نویسنده: آیت الله سیدعلی حسینی میلانی
سخنان اصحاب در مقام علمی امیرمؤمنان علی علیه السلام
اصحاب درباره مقام علمی امیرمؤمنان علی علیه السلام سخنان بسیاری گفته اند. ما فقط سخن یکی از بزرگان اصحاب را در شرح حال آن حضرت می آوریم که این کلام شامل شهادت بزرگان صحابه رسول خدا و تابعین در عظمت علمی امیرالمؤمنین علیه السلام است.
حافظ نوَوَی در کتاب تهذیب الاسماء و اللغات در توصیف امیرمؤمنان علی علیه السلام می گوید:
او یکی از عالمان ربّانی، دلاوران مشهور و عابدان مورد توجّه مردم بود. او نخستین کسی بود که اسلام آورد.
تا آن جا که گوید: علم و دانش او در بالاترین درجات علمی است؛ چرا که او پانصد و هشتاد و شش حدیث از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت کرده که بُخاری و مسلم بر بیست حدیث از آن ها اتفاق نظر دارند. بُخاری بر نُه حدیث و مسلم بر پانزده حدیث نظر صحیح دارد.
سه فرزند حضرت علی علیه السلام، حسن، حسین و محمّد بن حنفیّه از او روایت کرده اند. هم چنین ابن مسعود، ابن عمر، ابن عباس، ابوموسی، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن زبیر، ابوسعید، زید بن ارقم، جابربن عبدالله و جمعی دیگر از تابعان شناخته شده از او حدیث روایت کرده اند.
در روایتی از ابن مسعود نقل شده که گوید: ما از بهترین قاضی و حاکم مدینه، علی بن ابی طالب حدیث نقل می کنیم.
ابن مسیّب می گوید: هیچ انسانی پیدا نشد که این جمله از دهان او خارج شود و بگوید: « سلونی قبل أن تفقدونی؛ پیش از این که از میان شما بروم از هرچه می خواهید از من بپرسید» جز علی بن ابی طالب.
ابن عباس گوید: به علی بن ابی طالب علیهماالسلام نُه درجه از ده درجه علم و دانش اعطا شده است و به خدا سوگند که در آن یک درجه دیگر نیز او با دیگران شریک است.
وی می افزاید: اگر چیزی از طرف علی بن ابی طالب برای ما روشن و ثابت می شد، دیگر به غیر او مراجعه نمی کردیم.
آن گاه نَوَوی می گوید: پرسش بزرگان اصحاب -ابوبکر، عمر، عثمان و افراد دیگری از عشره مبشّره- از علی بن ابی طالب علیهماالسلام و مراجعه آن ها به دستورات آن حضرت و داوری های او در مشکلات پیچیده و موارد بسیاری مشهور بوده و قابل انکار نیست. (1)
حال که بزرگان از اصحاب در مشکلات علمی به علی علیه السلام رجوع می کردند و به دستور او عمل می نمودند و حتی یک مرتبه هم دیده نشده که آن حضرت به یکی از آن ها نیاز داشته باشد و در امر قضاوت به آن ها مراجعه کند؛ عقل ما در این جا چه حکمی می کند؟ و شما چگونه داوری می کنید؟
نیاز نداشتن حضرت علی علیه السلام به هیچ یک از اصحاب
همان گونه که نَوَوی تصریح کرد، همه بزرگان از اصحاب در مشکلات علمی به علی بن ابی طالب علیهماالسلام رجوع می کردند و آن حضرت به هیچ یک از آن ها مراجعه نکرده است. موارد بسیاری را نیز ابن حزم اندلسی در گفتاری طولانی ذکر کرده که جهل و نادانی بزرگان صحابه در مسائل و احکام دین و رجوع آن ها برای حلّ مشکل به دیگران از آن جمله است. در این گفتار طولانی ابن حزم، حتّی یک مورد نیز وجود ندارد که بگوید علی بن ابی طالب علیهماالسلام به یکی از افراد امّت مراجعه کرده است.
ابن حزم می گوید: ما در کتاب ها این گونه یافتیم که بزرگان از اصحاب اقرار و اعتراف کرده اند که بسیاری از احکام و سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن ها نرسیده است. حدیثی که از ابوهریره در این باره رسیده مشهور است که می گوید: «برادران مهاجر من در بازارها برای جلب مشتری دست روی دست می زدند و برادران انصاری من نیز سرگرم نگهداری از ثروت ها و دارایی هایی خود بودند»، در حالی که نه بازار علی علیه السلام را به خود مشغول کرده بود و نه به اموال و دارایی هایش فکر می کرد؛ بلکه او روز و شب فقط ملازم رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.
1. نگاهی به علم و دانش ابوبکر
ابن حزم در جای دیگر با اشاره به نیاز ابوبکر در حکم شرعی مغیره بن شعبه می گوید: ابوبکر از مقدار تعیین شده ی ارث برای مادربزرگ آگاهی نداشت و محمّد بن مسلمه و مغیره بن شُعبه او را راهنمایی کردند.
هم چنین همین ابوبکر نمی دانست که کفن رسول خدا صلی الله علیه و آله چه مقدار بود تا این که از دخترش عایشه پرسید [!]
ابن حزم اندلسی موارد دیگری را ذکر می کند که در همه ی آن ها بزرگان اصحاب به حکم شرعی جاهل بوده و به دیگران مراجعه کردند.
2. اعتراف عمر
آن گاه ابن حزم اندلسی می گوید: عمر نیز در موارد بسیاری به جهل و نادانی خود اعتراف می کرد. وی در حدیث استئذان گفت: من این مسأله را نمی دانم؛ چرا که خرید و فروش در بازار مرا به خود مشغول کرد.
هم چنین زمانی که او درباره ی زن بارداری برخلاف قانون اسلام، حکم کرد و دیگران او را آگاه کردند، به نادانی خود اعتراف کرد.
هم چنین روزی بی جهت بر عیینه بن حصن خشم نمود و حرّ بن قیس او را متوجه اشتباهش ساخت.
در مورد دیگری عمر و پیش از او ابوبکر از حکم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که امر فرمود یهودیان از دیار و وطن خود دور شوند، نادان بودند.
هم چنین عمر در مسأله طاعون، فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله را نمی دانست تا این که عبدالرحمان عوف به او آموخت.
جالب این که عمر نمی دانست رسول خدا صلی الله علیه و آله در نماز عید فطر و قربان کدام سوره را قرائت می فرمود با این که آن حضرت سال های زیادی این نماز را خوانده بودند؛ از این رو از ابوواقد لیثی پرسید و او به عمر قرائت رسول خدا صلی الله علیه و آله را آموخت [!]
ابن حزم اندلسی می افزاید: عمر نمی دانست باید با مجوسیان چگونه رفتار کند تا این که عبدالرحمان او را به فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره ی آنان آگاه کرد.
از طرفی، وی خراج گرفتن از مجوسیان بحرین را که یک حکم مشهور و معروفی بود نمی دانست و فراموش کرده بود و شاید از همین اموال بهره ای نیز برده بود.
عمر، حکم تیمّم جُنُب را نیز فراموش کرده بود و می گفت: هرگز فرد جنب نباید تیمم کند و تا آب پیدا شود نباید نماز بخواند تا این که عمّار، حکم تیمّم را به او آموخت.
وی می خواست اموال کعبه را تقسیم کند؛ ولی سرگردان بود تا این که اصحاب او را به حقیقت امر آگاه کردند.
3. علم و دانش عثمان و دیگران!
آن گاه که ابن حزم اندلسی علم و دانش عثمان و دیگران را مطرح می کند و می گوید: عثمان چنین عمل کرده… و این عایشه است و این حفصه… و این هم عبدالله بن عمر… و این زید بن ثابت…
با این وجود حتی در یک مورد هم دیده نشده که ابن حزم در مسأله ای بگوید: «این جا علی بن ابی طالب مسأله را نمی دانست و برای فهم آن به دیگری مراجعه کرده تا به حکم آن آگاه شود». آن چه آوردیم از کتاب الإحکام فی اصول الأحکام بود.(2)
4. اعتراف معروف عمر
از عمر جمله ای به یادگار مانده که گاهی به عنوان مَثَل از آن استفاده می شود و همه ی مردم حتی کودکان با جمله ی او آشنا بوده و یا آن را شنیده اند. آن جمله معروف این است که عمر در موارد مختلفی گفت:
لولا علیّ لهلک عمر؛
اگر علی نبود هر آینه عمر هلاک می شد.
گاهی عمر به علی علیه السلام چنین می گفت:
لا أبقانی الله لمعضله لست لها یاأبا الحسن؛
ای اباالحسن! خداوند مرا زنده نگه ندارد در هر امر مشکلی که تو حضور نداشته باشی.
عالمانی از اهل سنّت که این سخن عمر را که گفت: «لولا علیّ لهلک عمر» نقل کرده اند، عبارتند از:
1. عبدالرزّاق بن همّام؛
2. عبد بن حمید؛
3. ابن المنذر؛
4. ابن ابی حاتِم؛
5. بیهقی؛
6. ابن عبدالبرّ؛
7. محبّ طبری؛
8. متّقی هندی در کنزالعمّال.(3)
عالمان دیگری هم چون عبدالرّزاق صنعانی، بُخاری، دارقُطنی و دیگر پیشوایان بزرگ اهل سنّت گفته اند: در موارد بیشتری عمر این جمله را به زبان جاری کرده که از آن جمله در جریان زن دیوانه ای است که مرتکب زنا شده بود و عمر امر کرد که او را سنگسار کنند؛ ولی علی بن ابی طالب علیهماالسلام از این حکم جلوگیری کرد.(4)
در جاهای دیگر نیز عمر به نادانی خود اقرار کرده که نیاز به ذکر آن موارد نیست؛ اما برای نمونه سخن مَنّاوی را در این زمینه می آوریم.
مَنّاوی حدیث شریفی را نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض؛
علی با قرآن است و قرآن نیز با علی خواهد بود تا روزی که در قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
وی در شرح این حدیث می گوید: این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و اله وارد شده است.
آن گاه می گوید: احمد بن حنبل چنین نقل کرده که عمر دستور داد زنی را سنگسار کنند؛ ولی در بین راه علی بن ابی طالب آن زن را برگرداند و از اجرای این حکم جلوگیری کرد.
وقتی خبر به عمر رسید گفت: علی هیچ کاری را بدون حکمت انجام نمی دهد؛ از این رو شخصی را فرستاد تا مسأله را از او بپرسد. علی بن ابی طالب نیز در پاسخ گفت:
أما سمعت رسول الله صلی الله علیه و اله یقول: «رفع القلم عن ثلاثه: عن المجنون حتّی یبرأ و عن الغلام حتّی یدرک و عن النائم حتّی یستیقظ»؛
مگر نشنیده ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «تکلیف از سه گروه برداشته شده است: از دیوانه تا زمانی که سلامتی اش را به دست آورد، از کودک تا زمانی که به حدّ بلوغ برسد و از شخصی که در خواب است تا زمانی که بیدار شود».
عمر بعد از فهمیدن این حکم چنین گفت:
لولا علیّ لهلک عمر؛
اگر در این قضاوت علی نبود عمر هلاک می شد.
مَنّاوی پس از ذکر این جریان می گوید:
در زمان ابوبکر نیز از این گونه قضاوت ها رخ داد که ابوبکر بدون اطّلاع، چنین حکم کرد و علی بن ابی طالب او را ازاین حکم منع نمود و او تسلیم قضاوت علی بن ابی طالب شد و چنین گفت:
لولا علی لهلک أبوبکر؛(5)
اگر علی نبود هر آینه ابوبکر هلاک می شد.
البته ما نیز در بعضی از کتاب ها موردی را درباره عثمان یافتیم که او نیز به نادانی خود اقرار کرده و گفته است:
لولا علی لهلک عثمان؛(6)
اگر علی نبود هر آینه عثمان هلاک می شد.
بنابراین چه کسی می تواند بر حقّانیت این دین، دلیل و برهان بیاورد و شبهه را پاسخ دهد؟
ما هم اکنون در قرن پانزدهم زندگی می کنیم از کجا می توانیم از حالات امیرالمؤمنین علیه السلام و ابوبکر آگاه شویم و بفهمیم کدام یک از آن ها این توان علمی را داشته است تا برای امر امامت و رهبری مردم به او رجوع کنیم؟
می خواهیم -طبق روش اهل سنّت- یکی از آن ها را برای امامت برگزینم.
آیا جز از این راه می توان از این مسأله آگاه شد؟
آیا راه ما جز این است که همه جریان ها و قضیه هایی را که چه در امر قضاوت و چه غیر آن رخ داده است در تاریخ مرور کنیم و از این طریق امام و پیشوای مسلمانان را تشخیص دهیم و ببینیم شرط نخست در امر امامت که مورد اتفاق همه ی مسلمانان و دانشمندان بوده در چه شخصیتی وجود داشته است؟
این امیرالمؤمنین علیه السلام و این قضایای زندگی اوست. آیا او تنها کسی نبود که علم و دانش وی از همه ی مردم بیشتر بود؟
آیا در امر قضاوت و داوری بین مردم از همه بهتر حکم نمی کرد؟
آیا این جریان ها و این گفتارها در حقّ او وارد نشده است؟
آیا دیگران در مشکلات علمی و قضاوت ها از او کمک نمی خواستند؟
آیا حتی یک مورد پیدا می شود که مسأله ای برای او ناشناخته باشد و برای یادگیری به دیگری رجوع کرده باشد؟
کوتاه سخن این که آیا علی بن ابی طالب علیهماالسلام بی نیاز از علم و دانش مردم نبود و همه به علم او نیازمند نبودند؟
گسترش علم و دانش به وسیله علی علیه السلام و شاگردان آن حضرت
با نگاه به تاریخ به خوبی می توان دریافت که تمام علوم اسلامی به وسیله حضرت علی علیه السلام و شاگردان آن حضرت که همه از بزرگان صحابه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند به شهرهای اسلامی پخش و منتشر می شد. ما این مسأله را در جای خود به طور مفصّل بحث کرده ایم؛ چرا که در آن زمان مردمِ شهرهایی هم چون مدینه، مکه، بصره، کوفه، یمن و شام با اسلام آشنایی داشتند.
با دقت نظر و تحقیقات انجام یافته روشن می شود که تمام علومی که به این شهرهای اسلامی منتشر شده تنها به وسیله امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است.
گسترش علم و دانش در شهر مدینه و کوفه بدین جهت است که امیرالمؤمنین علیه السلام عمر گرانبهای خویش را در این دو شهر سپری کرد و مردمِ آن دو شهر را از علم بی کران خویش بهره مند ساخت.
پیش از ورود امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان حکومت ظاهری به کوفه، صحابی بزرگ رسول خدا عبدالله بن مسعود در آن شهر سکونت داشت.
عالم بزرگ شهر شام نیز ابوالدرداء شاگرد عبدالله بن مسعود که او نیز از شاگردان امیرالمؤمنین علیه السلام بود.
انتشار علم به شهرهای بصره و مکّه نیز توسط عبدالله بن عباس، شاگرد مکتب امیرالمؤمنین علیه السلام انجام یافت و علوم اسلامی در آن شهرها منتشر شد.
سبب نشر علم و دانش به شهر یمن نیز مسافرت های زیادی بود که حضرت علی علیه السلام به آن شهر داشت که نتیجه ی آن مسلمان شدن قبیله ی هَمدان به دست آن حضرت است.
امیرمؤمنان علی علیه السلام فضایل و امتیازهای دیگری نیز دارد که پیش تر آن ها را بیان کردیم؛ از جمله حدیث «أنا مدینه العلم»، «أنا دار الحکمه»، احادیث دیگری از این قبیل، روایت هایی که در تفسیر آیه «وَتَعیَها أُذُنٌ واعِیَهٌ» وارد شده، شهادت بزرگان اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و عالمان بزرگ در قرن های مختلف در حق آن حضرت و نشر و پخش علوم و معارف اسلامی به تمامی شهرها و آبادی ها به دست آن بزرگوار؛ همه ی این امور و شواهد بیانگر این است که تنها مرد میدان علم و دانش و فضیلت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام است و جز او کسی قدم به این میدان نگذاشت. بنا بر این شرط نخست در امر امامت جز در علی بن ابی طالب علیهماالسلام در هیچ کس پیدا نمی شود.
اما چون همه ی این شواهد گویای برتری و مقدّم بودن حضرت علی علیه السلام بر دیگران است؛ از این رو اهل سنّت ناگزیر شده اند که احادیث را تحریف کرده و یا آن ها را تکذیب نمایند و دروغ جلوه دهند.
حال اگر شما به صحیح تِرمذی مراجعه کنید، حدیث معروف و مشهوری را که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «أنا مدینه العلم و علی بابها؛ من شهر علم هستم و علی دروازه ی آن شهر است» در آن کتاب نخواهید یافت با این که بسیاری از بزرگان هم چون ابن اثیر جزری، جلال الدین سیوطی، ابن حجر عسقلانی و دیگران این حدیث را نقل کرده و معتبر می دانند.
از سوی دیگر ابن تیمیه را در این دیده است که بگوید تمام این احادیث و شواهدی که ذکر شد دروغ و بی اساس است. تا آن جا که گفته است: ابن عباس شاگرد علی نبوده است؛ (7)
وی می گوید: این که عبدالله بن مسعود علم و دانش را از علی فرا گرفته دروغ است.
او حدیث معروف پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را که فرمود: «من شهر علم هستم و علی دروازه ی آن شهر است» تکذیب کرده است. هم چنین مجبور شده احادیث بسیاری را تکذیب کند که ما به بعضی از آن ها اشاره کردیم.
وی درباره ی حدیثی که می فرماید: «هوالاُذن الواعیه؛ آن گوش شنوا علی بن ابی طالب است» می گوید: این حدیث به اتفاق اهل علم و دانش جعلی است و حقیقت ندارد [!](8)
در حدیث دیگری پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
أقضاکم علی؛
بهترین شما در امر قضاوت علی بن ابی طالب است.
ابن تیمیه در این باره می گوید: این حدیث دروغ است و هرگز ثابت نشده و فاقد سندهایی است که بتوان بر آن استدلال کرد و هیچ کس این حدیث را در سنن های مشهور و مسندهای معروف حتّی به سند ضعیف روایت نکرده است.(9)
در حالی که ما گفتیم این حدیث در صحیح بُخاری، سنن نَسائی و سنن ابن ماجه، الطبقات الکبری، مسند احمد و کتاب های دیگر آمده است.
از طرفی دروغ دانستن این احادیث توسط ابن تیمیّه خود دلیل بر حقّانیت این شواهد و برتری امیرالمؤمنین علیه السلام بر دیگران است.
کوتاه سخن این که اگر عالم بودن به اصول و فروع و توانایی در برپا نمودن دلیل و برهان و برطرف کردن شبهه ها نخستین شرط مورد اتفاق بین مسلمانان برای امامت است و باید این شرط در آن کسی که او را به عنوان امام برمی گزینند باشد، ما این شرط را در هیچ کس جز علی بن ابی طالب علیهماالسلام نیافتیم.
حال اهل سنّت در در مقابل این دلیل ها چه حدیثی را در حقّ ابوبکر روایت کرده اند؟ آن ها فقط حدیثی را به رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت داده اند که فرمود:
ما صبّ الله فی صدری شیئاً إِلّا و صببته فی صدر أبی بکر؛
آن چه خدا در سینه ی من قرار داد به سینه ی ابوبکر انتقال دادم.
اگر این حدیث، صحیح است، پس چگونه ابن حزم می گوید: ابوبکر مسائل زیادی را نمی دانست و به دیگران مراجعه کرد و یا در امر قضاوت، نادانی خود را آشکار می ساخت و برای حلّ مشکل از دیگران مدد می گرفت.
افزون بر این که ابن جوزی این حدیث را در کتاب الموضوعات آورده و با صراحت گفته است که این حدیث دروغ است.(10)
البته ما جز این حدیث، حدیث دیگری را درباره ی ابوبکر و مقام علمی او نیافتیم. حالا شما چگونه حکم می کنید؟ خداوند متعال می فرماید:
«فَما لَکُم کَیفَ تَحکُمُونَ»؛(11)
شما را چه می شود؟ چگونه داوری می کنید؟
پی نوشت ها :
1. تهذیب الاسماء و االلغات: 344/1-346.
2. الاحکام فی اصول الاحکام: 151/2-153.
3. الاستیعاب: 1103/3، الریاض النضره: 161/2.
4. فیض القدیر: 357/4.
5. فیض القدیر: 357/4.
6. زین الفتی فی شرح سوره هل أتی: 318/1 حدیث 225.
7. منهاج السنه: 225/4.
8. همان: 216/4.
9. همان: 73/4 و 219.
10. الموضوعات: 319/1، الأسرار المرفوعه فی الأخبار الموضوعه: 454.
11. سوره ی یونس: آیه ی 35.
منبع مقاله :
حسینی میلانی، آیت الله سیّدعلی؛ (1390)، امامت امیرالمؤمنین علیه السلام در سنجش خرد، تهران: انتشارات الحقایق، چاپ چهارم