گریه ملائکه و اهل آسمان بر امام حسین (ع)

گریه ملائکه و اهل آسمان بر امام حسین (ع)

نویسنده: آیت الله سید محمد حسن میرجهانی(ره)

در احادیث وارده در گریستن و حزن و اندوه همه اهل آسمان ها و ساکنین ملأ اعلی و سایر علوّیات و اصناف ملائکه و حورالعین و غلمان و خزّان جنان و رضوان و آنچه که در بهشت است و مالک نار و آنچه که در آن است و آفتاب و ماه و ستارگان و آنچه در آسمان ها و در زیر آنها است که در اینجا به نقل بعضی از احادیث آنها اکتفا می کنم، علاوه بر آنچه قبلاً ذکر شده و پس از آن نیز ذکر می شود، ان شاءالله تعالی.

حدیث اوّل
در کتاب علل الشرایع مسند از ابن حمزه ثمالی روایت کرده که گفت:
«گفتم: یا ابی جعفر! ای پسر رسول خدا! آیا همه شما قائم به حق نیستید؟ فرمود: چرا. گفتم:
«فلِمَ سمّی القائم قائماً؟ قال: لمّا قتل الحسین جدّی ضجّت الملائکه إلی الله عزّوجلّ بالبکاء و النحیب، و قالوا: إلهنا و سیّدنا! اتغفل عمّن قتل صفوتک، و ابن صفوتک و خیرتک من خلقک؟ فاوحی الله عزّوجلّ إلیهم: قروّا ملائکتی فو عزّتی و جلالی، لا نتقمن منهم و لو بعد حین. ثم کشف الله عزّوجلّ عن الائمه من ولد الحسین للملائکه، فسّرت الملائکه بذلک، فاذا احدهم قائم یصلیّ فقال الله عزّوجلّ بذلک القائم: انتقم منهم».(1)
یعنی: (گفتم: پس به چه سببی است که یک نفر از شما قائم نامیده شده؟ فرمود: وقتی که جدّ من حسین(ع) کشته شد فرشتگان به درگاه خدا نالیدند و به گریه و زاری فریاد برآوردند و عرض کردند: ای خدای ما و آقای ما! آیا دست باز داشتی از کسی که کشت برگزیده تو پسر برگزیده تو را از آفریده های تو؟ آنگاه وحی فرستاد خدای عزّؤجلّ به سوی ایشان که: آرام گیرید ای فرشتگان من! سوگند به عزّت و جلال خودم که هر آینه البته البتّه انتقام می کشم از ایشان، هر چند پس از زمانی باشد. پس پرده برداشت خدای عزّوجلّ از امام هائی که از فرزندان حسین اند برای فرشتگان تا خرم و خوشحال شدند، و قائم آل محمد را به ایشان نشان داد، در حالتی که آن حضرت به نماز ایستاده بود، و فرمود: به این قائم از ایشان انتقام خواهم کشید).

حدیث دوم
شیخ طوسی(ره) در کتاب امالی مسند از محمد بن حمران روایت کرده است که گفت:
«قال أبوعبدالله: لما کان من أمر الحسین بن علی ما کان ضجّت الملائکه إلی الله تعالی، و قالت: یا ربّ، یفعل هذا بالحسین صفیّک و ابن صفیّک و ابن نبیّک؟ قال: فاقام الله لهم ظل القائم و قال: بهذا إنتقم له من ظالمیه».(2)
یعنی: (فرمود امام صادق(ع) که: چون کار شهادت حسین بن علی(ع) به پایان رسید، آن چنانی که رسید، ملائکه به ناله و فریاد برآمدند به سوی خدای تعالی و گفتند: ای پروردگار! آیا اینطور با حسین، برگزیده تو و پسر برگزیده تو و پسر پیغمبر تو کرده می شود؟ فرمود: پس بر پاداشت خدا برای ایشان شبح قائم را و فرمود: به این قائم انتقام می کشم برای او از ستم کنان در حق او).

حدیث سوم
در کتاب کامل الزیارات مسنداً از حریز روایت کرده که گفت: عرض کردم به أبی عبدالله(ع): فدایت شوم چقدر کم است باقیماندن شما اهل بیت و چقدر مدت زندگانی شما به مردن نزدیک است. پس فرمود:
«إنّ لکلّ واحد منّا صحیفه فیها ما یحتاج إلیه أن یعمل به فی مدّته، فاذا إنقضی ما فیها بما أمر به عرف أنّ أجله قدر حضر، و أتاه النبی ینعی إلیه نفسه، و اخبره بما له عندالله، و إن الحسین قرء صحیفه التی أعطاها، و فسرّ له ما یأتی و ما یبقی و بقی فیها اشیاء لم تنقض، فخرج إلی القتال، و کانت تلک الامور التی بقیت انّ الملائکه سئلت الله فی نصرته، فاذن له، فمکثت تستعدّ للقتال، و تاهبّت لذلک حتّی قتل فنزلت، و قد انقطعت مدّته و قد قتل.
فقالت الملائکه: یا ربّ، أذنت لنا فی الانحدار و قد قبضته، فأوحی الله تبارک و تعالی الیهم: أن الزموا حتّی ترونه و قد خرج فانصروه و ابکوا علیه و علی ما فاتکم من نصرته و انّکم خصصّم بنصرته و البکاء علیه، فبکت الملائکه تقرّباً و جزعاً علی ما فاتهم من نصرته، فاذا خرج یکونون من انصاره».(3)
یعنی: (حضرت صادق(ع) فرمود که: برای هر یک از ما اهل بیت صحیفه ای است و در آن صحیفه، آنچه در مدّت زندگانی ما بر ذمّه ما است، مقرّر شده و چون آن مدت بگذرد، بر ما کشف می شود که اجل حتمی ما رسیده و وقتی که برای آن معلوم شده، فرا رسیده، در آن وقت رسول خدا حاضر می شود و خبر بسر رسیدن مدت را بفرماید و منزلت ومقامی که برای ما نزد خدای تعالی است باز گوید.
چون نوبت به حسین(ع) رسید و صحیفه او را بر وی باز نمود که حکم خدا تغییر نکند، آن حضرت برای جهاد بیرون رفت.
چون فرشتگان چنین صورت را دیدند از خدای تعالی خواستند که به یاری آن حضرت حاضر شوند. خدای تعالی خواهش آنها را پذیرفت و اجابت فرمود. پس آنها برای آمادگی و تهیّه کار و زاری قدری درنگ کردند تا اینکه آماده نبرد شدند و فرود آمدند [و] وقتی رسیدند که مدّت آن حضرت تمام شده و شهید شده بود. در آن حال فرشتگان اندوهناک و نالان شده و عرضه داشتند که: ای پروردگار! تو ما را اجازه هبوط دادی و به یاری او رخصت فرمودی، چون فردا آمدیم او را قبض فرمودی. خدای تعالی برایشان وحی فرستاد که: اکنون ملازم قبر او باشید تا وقتی که او را ببینید زمانی که به دنیا بر گردد و بیرون آید، در آن حال او را یاری کنید. اکنون بر او گریه کنید و برای اینکه درک یاری او را نکردید و حال آنکه شما مخصوص شده اید، برای یاری کردن او و گریه کردن بر او.
پس فرشتگان برای تقرّب جستن به او و جزع و اندوهناک بودن بر اینکه او را یاری نکردند گریستند. پس چون آن حضرت از قبر خود بیرون آید- یعنی هنگام رجعت آن حضرت به دنیا – از یاران او خواهند بود).

حدیث چهارم
در کتاب کامل الزیارات از محمد حمیری از پدرش از علی بن محمد از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود:
«اذا زرتم أبا عبدالله(ع)، فالزموا الصّمت إلا من خیر، و ان الملائکه الیّل و النهار من الحفظه تحضر الملائکه الذین بالحائر، فتصافحهم فلا یجیبونها من شده البکاء، فینتظرونهم حتّی تزول الشمس، و حتّی ینوّر الفجر، ثم یکلّمونهم و یسئلونهم عن أشیاء من أمر الدّنیا، فامّا ما بین هذین الوقتین، فانّهم لا ینطقون و لا یفترون عن البکاء و الدعاء، و لا یشغلونهم فی هذین الوقتین عن أصحابهم، فانّما شغلهم بکم إذا نطقتم».
یعنی: (فرمود: زمانی که به زیارت حسین(ع) حاضر می شوید، ساکت باشید مگر در امری که در آن خیر باشد. زیرا که ملائکه شب و روز که حفظ کنندگانند، حاضر می شوند در نزد فرشتگان که در آرامگاه حسین معتکف می باشند و با ایشان مصافحه می کنند، و ایشان از شدّت گریستن با ملائکه حفظ، ایشان را مهلت می دهند تا وقتی که آفتاب زائل شود و صبح روشن شود. پس از آن با ایشان سخن می گویند و از ایشان از چیزهائی که از امر دنیا باشد سؤال می کنند. و امّا چرا میان این دو وقت سؤال می کنند؟ برای آن است که ایشان سخن نمی گویند و در گریستن سستی نمی کنند و از دعا باز نمی ایستند، و با این جهت ایشان را باز نمی دارند در این دو وقت از یارانشان ملائکه حائر را، زیرا که آنها دأب و خویِ شان ساکت و خاموش بودن است).
چون سخن آن حضرت به اینجا رسید، راوی عرض کرد: فدایت شوم! چه چیز سؤال می کنند؟ و سؤال کننده از ملائکه حائر است یا از حفظه؟ فرمود:
«اهل الحائر یسألون الحفظه، لانّ أهل الحائر من الملائکه لا یبرحون و لا حفظه تنزل و تصعد».
یعنی: (اهل حائر می رسند از ملائکه حفظه، و معتکفین حائر هرگز از حائر بیرون نمی روند و ملائکه حفظه به آسمان و زمین صعود و هبوط می نمایند).
راوی عرض کرد: چه نظری دارند در سؤالی که از ایشان می کنند؟ فرمود:
«انّهم یمرّون إذا عرجوا باسمعیل صاحب الهواء، فربّما واقفوا النبیّ و عنده فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه من مضی منهم، فیسئلونهم عن اشیاء و من حضر منکم الحائر، و یقولون: بشّروهم بدعاءکم، فتقول الحفظه: کیف نبشرّهم و لا یسعمون کلامنا؟ فیقولون لهم: بارکوا علیهم و ادعوا لهم منّا، فهی البشاره منّا، و إذا انصرفوا فحفوهم با جنحتکم حتّی یحسوا مکانکم، و إنّا نستودعهم الّذی لا تُضَّیَع ودائعه، و لو یعلمون ما فی زیارته من الخیر و یعلم ذلک الناس لا اقتتلوا علی زیارته بالسّیوف، و لباعوا اموالهم فی اتیانه، و انّ فاطمه إذا نظرت إلیهم و معها ألف نبیّ و ألف صدّیق و ألف شهید، و من الکروبییّن ألف ألف یسعدونها علی البکاء، و أنّها لتشهق شهقه، فلا یبقی فی السّموات ملک الاّ بکی رحمه لصوتها، و ما تسکن حتی یاتیها النبیّ، فیقول: یا بنیّه قد أبکیت أهل السّموات، و شغلتهم عن التقدیس و التسبیح فکفی حتّی یقدسوا، فان الله بالغ امره، و انّها لتنظر إلی من حضر منکم، فتسئل الله لهم من کل خیر، فلا تزهدوا فی أتیانه، فان الخیر فی إتیانه اکثر من أن یُحْصی».(4)
یعنی: (فرشتگان حفظ،‌ می گذرند به اسماعیل که فرشته هوا است و بسا باشد که می بینند پیغمبر را که در نزد او حاضر است فاطمه و حسن و حسین و دیگر امامهائی که از این جهان رفته اند.
پس سؤال می کنند از ایشان، از چیزها و از شما، آنهائی که در حائر حسین حاضر بوده اید. پس در جواب آنها می فرمایند: بشارت دهید زائرین قبر حسین را. فرشتگان عرض می کنند: چگونه بشارت دهیم ایشان را و حال آنکه کلام ما را نمی توانند بشنوند؟ می فرمایند: ترحیب و تبریک گوئید ایشان را و برای شفاعت ایشان ما را بخوانید که این بزرگتر بشارتی است از ما و چون مراجعت کنند، فرو گیرید ایشان را به پر و بال های خودتان تا احساس کنند مکان شما را. و ایشان را می سپاریم به آن کسی که امانت هائی که به او سپرده شود ضایع نمی شود.
و اگر می دانستند آنچه در زیارت او است از هر نیکوئی، برای رفتن به زیارت او با شمشیرها قتال می کردند و هر آینه مال های خود را می فروختند، برای به زیارت آن حضرت و حضرت فاطمه. چون بر ایشان می نگرد، در حالی که با او است هزار پیغمبر و هزار صدیق و هزار شهید و هزار هزار از ملائکه کرّوبییّن که او را مساعدت می کنند بر گریستن، در حالی که او چنان می گرید و چنان می نالد که فرشتگان آسمان بر گریه او می گریند و می نالند و آرام نمی شود تا وقتی که رسول خدا می رسد و می فرماید: ای دخترک!‌ من! ملائکه آسمان را به نالیدن و گریستن واداشتنی و از تسبیح و تقدیس باز داشتی، ساکت باش و فرشتگان را به حال خود بگذار که خدای تعالی امر خود را جاری می کند و تقدیر او تغییر نمی کند. بالجمله فاطمه می بیند کسانی را که در نزد قبر حسین حاضرند و خیر ایشان را از خدا می خواهد. پس واجب است که از زیارت قبر حسین خودداری نکنید که خیر و برکت آن از شماره و حدّ و اندازه بیرون است).

حدیث پنجم
ابوبصیر از حضرت صادق(ع) روایت کرده است که فرمود:
«و کلّ الله بالحسین بن علی سبعین ألف ملک یصلّون علیه کلّ یوم شعثا غبراً منذ یوم قتل إلی ما شاء الله، یعنی بذلک قیام القائم».(5)
یعنی: (خدای تعالی هفتاد هزار ملک بر قبر حسین بن علی گماشته است تا بر وی درود متّصل فرستد از روز شهادت او تا وقتی که قائم آل محمد ظهور کند).

حدیث ششم
علامه مجلسی(ره) در بحار از ابوذر حدیثی را روایت و نقل کرده است که گفت:
«اگر بدانید چقدر حزن و اندوه و الم وارد می شود بر اهل دریاها در وقت موج آنها و بر ساکنین کوه ها و تلّ ها و بیابان ها و اهل آسمان ها و از شهادت آن حضرت، هر آینه به ذات خدا قسم آن قدر می گریستید که روح های شما از بدن هایتان مفارقت کند و از گریه هلاک شوید:
«و ما من سماء یمرّ به روح الحسین الاّ فزع له سبعون الف ملک یقومون قیاماً ترعد مفاصلهم إلی یوم القیمه».
یعنی: (نبود هیچ آسمانی که بر او بگذرد روح امام حسین(ع) مگر آنکه به جزع و فزع در آید از برای او هفتاد هزار ملک که همه آنها از جاهای خود برخیزند، و مفصل های آنها می لرزد تا روز قیامت).
«و ما من سحابه ثمرّ و ترعد و تبرق إلاّ لعنت قاتله».
(و هیچ ابری نمی گذرد که از آن رعد و برق ظاهر شود مگر اینکه لعن می کند بر قاتل آن حضرت).
«و ما من یوم إلاّ و تعرض روحه علی رسول الله فلتقیان».
(و هیچ روز نمی گذرد مگر آنکه عرضه می شود روح آن حضرت بر رسول خدا(ص) و یکدیگر را ملاقات می کنند)».(6)

حدیث هفتم
در کتاب کامل الزیارات از حلبی روایت کرده از امام صادق(ع) که گفت:
«لمّا قتل الحسین، سمع أن قائلا بالمدینه یقول: ألیوم أنزل البلاء علی هذه الامّه، فلا یرون فرحاً حتی یقوم قائمکم، فیشفی صدورکم و یقتل عدّوکم و ینال بالوتر أوتاراً، ففزعوا منه و قالوا: إنّ لهذا القول حادثاً قد حدث ما لا نعرفه، فأتاهم بعد ذلک، خبر الحسین و قتله، فحسبوا ذلک، فاذا هی تلک اللیله التی تکلم فیها المتکلم. فقلت له: جعلت فداک، إلی متی انتم و نحن فی هذا القتل و الخوف و الشدّه، فقال: حتی مات سبعون فرخا اخواب، و یدخل وقت السّبعین اقبلت الآیات(7) تتری کانها نظام، فمن ادراک ذلک قرّت عینه، إن الحسین لمّا قتل أتاهم آت و هم فی العسکر فصرخ فزبر.
فقال لهم: و کیف لا أصرخ و رسول الله قائم ینظر إلی الأرض مرّه، و ینظر إلی حزبکم مرّه؟ و أنا أخاف أن یدعوالله علی أهل الأرض فاهلکت فیهم، فقال بعضهم لبعض: هذا انسان مجنون، فقال التّوابون: یالله(8) ما صنعنا بانفسنا؟ قتلنا لا بن سمیّه سیّد شباب أهل الجنّه، فخرجوا علی عبیدالله بن زیاد فکان من امر هم الّذی کان.
قال: قلت له: جعلت فداک! من هذا الصّارخ؟ قال: ما نراه إلاّ جبرئیل اما انه لو اذن له لصاح بهم صحیه یخطف منها أرواحهم و أبدانهم إلی النار، ولکن امهل لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب الیم»،(9) الحدیث.
یعنی: (چون حسین(ع) کشته شد، شنیده شد که گوینده ای در مدینه می گفت: امروز بلا نازل شد بر این امّت که دیگر شادی نمی بینند تا اینکه اما قائم شما قیام کند و سینه های شما را شفا دهد و دشمنان شما را بکشد و خون های شما را بخواهد. پس از آن سخن ترسیدند و گفتند: این گفتار برای حادثه ای است که رخ می دهد و تازگی دارد که ما آن را نمی دانیم.
بعد از شنیدن این کلام در همان شب خبر قتل حسین(ع) رسید. پس گفتم: فدایت شوم! تا کی شما و ما در این کشته شدن و ترس و سختی خواهیم بود؟ فرمود: تا وقتی که بمیرد هفتاد گروه سرکش طغیان کننده ای که بر خلاف حق قیام کنند و آن را باطل دانند و به خواسته های خود ظفر نیابند – یا مراد از مردن ایشان زوال قوه عاقله ایشان و جهالتشان باشد – و چون زمان موت آن هفتاد گروه برسد، پرچم یا نشانه های فرج، پی در پی رو می آورد، که گویا همه آنها به یکدیگر پیوسته خواهد بود. پس کسی که درک کند آن زمان را، چشم او روشن و آرامش خواهد یافت. یعنی فرج قائم آل محمد را خواهد یافت.
چون حضرت امام حسین(ع) کشته شد، در آن حال کسی در میان ایشان آمد و ایشان در لشکرگاه خود بودند. به صدای بلند فریاد زد و با کمال غلظت و شدّت گفت به ایشان که: چگونه فریاد نکنم و حال آنکه رسول خدا(ص) ایستاده است و به زمین نگاه می کند یک مرتبه، و به گروه شما می نگرد در مرتبه دیگر؟ و من می ترسم از اینکه خدای تعالی را بخواند و نفرین کند بر اهل زمین و من در میان ایشان هلاک شوم. پس بعضی از ایشان گفتند که: این مرد دیوانه شده. پس توبه کننده از ایشان گفتند: به خدا سوگند که با خودمان چه کردیم؟ کشتیم برای خاطر پسر سمیّه عبیدالله بن زیاد، آقای جوانان اهل بهشت را. پس بر عبید زیاد خروج کردند که لعنت خدا بر او باد. پس کار ایشان شد آنچه که شد.
روای گفت: به آن حضرت عرض کردم: فدایت شوم! آن فریاد زننده که بود؟ فرمود: غیر از جبرئیل کسی را ندانستیم و اگر اذن به او داده می شد و در میان ایشان صیحه ای می زد، از اثر آن صیحه، روح های ایشان از بدن های خبیث ایشان به سوی آتش پرواز می کرد، و لکن مهلت داد خدا ایشان را تا زیاد کنند گناهان خود را، و برای ایشان است شکنجه دردناک).
ملف قاصر گوید که: در این جمله از عبارت حدیث که فرموده: «حتی مات سبعون فرخاً اخواب»، در مجمع البحرین در لغت «فرخ» گفته است:
«الفرخ والد الطائر، و الانثی فرخه، و جمع القله افرخ و افراخ، و الکثیر فراخ». یعنی: (فرخ جوجه نر مرغ است و ماده آن فرخه است و جمع قله آن «افرخ» و «افراخ» و جمع کثرت آن «فراخ» است). و گاهی استعمال می شود در بچه کوچک هر حیوانی و نباتی و گفته است: و فی الخبر:«ما ذکر من قول علی(ع) «من أنّ الشیطان قد باض و فرخ فی صدورهم(10) فعلی الاستعاره، أی اتخذها مقرّاً و مسکنا لا ینفّک عنهم».(11)
و در المنجد ضمن معانی چند که برای «فرخ» گفته، از آن جمله بیان کرده است که: «الفرخ الرجل الضعیف المطرود».(12) بنابراین احتمال می رود که مراد فرمایش حضرت: «سبعون فرخاً» هفتاد نفر از مستضعفین ذلیل رانده شده باشند از محل خود و در اثر ذلّت و استیصال بمیرند. و احتمال دیگر می رود که شاید مراد آن هفتاد نفری باشد که در زمان خیلی نزدیک به قیام قائم(ع)، در پشت کوفه کشته می شوند.
قوله(ع): «الایات تتری». ممکن است مراد از آیات، علامات حتمیه سال قبل از ظهور باشد که عبارت است از: خروج سفیانی و یمانی و صیحه آسمانی و گرفتن آفتاب در نیمه ماه رمضان همان سال و گرفتن ماه در آخر همان سال، و فرو رفتن لشکر صفیانی به زمین و خروج خراسانی و سیّد حسنی به قرینه کلمه :«تتری کانها نظام»، یعنی: رو آوردن آیات علامات پی در پی، که گویا به همدیگر بستگی دارند.
و در بعضی از نسخه ها بجای‌ «الایات»، «الرّایات» دیده شده. پس اگر رایات باشد، ممکن است احتمال داد که سرپیچی باشد که در انسان از شامات بلند شود، والله العالم و رسوله و حجه صلوات الله علیهم.

حدیث هشتم
کامل الزیارات عن موسی بن سمعدان، عن عبدالله بن القسم، عن عمر و بن ابان الکلبی، عن ابان بن تغلب، قال: قال ابوعبدالله(ع):
«هبط اربعه الاف ملک یریدون القتال مع الحسین بن علی، فلم یؤذن لهم فی القتال، فرجعوا فی الاستمار، فهبطوا و قد قتل الحسین رحمه الله، و لعن قاتله و من اعان علیه و من شرک فی دمه، فهم عنده قبره شعث غیر یبکونه إلی یوم القیمه، رئیسهم ملک – یقال له: المنصور – فلا یزوره زائر إلا إستقبلوه، و لا یؤدّعه مودّع إلا شیعوه، و لا یمرض إلاّ عادوه،‌ و لا یموت إلاّ صلّوا علی جنازته و استغفروا له بعد موته، فکّل هؤلاء فی الأرض فینتظرون قیام القائم(ع)».(13)
یعنی: (بسند مذکور از ابان بن تغلب روایت کرده که گفت: فرمود ابوعبدالله صادق(ع): فرود آمد چهار هزار ملک از آسمان بر زمین که می خواستند قتال کنند با حسین بن علی؛ به یاری او. آن حضرت ایشان را اذن نداد برای قتال. پس برگشتند برای اذن خواستن برای قتال، و باز فرود آمدند در حالی که کشته شده بود حسین(ع) – رحمت خدا بر او باد و لعنت خدا بر کشنده او و کسی که یاری کرده آن را بر کشتن آن حضرت و شریک در ریختن خون او شده – پس آن ملائکه نزد قبر آن حضرت مانده اند، پریشان و گردآلود می گریند بر آن حضرت تا روز قیامت. رئیس ایشان ملکی است که به او «منصور» گفته می شود.
پس زیارت نمی کند آن حضرت را زیارت کننده ای مگر اینکه آن ملائکه او را استقبال می کنند، و وداع کننده ای آن حضرت را وداع نمی کند مگر اینکه او را بدرقه می کنند، و مریض نمی شود مگر اینکه او را عیادت می کنند، و نمی میرد و پس از مردن بر جنازه او نماز گذارند و از خدا آمرزش او را می خواهند تا زمانی که قائم ظهور کند).

حدیث نهم
عن کامل مسند عن یونس عن الرضا(ع)، قال:
«من زار الحسین، فقد حج و اعتمر. قلت: یطرح عنه حجه الاسلام؟ قال: لا، هی حجه الضعیف، حتی یقوی و یحج إلی بیت الحرام، اما عملت ان البیت یطوف به کل یوم سبعون ألف ملک حتی إذا ادرکهم الیّل صعدوا و نزل غیرهم فطافوا بالبیت حتّی الصّباح، و ان الحسین لا کرم إلی الله من البیت، و انّه فی وقت کل صلاه لینزل علیه سبعون ألف ملک شعث غبر لایقع علیهم النوبه إلی یوم القیمه».(14)
یعنی: (از حضرت رضا(ع) روایت کرده که فرموده: هر که زیارت کند حسین(ع) را، مانند کسی است که حج و عمره بجای آورده باشد. یونس گفت: گفتم: حجه الاسلام از او ساقط می شود؟ فرمود: نه، آن زیارت رفتن، حج کسی است که ناتوان باشد، تا وقتی که که توانا شود و به حج بیت الحرام رود. آیا ندانسته ای که هر روز، دور آن خانه طواف می کند هفتاد هزار ملک تا وقتی که درک کند شب آنها را؟ پس بالا می روند و نازل شود ملائکه دیگری غیر از ایشان، پس آنها دور خانه طواف می کنند تا صبح. و هر آینه حسین گرامی تر است به سوی خدا از خانه که در وقت هر نمازی نازل می شود بر او هفتاد هزار ملک پریشان حال و گردآلود، که تا روز قیامت نوبت زیارت برای ایشان واقع نشود).

حدیث دهم
در کتاب کامل الزیارات مسند از ابی بصیر روایت کرده که:
«درنزد حضرت ابی عبدالله صادق(ع) بودم که یکی از فرزندان آن حضرت بر او وارد شد. آن حضرت به او خوش آمد گفت و او را در پیش خود کشید و در آغوش خود جای داد و بوسید و فرمود:
«حقّر الله من حقّرکم، و انتقم ممّن و ترکم، و خذل الله من خذلکم، و لعن الله من قتلکم، و کان الله لکم ولیّاً و حافظاً و ناصراً، فقد طال بکاء النّساء و بکاء الانبیاء و الصّدیقین و الشهداء و ملائکه السماء، ثم بکی و قال: یا أبا بصیر! إذا نظرت إلی ولدی الحسین، أتانی ملا املکه بما أتی إلی أبیهم و إلیهم.
یا أبا بصیر! أنّ فاطمه لتبکیه و تشهق، و تزفر جهنّم زقرهً لو لا انّ الخزنه یسمعون بکاءها و قد استعدوا لذلک مخافه یخرج منها عنق او یشرد دخانها، فیحرق أهل الأرض فیکبحونها ما دامت باکیه و یزجرونها و یوثقونها من أبوابها مخافه علی أهل الأرض، فلا تسکن حتی یکسن صوت فاطمه.
و إن البحار تکاد ان تنفتق فیدخل بعضها علی بعض، و ما بها قطره‌ ألاّ بها ملک موکّل، فاذا سمع الموکّل صوتها أطفأ نارها بأجنحته، و حبس بعضها علی بعضٍ مخافه علی الدّنیا، و من فیها و من علی الأرض، فلا تزال الملائکه مشفقین، یبکون لبکائها، و یدعون الله و یتضّرعون إلیه، و یتضرعون أهل العرش و من حوله، و ترتفع أصوات من الملائکه بالتقدیس لله مخافه علی أهل الأرض، و لو انّ صوتاً من أصواتهم یصل إلی الأرض لصعق أهل الأرض، و تقطعت الجبال و زلزلت الأرض بأهلها.
قلت: جعلت فداک! انّ هذا الامر عظیم، قال: غیره أعظم منه ما لم تسمعه، ثم قال: یا أبابصیر! أما تحبّ أن تکون فیمن یسعد فاطمه، فبکیت حین قالها فما قدرت علی المنطق، و ما قدرت کلامی من البکا، ثم قام إلی المصلّی یدعو، و خرجت من عنده علی تلک الحال، فما انتفعت بطعام و ما جائنی النوّم، و اصبحت صائماً و جلا حتی أتیته، فلما رأیته سکن سکنت، و حمدت الله حیث لم ینزل بی عقوبه».(15)
یعنی: (فرمود: کوچک گرداند خدا کسی را که شما را کوچک گردانید، و خار گرداند کسی را که خار گردانید شما را، و انتقام کشد از کسی که شما را ظلم کرد، و مخذول کند کسی را که شما را مخذول کرد، و لعنت کند خدا کسی را که شما را کشت، و همیشه خدا ولیّ و ناصر و حافظ شما باشد.
پس بدانکه طول کشید گریه زنان و گریه پیغمبران و صدّیقان و شهیدان و ملائکه آسمان برای شما. پس آن حضرت گریه کرد و فرمود که: ای ابابصیر! هر گاه نظر می کنم به فرزندان حضرت امام حسین، مرا حالتی روی می دهد که از خود بی خود می شوم به سبب آن مصیبت هائی که بر پدر ایشان رسیده و به خود ایشان.
ای ابابصیر! بدرستی که هنوز فاطمه(ع) در مصیبت فرزند خود می گرید و ناله می زند و از خروش و ناله آن مظلومه،‌ آتش جهنم زبانیه می کشد. چنان زبانیه ای که اگر خازنین جنهم بشنوند صدای گریه فاطمه را که مهیّا گردند برای خاموش کردن آن، به بستن درهای جهنم و مهار نمودن آن و دود آن را فرو نشانند، هر آینه همه اهل زمین را می سوزاند و تا فاطمه ساکت و آرام نگردد جهنم آرام نخواهد گرفت، چنانچه از این مصیبت و گریه فاطمه هماره چون صدای خود را به گریه بلند کند ملکی که موکّل جهنم است، جوشش و سرکشی آن را به بال های خود فرو می نشاند تا دریاها بر هم نریزند و دنیا و اهل دنیا را غرق نکنند. پس دائماً ملائکه ترسانند و از کرهی آن معظمه می گریند و صداهای ملائکه از ترس به تقدیس الهی بلند می شود، و اگر صدای ناله ای از ناله های ملائکه به اهل زمین برسد، همه آنها هلاک می شوند و کوهها پاره پاره می شود و زمین و اهل آن را زلزله فرو گیرد.
ابوبصیر گوید: من عرض کردم: فدایت شوم! این امر بزرگی است که می شنوم. فرمود: بزرگتر از این، آن است که نشنیده ای و برایت بیان نکردم. آنگاه فرمود: ای ابابصیر! آیا دوست نمی داری که خود باشی از کسانی که یاری کنند و مساعدت نمایند فاطمه را.
ابوبصیر گوید که: چون من این کلام را از آن حضرت شنیدم، بی اختیار شدم و اینقدر گریستم که دیگر نتوانستم سخن بگویم. پس آن حضرت بر خواست و به محل نماز خود رفت و مشغول دعا شد، و من از خدمتش بیرون رفتم، با حالتی پریشان. نه میلی به غذا داشتم و نه خواب به چشمم می آمد. صبح را روزه دار برخواستم و ترسان به خدمت آن جناب رفتم. چون او را از گریه آرام دیدم، من هم آرام گرفتم و خدا را حمد کردم، به جهت آنکه عقوبتی بر من نازل نشد)».

حدیث یازدهم
نیز در کتاب کامل الزیارات مسنداً از مسمع بن کردین روایت کرده که گفت:
«قال لی ابوعبدالله: یا مسمع! أنت من أهل العراق، اما تاتی قبر الحسین؟ قلت: لا، أنا رجل مشهور من أهل البصره، و عندنا من یتبّع هوی هذه الخلیفه و اعدائنا کثیره من أهل القبائل النصاب و غیرهم، و لست امنهم أن یرفعوا عند ولد سلیمان، فیمثلون علیّ قال لی: أفما تذکر ما صنع به؟ قلت: بلی. قال: فتجزع؟ قلت: أی و الله و استعبر لذلک حتی یری اهلی اثر ذلک علیّ، فامتنع من الطعام حتّی یستبین ذلک فی وجهی، قال: رحم الله دمعتک انک من الّذین یعّدون فی اهل الجزع لنا والّذین یفرحون لفرحنا، و یحزنون لحزننا، و یخافون لخوفنا، و یأمنون إذا امنّا، امّا انک ستری عند موتک و حضور آبائی لک وصیّتهم ملک الموت بک و ما یلقون من البشاره ما تقرّ به عینک قبل الموت فملک الموت ارق الیک و اشدّ رحمه لک من الام الشفیقه علی ولدها. قال: ثم استعبر و استعبرت معه. فقال: الحمدالله الّذی فضّلنا علی خلقه بالرّحمه، و خصّنا أهل البیت بالرحمه.
یا مسمع! إن الأرض و السماء تبکی منذ قتل امیرالمؤمنین رحمه لنا، و ما بکی من الملائکه اکثر، و ما رقأت دموع الملائکه منذ قتلنا، و ما بکی احد رحمه لنا، و لما لقینا الا رحمه الله قبل ان تخرج الدمعه من عینه، فاذا سال دموعه علی خده فلوا ان قطره من دموعه سقطت فی جهنم لا طفئت حرها حتی لا یوجد لها حر و ان الموجع قلبه لنا لیفرح یوم یراناً عند موته فرحه لا تزال تلک الفرحه فی قلبه حتّی یرد علینا الحوض، و انّ الکوثر لیفرح بمحبینا إذا اورد علیه حتی إنه لیذیقه من ضروب الطعام ما لا یشتهی ان یصدر عنه.
یا مسمع! من شرب منه شربه لم یظمأ بعدها ابداً و لم یشق بعدها ابداً، و هو فی برد الکافور، و ریح المسک، و طعم الزنجیل أحلی من العسل، و ألین من الزبّد، و أصغی من الدّمع، و أزکی من العنبر، یخرج من تسنیم، و تمرّ بأنهار الجنان، تجری علی رضراض الالوان الدّر و الیاقوت فیه من القدحان أکثر من عدد نجوم السماء، یوحد ریحه من مسیره الف عام، قد حانه من الذهب و الفضه و الجواهر، یفوح فی وجه الشارت منه کلّ مائحه، حتّی یقول الشارب منه: یا لیتنی ترکت ههنا لا أبغی بهذا بدلاً و لا عنه تحویلاً.
أمّا انّک یاکردین! ممن تروی عنه، و ما عین بکت لنا الاّ نعمت بالنظر إلی الکوثر، و سقت منه من احبنا و أنّ الشارب منه لیعطی من اللّذه و الطّعم و الشهوه، و له أکثر ممّا یعطاه من هو دونه فی حبّنا، و انّ علی الکوثر امیرالمؤمنین و فی یده عصاً من عوسج یحطم بها اعدائنا، فیقول الرجل منهم: إنّی أشهد الشهادتین، فیقول: انطلق إلی امامک فلان فاسئله ان لک، فیقول: یتبرّء منّی امامی الّذی تذکره، فیقول: ارجع إلی ورائک فقل للذی کنت تتوّلاه و تقدّمه علی الخلق فاسئله إذا کان عندک خیر الخلق حقیق ان لا یردّ إذا شفع، فیقول انّی اهلک عطشاً، فیقول: زادک الله ظماً، و زادک الله عطشاً. قلت جعلت فداک! و کیف یقدر علی الدنوّ من الحوض و لم یقدر علیه غیره؟ قال: ورع من اشیاء قبیحه و کفّ عن شتمنا إذا ذکرنا، و ترک شیئاً اجتری علیها غیره، و لیس ذلک لحبّنا و لا لهوی منه لنا، ولکن ذلک لشدّه اجتهاده فی عبادته و تدیّنه، و لما قد شفعل به نفسه عن ذکر الناس، فامّا قلبه فهو منافق و دینه النصّب و ابتاع النصّب و ولایه الماضین و تقدّمه لهما علی کلّ احد».(16)
یعنی: (مسمع گوید: حضرت صادق(ع) فرمود: ای مسمع! تو از اهل عراقی. آیا به زیارت قبر حسین مشرّف نمی شوی؟ عرض کردم: نه مشرف نمی شوم، چرا که من از مشاهیر اهل بصره ام و در نزد ما جماعتی از دوستان خلیفه می باشند و دشمنان ما نیز بسیارند از قبایل ناصبی ها و دشمنان امیرالمؤمنین. ایمن نیستم که در نزد پسرهای سلیمان سخن چینی کنند و من بدین صفت شناخته شوم و کید و کینه من در دل های ایشان جاگیر شد.
فرمود: ای مسمع! به یاد نمی آوردی آن ستم ها و مصیبت هائی را که بر آن حضرت رسیده است؟ عرض کردم: چرا یاد می آورم ای پسر رسول خدا! فرمود که: آیا در آن حال جزع و فزع می کنی؟ گوید: عرض کردم: بلی به خدا قسم گریه می کنم به جهت آنچه که به خاطر خود می گذرانم و چنان حالتی پیدا می کنم که اهل و عیال من اثر آن گریه و زاری را در من می بینند، و خود را از خوردن طعام منع می کنم تا اینکه آثار گرسنگی در چهره من ظاهر می شود.
فرمود: خدا رحمت کند اشک چشم تو را ای مسمع! همانا تو در شمار اهل جزع می باشی از برای ما و از آنهائی هستی که در شادی ما شاد می شوند و در حزن ما محزون می گردند و هرگاه ما بیمناک باشیم آنها هم بر ما بیمناک می شوند و ایمن می باشند هرگاه ما ایمن باشیم. آگاه باش، زود باشد که ما را ببینی و وقت مردن پدران مرا ببینی و بنگری که توصیه می کنند به فرشته ای که جان را می گیرد در حق تو و اظهار بشارت و خوشحالی کنند در روی تو، تا چشمان تو روشن شود. آنگاه ملک موت از مادر مهربان نسبت به فرزندش، بر تو مهربانتر نیز گردد.
مسمع گوید: آن حضرت چون این کلمات را فرمود، گریه کرد. من هم گریستم. پس فرمود: حمد خدا را که برتری و فضیلت داد ما را بر خلق خود به وصایت و مخصوص فرمود ما اهل بیت را به رحمت.
ای مسمع! همانا آسمان و زمین گریه می کنند از آن روز که کشته شده است امیرالمؤمنین به جهت ترحّم بر ما اهل بیت. و گریه ملائکه بر ما از گریه آسمان و زمین زیادتر است، و ملائکه هنوز خود را از گریه باز نداشته اند و فارغ نشده اند از روزی که ما اهل بیت کشته شده ایم، و گریه نکرده است احدی به جهت ترحم بر ما و به جهت آن مصیبت ها و آزارهائی که به ما اهل بیت رسیده مگر آنکه خداوند بر آن گریه کننده رحمت فرموده است پیش از آنکه اشک از چشم های او بیرون آید، و همین قدر که اشک از چشم او جاری شود بر صورت او اگر قطره ای از اشک چشم او بچکد در جهنم، هر آینه حرارت آن را خاموش می گرداند به نحوی که دیگر حرارتی در آن باقی نماند اصلاً، و کسی که دل او بدرد آید به علت شنیدن اذیت ها و آزارهائی که به ما رسیده، در روز مردن او که ما را می بیند، شادی و سروری را درک می کند که همیشه شاد و خوشحال باشد تا وقتی وارد شود بر ما نزد حوض کوثر و کوثر شاد می شود به ورود دوست ما، تا اینکه بچشاند به دوست ما اقسام خوردنی های لذیذ را به حدی که دوست می دارد که دیگر از آنجا دور نگردد.
ای مسمع! هر کس بیاشامد یک جرعه از حوض کوثر را، دیگر هرگز تشنه نخواهد شد و میل نخواهد کرد. و آب کوثر در خنکی مانند کافور است و در بوی مانند مشک است و در طعم زنجبیل است و از عسل شیرین تر و از مسکه نرم تر و از اشک چشم صاف تر و از عنبر پاکیزه تر است. بیرون می آید از چشمه تسنیم و جاری می شود از نهرهای بهشت و سیلان می کند بر سنگ پاره هائی که همه آنها مروارید و یاقوتند، و در اطراف آن حوض، قدح هایست زیادتر از شماره ستاره گان که بوی آن را از فاصله هزار سال راه توان یافت، و آن قدح ها از طلا و نقره و جواهرات گوناگون است و بوی خوش آن در کمال معطری می وزد بر روی آشامنده آن، به نحوی که شارب آن می گوید: ای کاش مرا به جای خود می گذاردند که هرگز مرا از اینجا به جای دیگری نمی بردند و به خاطرم نمی گذشت که مرا از این مکان به جای دیگر برند.
آنگاه فرمود: ای مسمع! همانا تو از آنهائی که سیراب می شوی از کوثر. و هیچ چشمی نیست که گریه کند از برای ما اهل بیت مگر آنکه متنعم می شود به نظر کردن به حوض کوثر و آب داده می شود از آن. و بهره دوستان ما از کوثر به اندازه داشتن ایشان است ما را. هر که ما را بیشتر دوست دارد، بهره او زیادتر است. و بر سر حوض کوثر ایستاده است امیرمؤمنان(ع) و در دست آن حضرت است عصائی از چوب عوسج، که دور می کند از سر آن حوض دشمنان ما اهل بیت را. مردی از دشمنان ما می گوید: یا امیرالمؤمنین من کلمه شهادتین را بر زبان جاری کرده ام. به او می فرماید: برو به نزد فلان که او را امام خود می دانستی تا تو را شفاعت کند. او در جواب آن جناب می گوید: امام من از من بیزار است. می فرماید: برو به نزد آن کسی که او را دوست داشتی و بر همه خلق او را مقدّم و بهتر می دانستی، بگو تا تو را شفاعت کند. زیرا هر کس که بهتر از همه خلق است، سزاوار است که او را شفیع آورده شود. پس می گوید که: از تشنگی هلاک می شوم. آن حضرت به او می فرماید: خداوند تشنگی تو را زیاد کند و بر سوزش عطش تو بیفزاید.
چون سخن حضرت به اینجا رسید مسمع عرض کرد: فدایت شوم! این شخص را این برتری از کجا آمد که نزدیک حوض برسد و بتواند چنین سؤالی کند، با آنکه دیگران این بهره را ندارند؟ فرمود: این مرد از مرتکب شدن کارهایی اجتناب می کند و سبّ ما و دشنام دادن ما را روا نمی دانسته و آنچه دیگران بی پروا می کردند، پیرامون آن نمی رفته، لکن نه از باب دوستی ما مرتکب نمی شده، بلکه از راه اجتهاد و دینداری خود که در آن راهی داشته، صف سبّ و شتم و بدگوئی پسند او نبوده، امّا قلباً منافق و با ناصبی ها موافق بوده و دو نفر گذشتگان را بر تمام خلق مقدم می دانسته).

پی نوشت ها :

1-علل الشرایع، ج 1، ص 160؛ بحارالانوار، ج 37، ص 294.
2-امالی للطوسی، ص 418؛ بحارالانوار، ج 45، ص 221.
3-کافی، ج1، ص 283؛ کامل الزیارات، ص 87؛ بحارالانوار، ج 45، ص 225.
4-کامل الزیارات، ص 86؛ بحارالانوار، ج 45، ص 224.
5-کامل الزیارات، ص 84؛ جامع الاخبار، ص 25؛ بحارالأنوار، ج 45، 225.
6-کامل الزیارات، ص 73؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 219.
7-در بعضی مصادر «الرّایات» آمده.
8-در بعضی مصادر «تالله» آمده.
9-کامل الزیارات، ص 336؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 172.
10-نهج البلاغه، ج 1، ص 37.
11-مجمع البحرین، ج 3، ص 378.
12-ترجمه المنجد، ج 2، ص 1209.
13-کامل الزیارات، ص 192؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 226.
14-کامل الزیارات، ص 159؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 40.
15-کامل الزیارات، ص 82؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 208.
16-کامل الزیارات، ص 101؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 289.
منبع: میرجهانی، محمد حسن، (1371)، البکاء للحسین(ع)، در ثواب گریستن و عزاداری یر حضرت سید الشهداء(ع) و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید