نویسنده: خلیل منصوری
در مقاله حاضر نویسنده ضمن ارائه تحلیلی کوتاه و گویا پیرامون معراج های حادثه کربلا از مقطع عاشورائی زندگی زینب(سلام الله علیها)به عنوان زیباترین الگوی بشریت در طول تاریخ یاد می کند و او را به عنوان یک انسان کامل معرفی می نماید. با هم آن را از نظر می گذرانیم :
برخورد گزینشی خداوند با زندگی پیامبران
بی گمان برای هر کسی و یا هر چیزی اوجی است که اگر تنها آن بخش از حیات وی وجود داشته باشد و برای آن پیش و پسی نباشد همان بخش از زندگی او برای درک فضیلت و مقام وی کافی خواهد بود. اگر به قرآن و آیات آن نگاه کنید درمی یابید که قطعه ای از زندگی پیامبران(علیهم السلام) در آن مطرح می شود. گاه در آیه ای از آن همه زندگی، تنها اوجی انتخاب و گزینش می شود که بتواند الگو باشد. خداوند در آیات قرآن به شکل گزینشی با زندگی پیامبران برخورد می کند و تنها اوجی را برمی گزیند که قابلیت و شانیت الگوسازی و الگوپردازی را دارا باشد. آن بخشی که تضاد با الگوسازی دارد به شکل نقد طرح می شود و از مردم خواسته می شود که آن بخش را نادیده انگارند و همان راهی را نروند که در تفسیر و تحلیل الهی نتیجه آن جهل به مفهوم قرآنی و دوری از حقانیت و دست یابی به کمال و معراج است. آیات بسیاری را می توان یافت که به این شکل به مسایل می پردازد.
از این شگفت انگیزتر آن که قرآن از میان هزاران پیامبری که به عنوان الگو و راهنما فرستاده است تنها به شماری محدود می پردازد که بیش از سی نفر نمی باشند. این شمار اندک نیز زندگی شان به گونه ای مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد که قابلیت الگوسازی و الگوپردازی را دارا باشد. گزارش کوتاهی که گاه از پیامبران بزرگ ارایه می شود بخش هایی است که بتوان آن را اوج هر حرکتی دانست که دیگران در زندگی طولی خویش بدان نیازمند می شوند. بخش هایی که به زندگی فردی و شخصی و یا اجتماعی افراد مرتبط و مربوط است به صورت گزینشی انتخاب شده است.
پیامبر خاتم؛ الگوی صد درصد قرآنی
در روان شناسی وقتی به الگوها می رسند هرگز الگوی کامل واحدی در همه حوزه ها معرفی نمی شود بلکه از افراد خواسته می شود که در هرحوزه ای از حوزه های زندگی، شخصی را الگو قرار دهند. این مساله در آیات قرآنی نیز مورد توجه است و قرآن هرگز همه پیامبران را به شکل الگوی کامل مطرح نمی کند و حتی از میان پیامبران اولوالعزم حضرت ابراهیم(علیه السلام) را به عنوان الگوی قابل پیروی مطرح می سازد اما در عین حال استثنایی را در آن بیان می کند. تنها شخصی که در قرآن به عنوان الگوی صد درصد کامل مطرح می شود پیامبر اکرم(ص) است که خداوند می فرماید: لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه (احزاب.21) برای شما در زندگی، پیامبر(ص) به عنوان الگو و سرمشق کامل مطرح است.
الگوهایی که قرآن مطرح می کند از میان بشر است. از این رو همواره بر جنبه بشری بودن الگوها و به ویژه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تاکید می شود و بارها از زبان آن حضرت بیان می گردد که انما انا بشر مثلکم یوحی الی؛ من همانند شما بشری هستم با این تفاوت که به من وحی می شود.
در حقیقت قرآن می کوشد تا این معنا را تاکید کند که این الگوها و نمونه های برتر، انسان هایی فوق العاده هستند نه این که اینان فوق انسان و بیرون از حوزه انسانیت باشند و قابل پیروی و الگوبرداری برای دیگر انسان ها نباشند. به قول استاد مطهری در حماسه حسینی(ج2ص 292) این که معرفت امام و پیشوا لازم است، برای این است که فلسفه امامت، پیشوایی و نمونه بودن و سرمشق بودن است. امام، انسان مافوق است نه مافوق انسان. به همین دلیل می تواند سرمشق بشود. اگر مافوق انسان بود به هیچ وجه سرمشق نبود. از این رو به هر نسبت که ما به شخصیت ها و حادثه ها جنبه اعجازآمیز و مافوق انسانی بدهیم از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده ایم.
بنابراین انسان هایی که به عنوان الگو و سرمشق مطرح می شوند انسان هائی همانند دیگر انسان ها هستند با این تفاوت که تمام ظرفیت و توانمندی خویش را آشکار کرده اند ولی این موجب نمی شود تا از انسان بودن بیرون روند و به قول شهید مطهری فوق انسان شوند بلکه انسان های مافوقی هستند که توانستند به مقام انسانی خویش دست یابند و سرمشق و الگو شوند.
قطعه ای از اوج
باید توجه داشت که این قطعه ای که انتخاب می شود و به عنوان الگو و سرمشق مطرح می گردد دارای دو معنا و دو جنبه اساسی است. یکی آن که بیان گر اوج کمالی شخص در آن بعد است. چنان که درباره برادری و وفاداری و شهامت و شجاعت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) در کربلا می نگریم. این قطعه، اوج شخص را نشان می دهد. بخشی کمالی است که کوتاه ولی گویاست. ما از حضرت عباس در تاریخ، چیز زیادی به یاد نداریم و از جنگ ایشان نیز تنها بخشی کوتاه و اندک که در کنار نهر علقمه رخ می دهد بیان می شود. ولی همین تکه ها و قطعه هایی که تاریخ از آن گزارش می کند اوج ها را بیان می کند که می تواند الگو باشد. الگویی در فداکاری و گذشت و مهر و محبت و شجاعت و وفاداری و اطاعت از فرماندهی که برادر اوست.
جنبه دیگر آن که اگر تنها همین قطعه از تاریخ بود و برای آن پیش و پسی را تاریخ گزارش نمی کرد همین قطعه کوتاه و گویا، اوج انسانیت و برتری وجود آن الگوست. دیگر نیازی نیست که برای زندگی او تاریخی بسازیم و یا با تحریف و یا گردش در جزئیات و وقایع خرد و نادر بخواهیم زندگی کاملی از او ارایه دهیم؛ زیرا همین اوج ها و قطعه های اوج، بیان گر روح بلندی است که این قطعه ها را می سازد و به عنوان الگو به جامعه انسانی پیش کش می کند.
حرکت حر بن یزید ریاحی این گونه است و ما از ایشان تنها همین دیدار را می دانیم و این که چنین حرکتی زمانی معنا و مفهوم خواهد یافت که زندگی وی سرشار از اموری بوده است که او را به چنین شخصیتی رسانده است.
آدمی وجودی دارد که در یک فرآیند شکل می گیرد و به تعبیر قرآن کل یعمل علی شاکلته؛ هرکس بر طبق شخصیت وجودی شکل گرفته اش، عمل می کند. عمل حر بن یزید و یا عباس بن علی(علیهما السلام) خود گویای کمال شخصیتی آنها است؛ بنابراین نیازی نیست که در دیگر قطعات زندگی آنها جست و جو کنیم. این اوج ها هستند که می تواند شخصیت کامل نسان را بیان کند. از این رو تاریخ همانند کاری که قرآن کرده تنها اوج ها را برای الگوبرداری و الگوسازی بیان می کند.
کربلا میدان اوج ها و عروج ها
در کربلاست که بسیاری از اوج ها خود را نشان می دهد. گویی همه شخصیت های کامل و انسان های برتر در این میدان می بایست اوج هایی از زندگی را نشان می دادند تا هر یک الگویی عملی شوند. عباس و حر می بایست آن گونه می رفتند و اوج شخصیت خود را نشان می دادند تا وفاداری و شهامت و فداکاری معنای درستی یابد. در کربلاست که معراج ها معنای واقعی پیدا می کند.
هر یک از شخصیت های هفتادگانه رخداد کربلا الگویی برای فضیلت ها هستند. برخی اوج یک فضیلت را نشان می دهند و برخی اوج چند فضیلت انسانی را و عده ای کامل ترین الگوی شگفت را از خود برای جامعه انسانی به ارمغان می گذارند.
از نمونه های کاملی که می توان ارایه داد حضرت زینب است. شگفت این که از این بانوی بزرگوار جز همین قطعه های تاریخی میدان کربلا و کوفه و عاشورا داستان بسیاری گزارش نشده است، به گونه ای که اگر میدان کربلا و نهضت حسینی نبود شاید تاریخ از این بزرگوار چیزی به یادگار نمی گذاشت که بتوان الگویی چنین برای همگان از مرد و زن باشد. تاریخ از گذشته و یا آینده زینب(سلام الله علیها) سخنی به میان نمی آورد که بتوان براساس آن اسناد معتبری را جست و جو کرد و الگویی را ارایه داد. تنها زمانی که در کربلا قرار می گیریم و با داستان کربلا همراه می شویم الگویی را تاریخ روایت و گزارش می کند که اوج حرکت هایی است که حتی نمی توان از مردی انتظار داشت، حال آن که حضرت زینب(سلام الله علیها)مسئولیت پیام رسانی بزرگ ترین حادثه بشریت را در اوج رذالت ها به نمایش می گذارد. این الگویی است که بشریت را متحول و جوامع بشری را تا پایان تاریخ تحت تاثیر خود قرار داد. اگر پیام رسانی زینب(س) و امام علی بن حسین(علیه السلام) نبود شاید و بلکه به یقین حادثه کربلا در کربلا می ماند و از آن صحرای تفتیده تهدید و ارعاب بیرون نمی رفت. اما حضور موثر و قوی آن بزرگواران بود که حادثه را از قطعه کربلا و زمان عاشورا کند و به همه زمان ها و مکان ها برد.
نمایشگاه اوجها و رذالتها
حادثه ای که امام حسین(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها)و دیگران آن را آفریدند، نمایشی از اوج ها از سوی آنان و رذالت ها از سوی دشمنان بود. بی گمان همه عقده های سرخورده ابلیس و شیاطین در کربلا سرباز کرد و در برابر همه اوج ها و عروج های انسانی در آن جا نمودار شد. این گونه است که استاد مطهری در این باره می فرماید: حادثه امام حسین(علیه السلام) گویی برای ایجاد یک نمایش حماسی و پرخاشگری و تراژدی و وعظی و عشق الهی و مساوات اسلامی و عواطف انسانی، همه در آخرین اوج به وسیله قهرمان های مختلف از پیر و جوان، زن و مرد، آزاد و برده، بالغ و کودک به وجود آمده و همه ابعاد اسلام را نشان می دهد. هم توحید و عرفان و عشق الهی و تسلیم و رضا و نرد محبت با حق باختند و پاکبازی با خدا و در عین حال جنبه اعتراض و پرخاشگری شدید و همدردی با محرومان و هم حماسه اخلاق تحرک و تمحس و شجاعت و حماسه انسانی و هم وعظ و اندرز و سکون خاص به آن و هم برابری و مساوات اسلامی و هم تجلی عالی ترین عواطف اخلاق اسلامی مثل ایثار داستان حضرت ابوالفضل(علیه السلام) و فداکاری و سبقت در آن. این است جامع بودن قیام حسینی (همان ص 344)
با این همه اوج ها و عروج ها می توان گفت که تمام حقانیت در برابر تمام باطل ایستاد و در آن سرزمین است که شخصیت ها آن چه را در طول عمر خویش آموخته بودند به نمایش گذاشتند و الگوهایی را برای جوامع بشری پدید آورده اند.
حضرت زینب(سلام الله علیها) کاری کرد که زن در جامعه اسلامی نقش واقعی خود را یافت. دیگر تاریخ از مردانگی بیرون آمد و اندیشه های فمینیستی نیز سرکوب شد؛ زیرا زن و مرد در تاریخ کربلا مکمل یک دیگرند و یکی در کارزار مردانه اسلحه بر دوش می کشد و آن دیگر در میدان فصاحت، اسب بلاغت پیام ها را برای فردایی روشن می تازاند.
سخنان وی آن چنان بود که همگان را یادآور حضرت علی(علیه السلام) و خطبه های استوار و شیوا بود. گاه ایشان را ملامت کرد و گاه به آنان هشدار داد. گاه بر ایشان سرکوفت زد و گاه دیگر آنان را با هدف انسانی و اسلامی آشنا کرد. گاه بشارت داد و گاه انذار نمود. گاه عقل و خرد ایشان را برانگیخت و گاه دیگر عواطف ایشان را به حرکت آورد. گاه از اوج رذالت ها گفت وگاه دیگر از اوج و عروج ها و الگوهای عملی در میدان کربلا سخن راند.
معراج انسانی زینب
اگر میدان کربلا را اوج معراج مردان بدانیم در کربلا و کوفه و شام است که حضرت زینب(سلام الله علیها) چند بار به معراج انسانی می رود و در این راه جامعه ای را به رشد اجتماعی می برد. آنان را که در شهوت دنیا راه را گم کرده اند به تازیانه کلام بر می انگیزد.
این گونه است که هر مجلسی برای حضرت زینب(سلام الله علیها) ، معراج می شود و جامعه می تواند هم از خود او و هم از سخنان وی که سخنان معراجی است درس ها بیاموزد. آن گاه که می فرماید: ما رایت الا جمیلا یادآور کلام معصومان مورد ستایش قرآن در سوره انسان است که جز به وجه الله کاری را انجام نمی دهند. اکنون او دوباره الگوسازی می کند که ما جز وجه و رضای الهی نمی خواهیم و جز او نمی جوییم.
این ها نشان گر آن است که آن شخصیت پیش از آن که به کربلا برسد کمال انسانی را پیموده بود. در روان شناسی اثبات شده است که آدمی در هنگام خشم و در زمان فرو ریزش عواطف و احساسات تند، هر آن چه را در ذات و شاکله وجودی اش است نمایان می سازد. این گونه است که حضرت زینب(سلام الله علیها) این چنین در اوج زخم ها و زخمه ها سخن از جمال و جمیل می گوید. اگر از آن همه تاریخ گفته و ناگفته تنها همین قطعه از بهشت زینبی بود، همان ما را بس که این بخش را به حکم برترین ها و اوج ها الگو قرار دهیم و بدانیم که در پس این زن کربلایی چه زن کاملی نشسته است.
منبع: روزنامه کیهان