانی را در تألیف پدید آورد که به نوعی با بحث تقویم ارتباط می یافت.
با توجه به آنچه در آغاز بحث در باره تفاوت نوروز قدیم با نوروز جلالی گفته شد، بحث از تعیین روز نوروز و اینکه آیا نوروز وارد شده در روایات، همین نوروز مرسوم است یا نه، در میان علما بالا گرفت. پیش از آن نیز، همانطور که گذشت، ابن فهد در قرن نهم، نسبتا مفصل به آن پرداخته بود. استدلال هایی که در این قبیل رساله ها آمده، به طور عمده بر پایه مطالب نجومی، تاریخی و نیز روایاتی است که به آنها اشاره کردیم. افندی با اشاره به رساله میرزا ابراهیم حسینی می نویسد: او رساله ای نوشت که نوروز، درست همین روزی است که اکنون مرسوم است. آقارضی قزوینی، رساله ای در انکار این مطالب نوشت. همین طور محمدحسین بن میرزا ابوالحسن قائنی و میرزا رضی الدین محمد مستوفی خاصه اصفهان دو رساله در تأیید تطبیق روز نوروز وارد شده در روایات با آنچه مرسوم است نوشتند. افندی می نویسد: و قد صارت هذه المسأله مطرحا لاراء الفضلاء. (ریاض العلماء، ج 1، ص 6).
در این دوره افزون بر بحث های نجومی و اصولی و فقهی در اینباره، یکی دو روایت دیگر درباره نوروز که در منابع پیشین شناخته شده نیامده، مطرح گردید. یک روایت را مرحوم علامه مجلسی در بحار بدون آن که نام منبعش را یاد کند، با این عبارت که: رأیت فی بعض الکتب المعتبره آورده و سندی بر آن از همان کتاب نقل کرده است. راوی این روایت معلی بن خنیس است اما نه در حد چند سطری که در مصباح شیخ آمده و یا یکی دو صفحه ای که در المهذّب ابن فهد آمده، بلکه ده صفحه بحار را به خود اختصاص داده است. (بحارالانوار، ج 59، ص 100 – 91). آنچه در این روایت افزون بر نقل ابن فهد آمده، تفصیلی است که معلی از امام خواسته تا نامهای فارسی سی روز ماه را بیان کند. به دنبال آن سی نام فارسی همچون هرمزد روز، بهمن روز، اردی بهشت روز و… آمده است. علامه مجلسی روایت مزبور را بار دیگر از منبع دیگری آورده، اما در آنجا نیز نام منبع یاد نشده، بلکه آمده است: وجدت فی بعض کتب المنجمین مرویا عن الصادق (ع)… در این نقل، بخش اول سخن امام با معلی نیامده، بلکه تنها نام های ایرانی سی روز آمده است. (همانجا، ج 59، ص 105 – 101). نیز همان روایت را نقل کرده، بدون نام منبع و تنها با عبارت: و روی ایضا فی بعض الکتب. .. )، (همانجا، ص 107) جالب آنکه علامه پس از نقل این سه روایت می نویسد: این روایات را ما از کتاب های منجمان نقل کردیم، زیرا از ائمه ما روایت کرده بودند، اما من بر آنها اعتمادی ندارم. در نُسَخ آنها نیز اختلافاتی زیادی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره کردم. حقیقت آن است که این اسامی برای سی روز از منجمان بوده و روشن نیست به چه دلیل به امام صادق(ع) نسبت داده شده است. علامه مجلسی به نقل از ابوریحان ـ و قاعدتا از الآثار الباقیه ـ آن نام های ایرانی را آورده است. (همانجا، ص 11).
افزون بر این روایت، نقل دیگری هم در دوره صفوی مطرح بوده و آن این است که هفت سلام به مشک و زعفران نوشتن و غساله آن را نوشیدن و چهل مرتبه سوره یس را بر انار خواندن و شصت مرتبه این دعا را خواندن که «یا محوِّل الحول و الاحوال حوِّل حالنا الی احسن الحال». این نقل را آقارضی قزوینی آورده و افزوده که در جایی معتبر به نظر نرسیده است. مرحوم شیخ عباس قمی هم آن را به نقل از کتب غیرمشهوره آورده و صورت دیگر آن را «یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال» یاد کرده است.
منبع: وب سایت شهید آوینی